خاله شهید سید محمدعلی حکیمی گفت:از همان ابتدا به جبهه غرب اعزام شد در ارتفاعات کردستان مورد کمین کومله قرار گرفت و به کشتن محمدعلی راضی نشده بود بلکه جنازه او را متلاشی کرد.
به گزارش شهدای ایران،در هفتههای اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلیشان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسینپناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیهطلب کومله را کلید زدهاند.نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیهطلب و ضدایرانی که اعضایش در آدمکشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشیها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانهترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب میشدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.
نگاهی گذرا به جنایتها و شرارتهای گروهک تروریستی و تجزیهطلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان میکند. در ذیل به گوشهای از جنایت کوملهایها یعنی همکاران رامین حسینپناهی اشاره شده است.
شهید سیدمحمدعلی حکیمی ۲۱ مرداد ۱۳۳۴ در شاهرود متولد شد. پدرش روحانی و مادرش خانهدار بود. او در کودکی پدرش را از دست داد. درسش را تا مقطع راهنمایی ادامه داد، بعد از آن وارد بازار کار شد و در شرکت ذوبآهن مشغول به کار شد. با شروع حرکات و فعالیتهای انقلابی به جمع انقلابیون پیوست و تا پیروزی برای موفقیت انقلاب تلاش کرد. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد. وی در منطقه کردستان از خاک میهنش دفاع میکرد که سرانجام در ۱۱ خرداد ۱۳۶۳ در ارتفاعات بانه مورد کمین نیروهای گروهک تروریستی کومله و دمکرات قرار گرفت و به بدترین شکل آنها را به شهادت رساندند.
آنچه در ادامه میخوانید، شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با خاله شهید سید محمدعلی حکیمی:
«سید محمدعلی فرزند دوم خانواده بود؛ البته با خواهرش دوقولو بودند. از همان کودکی بچه شاداب و سرحالی بود. به شدت باهوش و بازیگوش بود؛ ولی بازیگوشیهایش موجب آزار بقیه نمیشد. وی تا مقطع راهنمایی درس خواند.
چون پدرش روحانی و قاری قرآن بود، بچهها در محیطی مذهبی پرورش یافتند، او به سید محمدعلی یاد داده بود که در مسجد موذن شود. صوت خوبی هم داشت.
در شرکت زغالسنگ شرقی مشغول به کار شد. چون پدرش فوت کرده بود و دو خواهر و برادر کوچکتر از خودش داشت، احساس مسئولیت زیادی میکرد.
پولی برای خودش ذخیره نمیکرد، یا صرف خانواده خودش یا در راه خیر خرج میکرد.اول فرودین بود که با محمد بر سر مزار شهدا رفتیم. سر قبر پسرم که در جنگ ایران و عراق به شهادت رسید، به محمد گفتم: «خاله جان! بلند شو و شیرینیها را تعارف کن. به روح شهدا برسد. در حالی که بلند میشد، با خنده گفت: «خاله جان سال دیگه شما برای من شیرینی پخش میکنید.» چند وقت بعد به شهادت رسید.
سربازی نرفت. زمانی که جنگ شروع شد، از همان ابتدا به جبهه غرب اعزام شد.در ارتفاعات کردستان مورد کمین کومله قرار گرفت.
هنگامی که پیکر محمد را دفن میکردند، به برادرم گفتم باید محمد را ببینم. برادرش گفت: «خاله جان صورت محمد قابل تشخیص نیست. چیزی از صورتش نمانده است. او کاملا متلاشی شده است!»کومله به کشتن محمدعلی راضی نشده بود؛ بلکه جنازه او را متلاشی کرد.
مادرش سطح سواد خوبی داشت. پدرمان روحانی و همسرش هم روحانی بود. خواهرم زن بسیار متدین و با خدایی است. اجازه نمیداد فرزندانش برای مرخصی بیایند. میگفت: «باید تا پای جان از اسلام دفاع کنید.» اکنون دوتا از پسرانش به شهادت رسیدهاند. میگفت: «ای کاش تمام بچههایم شهید میشدند، شهادت مقام خیلی بالایی دارد.»نباید نسبت به تاریخ جنگمان کوتاهی شود. خانواده شهدا تاریخ انقلاب هستند. باید تاریخ را از زبان آنها نوشت.
نگاهی گذرا به جنایتها و شرارتهای گروهک تروریستی و تجزیهطلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان میکند. در ذیل به گوشهای از جنایت کوملهایها یعنی همکاران رامین حسینپناهی اشاره شده است.
شهید سیدمحمدعلی حکیمی ۲۱ مرداد ۱۳۳۴ در شاهرود متولد شد. پدرش روحانی و مادرش خانهدار بود. او در کودکی پدرش را از دست داد. درسش را تا مقطع راهنمایی ادامه داد، بعد از آن وارد بازار کار شد و در شرکت ذوبآهن مشغول به کار شد. با شروع حرکات و فعالیتهای انقلابی به جمع انقلابیون پیوست و تا پیروزی برای موفقیت انقلاب تلاش کرد. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد. وی در منطقه کردستان از خاک میهنش دفاع میکرد که سرانجام در ۱۱ خرداد ۱۳۶۳ در ارتفاعات بانه مورد کمین نیروهای گروهک تروریستی کومله و دمکرات قرار گرفت و به بدترین شکل آنها را به شهادت رساندند.
آنچه در ادامه میخوانید، شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با خاله شهید سید محمدعلی حکیمی:
«سید محمدعلی فرزند دوم خانواده بود؛ البته با خواهرش دوقولو بودند. از همان کودکی بچه شاداب و سرحالی بود. به شدت باهوش و بازیگوش بود؛ ولی بازیگوشیهایش موجب آزار بقیه نمیشد. وی تا مقطع راهنمایی درس خواند.
چون پدرش روحانی و قاری قرآن بود، بچهها در محیطی مذهبی پرورش یافتند، او به سید محمدعلی یاد داده بود که در مسجد موذن شود. صوت خوبی هم داشت.
در شرکت زغالسنگ شرقی مشغول به کار شد. چون پدرش فوت کرده بود و دو خواهر و برادر کوچکتر از خودش داشت، احساس مسئولیت زیادی میکرد.
پولی برای خودش ذخیره نمیکرد، یا صرف خانواده خودش یا در راه خیر خرج میکرد.اول فرودین بود که با محمد بر سر مزار شهدا رفتیم. سر قبر پسرم که در جنگ ایران و عراق به شهادت رسید، به محمد گفتم: «خاله جان! بلند شو و شیرینیها را تعارف کن. به روح شهدا برسد. در حالی که بلند میشد، با خنده گفت: «خاله جان سال دیگه شما برای من شیرینی پخش میکنید.» چند وقت بعد به شهادت رسید.
سربازی نرفت. زمانی که جنگ شروع شد، از همان ابتدا به جبهه غرب اعزام شد.در ارتفاعات کردستان مورد کمین کومله قرار گرفت.
هنگامی که پیکر محمد را دفن میکردند، به برادرم گفتم باید محمد را ببینم. برادرش گفت: «خاله جان صورت محمد قابل تشخیص نیست. چیزی از صورتش نمانده است. او کاملا متلاشی شده است!»کومله به کشتن محمدعلی راضی نشده بود؛ بلکه جنازه او را متلاشی کرد.
مادرش سطح سواد خوبی داشت. پدرمان روحانی و همسرش هم روحانی بود. خواهرم زن بسیار متدین و با خدایی است. اجازه نمیداد فرزندانش برای مرخصی بیایند. میگفت: «باید تا پای جان از اسلام دفاع کنید.» اکنون دوتا از پسرانش به شهادت رسیدهاند. میگفت: «ای کاش تمام بچههایم شهید میشدند، شهادت مقام خیلی بالایی دارد.»نباید نسبت به تاریخ جنگمان کوتاهی شود. خانواده شهدا تاریخ انقلاب هستند. باید تاریخ را از زبان آنها نوشت.
*میزان
امارات مزدور آمریکا است.
بحرین مزدور آمریکا است.
رژیم صهیونیستی مزدور آمریکا است.
القاعده مزدور آمریکا است.
داعش مزدورآمریکا است.
گروهک تروریستی منافقین مزدورآمریکا است.