حضرت امام خامنهای(مدظلهالعالی):«چالش اصلی، مقابله نظام سلطه با پیام شوقآفرین انقلاب اسلامی، یعنی خودداری از ظلم و مظلوم واقع شدن است.».
به گزارش خبرنگار سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران؛گرچه محاكمهكنترل شده و اعدام صدام حسین، رئیسجمهور معدوم دولت بعثی عراق در شرایط اشغال آن كشور توسط آمریكا اسرار مهمی از جنگ را به خاك سپرد و مجال اعتراف وی به واقعیتهای شوم دخیل در این جنایت بزرگ تاریخی را گرفت، اما مروری بر رفتار آمریكاییها در دوران جنگ تحمیلی سند گویایی از مداخله و همراهی آنان به نفع صدام و علیه مردم و كشور اسلامی عزیزمان بوده كه مرور آن در ایامی كه مصادف با بزرگداشت هفته دفاع مقدس و پاسداشت رشادتها و ایثارگریهای شهدا، جانبازان و رزمندگان عزیز است، با توجه به خط جدید آمریكا در برخورد با نظام مقدس اسلامی میتواند درس آفرین و عبرت آموز باشد.به ویژه آن كه امروز نیز پیچیدگی شرایط و فشارهای ناشی از تحریم برخی از محافل سیاسی را به ضرورت نرمش در برابر آمریكا و پذیرش آن به عنوان یك قدرت برتر متقاعد ساخته و از توجه به ماهیت سلطهجویانه و دشمنی عمیق و ذاتی او با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی غافل كرده است
الف: همراهی با متجاوز
در حالی كه دولت بعثی عراق در 31 شهریور ماه 1359 تجاوز گستردهای علیه خاك ایران صورت داده و به طور یكجانبه عهدنامهی 1975الجزایر را نقض كرده بود؛ جیمی كارتر، رییس جمهور وقت آمریكا در روز شروع جنگ چنین گفت:« جنگ احتمالاً ایران را به این نتیجه میرساند كه به دوستان و همسایگان نیازمند است و لذا وادار به آزاد كردن گروگانها میشود».وی دو روز بعد از آغاز جنگ در واكنشی كینه توزانه اعلام داشت:« امیدوارم ا ین جنگ ایران را به لزوم رعایت قوانین بینالمللی متقاعد كند».گویا در این میان تنها دغدغهی آنان بر هم خوردن نظم جهانی حاكم بود و لذا بدون محكومیت این تجاوز آشكار، تنها هشدار وی این بود كه:«آمریكا در جنگ ایران و عراق بیطرف است و از همه كشورها از جمله اتحاد جماهیر شوروی میخواهد كه در جنگ ایران و عراق مداخله نكنند».در واكاری این موضعگیری به ظاهر بیطرفانه اما در واقع تایید اقدام تجاوزكارانه و نقض حاكمیت جمهوری اسلامی ایران توسط یك عضو رسمی سازمان ملل میتوان دلایل زیر را از نگاه آمریكاییها در نظر آورد:
1.شكست آمریكاییها در حفظ رژیم دیكتاتوری پهلوی در مقابل انقلاب اسلامی و از دست دادن منافع راهبردی مرتبط با یك حكومت دست نشانده و مطیع.
2. تحقیر ناشی از اشغال سفارت آمریكا در 13 آبان 1358 و به گروگان درآمدن عوامل جاسوسی آمریكا كه شكست عملیات نظامی آمریكا در صحرای طبس و ابتدای سال 1359 ابعاد گستردهتری به این حس حقارت داده بود.
3. نگرانی از نظم جهانی و امنیت انرژی و امنیت رژیم صهیونیستی با پدیدهی صدور انقلاب و فراگیر شدن موج انقلاب اسلامی به سایر كشورهای منطقه
ب: حمایت آشكار از متجاوز
تصور و برداشت اولیه آمریكاییها این بود كه؛ 1- گسست انسجام نیروهای مسلح؛ 2- وجود اختلافات داخلی همراه با نفوذ عناصر لیبرال و ملیگرا به درون نظام؛ 3- انزوای بینالمللی و عدم امكان دسترسی به تسلیحات و بهرهگیری از اطلاعات و مشورت نظامی سایر قدرتها، ایران را در سراشیبی ضعف، سازش و یا سقوط قرار داده و از اصرار به تداوم مسیر انقلاب بر میگرداند اما پس از پیشرویهای ایران در عرصهی میدانی جنگ كه از فرار بنیصدر و منافقین وارد مرحلهی جدیدی شده بود، آمریكاییها با كنار گذاشتن حفظ بی طرفی ظاهری برای جلوگیری از شكست صدام به نفع وی به جنگ ورود كردند.برژینسكی مشاور امنیت ملی كارتر اعلام داشت:« آمریكا باید در جهت متوقف كردن انقلاب اسلامی، كاملا از رژیم عراق پشتیبانی كند و با صدام رابطه فوق العاده برقرار كند».عملیاتی كردن این راهبرد، به مفهوم جلوگیری از شكست عراق در برابر ایران بود كه وزیر خارجهی آمریكا در نیویورك وارد مذاكره با طرف عراقی شد و كسینجر برای ارزیابی اوضاع عراق و طراحی نحوه و میزان حمایت از صدام مخفیانه به بغداد سفر كرد.
برون داد این تغییرات عبارت بود از :
1. حذف كشور عراق از فهرست حامیان تروریسم توسط كنگرهی آمریكا و باز كردن مسیر ارسال تسلیحات به آن كشور.
2. تصویب كمك 9میلیارد دلاری برای عراق در سالهای82 و83 و اعطای وام 2/1 میلیارد دلاری به شركتهای بخش خصوصی برای احداث خط لولهی جدید نفتی عراق به اردن.
3. موظف شدن سازمان مركزی اطلاعات، سیا به واگذاری اطلاعات ماهوارهای به عراق.
ج: تلاش برای مهار قدرت جمهوری اسلامی ایران
پیروزیهای پیاپی رزمندگان اسلام و تغییر موازنهی قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران در میدان جنگ و الهام بخشی بدون خط مقاومت در برابر توطئه و فشار دشمنان، آمریكاییها را متقاعد به اقدام مستقیم علیه جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی كرد كه عبارت بود از:
1. اقدامات عملی برای كاهش توان اقتصادی از طریق
1/1.جنگ نفتكشها.
2/1.حمله به سكوهای نفتی ایران.
3/1.كاهش قیمت نفت با تشویق حامیان منطقهای به افزایش تولید.
2. ورود به خلیج فارس و حضور مستقیم علیه جمهوری اسلامی ایران.
اقدام اخیر كه به بهانهی اسكورت كشتیهای نفتی بود، زمینه ساز درگیری مستقیم با یگانهای دریایی و اقدام علیه سكوهای نفتی و در نهایت زدن هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران شد. البته هدف اصلی این حضور اشراف اطلاعاتی در منطقه و ارائهی اطلاعات به ارتش عراق بود.
3. اقدام برای جنگ نیابتی
تشویق رژیم صهیونیستی برای حمله به لبنان، پس از فتح خرمشهر اقدام عملی برای درگیر ساختن نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، باز كردن جبههی جدیدی علیه ایران در راستای كمك به صدام بود كه البته با هوشیاری امام راحل و مطرح كردن راهبرد رسیدن به قدس از راه كربلا خنثی شد.
د: جنایت در حمایت از جنایتكار
از نگاه حامیان صدام مزیت جمهوری اسلامی ایران در جنگ تكیه بر امواج انسانی و رزمندگان شجاع و جسوری بود كه با تكیه بر ایمان و انگیزهی درونی، موازنه را به نفع خود تغییر داده بودند. از این رو باید اقداماتی برای مقابله با این امواج صورت میگرفت كه آمریكاییها با تجزیه و تحلیل اطلاعات جمعآوری شده از میدان جنگ و پیروزیهای رزمندگان اسلام به آن رسیده بودند. برای نیل به چنین هدفی چند اقدام در دستور كار قرار گرفت
1. استفاده از بمب خوشهای و كشتار عظیم علیه امواج انسانی
از آلن فریدمن نویسنده و محقق آمریكایی بعدا نقل شد كه : آمریكا به پیشنهاد ویلیام كیسی، رییس سازمان سیا تحویل بمب خوشهای به عراق را در اولویت قرار داد. زیرا این سلاح را مناسبترین و كارآمدترین سلاح برای در هم شكستن امواج انسانی مدافعان ایرانی میدانست. به اعتقاد او این بمبها میتوانست به یك قدرت تصاعدی واقعی و موثر علیه قوای ایران تبدیل شود. سلاحی كه گرچه به لحاظ تكنیكی جزء سلاحهای متعارف به حساب میآمد، اما در میدان نیرو همچون سلاحهای نامتعارف میتوانست كشتار وسیعی به راه اندازد.
2. كمك به صدام برای تولید و بكارگیری سلاح شیمیایی:
گر چه از متحدان غربی آمریكا مثل آلمان، سوئیس و اسپانیا به عنوان كشورهای مشاركت كننده در ساخت تسلیحات شیمیایی عراق نام برده می شود، اما شبكه A.B.C آمریكا برای تشجیع متجاوزان عراقی و ایجاد دو جهت در طرف ایران دست به افشاگری ناخواسته زده و اعلام كرده كه صدام حسین از یك شركت آمریكایی به نام ال كولا كور باتیمور بیش از 500 تن ماده شیمیایی به نام فیود گلیكول خریداری نمود كه این ماده به گونهای بود كه در صورت مخلوط شدن با اسیدكلریدریك به گاز خردل تبدیل میشد.همچنین گزارشهای دیگری تایید میكرد كه شركتهای خصوصی آمریكا در دههی80 با گرفتن مجوز طرف وزارت بازرگانی آمریكا، نمونههایی از مواد بیولوژیكی و میكروبی را به عراق صادر كردهاند كه این مواد از نوع ضعیف شده نبوده و قادر به تولید مثل بودهاند. در میان آنها میكروب سیاه زخم، طاعون و همچنین یك باكتری سمی به نام ستریدیوم پاتولینی به چشم میخورد.
3. سكوت در برابر جنگ شهرها:
تلاش برای ایجاد شكاف بین حاكمیت و مردم به طور غیر مستقیم از راه تحریم و ضربه به توان اقتصادی كشور و به صورت مستقیم از طریق جنگ شهرها و كشتار غیر نظامیان دنبال میشد كه از سالهای اول جنگ در دستور كار بود و با شلیك موشك به شهرها و بمباران شهرهای مرزی انجام می شد، اما در مراحل بعدی با كمك به صدام در دسترسی به فناوری تغییر در سامانههای موشكی اسكاد و سكوت در برابر جنایت صدامیان علیه شهروندان غیر نظامی تشدید شده اوج این جنایت حملهی شیمیایی صدام علیه ساكنین غیر نظامی شهر سردشت و چند روستای مرزی بود كه با سكوت آمریكا و متحدان غربی آن مواجه شد.
4. حمله به هواپیمای مسافربری ایرانی:
در سالهای پایانی جنگ، آمریكاییها یكی از آشكارترین جنایتهای ضدبشری خود را با حمله به هواپیمای مسافری جمهوری اسلامی به ثبت و بیش از 290 نفر مسافر بیگناه آن را به شهادت رساندند. اوج فاجعه تشویق فرماندهی ناو نظامی شلیك كننده و آویختن مدال قهرمانی بر سینهی این جنایتكار بود؛ اقدامی كه از آن به عنوان اولتیماتوم آمریكاییها برای فشار بر جمهوری اسلامی با هدف پایان دادن به جنگی بود كه استمرار آن را مغایر با اهداف منطقهای خود تشخیص داده بودند.
و: تلاش برای پیشبرد راهبرد صلح بدون پیروزی
تحولات میدانی در عرصهی جنگ با دو پیروزی بزرگ جمهوری اسلامی ایران، یعنی ورود به فاو در آخر سال 64 و بازپسگیری شهر مهران در تابستان سال65 كه قدرت نظامی و استقامت و پایداری رهبری، نظام و مردم در شرایط سخت فشار را به نمایش گذاشت، راهبرد صلح بدون پیروزی یا جلوگیری از شكست عراق را در دستور كار حامیان آمریكایی صدام قرار داد؛ چرا كه پیروزی ایران به معنای شروع موج جدیدی به نفع انقلاب اسلامی و تزلزل در سرنوشت متحدان عربی آمریكا به ویژه عربستان، كویت و اردن بود كه در جنگ سرنوشت خود را به حیات صدام گره زده و به طور مستقیم و آشكار از وی حمایت كرده بودند.
ریچارد نیكسون در كتاب «فرصت را دریابیم!» به همین استراتژی صلح بدون پیروزی اشاره دارد كه البته در میدان نظامی از طریق تقویت صدام و در میدان سیاسی از طریق بازی با ایران دنبال میشد. بازی سیاسی با هدف ختم جنگ بدون تحمیل هزینه ها و مخاطرات نظامی بود كه به صورت محتاطانه و طبقهبندی شده در درون حاكمیت كاخ سفید طراحی شد كه البته در مرحلهی عمل با ناكامی مواجه شد.
این سناریو برای مقابله با هزینههایی بود كه احتمال پیروزی جمهوری اسلامی در عرصهی جنگ میتوانست بر آمریكا و متحدان منطقهای آن تحمیل نماید یا به عبارتی توقف در روندی بود كه با برتری نظامی ایران با اهداف و منافع راهبردی دشمنان ایران مغایرت داشت؛ چرا كه:
1. ایران غلبه نسبی در عرصهی میدان جنگ پیدا كرده و امكان احتمال پیروزی را به دست آورده بود.
2. ایران مزیت كسب شده در جنگ را ابزاری برای كسب اعتبار بینالمللی به ویژه در بین كشورها و یا جنبشهای ناراضی از نظم موجود قرار داده بود.
3. ادامهی حضور خصمانهی آمریكا در جنگ واجد هزینههای چندگانهی اقتصادی، سیاسی و نظامی بود.
در چنین شرایطی در بخشی از بدنهی سیاسی كاخ سفید ان جمع بندی پدید آمد كه باید ضمن حفظ خط فشار، مسیر رابطه و مذاكره با جمهوری اسلامی دنبال شود. اینگونه بود كه ماجرای اعزام مك فارلین طراحی و به ا جرا درآمد.
جمهوریخواهان محافظهكار آمریكایی كه طراحی دیپلماسی را بر عهده داشتند با تصور اینكه ایران برای ادامهی نبرد به؛ 1- تسلیحات جدید نیاز مبرم دارد، 2- ادامهی جنگ و خستگی از آن موجب پدید آمدن اختلاف در داخل و ترغیب بخشی از نیروهای درونی به نرمش و پایان دادن به جنگ از مسیر مذاكره شده است، مذاكره با طعم نظامی را طراحی كردند.
به این منظور آنان در چهار مرحله، محمولههای سلاح توسط هواپیما را به ایران منتقل و در مرحله سوم مك فارلین را به همراه 3 نفر دیگر و هدایایی مثل انجیل امضاء شده به دست ریگان، رئیس جمهور وقت آمریكا، كیكی به صورت كلید و یك اسلحهی كمری با گذرنامهی ایرلندی به تهران فرستادند.حضرت امام با اطلاع از موضوع، مذاكره با آمریكاییها را منع و اجازه بررسی جوانب امر را به چند نفر نیروی امنیتی دادند كه برای كسب اطلاعات از آمریكاییها، حدود سه ساعت با آنها دیدار كرده و با انتقال آنان به مجموعهای پذیرایی به مدیریت زمان برای دریافت محمولهی چهارم تسلیحات نظامی پرداختهاند.
پس از 5 روز آمریكاییها بدون دیدار با حكام رسمی و دستیابی به اهداف خود، با دست خالی ایران را ترك كردند.گرچه در سطح مسئولان با توجه به مشكوك بودن موضوع، نیازی به اعلام آن دیده نشد و نیاز به بررسی بیشتر داشت، اما خبر آن از سوی سیدمهدی هاشمی از عناصر نفوذی در بیت قائم مقام رهبری در اختیار رسانههای خارجی مخالف ایران قرار گرفت و در كلاسهای درس حوزهی علمیه بر سر زبانها افتاد.
این خبر میتوانست چند پیامد منفی برای كشور داشته باشد:
1- اختلاف و شكاف در مسئولان و متهم شدن برخی مسئولان به سازش.
2- بیاعتبار شدن جمهوری اسلامی نزد كشورها و جنبشهای انقلابی و دولت.
3- اعتبار یافتن خط مذاكره و سازش و ناجی معرفی شدن آمریكا در جنگ.
از این رو با تدبیر حضرت امام خمینی، آقای هاشمی ماموریت یافت در سخنرانی 13 آبان ماه و خطبههای نمازجمعه با افشاء این ماجرا امكان بهرهبرداری صوری از آن را خنثی نماید. آمریكاییها كه تا پیش از این با لحاظ كردن موضوع در دیپلماسی پنهان، به تكذیب آن برخاسته بودند، ضربهی مهلكی دریافت داشته و این واقعه به ایران گیت شهرت یافت.نیویورك تایمز نوشت: ریگان هیچگاه تا این حد زبان بسته، بیاعتنا و مغالطهكار دیده نشده بود. بیبیسی گفت ریگان چهارمین نفری است كه بعد از شاه، كارتر، صدام توسط امام خمینی ساقط میشود. گرچه برخی مقامات آمریكایی از این اقدام دفاع و آن را راهی برای پایان دادن به جنگ معرفی كردند كه دیگر برای آمریكا نفعی نداشت.اما حضرت امام این ماجرا را به فرصتی برای قدرتنمایی بیشتر جمهوری اسلامی تبدیل و با تلقی كردن آن به بركت الهی، و عظمت ایران اسلامی و ناتوانی امریكا فرمودند: رئیس جمهور آمریكا در این رسوایی باید عزا بگیرد و كاخ سفید مبدل به سیاه شود؛ گرچه همیشه بوده است. آنهایی كه میگفتند قطع رابطه میكنیم امروز معلوم شد كه با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمدهاند.همچنین معظم له، عدم شناخت نظام جمهوری اسلامی ایران و غرور آمریكایی را عامل این رفتار معطوف به شكست آمریكاییها معرفی و فرمودند:« آن كه ادعا میكند كه اگر من به شوروی رفته بودم رئیس جمهور شوروی سه مرتبه دیدن من میآمد، گمان میكند اینجا هم شوروی است. اینجا كشور اسلام است. اینجا كشور رسول خداست ... اینجا بسیجیهای ما و امت ما شرافت دارند بر تمام كاخنشینهای عالم و همه كسانی كه گمان میكنند باید عالم پیش آنها خاضع باشند.»
این نوع موضعگیری امام راحل عظیمالشان، نه تنها حس اعتماد به نفس برای ایستادگی مردم را تقویت میكرد، بلكه با واقعبینی پیام پذیرش تحولات و تغییرات و بر حذر داشتن از ادامه توطئه را به طرف آمریكایی منتقل میكرد. همان گونه كه امروز نیز خلف صالح ایشان، امام خامنهای میفرمایند:« ما مخالف با حركتهای صحیح و منطقی دیپلماسی هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسی، چه در عالم سیاست های داخلی، بنده معتقد به همان چیزی هستم كه سالها پیش اسمگذاری شد «نرمش قهرمانانه».
جمعبندی:
جنگ تحمیلی عرصه عملی مقابله نظام سلطه با نظام نوپای جمهوری اسلامی بوده كه آمریكا، متحدان غربی و حتی شوروی سابق با احساس خطر از سلطه یا هژمونی خویش و روند برخاسته از احیاء هویت دینی و نفی استبداد داخلی و استعمار خارجی، در نشان دادن چراغ سبز به صدام و همراهی با تجاوز، علیه مردم و كشورمان اقدام و سپس با نقض بیطرفی، برای جلوگیری از شكست صدام در جنگ(موازنه نه بازنده - نه پیروز) به ارسال گسترده تسلیحات و حمایت همه جانبه از صدام برخاستند.
رویكرد سیاسی و اقدام به مذاكره نیز در شرایطی در دستور كار قرار گرفت كه آمریكاییها، ادامه روند جنگ را زمینه كسب اعتبار برای جمهوری اسلامی و یا الهام بخشی به نفع الگوی ایستادگی علیرغم میل خود می دیدند و ماجرای مك فارلین نیز بخشی از همان سناریوی تغییر یا مهار جمهوری اسلامی ایران بود كه البته از سوی امام خمینی(ره)، با توجه به عدم اطمینان به طرف امریكایی و احتمال بهره برداری آنان برای مصادره نتایج احتمالی، تخریب چهره انقلابی جمهوری اسلامی و ایجاد تردید در حامیان انقلاب اسلامی از یك سو و یقین به بهره برداری عناصر منافق پیشه درونی برای تبدیل آن به زمینهای برای اختلاف داخلی در شرایط جنگ به سمت دیگری هدایت شد
الف: همراهی با متجاوز
در حالی كه دولت بعثی عراق در 31 شهریور ماه 1359 تجاوز گستردهای علیه خاك ایران صورت داده و به طور یكجانبه عهدنامهی 1975الجزایر را نقض كرده بود؛ جیمی كارتر، رییس جمهور وقت آمریكا در روز شروع جنگ چنین گفت:« جنگ احتمالاً ایران را به این نتیجه میرساند كه به دوستان و همسایگان نیازمند است و لذا وادار به آزاد كردن گروگانها میشود».وی دو روز بعد از آغاز جنگ در واكنشی كینه توزانه اعلام داشت:« امیدوارم ا ین جنگ ایران را به لزوم رعایت قوانین بینالمللی متقاعد كند».گویا در این میان تنها دغدغهی آنان بر هم خوردن نظم جهانی حاكم بود و لذا بدون محكومیت این تجاوز آشكار، تنها هشدار وی این بود كه:«آمریكا در جنگ ایران و عراق بیطرف است و از همه كشورها از جمله اتحاد جماهیر شوروی میخواهد كه در جنگ ایران و عراق مداخله نكنند».در واكاری این موضعگیری به ظاهر بیطرفانه اما در واقع تایید اقدام تجاوزكارانه و نقض حاكمیت جمهوری اسلامی ایران توسط یك عضو رسمی سازمان ملل میتوان دلایل زیر را از نگاه آمریكاییها در نظر آورد:
1.شكست آمریكاییها در حفظ رژیم دیكتاتوری پهلوی در مقابل انقلاب اسلامی و از دست دادن منافع راهبردی مرتبط با یك حكومت دست نشانده و مطیع.
2. تحقیر ناشی از اشغال سفارت آمریكا در 13 آبان 1358 و به گروگان درآمدن عوامل جاسوسی آمریكا كه شكست عملیات نظامی آمریكا در صحرای طبس و ابتدای سال 1359 ابعاد گستردهتری به این حس حقارت داده بود.
3. نگرانی از نظم جهانی و امنیت انرژی و امنیت رژیم صهیونیستی با پدیدهی صدور انقلاب و فراگیر شدن موج انقلاب اسلامی به سایر كشورهای منطقه
ب: حمایت آشكار از متجاوز
تصور و برداشت اولیه آمریكاییها این بود كه؛ 1- گسست انسجام نیروهای مسلح؛ 2- وجود اختلافات داخلی همراه با نفوذ عناصر لیبرال و ملیگرا به درون نظام؛ 3- انزوای بینالمللی و عدم امكان دسترسی به تسلیحات و بهرهگیری از اطلاعات و مشورت نظامی سایر قدرتها، ایران را در سراشیبی ضعف، سازش و یا سقوط قرار داده و از اصرار به تداوم مسیر انقلاب بر میگرداند اما پس از پیشرویهای ایران در عرصهی میدانی جنگ كه از فرار بنیصدر و منافقین وارد مرحلهی جدیدی شده بود، آمریكاییها با كنار گذاشتن حفظ بی طرفی ظاهری برای جلوگیری از شكست صدام به نفع وی به جنگ ورود كردند.برژینسكی مشاور امنیت ملی كارتر اعلام داشت:« آمریكا باید در جهت متوقف كردن انقلاب اسلامی، كاملا از رژیم عراق پشتیبانی كند و با صدام رابطه فوق العاده برقرار كند».عملیاتی كردن این راهبرد، به مفهوم جلوگیری از شكست عراق در برابر ایران بود كه وزیر خارجهی آمریكا در نیویورك وارد مذاكره با طرف عراقی شد و كسینجر برای ارزیابی اوضاع عراق و طراحی نحوه و میزان حمایت از صدام مخفیانه به بغداد سفر كرد.
برون داد این تغییرات عبارت بود از :
1. حذف كشور عراق از فهرست حامیان تروریسم توسط كنگرهی آمریكا و باز كردن مسیر ارسال تسلیحات به آن كشور.
2. تصویب كمك 9میلیارد دلاری برای عراق در سالهای82 و83 و اعطای وام 2/1 میلیارد دلاری به شركتهای بخش خصوصی برای احداث خط لولهی جدید نفتی عراق به اردن.
3. موظف شدن سازمان مركزی اطلاعات، سیا به واگذاری اطلاعات ماهوارهای به عراق.
ج: تلاش برای مهار قدرت جمهوری اسلامی ایران
پیروزیهای پیاپی رزمندگان اسلام و تغییر موازنهی قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران در میدان جنگ و الهام بخشی بدون خط مقاومت در برابر توطئه و فشار دشمنان، آمریكاییها را متقاعد به اقدام مستقیم علیه جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی كرد كه عبارت بود از:
1. اقدامات عملی برای كاهش توان اقتصادی از طریق
1/1.جنگ نفتكشها.
2/1.حمله به سكوهای نفتی ایران.
3/1.كاهش قیمت نفت با تشویق حامیان منطقهای به افزایش تولید.
2. ورود به خلیج فارس و حضور مستقیم علیه جمهوری اسلامی ایران.
اقدام اخیر كه به بهانهی اسكورت كشتیهای نفتی بود، زمینه ساز درگیری مستقیم با یگانهای دریایی و اقدام علیه سكوهای نفتی و در نهایت زدن هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران شد. البته هدف اصلی این حضور اشراف اطلاعاتی در منطقه و ارائهی اطلاعات به ارتش عراق بود.
3. اقدام برای جنگ نیابتی
تشویق رژیم صهیونیستی برای حمله به لبنان، پس از فتح خرمشهر اقدام عملی برای درگیر ساختن نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، باز كردن جبههی جدیدی علیه ایران در راستای كمك به صدام بود كه البته با هوشیاری امام راحل و مطرح كردن راهبرد رسیدن به قدس از راه كربلا خنثی شد.
د: جنایت در حمایت از جنایتكار
از نگاه حامیان صدام مزیت جمهوری اسلامی ایران در جنگ تكیه بر امواج انسانی و رزمندگان شجاع و جسوری بود كه با تكیه بر ایمان و انگیزهی درونی، موازنه را به نفع خود تغییر داده بودند. از این رو باید اقداماتی برای مقابله با این امواج صورت میگرفت كه آمریكاییها با تجزیه و تحلیل اطلاعات جمعآوری شده از میدان جنگ و پیروزیهای رزمندگان اسلام به آن رسیده بودند. برای نیل به چنین هدفی چند اقدام در دستور كار قرار گرفت
1. استفاده از بمب خوشهای و كشتار عظیم علیه امواج انسانی
از آلن فریدمن نویسنده و محقق آمریكایی بعدا نقل شد كه : آمریكا به پیشنهاد ویلیام كیسی، رییس سازمان سیا تحویل بمب خوشهای به عراق را در اولویت قرار داد. زیرا این سلاح را مناسبترین و كارآمدترین سلاح برای در هم شكستن امواج انسانی مدافعان ایرانی میدانست. به اعتقاد او این بمبها میتوانست به یك قدرت تصاعدی واقعی و موثر علیه قوای ایران تبدیل شود. سلاحی كه گرچه به لحاظ تكنیكی جزء سلاحهای متعارف به حساب میآمد، اما در میدان نیرو همچون سلاحهای نامتعارف میتوانست كشتار وسیعی به راه اندازد.
2. كمك به صدام برای تولید و بكارگیری سلاح شیمیایی:
گر چه از متحدان غربی آمریكا مثل آلمان، سوئیس و اسپانیا به عنوان كشورهای مشاركت كننده در ساخت تسلیحات شیمیایی عراق نام برده می شود، اما شبكه A.B.C آمریكا برای تشجیع متجاوزان عراقی و ایجاد دو جهت در طرف ایران دست به افشاگری ناخواسته زده و اعلام كرده كه صدام حسین از یك شركت آمریكایی به نام ال كولا كور باتیمور بیش از 500 تن ماده شیمیایی به نام فیود گلیكول خریداری نمود كه این ماده به گونهای بود كه در صورت مخلوط شدن با اسیدكلریدریك به گاز خردل تبدیل میشد.همچنین گزارشهای دیگری تایید میكرد كه شركتهای خصوصی آمریكا در دههی80 با گرفتن مجوز طرف وزارت بازرگانی آمریكا، نمونههایی از مواد بیولوژیكی و میكروبی را به عراق صادر كردهاند كه این مواد از نوع ضعیف شده نبوده و قادر به تولید مثل بودهاند. در میان آنها میكروب سیاه زخم، طاعون و همچنین یك باكتری سمی به نام ستریدیوم پاتولینی به چشم میخورد.
3. سكوت در برابر جنگ شهرها:
تلاش برای ایجاد شكاف بین حاكمیت و مردم به طور غیر مستقیم از راه تحریم و ضربه به توان اقتصادی كشور و به صورت مستقیم از طریق جنگ شهرها و كشتار غیر نظامیان دنبال میشد كه از سالهای اول جنگ در دستور كار بود و با شلیك موشك به شهرها و بمباران شهرهای مرزی انجام می شد، اما در مراحل بعدی با كمك به صدام در دسترسی به فناوری تغییر در سامانههای موشكی اسكاد و سكوت در برابر جنایت صدامیان علیه شهروندان غیر نظامی تشدید شده اوج این جنایت حملهی شیمیایی صدام علیه ساكنین غیر نظامی شهر سردشت و چند روستای مرزی بود كه با سكوت آمریكا و متحدان غربی آن مواجه شد.
4. حمله به هواپیمای مسافربری ایرانی:
در سالهای پایانی جنگ، آمریكاییها یكی از آشكارترین جنایتهای ضدبشری خود را با حمله به هواپیمای مسافری جمهوری اسلامی به ثبت و بیش از 290 نفر مسافر بیگناه آن را به شهادت رساندند. اوج فاجعه تشویق فرماندهی ناو نظامی شلیك كننده و آویختن مدال قهرمانی بر سینهی این جنایتكار بود؛ اقدامی كه از آن به عنوان اولتیماتوم آمریكاییها برای فشار بر جمهوری اسلامی با هدف پایان دادن به جنگی بود كه استمرار آن را مغایر با اهداف منطقهای خود تشخیص داده بودند.
و: تلاش برای پیشبرد راهبرد صلح بدون پیروزی
تحولات میدانی در عرصهی جنگ با دو پیروزی بزرگ جمهوری اسلامی ایران، یعنی ورود به فاو در آخر سال 64 و بازپسگیری شهر مهران در تابستان سال65 كه قدرت نظامی و استقامت و پایداری رهبری، نظام و مردم در شرایط سخت فشار را به نمایش گذاشت، راهبرد صلح بدون پیروزی یا جلوگیری از شكست عراق را در دستور كار حامیان آمریكایی صدام قرار داد؛ چرا كه پیروزی ایران به معنای شروع موج جدیدی به نفع انقلاب اسلامی و تزلزل در سرنوشت متحدان عربی آمریكا به ویژه عربستان، كویت و اردن بود كه در جنگ سرنوشت خود را به حیات صدام گره زده و به طور مستقیم و آشكار از وی حمایت كرده بودند.
ریچارد نیكسون در كتاب «فرصت را دریابیم!» به همین استراتژی صلح بدون پیروزی اشاره دارد كه البته در میدان نظامی از طریق تقویت صدام و در میدان سیاسی از طریق بازی با ایران دنبال میشد. بازی سیاسی با هدف ختم جنگ بدون تحمیل هزینه ها و مخاطرات نظامی بود كه به صورت محتاطانه و طبقهبندی شده در درون حاكمیت كاخ سفید طراحی شد كه البته در مرحلهی عمل با ناكامی مواجه شد.
این سناریو برای مقابله با هزینههایی بود كه احتمال پیروزی جمهوری اسلامی در عرصهی جنگ میتوانست بر آمریكا و متحدان منطقهای آن تحمیل نماید یا به عبارتی توقف در روندی بود كه با برتری نظامی ایران با اهداف و منافع راهبردی دشمنان ایران مغایرت داشت؛ چرا كه:
1. ایران غلبه نسبی در عرصهی میدان جنگ پیدا كرده و امكان احتمال پیروزی را به دست آورده بود.
2. ایران مزیت كسب شده در جنگ را ابزاری برای كسب اعتبار بینالمللی به ویژه در بین كشورها و یا جنبشهای ناراضی از نظم موجود قرار داده بود.
3. ادامهی حضور خصمانهی آمریكا در جنگ واجد هزینههای چندگانهی اقتصادی، سیاسی و نظامی بود.
در چنین شرایطی در بخشی از بدنهی سیاسی كاخ سفید ان جمع بندی پدید آمد كه باید ضمن حفظ خط فشار، مسیر رابطه و مذاكره با جمهوری اسلامی دنبال شود. اینگونه بود كه ماجرای اعزام مك فارلین طراحی و به ا جرا درآمد.
جمهوریخواهان محافظهكار آمریكایی كه طراحی دیپلماسی را بر عهده داشتند با تصور اینكه ایران برای ادامهی نبرد به؛ 1- تسلیحات جدید نیاز مبرم دارد، 2- ادامهی جنگ و خستگی از آن موجب پدید آمدن اختلاف در داخل و ترغیب بخشی از نیروهای درونی به نرمش و پایان دادن به جنگ از مسیر مذاكره شده است، مذاكره با طعم نظامی را طراحی كردند.
به این منظور آنان در چهار مرحله، محمولههای سلاح توسط هواپیما را به ایران منتقل و در مرحله سوم مك فارلین را به همراه 3 نفر دیگر و هدایایی مثل انجیل امضاء شده به دست ریگان، رئیس جمهور وقت آمریكا، كیكی به صورت كلید و یك اسلحهی كمری با گذرنامهی ایرلندی به تهران فرستادند.حضرت امام با اطلاع از موضوع، مذاكره با آمریكاییها را منع و اجازه بررسی جوانب امر را به چند نفر نیروی امنیتی دادند كه برای كسب اطلاعات از آمریكاییها، حدود سه ساعت با آنها دیدار كرده و با انتقال آنان به مجموعهای پذیرایی به مدیریت زمان برای دریافت محمولهی چهارم تسلیحات نظامی پرداختهاند.
پس از 5 روز آمریكاییها بدون دیدار با حكام رسمی و دستیابی به اهداف خود، با دست خالی ایران را ترك كردند.گرچه در سطح مسئولان با توجه به مشكوك بودن موضوع، نیازی به اعلام آن دیده نشد و نیاز به بررسی بیشتر داشت، اما خبر آن از سوی سیدمهدی هاشمی از عناصر نفوذی در بیت قائم مقام رهبری در اختیار رسانههای خارجی مخالف ایران قرار گرفت و در كلاسهای درس حوزهی علمیه بر سر زبانها افتاد.
این خبر میتوانست چند پیامد منفی برای كشور داشته باشد:
1- اختلاف و شكاف در مسئولان و متهم شدن برخی مسئولان به سازش.
2- بیاعتبار شدن جمهوری اسلامی نزد كشورها و جنبشهای انقلابی و دولت.
3- اعتبار یافتن خط مذاكره و سازش و ناجی معرفی شدن آمریكا در جنگ.
از این رو با تدبیر حضرت امام خمینی، آقای هاشمی ماموریت یافت در سخنرانی 13 آبان ماه و خطبههای نمازجمعه با افشاء این ماجرا امكان بهرهبرداری صوری از آن را خنثی نماید. آمریكاییها كه تا پیش از این با لحاظ كردن موضوع در دیپلماسی پنهان، به تكذیب آن برخاسته بودند، ضربهی مهلكی دریافت داشته و این واقعه به ایران گیت شهرت یافت.نیویورك تایمز نوشت: ریگان هیچگاه تا این حد زبان بسته، بیاعتنا و مغالطهكار دیده نشده بود. بیبیسی گفت ریگان چهارمین نفری است كه بعد از شاه، كارتر، صدام توسط امام خمینی ساقط میشود. گرچه برخی مقامات آمریكایی از این اقدام دفاع و آن را راهی برای پایان دادن به جنگ معرفی كردند كه دیگر برای آمریكا نفعی نداشت.اما حضرت امام این ماجرا را به فرصتی برای قدرتنمایی بیشتر جمهوری اسلامی تبدیل و با تلقی كردن آن به بركت الهی، و عظمت ایران اسلامی و ناتوانی امریكا فرمودند: رئیس جمهور آمریكا در این رسوایی باید عزا بگیرد و كاخ سفید مبدل به سیاه شود؛ گرچه همیشه بوده است. آنهایی كه میگفتند قطع رابطه میكنیم امروز معلوم شد كه با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمدهاند.همچنین معظم له، عدم شناخت نظام جمهوری اسلامی ایران و غرور آمریكایی را عامل این رفتار معطوف به شكست آمریكاییها معرفی و فرمودند:« آن كه ادعا میكند كه اگر من به شوروی رفته بودم رئیس جمهور شوروی سه مرتبه دیدن من میآمد، گمان میكند اینجا هم شوروی است. اینجا كشور اسلام است. اینجا كشور رسول خداست ... اینجا بسیجیهای ما و امت ما شرافت دارند بر تمام كاخنشینهای عالم و همه كسانی كه گمان میكنند باید عالم پیش آنها خاضع باشند.»
این نوع موضعگیری امام راحل عظیمالشان، نه تنها حس اعتماد به نفس برای ایستادگی مردم را تقویت میكرد، بلكه با واقعبینی پیام پذیرش تحولات و تغییرات و بر حذر داشتن از ادامه توطئه را به طرف آمریكایی منتقل میكرد. همان گونه كه امروز نیز خلف صالح ایشان، امام خامنهای میفرمایند:« ما مخالف با حركتهای صحیح و منطقی دیپلماسی هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسی، چه در عالم سیاست های داخلی، بنده معتقد به همان چیزی هستم كه سالها پیش اسمگذاری شد «نرمش قهرمانانه».
جمعبندی:
جنگ تحمیلی عرصه عملی مقابله نظام سلطه با نظام نوپای جمهوری اسلامی بوده كه آمریكا، متحدان غربی و حتی شوروی سابق با احساس خطر از سلطه یا هژمونی خویش و روند برخاسته از احیاء هویت دینی و نفی استبداد داخلی و استعمار خارجی، در نشان دادن چراغ سبز به صدام و همراهی با تجاوز، علیه مردم و كشورمان اقدام و سپس با نقض بیطرفی، برای جلوگیری از شكست صدام در جنگ(موازنه نه بازنده - نه پیروز) به ارسال گسترده تسلیحات و حمایت همه جانبه از صدام برخاستند.
رویكرد سیاسی و اقدام به مذاكره نیز در شرایطی در دستور كار قرار گرفت كه آمریكاییها، ادامه روند جنگ را زمینه كسب اعتبار برای جمهوری اسلامی و یا الهام بخشی به نفع الگوی ایستادگی علیرغم میل خود می دیدند و ماجرای مك فارلین نیز بخشی از همان سناریوی تغییر یا مهار جمهوری اسلامی ایران بود كه البته از سوی امام خمینی(ره)، با توجه به عدم اطمینان به طرف امریكایی و احتمال بهره برداری آنان برای مصادره نتایج احتمالی، تخریب چهره انقلابی جمهوری اسلامی و ایجاد تردید در حامیان انقلاب اسلامی از یك سو و یقین به بهره برداری عناصر منافق پیشه درونی برای تبدیل آن به زمینهای برای اختلاف داخلی در شرایط جنگ به سمت دیگری هدایت شد