علامه طباطبائي و حکومت اسلامي
علامه طباطبائي با اشاره به آياتي که متضمن تکاليف اجتماعي و لزوم اقامه عبادات از سوي مردم است معتقدند که چون افراد در پيدايش اجتماع اثر تکويني دارند براي اداره آن نيز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکويني را در مقام تشريع ضايع نگذارده است.ايشان در اين زمينه بحث مبسوطي ارائه نموده و به اکثر آيات مورد استدلال اشاره کرده است وي مي نويسد: « نکته اي که لازم است در اينجا مورد توجه قرار گيرد اين است که عموم آياتي که متضمن لزوم اقامه عبادات و انجام حج و اجراي حدود و قصاص و نظاير اينها است روي سخن خود را تنها به پيغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنين را مخاطب قرار داده و اجراي اين امور را از همه آنان خواسته است.
مجموع اين آيات چنين استفاده
ميشود که دين يک روش اجتماعي است که خداوند آن را بر عهده مردم قرار داده
است و خدا راضي به کفر بندگان خويش نيست، و چنين خواسته است که افراد همه
با هم و به طور دسته جمعي اقامه دين کنند، پيدا است که اجتماع چون از افراد
تشکيل شده، اداره آن نيز بايد به عهده خود آنها بوده باشد، و هيچ فردي در
اين باره بر ديگري مزيت و تقدم نداشته همه يکسان ميباشند.خلاصه شئون
اجتماعي مخصوص به دستهاي خاص نميباشد، و در اين موضوع پيغمبر نيز با
ديگران مساوي بوده هيچ امتيازي ندارد .علامه طباطبائي در بخش ديگري و در
ادامه پاسخ به اين سؤال که عهده دار اداره اجتماع کيست و سيره او چيست؟
ميگويد: « در هر صورت بايد دانست که بدون اشکال در اين زمان که پيامبر (ص)
وفات نموده و امام (ع) نيز از ديده پنهان است، امر حکومت به دست خود
مسلمين است، و اين وظيفه آنان است که با در نظر گرفتن روش رسول خدا که روش
امامت بوده استحاکمي را انتخاب کنند، و اين روش غير از روش پادشاهي و
امپراتوري است، در اين موقعيت نبايد هيچ حکمي از احکام الهي تغيير کند و
اين وظيفه همه است که در راه حفظ احکام خدا کوشا باشند، و اما درباره
حوادث روزمره و پيشآمدهاي جزئي همان طور که گفتيم، لازم است که حاکم با
مشورت مسلمين درباره آنها تصميم بگيرد» بنابر اين از مجموع آيات متضمن
تکاليف اجتماعي مردم چنين نتيجه ميشود که تشکيل حکومت اسلامي به عنوان
مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.
ولايت فقيه از منظر علامه طباطبائي
در
اينكه چه كسي بايد حكومت كند و چرا بايد از وي اطاعت شود؟ مرحوم علامه
به قانون طبيعي تمسك جسته معتقد است انسان فطرتاً به دنبال آگاهترين،
بهترين و عادلترين فرد است كه در اسلام در زمان غيبت، فقيه است. وي در
اثبات چنين امري از شيوه فقهي مبني بر تفويض امر ولايت از بالا استفاده
نكرده بلكه استدلالي عقلي و فلسفي دارد.( انديشه سياسي علامه طباطبايي،
مصطفي زهراني، علوم سياسي، ش1، ص89 )
وي ميگويد: به حكم فطرت،
وجود مقام ولايت در هر جامعه اي بر اساس حفظ مصالح عاليه ضروري است.
اسلام نيز پا به پاي فطرت پيش ميرود. نتيجه اين دو مقدمه اين است، فردي كه
در تقواي ديني و حسن تدبير و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم است، براي اين
مقام متعين است و در اين كه اولياي حكومت بايد زبده ترين و برجسته ترين
افراد جامعه باشند، كسي ترديدي به خود راه نميدهد.
بر اين
اساس از منظر علامه تشکيل حکومت اسلامي واجب بوده و در صورتي که مردم براي
انجام تکاليف واجب اجتماعي خويش بخواهند دولت تشکيل دهند حق دارند که فقيه
واجد شرايطي را به عنوان حاکم تعيين نمايند.بي شک چنين فقيهي علاوه بر
مشروعيت مردمي داراي مشروعيت الهي نيز خواهد بود.زيرا منطقي و معقول نيست
که مردم به تکاليف اجتماعي از سوي شارع مکلف باشند، اما هيچگونه حق دخالت و
اظهار نظر جهت ايجاد مقدمات و فراهم آوردن زمينه هاي انجام آن تکاليف را
نداشته باشند.مگر امکان دارد که براي شارع، امري مطلوب باشد و آن را از
مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (رجوع شود به: علامه طباطبائي، محمد
حسين، ترجمه تفسير الميزان، بنياد علمي و فکري علامه طباطبائي، ج 4، ص
207-211 .)
علامه طباطبائي و سياست
هر
چند پيوند دين و سياست در اسلام و سيره بزرگان دين و علماي اسلام، اصلي
ثابت و مسلم است اما در بررسي ميزان فعاليت هاي سياسي علما بايد به اين مهم
توجه داشت که اين موضوع با عوامل مختلفي در ارتباط مي باشد.
1. توانايي هاي اشخاص:
«لا يکلف الله نفسا الا وسعها» (بقره، آيه 286). از اين رو مشاهده مي نماييم که برخي علماء با توجه شناختي که از توانايي ها و استعدادهاي خويش داشتند، به همان ميزان در مسائل مختلف از جمله موضوعات سياسي وارد مي شده اند.
2. شرايط محيطي و ميزان احساس نياز:
بسياري مواقع علت اين که علماء در مسائل اظهار نظر نمي کنند نه به خاطر عدم اهتمام به آن مسأله بلکه به خاطر احساس عدم نياز به اظهار نظر مي باشد خصوصا در شرايطي که فقيهي عادل و جامع الشرايط هدايت و رهبري جامعه اسلامي را به عهده گرفته و رهنمودهاي لازم را ارائه مي نمايند. بنابراين در چنين شرايطي ديگر ضرورتي براي ورود ساير علماء و اظهار نظر نمي ماند. هر چند مسلما در برخي موضوعات که با سرنوشت جامعه اسلامي در ارتباط است اظهار نظر و مشارکت آنان مي تواند پشتوانه عظيمي براي نظام اسلامي محسوب گردد.
خلاصه در بررسي چرايي ميزان فعاليت سياسي هر يک از بزرگان خصوصا در زمان کنوني بايد به اين قبيل مسائل توجه داشت. نه اين که عدم مشهود بودن فعاليت هاي سياسي آنان را دليل بر، مطلوب بودن کناره گيري افراد جامعه از فعاليت ها و مشارکت هاي سياسي دانست. بلکه هر فرد بايد با شناخت وظايف و تکاليف فردي و اجتماعي خويش و نقش و جايگاهي که در جامعه و نظام اسلامي دارد به انجام وظايف خود در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و... بپردازد و بهترين الگو هم در چنين شرايطي، اسوه هاي کامل بشريت؛ يعني پيامبر اکرم(ص) و ائمه معصومين(ع) و جانشين واقعي آنان يعني ولي فقيه جامع الشرايط مي باشد.
استاد
علامه (ره) بمعني مصطلح سياست، «سياسي» نبود، ولي اين بمعني عدم اهتمام به
مسائل جامعه و مردم نيست. پيش از حوادث 15خرداد و درمسائل مربوط به انجمن
هاي ايالتي ولايتي، و پس از فاجعه قتل عام مردم در 15خرداد، استاد علامه
هميشه طرف «مشورت» مراجع عظام بود و درجلسات اين بزرگان شركت ميكرد و حتي
در بعضي از اعلاميه هاي مشترك مراجع عظام قم، امضاي ايشان هم هست. اما پس
از آنكه اعلاميه ها و بيانيه ها «تك امضائي» شد ايشان بطور مستقل اعلاميه
اي ندادند ولي «سكوت» هم نكرده بودند و به هرنحو مقدور با مراجع و روحانيت
مبارز «هماهنگي» داشت و اغلب روحانيون مبارز از شهيد مطهري و بهشتي و مفتح و
قدوسي و غير هم، همه شاگردان علامه طباطبايي بودند و بدون شك تربيت فكري -
معنوي اين بزرگان، توسط علامه طباطبايي، نقشي اساسي در حركت آنها داشت.
درباره مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله فلسطين، استاد علامه همواره فعال بود و حتي در مورد لزوم كمك به مردم فلسطين، ايشان اعلاميه اي را همراه شهيد مطهري و مرحوم آيت الله سيدابوالفضل موسوي زنجاني منتشر ساخت كه در آن ضمن افتتاح حساب بانكي در بانك هاي: ملي، صادرات و بازرگاني، مردم را به ياري مردم ستمديده فلسطين فراخوانده بود.
يکي از شاگردان علامه طباطبايي ميگويد:
«از خصوصيات علامه طباطبايي، اين بود که هيچگاه از کسي بدگويي نميکردند. در طي 35 سال ارتباط با ايشان، جز بدگويي از دربار و رژيم طاغوت، حتي يکبار هم بدگويي کسي را از ايشان نشنيدم .» آيت الله مطهري از معماران فکري انقلاب اسلامي درباره علامه طباطبايي ميگويند : « علامه طباطبايي رابطه عاطفي و فکري بسيار نزديکي با امام خميني(ره) داشتند.» امام خميني (ره) درباره علامه طباطبايي ميفرمايد: « آقاي طباطبايي مرد بزرگي است و حفظ ايشان با اين مقام علمي لازم است » .همچنين ايشان در اوايل انقلاب خطاب به علامه طباطبايي فرموده بودند : «همجواري شما براي ما مغتنم است .»
مقام
معظم رهبري، حضرت آيتاللّه خامنه اي، در قسمتي از پيام خود به مناسبت
سالگرد ارتحال علامه طباطبايي، ايشان را چنين ستودند: «او (علامه طباطبايي)
مجموعه اي از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقيه بود، حکيم بود، آگاه از
اندوخته هاي فلسفي شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامي، يعني
علومي که از اسلام نشأت گرفته، يا از آن تغذيه کرده است، مطلع بود... شخصيت
او، در لابه لاي اين دانستني هاي بسيار، به کمک رياضتي مداوم و درازمدت
پرورده، صيقل يافته و پرداخته شده بود. از کساني بودکه تنها مکتب جامعي
چون اسلام ميتواندامثال او را در دامان پربرکت خويش پرورش دهد».
سخنانی از امام خمینی (ره) پس از رحلت علامه طباطبایی
«من قبلاً باید از این ضایعهای که برای حوزههای علمیه و مسلمین حاصل شد - و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایی است - اظهار تأسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزههای علمیه، تسلیت عرض کنم. خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیای اسلام محشور فرماید و به بازماندگان ایشان و به متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید.» (صحیفه امام، ج15، ص 363)
نظر رهبر انقلاب در موضوع تعطیلی درس فلسفه علامه طباطبایی
«در
گذشته در حوزه قم با فلسفه و وجود مرحوم آقاى «طباطبایى» مخالفت مىشد.
مىدانید درس اسفار ایشان با دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس
کند. در دوره اخیر، قم مرکز حوزه فلسفى ما بوده است؛ آقاى طباطبایى هم
انسان کاملاً متشرّع، مواظب، دائمالذّکر، متعبّد، اهل تفسیر و اهل حدیث
بوده؛ از آن قلندرمآبهاى آنطورى نبوده است - البته جلسات خصوصى را کارى
نداریم - مراتب علمى و فقه و اصولش هم طورى نبوده که کسى بتواند آنها را
انکار کند؛ در عین حال کسى مثل آقاى طباطبایى که جرأت کرد و فلسفه را
ادامه داد و عقب نزد، اینطور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟
نتیجه
این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بین علماى دین
محدود است. با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبایى، جا داشت امروز تعداد زیادى
استاد درجه یک از تلامذه ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم.آقاى
طباطبایى فرد فعّالى بود؛ بنابراین جریان فلسفىاى که به وسیله ایشان
پایهگذارى شد، باید به شکل وسیعى گسترش پیدا مىکرد، که نکرده است.البته
ما همان وقت مقلّد آقاى «بروجردى» بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به
ایشان نگاه مىکنیم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتیجهاش این شد. این نباید
تکرار شود. فلسفه اسلامى - همانطور که شما فرمودید و درست هم گفتید - فقه
اکبر است؛ پایه دین است؛ مبناى همه معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان
است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش
احتیاج دارد» (بیانات در دیدار برخی نخبگان حوزوی، 1382/10/29)
هدیه رهبر انقلاب به علامه طباطبائی
شخصی به محضر حضرت آیت الله مصباح یزدی رفت و ایشان نکته بسیار ارزشمندی فرمودند که نشان از عظمت علامه دارد، ایشان نقل کردند که رهبر معظم انقلاب فرمودند شبی نیست که سوره انا فتحنا را برای علامه و برادرشان نخوانم و بخوابم؛ یعنی رهبر انقلاب هر شب به یاد علامه هستند و برای ایشان قرآن می خوانند.
علامه طباطبایی: آقای خمینی استاد من است ( خاطره ای از رهبر انقلاب)
بیانات آیت الله مصباح یزدی