... بعد از پذیرش قطعنامه 598 چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. همه اش می گفتند خدایا شکرت، ما راضی هستیم به رضای تو. شما فرزندان امام روحیّه امام را بهتر از هر کس دیگر می دانید.
سرویس فرهنگی شهدای ایران: در قسمتی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی(ره) آمده است: امام وقتی بمباران تهران شروع شد ما رفتیم به ایشان التماس کردیم که آقا ما این جا یک جایی را ساختیم شما تشریف ببرید آن جا. گفت برادران من در جبهه باشند، فرزندان من اسیر عراق باشند و من بروم در یک اتاق ضدّ بمب بنشینم. به خدا قسم، به روح امام قسم، موشک در نزدیکی جماران زمین می خورد به صورتی که یک وقت کتاب ها روی سر امام ریخت و امام از اتاق بیرون نرفتند. امام برای شما می گریستند. هر وقت ما می خواستیم امام را به حسینیّه بیاوریم و می گفتیم خانواده های اسرا و شهدا آمده اند آقا سر از پا نمی شناخت وارد حسینیّه می شد و از خانواده های شما استقبال می کرد.
... بعد از پذیرش قطعنامه 598 چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. همه اش می گفتند خدایا شکرت، ما راضی هستیم به رضای تو. شما فرزندان امام روحیّه امام را بهتر از هر کس دیگر می دانید.
بعد از قطعنامه امام دیگر سخرانی نکردند. دیگر برای سخنرانی به حسینیّه جماران نیامدند، تا مریض شدند و به بیمارستان رفتند. یک پسر بچه ای من دارم، کوچک است، نامش علی است. با او خیلی مأنوس بودند. آن روزهای آخر این بچه ای که بیش از سه سالش نبود می خواست خدمت امام برود، امام از این که ساعات آخر را می خواست با خدای خودش راز و نیاز کند به مادر این بچه گفت علی را دیگر این جا نیاورید. شب آخر دکترها گفتند امام اصلاً نخوابیده و همه اش نماز خوانده و بعد پیغام داد برای مردم که مردم شما شهید دادید، شما اسیر دادید، شماها مجروح و معلول دادید، از خدا بخواهید که مرا قبول کند. بعد از امام بحمدالله ما دارای رهبری شدیم که گام به گام در کنار امام حرکت کرده بود. و بعد از امام پرچم لا اله الّا الله و محمّد رسول الله(صلّی الله علیه وآله) را تصمیم دارد چون اما بر گردونِ گردان نصب کند. ما همه وظیفه داریم که پیرو و حامی ایشان باشیم.
بعد از قطعنامه امام دیگر سخرانی نکردند. دیگر برای سخنرانی به حسینیّه جماران نیامدند، تا مریض شدند و به بیمارستان رفتند. یک پسر بچه ای من دارم، کوچک است، نامش علی است. با او خیلی مأنوس بودند. آن روزهای آخر این بچه ای که بیش از سه سالش نبود می خواست خدمت امام برود، امام از این که ساعات آخر را می خواست با خدای خودش راز و نیاز کند به مادر این بچه گفت علی را دیگر این جا نیاورید. شب آخر دکترها گفتند امام اصلاً نخوابیده و همه اش نماز خوانده و بعد پیغام داد برای مردم که مردم شما شهید دادید، شما اسیر دادید، شماها مجروح و معلول دادید، از خدا بخواهید که مرا قبول کند. بعد از امام بحمدالله ما دارای رهبری شدیم که گام به گام در کنار امام حرکت کرده بود. و بعد از امام پرچم لا اله الّا الله و محمّد رسول الله(صلّی الله علیه وآله) را تصمیم دارد چون اما بر گردونِ گردان نصب کند. ما همه وظیفه داریم که پیرو و حامی ایشان باشیم.