همسر شهید ثامنیراد گفت: با اینکه اطرافیان و حتی فرماندهاش گفته بودند تو دختر هفت ماهه داری، اما قبول نکرد که به سوریه نرود.
به گزارش شهدای ایران؛ شهید «مهدی ثامنی راد» متولد ۲۲ بهمن سال ۶۱ و اهل شهرستان ورامین بود که در شب تولد خود در ۲۲ بهمن سال ۹۴ در منطقه تلهور سوریه به شهادت رسید اما پیکرش در منطقه ماند و شهید جاویدالاثر لقب گرفت. در زمان شهادت مهدی، دخترش تنها ۹ ماه بیشتر نداشت. در ادامه روایتهایی را از این شهید از زبان اعضای خانواده و دوستانش میخوانید.
همسر شهید: آقا مهدی دانشجوی کاردانی مربی جنگ افزار دانشگاه امام حسین (ع) بود وقتی به خواستگاری آمد، گفت از نظر مادی هیچ چیز ندارم، من چون به لحاظ اعتقادی ایشان را خیلی قبول داشتم گفتم مادیات برایم مهم نیست، در زندگی چیزهای دیگری میخواهم که در وجود شما میبینم. در همان جلسه اول خواستگاری طی ۲۰ دقیقهای که باهم صحبت کردیم حدود یک ربعش درباره شهدا حرف زدیم. ایشان تاکید داشت که من دوست دارم شما به اعتقادات من احترام بگذارید.
آدم متدین دیندار خوش اخلاق و مردمیای بود. خیلی به ایتام اهمیت میداد. همیشه تاکید داشت و در وصیتنامهاش نیز آورده است که دست بر سر یتیم کشیدن عاقبت به خیری دارد.
زندگیاش در اردوی جهادی، سفر زیارتی برای ایتام و کمک رسانی خلاصه میشد. بارها افرادی را برای اولین بار به سفرهای زیارتی برده بود.
آدم متدین دیندار خوش اخلاق و مردمیای بود. خیلی به ایتام اهمیت میداد. همیشه تاکید داشت و در وصیتنامهاش نیز آورده است که دست بر سر یتیم کشیدن عاقبت به خیری دارد.
زندگیاش در اردوی جهادی، سفر زیارتی برای ایتام و کمک رسانی خلاصه میشد. بارها افرادی را برای اولین بار به سفرهای زیارتی برده بود.
هر شب ۲ رکعت نماز میخواند، وقتی جواب خواستگاری مثبت شد از من هم خواست این ۲ رکعت نماز را بخوانم. گفت این نماز به نیابت از حضرت زهرا (س) برای سلامتی حضرت صاحب الزمان (عج) است که اگر این را بخوانی شبت را با آرامش به صبح میرسانی.
انقدر زرنگ بود و توان بدنی خوبی داشت که هیچ گاه فکر نمیکردم اتفاقی برایش بیفتد ولی الان که فکر میکنم میبینم زرنگی این بود که نمره ۲۰ شهادت را گرفت. ۲۲ بهمن شهید شد و زمانی که به من اطلاع دادند ۱۸ روز طول کشید تا رسماً از سپاه اعلام کردند و ما ۱۳ اسفند برایش مراسم یادوارهای گرفتیم چون خودش وصیت کرده بود تا به جای مراسم ختم یادواره شهدا بگیریم و همین کار را انجام دادیم.
خیلی شغلش را دوست داشت. زمانی که در سوریه جنگ شد کاملاً در جریان اوضاع آنجا بود و خیلی دوست داشت سوریه برود. زمانی هم که تصمیمش برای رفتن قطعی کرده بود، همه اطرافیان و دوستانش گفته بودند که تو یک دختر هفت ماهه داری، حتی فرماندهاش نیز گفته بود که با وجود دخترت نرو، اما مهدی در جواب گفته بود برای مواظبت از بچه من مادرم و همسرم هستند ولی مثل بچه من در سوریه زیاد هستند.
انقدر زرنگ بود و توان بدنی خوبی داشت که هیچ گاه فکر نمیکردم اتفاقی برایش بیفتد ولی الان که فکر میکنم میبینم زرنگی این بود که نمره ۲۰ شهادت را گرفت. ۲۲ بهمن شهید شد و زمانی که به من اطلاع دادند ۱۸ روز طول کشید تا رسماً از سپاه اعلام کردند و ما ۱۳ اسفند برایش مراسم یادوارهای گرفتیم چون خودش وصیت کرده بود تا به جای مراسم ختم یادواره شهدا بگیریم و همین کار را انجام دادیم.
خیلی شغلش را دوست داشت. زمانی که در سوریه جنگ شد کاملاً در جریان اوضاع آنجا بود و خیلی دوست داشت سوریه برود. زمانی هم که تصمیمش برای رفتن قطعی کرده بود، همه اطرافیان و دوستانش گفته بودند که تو یک دختر هفت ماهه داری، حتی فرماندهاش نیز گفته بود که با وجود دخترت نرو، اما مهدی در جواب گفته بود برای مواظبت از بچه من مادرم و همسرم هستند ولی مثل بچه من در سوریه زیاد هستند.
میثم هداوند میرزایی دوست شهید: مراسم عروسیاش با وجود مشکلاتی که بود ساده برگزار شد و من به یاد دارم لحظهای که در جایگاه دامادی قرار گرفت خستگی زحماتی که کشیده بود در چهرهاش مشهود بود. توفیق داشتیم که باهم پایمان به اردوهای جهادی باز شود، در مناطق محروم سیستان و بلوچستان و استان خوزستان فعالیت زیادی داشت و من در استان خوزستان بیشتر در کنار او بودم.
مهران برادر شهید: در زمان تحصیل در رشته حقوق در کنار پدرم کار میکرد و خودش هم مغازه ای داشت. سال ۸۵ لباس مقدس سپاه را به تن کرد. زمانی که از دوستانش نحوه شهادتش را پرسیدم گفتند برادرت خیلی شجاع بود، در منطقهای که بودیم چند نفر میخواستند تک تیرانداز دشمن را بزنند ولی کسی جرات نمیکرد، همرزمش میگفت من خودم جرات نکردم، از بین ما برادرت جلوی تک تیرانداز نشست اما دشمن زودتر او را هدف قرار داد.
حسین سیری از دوستان شهید: روحیه جهادی بالایی داشت. اهل نمایش دادن کارهایش نبود. در همه جریانات خودش را مسوول میدانست.
منبع: دفاع پرس
مهران برادر شهید: در زمان تحصیل در رشته حقوق در کنار پدرم کار میکرد و خودش هم مغازه ای داشت. سال ۸۵ لباس مقدس سپاه را به تن کرد. زمانی که از دوستانش نحوه شهادتش را پرسیدم گفتند برادرت خیلی شجاع بود، در منطقهای که بودیم چند نفر میخواستند تک تیرانداز دشمن را بزنند ولی کسی جرات نمیکرد، همرزمش میگفت من خودم جرات نکردم، از بین ما برادرت جلوی تک تیرانداز نشست اما دشمن زودتر او را هدف قرار داد.
حسین سیری از دوستان شهید: روحیه جهادی بالایی داشت. اهل نمایش دادن کارهایش نبود. در همه جریانات خودش را مسوول میدانست.
منبع: دفاع پرس