ویترین مغازه مشاور املاک حال و هوای مقاومت دارد. صاحب مغازه که از رزمندگان دوران دفاع مقدس است، سعی دارد تا در دفتر کوچک خودش، به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بپردازد.
به گزارش شهدای ایران؛ ویترین هر مغازهای برای خودش ساز و نوای متفاوتی دارد. ویترین مغازه «مشاور املاک» واقع در خیابان اجارهدار هم با دیگر مشاورهای املاک شهر متفاوت است. بر روی دیوارهای این مغازه، عکسهای شهدا و رزمندگان و تکههای روزنامهای که بر روی آنها وقایع مهم دوران انقلاب نوشته شده است، به چشم میخورد. پای سخنان صاحب این مغازه هم که مینشینی گمان میکنی که تحصیل کرده رشته علوم سیاسی است. تمام بحرانهای کشور را یک به یک تشریح میکند. خودش میگوید که با جوانان بیشتر ارتباط برقرار میکند، زیرا آینده انقلاب به دست آنها رقم خواهد خورد. «ولایت پذیری» هم خط قرمز اوست. سید علیرضا حسینی دماوندی در اینباره میگوید: «من پیرو رهبر معظم انقلاب هستم. جانم را برای ایشان میدهم. نخستین بار حضرت آقا را در جبهه دیدم. چند بار هم در دوران نخست وزیری، ایشان را از دور دیدم. سال گذشته که با جمعی از خانواده شهدا به دیدار آقا رفتم، به ایشان گفتم که ما شما را تنها نمیگذاریم.»
شماره تلفن باعث شد شهیدمان گمنام خاک نشود
وی سخنانش را با معرفی خودش شروع میکند و میگوید: «اصالتا دماوندی هستم. زمان انقلاب در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکردم. برادر همسرم به نام ناصر صدیفی برای حضور در راهپیماییها از دماوند به تهران آمد. در هشت بهمن سال ۵۷ من، برادر همسرم و جمعی دیگر برای تظاهرات به خیابان انقلاب رفتیم. از آنجایی که ناصر تهران را نمیشناخت، شماره تلفن خانهمان را در جیبش گذاشتم. نزدیک ظهر برای اقامه نماز از گروه جدا شدم. ساعتی بعد هم به خانه برگشتم. تازه به خانه رسیده بودم که تلفن به صدا درآمد. فرد پشت خط گفت که فردی کشته شده و این شماره در جیبش بوده است. خودمان را به پزشکی قانونی رساندیم. پیکر را شناسایی کردیم، متعلق به ناصر بود. خانمی که مسئول آنجا بود به ما گفت «جنازه را تحویل شما نمیدهد. باید هزینه تیر و پزشکی قانونی را حساب کنید. از آنجایی که این فرد شهید شده است، فردا به صورت پنهانی پیکر را تحویل خانواده میدهم. شما فردا ساعت ۶ صبح اینجا باشید.» به خانه آمدیم. اقوام در خانه ما جمع شده و عزاداری میکردند. روز بعد ساعت ۶ صبح به پزشکی قانونی رفتم و پیکر را از همان خانم تحویل گرفتم. به سرعت کارهای تشییع و خاکسپاری را انجام دادیم. اگر آن شماره در جیب ناصر نبود، او را گمنام به خاک میسپردند.»
شماره تلفن باعث شد شهیدمان گمنام خاک نشود
وی سخنانش را با معرفی خودش شروع میکند و میگوید: «اصالتا دماوندی هستم. زمان انقلاب در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکردم. برادر همسرم به نام ناصر صدیفی برای حضور در راهپیماییها از دماوند به تهران آمد. در هشت بهمن سال ۵۷ من، برادر همسرم و جمعی دیگر برای تظاهرات به خیابان انقلاب رفتیم. از آنجایی که ناصر تهران را نمیشناخت، شماره تلفن خانهمان را در جیبش گذاشتم. نزدیک ظهر برای اقامه نماز از گروه جدا شدم. ساعتی بعد هم به خانه برگشتم. تازه به خانه رسیده بودم که تلفن به صدا درآمد. فرد پشت خط گفت که فردی کشته شده و این شماره در جیبش بوده است. خودمان را به پزشکی قانونی رساندیم. پیکر را شناسایی کردیم، متعلق به ناصر بود. خانمی که مسئول آنجا بود به ما گفت «جنازه را تحویل شما نمیدهد. باید هزینه تیر و پزشکی قانونی را حساب کنید. از آنجایی که این فرد شهید شده است، فردا به صورت پنهانی پیکر را تحویل خانواده میدهم. شما فردا ساعت ۶ صبح اینجا باشید.» به خانه آمدیم. اقوام در خانه ما جمع شده و عزاداری میکردند. روز بعد ساعت ۶ صبح به پزشکی قانونی رفتم و پیکر را از همان خانم تحویل گرفتم. به سرعت کارهای تشییع و خاکسپاری را انجام دادیم. اگر آن شماره در جیب ناصر نبود، او را گمنام به خاک میسپردند.»
تبلیغات و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را رها کردهایم
۴۱ سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، اما سید علیرضا حسینی دماوندی مثل همان روزهای نخست پیروزی انقلاب، با شور و هیجان در مراسمات مختلف شعار میدهد و فعالیتهای انقلابی دارد. خودش میگوید: «من در سال ۵۷ گیر کردهام. برای پایداری انقلاب باید ازخودگذشتگی و فعالیت فرهنگی کرد. انقلاب اسلامی به مراقبت نیاز دارد. تبلیغات و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را رها کردهایم، اما دشمن در جهت سرنگونی این انقلاب به خوبی تبلیغات میکند. من به عنوان فردی که نقش بسیار کوچکی در پیروزی انقلاب داشتم، از وضعیت امروز جامعه گلایهمندم. نمیدانم چرا از ورود موادمخدر و لوازم آرایش پرخطر به کشور ممانعت نمیشود. صدا و سیما میتواند در وضعیت بحرانی امروز نقش موثری داشته باشد، اما بیتفاوت است. خانواده همسر من تنها ۲ فرزند پسر داشتند که یکی از آنها را در راه انقلاب و دیگری را در عملیات کربلای ۵ تقدیم کشور کردند. خانواده شهدا از علایقشان زدند تا نظام جمهوری اسلامی ایران با برجا بماند، اما امروز برخی به راحتی از کنار مسائل تاثیرگذار بر جامعه و کشور چشم پوشی میکنند.»
خون شهدا ضامن پایداری انقلاب اسلامی است
در گوشه مغازه پلاکاردی متشکل از تصاویر شهدای انقلاب، دفاع مقدس و مدافعان حرم است. او در تشریح تصاویر این پلاکارد میگوید: «خون تمام این شهدا ضامن پایداری انقلاب اسلامی است. ساختن این پلاکارد حدود ۲ ماه زمان برد. این پلاکارد را در روز قدس بر دست گرفتم. میخواستم این پلاکارد توسط دوربینهای داخلی و خارجی ثبت شود تا تمام دنیا بداند که ما پشتیبان شهدا و ولایت فقیه هستیم.» وی در خصوص حضورش در جبهه اظهار میکند: «در مقابل ایثار و از خودگذشتی رزمندگان من نقش بسیار کمی در جبهه داشتم. حدود هشت سال از سوی اصناف به جبهه رفتم. فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی، انتقال کمکهای مردمی به جبهه و احداث حمام و دستشویی صحرایی انجام دادم. به خاطر دارم روزی یک حمام صحرایی ساختیم، اما آب نداشتیم. با جمعی به دنبال آب رفتیم. یک چشمه پیدا کردیم. با نایلن و ابتکاراتی که نیروها آن زمان داشتند، آب را به حمام رساندیم. نیمههای شب صدای الاغی به گوشم رسید. به یکی از بچهها گفتم حتما اتفاقی افتاده است که این الاغ سر و صدا میکند. با یک نفر به سمت صدا رفتیم. الاغ در گودالی افتاده و آب تا نیمه بندنش بالا آمده بود. خاطرات ما در جبهه هم خنده دار است و هم گریهدار. وقتی خدمتی برای رزمندگان میکردیم، میخندیدیم و هر بار که یکی از رزمندگان شهید میشد، گریه میکردیم. در زمان جنگ ملت ایران دست به دست هم دادند تا توانستیم مقابل دشمن بایستیم. اینطور نبود که تمام مردان در جبهه تنها بجنگند. برخی هم پشت جبهه کارهای دیگری انجام میدادند که ارزش آن کمتر از جنگیدن نبود. در بسیج اصناف هر کسی که مهارتی داشت، برای کمک به میدان میآمد. یک مرتبه کسانی که مهارت تعمیرات یخچال داشتند به مناطق مرزنشین رفتند و یخچالهای مردم را تعمیر کردند.»
۴۱ سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، اما سید علیرضا حسینی دماوندی مثل همان روزهای نخست پیروزی انقلاب، با شور و هیجان در مراسمات مختلف شعار میدهد و فعالیتهای انقلابی دارد. خودش میگوید: «من در سال ۵۷ گیر کردهام. برای پایداری انقلاب باید ازخودگذشتگی و فعالیت فرهنگی کرد. انقلاب اسلامی به مراقبت نیاز دارد. تبلیغات و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را رها کردهایم، اما دشمن در جهت سرنگونی این انقلاب به خوبی تبلیغات میکند. من به عنوان فردی که نقش بسیار کوچکی در پیروزی انقلاب داشتم، از وضعیت امروز جامعه گلایهمندم. نمیدانم چرا از ورود موادمخدر و لوازم آرایش پرخطر به کشور ممانعت نمیشود. صدا و سیما میتواند در وضعیت بحرانی امروز نقش موثری داشته باشد، اما بیتفاوت است. خانواده همسر من تنها ۲ فرزند پسر داشتند که یکی از آنها را در راه انقلاب و دیگری را در عملیات کربلای ۵ تقدیم کشور کردند. خانواده شهدا از علایقشان زدند تا نظام جمهوری اسلامی ایران با برجا بماند، اما امروز برخی به راحتی از کنار مسائل تاثیرگذار بر جامعه و کشور چشم پوشی میکنند.»
خون شهدا ضامن پایداری انقلاب اسلامی است
در گوشه مغازه پلاکاردی متشکل از تصاویر شهدای انقلاب، دفاع مقدس و مدافعان حرم است. او در تشریح تصاویر این پلاکارد میگوید: «خون تمام این شهدا ضامن پایداری انقلاب اسلامی است. ساختن این پلاکارد حدود ۲ ماه زمان برد. این پلاکارد را در روز قدس بر دست گرفتم. میخواستم این پلاکارد توسط دوربینهای داخلی و خارجی ثبت شود تا تمام دنیا بداند که ما پشتیبان شهدا و ولایت فقیه هستیم.» وی در خصوص حضورش در جبهه اظهار میکند: «در مقابل ایثار و از خودگذشتی رزمندگان من نقش بسیار کمی در جبهه داشتم. حدود هشت سال از سوی اصناف به جبهه رفتم. فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی، انتقال کمکهای مردمی به جبهه و احداث حمام و دستشویی صحرایی انجام دادم. به خاطر دارم روزی یک حمام صحرایی ساختیم، اما آب نداشتیم. با جمعی به دنبال آب رفتیم. یک چشمه پیدا کردیم. با نایلن و ابتکاراتی که نیروها آن زمان داشتند، آب را به حمام رساندیم. نیمههای شب صدای الاغی به گوشم رسید. به یکی از بچهها گفتم حتما اتفاقی افتاده است که این الاغ سر و صدا میکند. با یک نفر به سمت صدا رفتیم. الاغ در گودالی افتاده و آب تا نیمه بندنش بالا آمده بود. خاطرات ما در جبهه هم خنده دار است و هم گریهدار. وقتی خدمتی برای رزمندگان میکردیم، میخندیدیم و هر بار که یکی از رزمندگان شهید میشد، گریه میکردیم. در زمان جنگ ملت ایران دست به دست هم دادند تا توانستیم مقابل دشمن بایستیم. اینطور نبود که تمام مردان در جبهه تنها بجنگند. برخی هم پشت جبهه کارهای دیگری انجام میدادند که ارزش آن کمتر از جنگیدن نبود. در بسیج اصناف هر کسی که مهارتی داشت، برای کمک به میدان میآمد. یک مرتبه کسانی که مهارت تعمیرات یخچال داشتند به مناطق مرزنشین رفتند و یخچالهای مردم را تعمیر کردند.»
سیدحسینی دماوندی، «حاجی بخشی» زمان است. او در مغازه کوچکش سعی میکند که نسل امروز را با وقایع انقلاب آشنا کند. برخی با دیدن ویترین مغازهاش جذبش میشوند و پای سخنانش مینشینند و برخی دیگر واکنش دیگری دارند. وی با وجود اینکه واکنشهای مختلفی را دریافت میکند، اما همچنان بدون خستگی راهش را ادامه میدهد.