شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۶۷۴۸۹
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۹
امام خمینی پسرش، مصطفی، را هنگام تبعید به ترکیه وصی خود کرده بود. اینک آیت‌الله در نبود مصطفی وصیت‌نامه‌های تازه‌ای نوشت تا بار دیگر تکلیف وجوهات شرعی و امور شخصی‌اش را روشن نماید. آقای خمینی، احمد، پسرش را وصی تازه خود در امور شخصی قرار داد.
به گزارش   شهدای ایران  به نقل از فارس،‌ کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایت‌الله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقه‌مندان رسید، اثری روان و خوش‌خوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.

بر اساس این گزارش، در متن پیش رو بخش‌هایی درباره مراسم ترحیم آقا مصطفی، و تجدید وصیت‌نامه امام پس از درگذشت فرزندش فرا روی مخاطبان قرار می‌گیرد.

 

 

دکتر علی شریعتی 29 خرداد 56 در جنوب لندن درگذشت، خبر کوچکی نبود علاقمندان عقاید او در ایران و بیرون از کشور شوکه شدند. در میان تلگرام‌های تسلیت رد و بدل شده حدود شصت تلگرام هم به آیت‌الله خمینی فرستاده شد.

آقای خمینی، واکنش شتابانی نشان نداد. پس از دفن جنازه در زینبیه دمشق، ابراهیم یزدی به نجف آمد و از کارهای نکرده روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور و بی پاسخ ماندن تلگرام‌های فرستاده شده به آقای خمینی گلایه کرد. البته او پاسخی به تسلیت‌های رسیده از اروپا و آمریکا از آیت‌الله گرفته بود، اما آن را در شأن شریعتی نمی‌دانست و ظاهراً آن را منتشر نکرده بود؛ و منتظر دریافت پاسخ گرمتری بود. آن‌ها «شهادت» شریعتی را به آیت‌الله «تسلیت» گفته بودند و او در نامه‌ای به دکتر یزدی از تلگرام تسلیت آنان به مناسبت «نقد» دکتر علی شریعتی، «تشکر» کرده بود.

رایزنی یزدی، اطرافیان مرجع تبعیدی ایران را قانع کرد تسلیت نامه‌ای برای محمدتقی شریعتی، پدر علی شریعتی، بنویسند و مجلس ختمی برای او برپا کنند. اسماعیل فردوسی پور که از ابتدا تا انتهای این قضیه را همراهی کرد، گفته است که تسلیت نامه را به آقا نشان دادیم. فرمودند که دکتر شریعتی خوب می‌نوشت و خوب بیان می‌کرد. متأسفانه اشتباهاتی داشت که ای کاش این اشتباهات را نداشت. یکی... توهین به علما و مراجع بزرگ بود؛ ... مثل مرحوم علامه مجلسی، مقدس اردبیلی. کسی که به این بزرگان اهانت کند آن هم با این عباراتی که من دیدم این قابل گذشت نیست. اشکال دوم این است که تز اسلام منهای روحانیت از آقای دکتر شریعتی است و ما نمی‌توانیم با این تز و با این فکر موافقت کنیم و ایشان را تأیید کنیم. مطلب سوم نظر ایشان درباره ولایت است که نسبت به امامت و ولایت اشتباه کرده و بهترین اصلاحیه و توجیهی هم که کرده در این کتاب امت و امامتش است و در آنجا هم نتوانسته درست مطلب را تصحیح کند. یک اشکال چهارمی هم گفتند که من یادم رفته. بنابراین شما این متنی که نوشتید، اگر بخواهید پرانتز باز کنید و در داخل پرانتز بنویسید به استثنای این، بقیه مطالب مورد تأیید است، مناسب نیست، و این جوری هم که شما به طور کلی تأیید کردید این دروغ است و از شما دروغ صلاح نیست..... گفتم یک کار دیگری هم به ما پیشنهاد شده و آن این که در یکی از مساجد مجلسی به عنوان فاتحه دکتر شریعتی بگذاریم؛ قاری هم دعوت کنیم قرآن بخواند. ما خودمان هم در آن جلسه حضور داشته باشیم؛ هر کس هم پرسید که چه خبر است، بگوییم به مناسبت درگذشت دکتر شریعتی مجلس فاتحه است. البته می‌دانیم نجفی‌ها استقبال نمی‌کنند ولی دانشجویان در خارج... منعکس می‌کنند و مانور [می‌دهند] [آقا فرمودند]: شماها نمی‌توانید خودتان را از من جدا کنید. هر کاری که شما انجام دهید به عنوان کار من و عمل من منعکس می‌شود. نمی‌گویند اطرافیانش این کار را کردند، می‌گوید این کار را کرد. بنابراین این کار را هم نکنید. گفتم: چشم.»

شاید همه اطرافیان از واکنش آیت‌الله یکه خوردند؛ حتی یکی گفت؛ بگذارید آقا طرد کند، اما تجلیل از شریعتی زمین نماند. یزدی هم با ناراحتی عراق را ترک کرد و گفت که بی پاسخ ماندن تسلیت‌های دانشجویان خوب نیست. درخواست یزدی را به آیت‌الله گفتند. پذیرفت که همان پاسخ را برایش بفرستند. آیت‌الله به مناسبت نیمه شعبان 1397 به کربلا رفت. «روز بعد من هم کربلا مشرف شدم و خدمت [آقا] رسیدم... جواب مجددی که مرقوم فرموده بودند همان جوابی بود که در نشریات خارج از کشور منتشر شد.»

نامه خطاب به یزدی بود. آیت‌الله با اشاره به فراوانی تلگرام‌های رسیده «در فقدان دکتر علی شریعتی» از اروپا و آمریکا، از ابراهیم یزدی خواست که تشکر او را به همه آن‌ها ابلاغ کند. او این جمله بارها نوشته را بار دیگر یادآوری کرد که «امیدم به طبقه جوان، عموماً، و دانشجویان خارج و داخل، اعم از روحانی و غیره، می‌باشد. امید است دانشمندان و متفکران روشن ضمیر مزایای مکتب نجات بخش اسلام که کفیل سعادت همه جانبه بشر و هادی شبل خیر در دنیا و آخرت، و حافظ استقلال و آزادی ملت‌ها و مربی نفوس و مکمل نقیصه‌های نفسانی و روحانی، و راهنمای زندگی انسانی است، برای عموم بیان کنند.» آیت‌الله همچنین بار دیگر نوید پیروزی داد و خواستار دوری دانشجویان از دودستگی و چندگونگی شد.

در انتظار تغییر

در همین زمان / مرداد 1356، آقای خمینی به نامه‌های رسیده از انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا و همتای اروپایی‌اش جواب داد و در یکی از آن‌ها به انعکاس رفتار وحشیانه حکومت شاه با مخالفان سیاسی در مطبوعات خارجی اشاره کرد. او این موقعیت را یک نصیحت دانست که باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطن خواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمن‌های اسلامی در هر جا است بی درنگ از آن استفاده کنند و بی‌پرده به پا خیزند و به جنایات پنجاه سال حکومت غیرقانونی رژیم نوکرمآب پهلوی اعتراض کنند و صدای خود را به مجامع بین المللی برسانند و به رئیس جمهور آمریکا بفهمانند که ملت‌های اسلامی جنایات این خاندان را خصوصاً در سالهای اخیر از رؤسای جمهور آمریکا می‌دانند. دولت آمریکا با پشتیبانی از این عناصر در نظر مسلمین، در رأس ستمکاران و جنایتکاران تاریخ است.»

پس از پیروزی جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در آبان 1355 روابط همه جانبه ایران و ایالات متحده آمریکا ظاهراً تحت تأثیر سیاست حقوق بشر کارتر قرار گرفت. این تأثیرات در چهره مطبوعات غرب بیشتر نمود یافت. آنان دست از مهربانی‌های سابق خود نسبت به حکومت شاه برداشتند و مطالبی علیه سرکوب مخالفان سیاسی در ایران درج کردند. شاه از این دگرگون نویسی مطبوعاتی ناخرسند بود تا جایی که آن را تروریسم فکری می‌نامید. دولت آمریکا برای ترمیم نگرانی‌های محمدرضا پهلوی، سایروس ونس، وزیر امور خارجه‌اش را به ایران فرستاد و گفت که توجه به حقوق بشر در سیاست‌های خارجی، تأثیری بر روابط ایران و آمریکا ندارد. نیکسون از شاه دعوت کرد به آمریکا بیاید و تأکید نمود که پشتیبانی تسلیحاتی آمریکا از ایران همچنان مبنی بر ثبات امنیت در خلیج فارس و غرب آسیا/ پای بندی به دکترین نیکسون، ادامه خواهد یافت و سفارش‌های نظامی ایران را جداگانه [و به طور ویژه] مورد بررسی قرار خواهد داد. البته دولت ایران مجبور گردید به دیدار کمیته بین‌المللی صلیب سرخ از زندان‌های ایران تن دهد. این کمیته از بیست زندان که محبوسین سیاسی را در خود جای داده بود، دیدن کرد؛ و شمار زندانیان سیاسی را 3087 نفر اعلام نمود و نسخه ای از گزارش تهیه شده خود را تحویل شاه ایران داد.

آیت‌الله خمینی این تغییرات را زیر نظر داشت؛ و در نامه‌اش به دانشجویان نوشت: «ما اکنون در انتظاریم که دولت فعلی آمریکا شرافت خود و ملت خود را فدای منافع مادی می‌کند و با نفت ملتی فقیر و شریف، شرافت خود را شست وشو می‌کند، یا با ترک پشتیبانی از این عناصر کثیف، اعاده حیثیت و شرافت حکومت خود را می‌نماید.»

در پاسخ آیت‌الله به اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، حمله‌های به حکومت ایران و شخص محمدرضا پهلوی شد. آقای خمینی شاه را فردی دانست که با تظاهر به اسلام، احکام اسلام را یکی پس از دیگری پایمال می‌کند. شاید منظور او، سخن شاه در دارالزهد حرم امام رضا علیه‌السلام بوده باشد. (آن روز شاه پس از زیارت حرم در سخن گفتن برای روحانیان گردآمده در آن رواق، خود را فردی عمیقاً مذهبی معرفی کرد و از ضرورت تبلیغات مذهبی برای کشور گفت): «با سر کار بودن این عنصر ناپاک، باید مذهب نقشی نداشته باشد اگر مذهب نقشی داشت، کاخ‌های این عناصر چپاولچی را به سر آن‌ها خراب می‌کرد. اگر مذهب نقشی داشت، این رژیم فاسد خیانتکار به ملت و اسلام را برمی چید... تمام مصیبت‌های ما این است که در حکومت تو، مذهب و اسلام نقشی ندارد. سرچشمه تمام مفاسد همین است. سلب استقلال کشور و به صورت مستعمره در آمدن آن، اختناق همه جانبه و گسترده در کشور، انباشته شدن زندان‌ها از مردم آزاده، فقدان وسایل اولیه زندگی، چپاول رفتن مخازن کشور، قبضه نمودن اسرائیل بازار را و مجال ندادن به بازرگانان غیریهود، همه و همه از آن است که مذهب در نزد شاه و دولت او نقشی ندارد.»

نمایندگی ساواک در عراق، 55 روز بعد، خبر نوشته شدن این نامه را به همراه رونوشتی از آن به ایران فرستاد. پاسخ‌های آیت‌الله با گستردگی در اروپا و آمریکا چاپ و پخش شد. ساواک می‌دید که استخبارات عراق به وعده‌هایش عمل نمی‌کند؛ و هنوز نوشته‌های مرجع تبعید شده ایران به دست اهلش می‌رسد. دست خطی که در گوشه شهر نجف نوشته می‌شود به کشورهای غرب آسیا و دو قاره اروپا و آمریکا سرازیر می‌گردد، خواهان دارد؛ خوانده می‌شود. نگرانی دستگاه امنیتی پس از سخنرانی ششم مهرماه 1356 آیت‌الله خمینی سر باز کرد. آن روز آیت‌الله با ایراد بحثی غیر فقهی، توجه شاگردانش را به بهره مندی از فرصت و نعمت جوانی در تحصیل علم جلب کرد و گفت که انسان مشترکاتی با نباتات و حیوانات دارد، اما آدمی دارای مرتبه تعقل و مرتبه تجرد نفسانی است که از ویژگی‌های اوست. با همین رتبه‌ها انسان از قوه به فعل در می‌آید؛ و هدف دعوت پیامبران و مبنای آموزش‌های قرآن راهنمایی انسان ناقص به سوی انسان کامل است. او وظیفه حکومت اسلامی را رساندن انسان‌ها به جایگاه حقیقی خودشان دانست، چرا که آیین اسلام از پیش از تولد تا پس از مرگ دارای احکام ویژه برای انسان است.

آقای خمینی در ادامه سخنان خود از متفکران و اندیشمندان تک بعدی جهان اسلام یاد کرد. او گفت که متکلمان، عارفان، فیلسوفان و فقیهان، هر یک، بعدی از ابعاد اسلام را برگزیدند و دعوت آن غفلت کردند؛ و همین غفلت موجب تخطئه و گاه تکفیر گروهی توسط گروه دیگر شد. آیت‌الله به گروه نوپدیدی هم اشاره کرد و افزود: «اشخاصی پیدا شده‌اند، خوب‌اند، خدمتگزارند.. لکن آیات قرآن را عکس آن چیزی که فلاسفه و عرفا [می‌کردند] و  همه مادیات را بر می‌گرداندند به معنویات، این‌ها تمام معنویات را به مادیات و دانند.» استاد گفت که این گروه نوظهور به واسطه مقتضیات جهان امروز و غلبه مادیت، درماند؛ وقتی از عدالت اجتماعی، طبقات جامعه، توحید و... حرف می‌زنند، گویی اسلام بعد دیگری ندارد و همه چیز در اجرای عدالت و مساوات در این جهان خلاصه شده است. آیاتی که وارد شده است راجع به معاد و راجع به .. توحید، و آن همه براهینی که وارد شده است راجع به اثبات یک نشئه دیگری... غمض عین می‌کند؛ چشم‌هایش را از این آیات می‌پوشد و می‌رود سراغ آیات دیگر.» با وجود این توضیحات، آیت‌الله تأکید کرد هیچ گروهی نباید آن یکی را تخطئه کند؛ حق را به جانب خود بدهد و دیگری را رد کند.

بخش پسین سخنان او مربوط به همبسته بودن اسلام و سیاست بود. بسان گذشته گفت که احکام سیاسی اسلام بیشتر از احکام عبادی آن است. «کتاب‌هایی که اسلام در سیاست دارد بیشتر از کتاب‌هایی است که در عبادت دارد. این که شما بروید توی مسجدتان و هر چه می‌خواهید دعا کنید، هر چه می‌خواهید قرآن بخوانید، حکومت‌ها هم به شما کار ندارند. این اسلام نیست. اسلام در مقابل ظلمه ایستاده است؛ حکم به قتال داده، حکم به کشتن داده. در مقابل کفار و در مقابل متجاسرین و کسانی که (طاغی) هستند احکام دارد.» آیت‌الله به نمایش وهن انگیزی که اخیراً در جشن هنر شیراز به اجرا گذاشته شد و مرد و زن عریان در خیابان و برابر چشم مردم همبستر شدند، اشاره کرد و گفت باور به جدایی دین از سیاست موجب می‌شود که صدای اعتراضی درنیاید. «من نمی‌دانم آقایان اعتراضشان را دیگر برای کجا گذاشته‌اند؟ برای کی؟ چه وقت می‌خواهند یک صحبتی بکنند، یک حرفی بزنند، یک اعتراضی بکنند؟»

او ضمن ابراز امیدواری به سقوط حکومت پادشاهی محمدرضا پهلوی، گفت: «ملت به زودی چنان جشن و چراغانی برپا خواهد کرد که تصور آن را نمی‌توانید کار در این است که همه باید دست به دست هم بدهند؛ باید اجتماع کنند؛ فقیهش با دکترش، با محصل اش، دانشگاهی با مدرسه ای‌اش دست به دست هم بدهند تا بتوانند ی کاری انجام بدهند و بتوانند از زیر این بارهایی که به آن‌ها تحمیل دارد می‌شود بیرون بروند.»

نمایندگی ساواک در عراق خیلی زود گزارشی از سخنرانی آیت‌الله خمینی را فرستاد. نکات مورد توجه و تأکید مقامات امنیتی در این گزارش، بستگی اسلام و سیاست و حادثه موهن جشن هنر شیراز در سخنان آیت‌الله خمینی بود. همین نمایندگی اطلاع یافت که سخنان این جلسه به دست محصلان ایرانی مقیم نجف و اطرافیان آیت‌الله، چاپ و شده است.

ریاست ساواک تصمیم گرفت نگرانی‌های سر باز کرده خود را با استخبارات عراق در میان بگذارد و بگوید که این رسم رفاقت و توافق نیست.

تغییرات دیرهنگام، تغییرات به هنگام

روزهای تنهایی آقای خمینی و بانو قدس ایران بسر آمده بود. دخترها بیش از یک ماه نزد آن‌ها بودند. شاید اواسط مرداد 1356 به ایران بازگشتند. سیداحمد که در تدارک رفتن به نجف بود وقتی باخبر شد برادرش، سیدمصطفی، به دمشق آمده، همسر و فرزندش را به امام موسی صدر، دایی فاطمه، سپرد و به مصطفی پیوست و پیشنهاد سفر حج عمره برادر را پذیرفت. در بازگشت از مکه و مدینه، احمد به سراغ خانواده‌اش در لبنان رفت و مصطفی راهی نجف گردید. بنابر آنچه که در گزارش‌های شخصی و رسمی آمده، هر دو برادر به دمشق رفته، در چهلمین روز درگذشت علی شریعتی شرکت کردند و اواسط مرداد به نجف بازگشتند. در همین روزها بود که خبر تغییر دولت در ایران، دهان به دهان در نجف پیچید.

خبر اول محافل داخلی و خارجی، جابه جایی دولت در ایران بود. نظام پادشاهی در دوره‌ها با بیماری وابستگی زیسته بود، اینک شاهد بروز دمل‌های ناشی از پیشرفت به خود بود. تغییرات سیاسی، آن هم در فضای بسته و منجمد آن زمان، دارویی دیرهنگام و نساز بود. چرا؟ در زمانی که شاه مظهر دمکراسی واقعی را تنها در وجود حزب رستاخیز می‌دید، برداشتن امیرعباس هویدا، نخست وزیر سیزده ساله و گماردن جمشید کل حزب، بسان جابه جایی دو بازنده با یکدیگر بود. هنگام درمان، گذشته بود، محمدرضا پهلوی چاره دیگری نداشت؛ هم باید به مشکلات گریبانگیر داخلی؛ تورم آشفتگی نظامات اداری و قضایی، قطع برق و خاموشی‌های مستمر، فساد سرکش و فرهنگی، پیامدهای سرکوب و خفقان و... واکنش نشان می‌داد، و هم باید انتظارات جابه جایی دولت در ایران، چند روز پس از سفر فرح دیبا، همسر شاه به آمریکا و دیدار و رایزنی‌ با جیمی کارتر، رخ داد.

همچنان که گفته شد آیت‌الله خمینی دگرگونی‌های میهن خود را زیر چشم داشت. می‌دید که دریچه برخی از آن درهای آهنین نیمه باز شده است. در سخنان ششم مهرماه، هر چند کوتاه، از این تغییرات گفت؛ از اعتراض‌ها و صداهایی که به گوش می‌رسد. «حالا یک قدری شروع شده است در ایران؛ یک مقداری شروع شده؛ یک فرصتی پیدا شده است؛ و امید است انشاءالله فرصت‌های خوبی پیش بیاید.»

در برابر آن دگرگونی‌های دیرهنگام، تغییرات به هنگامی در جامعه پیدا بود. البته حاکم ایران چنین باوری نداشت، و یا تظاهر می‌کرد که این تحولات بی ارزش است. او در تابستان 1389 به پرسش‌های خبرنگار فرانسوی چنین پاسخ داده بود:

آیا هنوز در مورد ملاها گرفتاری دارید؟ امروز فکر نمی‌کنم که واقعاً بتوان از گرفتار مورد ملاها صحبت کرد. شاید آن‌ها گه گاه زمزمه‌هایی داشته باشند، ولی مطمئناً این کار هیچ اثر و عارضه ای برای ما ندارد.

در مورد آیت‌الله خمینی که در عراق بسر می‌برد چطور؟ او را مخصوصاً به آنجا تبعید کرده‌ایم.

فکر می‌کنید هیچ بخشی از جامعه روحانیت ایران پشت سر او نباشد؟ نه. در این جا هیچ کسی با او کاری ندارد، بجز تروریست‌ها و یا افراد به اصطلاح مارکسیست اسلامی که گاهی نام او را به زبان می‌آورند. فقط همین.»

رخدادها چیز دیگری می‌گفت. در نماز عید فطر تهران در منطقه قیطریه/ بیست و چهارم شهریور 1356 «با نام بردن آیت‌الله خمینی، جمعیت صلوات می‌فرستاد.» سال‌ها بود که این اسم و این صدا و این صلوات، این طور آشکار و همگانی شنیده نشده بود؛ آن هم در تهران، و بیخ گوش کاخ نیاوران.

هشت روز بعد، اطلاعیه ای به امضاء «روحانیون مبارز ایران» منتشر گردید که در آن خبر از یک هفته اعتصاب غذا در کلیسای سن ماری شهر پاریس داده بود. یکی از خواست‌های درج شده در این اطلاعیه «پایان بخشیدن به تبعید غیرقانونی رهبر مجاهد و شکست‌ناپذیر ملت مسلمان ایران، مرجع تقلید شیعه، آیت‌الله العظمی خمینی بود.» گفتنی است هنگامی که خبر این اعتصاب را به آقای خمینی داده بودند، وی با آن مخالفت کرده بود. برنامه کسانی که قرار بود از نجف به پاریس بروند به هم ریخته بود.

با وجود این، واکنش‌های نشان داده شده به این درخواست، در داخل و خارج از کشور، گسترده بود. انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا با استناد به این اطلاعیه نامه‌هایی به آیات مقیم قم / مرعشی نجفی، گلپایگانی و شریعتمداری فرستاد و درخواست کرد در برآورده کردن تقاضاهای یادشده بکوشند؛ خود نیز دست به اعتصاب غذا زدند. در تهران، اطلاعیه ای با امضاء «جمعی از مسلمانان ایران» منتشر گردید و در آن از اهالی پایتخت خواسته شد «برای رجعت حضرت آیت‌الله العظمی خمینی و آزادی زندانیان مظلوم سیاسی از جمله آیات عظام طالقانی، منتظری روز جمعه 15 مهرماه 1356 برابر با 23 شوال 1397 عموماً روزه بگیرید و مقارن ساعت 4 بعدازظهر برای دعا و زیارت در صحن حضرت عبدالعظیم حضور رسانید.» از دانشجویان دانشگاه‌ها نیز دعوت گردید در چهاردهم مهر از حضور در کلاس‌های درس خودداری کنند.

آن روز/ پانزدهم شهریور، صدها نفر از گروه‌های اجتماعی، لابد روزه دار، به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام آمدند. در خلاصه گزارش تهیه شده توسط کمیته مشترک ضدخرابکاری آمده است که مردم شعارهایی به طرفداری از آیت‌الله خمینی و علی شریعتی سر دادند و دست به تظاهرات خیابانی زدند. رویارویی مأموران حکومتی با شلیک گلوله به طرف مردم همراه گردید و دو زخمی به جا گذاشت. 34 تن دستگیر شدند؛ بیشترشان دانشجو و دانش‌آموز و کاسب و کارگر بودند. دو زن خانه‌دار نیز در بین بازداشت شدگان شناسایی شدند.

روزهای هفدهم و هجدهم شهریور نیز نمازگزاران مسجد امام قم نام خمینی را در فریادهای اعتراض‌آمیز خود گنجانده، خواستار بازگشت او به ایران شدند. اعتراض‌های شهر قم را می‌توان با مطالبی که جراید به دستور ساواک چاپ کردند مرتبط دانست. روزنامه‌های اطلاعات، کیهان و رستاخیز مطالبی مشابه، با اندکی تفاوت، درباره رخدادهای اخیر چاپ کردند. رستاخیز، وابسته به حزب رستاخیز، ایرانیان اعتصاب‌کننده در پاریس و روزه‌داران معترض گردآمده در صحن حضرت عبدالعظیم را مارکسیست‌های اسلامی خواند که خواستار آزادی سیدمهدی هاشمی، یکی از عاملان قتل سیدابوالحسن شمس‌آبادی، هستند و با ناراستی نوشت که آیت‌الله خمینی نیز از قاتلان یادشده حمایت کرده است. همان روز / هفدهم مهر گروهی از دانشجویان پسر دانشگاه تهران در اعلانی به ناهنجاری‌های رفتاری در کوی دانشگاه، که در نتیجه اختلاط دانشجویان دختر و پسر پیش‌آمده بود، اعتراض کرده، از دخترها خواستند که از آمدن به کوی پسران خودداری کرده، برای رفت‌وآمد سوار اتوبوس پسران نشوند و به سالن غذاخوری آن‌ها هم نیایند. پس از انتشار این اطلاعیه، یک دستگاه اتوبوس کوی دانشگاه تهران آتش گرفت و شماری از شیشه‌های ساختمان‌های کوی شکست. روزنامه‌ها این خواست دانشجویان را ارتجاعی و غیر متمدنانه توصیف کردند. شیراز، شهر بعدی بود. هواداران آیت‌الله در صحن حضرت شاه چراغ علیه‌السلام گرد هم آمدند. در تظاهرات خیابانی شیراز 126 نفر دستگیر شدند. مردم شیشه بانک صادرات، سینما کاپری و چند مشروب فروشی را شکسته بودند. تغییرات، به هنگام آغاز شده بود.

آغاز پایان

داغ جانکاه مصطفی

 سیدمصطفی خمینی در نخستین ساعات اول آبان 1356 در حال مطالعه، در گذشت. صبح به خانه آیت‌الله خبر رسید که خانواده مصطفی کمک می‌خواهند. سیداحمد، به خواست پدر، خود را به خانه برادر رساند. به هر رخدادی اندیشیده بود، مگر مرگ برادر. فاطمه که رسید احمد را گریان روی پله جلوی در دید. «پرسیدم: چه شد؟ با اضطراب و ناراحتی گفت: داداش... و دیگر چیزی نگفت و روانه بیمارستان شدند.» بانو قدس ایران که رسید، خودرو از برابر خانه مصطفی حرکت کرد. «من به دنبال آن دویدم و دیدم که اتومبیل وارد بیمارستان شد. ابتدا دربان مرا راه نداد و گفت: شما کیستید؟ گفتم: همراه بیمارم. دربان با خونسردی گفت: او که مرده است. با شنیدن این خبر بی طاقت شدم و روی زمین افتادم.»

پزشک تنها بیمارستان شهر نجف می‌خواست کالبد مصطفی را بشکافد. سیداحمد برای گرفتن اجازه نزد پدر آمد و پیش از آن که حرفی بزند، شنید: «مصطفی فوت کرده؟ گفتم: بله. دستشان را روی زانو گذاشتند و چند مرتبه آیه استرجاع / انا لله و انا الیه راجعون را خواندند. گفتم: دکتر گفته مرگ مشکوک است و کبودی‌های بسیاری روی بدن و صورت او دیده می‌شود، باید کالبدشکافی شود تا علت مرگ مشخص شود... آمده‌ام اجازه که گفتند: «این کار را نکنید. من نیازی نمی‌بینم.»

نزدیک ظهر آیت‌الله، همسرش را پریشان حال یافت. «چشم ام که به آقا افتاد بی تاب شد فقط گفتم: دیدی چه بر سرمان آمد؟ آقا به من گفت: به خاطر خدا صبر کن. من می‌دانم دشوار است، اما این را به حساب خدا بگذار. اگر به حساب خدا بگذاری تحمل‌اش آسان می‌شود، خدا خودش تحمل این مصیبت را آسان می‌کند.».

گریه امان را از بانو قدس ایران گرفته بود نمی‌توانم آقا. من سختی بسیاری کشیده‌ام، اما این را دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. آقا هم در حالی که سخت ناراحت و متأثر بودند، دست روی شانه‌های خانم گذاشتند و گفتند: میدانم اما به خاطر خدا صبر کن.» آنگاه نزد نوه‌هایش، مریم و حسین، رفت و به آن‌ها دلداری داد. «من هم کوچک بودم که پدر و مادرم را از دست دادم. حال شما را درک می‌کنم. اما به خاطر خدا صبر کنید و از او کمک بخواهید. خدا به شما صبر می‌دهد. آرام باشید. مواظب گفتار خود باشید. مبادا سخن ناروایی بگویید.»

همان روز آیت‌الله خمینی دست به قلم شد و خبر درگذشت پسرش را در دو خط اعلام کرد. او مصطفی را نور چشم و خون جاری در قلبش خواند. «در روز یکشنبه نهم شهر ذی القعدة الحرام 1397 [اول آبان 1356] مصطفی خمینی، نور بصرم و مهجة قلبم دار فانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شد.» و آرزو کرد جایگاه او، با آمرزش خداوند گسترده مهر، در بهشت باشد.

عصر آن روز خانه آیت‌الله پر بود از کسانی که برای گفتن تسلیت آمده بودند. صدای شیون بلند بود. آقای خمینی به حاضران دلداری داد و مرگ مصطفی را از «الطاف خفیه الهی» دانست. فاطمه دید که پدرشوهرش در غروب آن روز، هنگامی که می‌خواست آماده خواندن نماز گردد، عطر زد؛ به موهای صورتش شانه کشید و به یکی از کارگزاران دفترش گفت که «مبادا پرداخت اهل مربوط به فلانی را که امروز موعد آن است فراموش کنی.» در ساعت مطالعه نیز به قرائت کتابی که تا صفحه هفتاد آن را خوانده بود، ادامه داد. داغ مصطفی، جلوی کاری از کارهای روزمره را نگرفت؛ مگر تدریس.

روز بعد، دوم آبان، آیت‌الله خویی در صحن مرقد حضرت علی علیه السلام بر جنازه مصطفی خمینی نماز خواند. او را کنار مقبره شیخ محمدحسین اصفهانی، معروف به کمپانی به خاک سپردند. پیش از آن، پیکر مصطفی را در کربلا شسته، به نجف آورده بودند. «تشییع باشکوه برگزار شده بود و آیت‌الله بسان دیگر مراسم تشییع، بیست سی متر پشت جنازه، رفته به خانه بازگشته بود. بعد از این که ما ایشان را دفن کردیم، تصمیم گرفتیم که برویم خدمت [آقا] تسلیت بگوییم. رفتیم. منزل، اندرون. آقای شیخ عبدالحسین، منبری نجف و روضه خوان بود... شروع کرد به روضه خواندن. روضه حضرت علی اکبر علیه السلام را خواند ولى [آقا] گریه نمی‌کرد. [دوستداران آیت‌الله مترصد ریخته شدن اشک‌های او بودند؛ مبادا قلب او زیر فشار باشد!] . شیخ از روی صندلی اشاره کرد و گفت: آقا گریه کن. دو سه مرتبه تکرار کرد. [آقا دستمال یزدی‌اش را.... درآورد و شروع کرد به گریه کردن.»

برافراشتن افتاده نامی

بازخورد درگذشت مصطفی خمینی در ایران و خارج از مرزها، فقط به نوشته شدن تلگرام‌های فراوان تسلیت و فرستادن آن‌ها به نجف محدود نگشت. اول این که مرگ او در باور هواداران آیت‌الله خمینی با تردید همراه بود. انگشتهای اتهام، ساواک را نشان می‌داد. نفس راحت این سازمان از نبود مصطفی این چنین منعکس گردید: «مرگ مصطفی خمینی همه افراد خانواده و روحانیون را غافلگیر کرد و از نظر عناصر افراطی و روحانیون مخالف و ایرانیان منحرف در خارج از کشور که از نام خمینی کمال بهره برداری را می‌کنند، این حادثه جنبه مرگ را برای خود آنان در بر داشت زیرا عناصر موصوف، در گذشته کوشش داشتند مصطفی را کم کم به سرحد خمینی برسانند تا پس از فوت پدرش جانشینی داشته باشد. و در حقیقت خمینی دومی هم باشد که بتوانند از نام و نشان او بر ضد دولت ایران استفاده کنند که با مرگ ناگهانی او تمام نقشه‌های آنان نقش بر آب شد. فوت این شخص در خانه خود خمینی... خوشبختانه جای هیچ گونه دستاویزی را ... باقی نگذاشت.»

ذهن آحاد مردم، انباشته از دو دهه بدبینی نسبت به سازمان اطلاعات و امنیت کشور در درگذشت علی شریعتی نیز از این زاویه نگریسته شده بود.

دوم این که مراسم یادبود و بزرگداشت مصطفی، بسان مناسبت‌های همه گیر مذهبی برگزار گشت. حوزه‌های علمیه قم و نجف تعطیل شد. در آن چند روز نخست، مجالس ختم، از هم در شهرهایی چون قم، تهران، شیراز، کرمان، کاشان، یزد، قزوین، خرمشهر، بوشهر، خرم آباد گرگان، کرمانشاه و ساری برگزار گردید. در برخی شهرها به دلیل سخت گیری عوامل امنیتی و انتظامی، مردم نتوانستند مراسمی برپا کنند.

سوم این که برخلاف خواست ساواک، نام خمینی، مانند پرچم افتاده ای که پس از سال‌ها برافراشته شود، در این مجالس و محافل، یکی پس از دیگری بالا رفت. این سازمان برای پیشگیری از تنش‌های پسین مراسم یادشده، در بخشنامه ای به دفاتر خود، خبر درگذشت مصطفی را داده، تأکید کرده بود «چنانچه این مجالس به طور ساده برگزار شود بلامانع؛ وعاظ و سخنرانان فقط درباره متوفی صحبت و حساسیتی درباره خود خمینی نشان داده نشود، ولی در صورتی که وعاظ و سخنرانان در مجالس علیه مصالح کشور مطالبی عنوان و یا در خارج از محیط مجالس عناصری دست به تحریکاتی بزنند، شهربانی محل با تدابیر لازم از این اقدامات جلوگیری به عمل آورد.» در این بخشنامه علت مرگ مصطفی، سکته قلبی نوشته شده بود. در حالی که پزشک بیمارستان نجف تشخیص علت قطعی مرگ را منوط به کالبدشکافی دانسته بود، روشن نیست دستگاه اطلاعاتی ایران، چگونه از ایست قلبی سخن به میان آورده بود!

جلسه‌های ختم و فاتحه‌ای که در نجف گذاشته شد کم نبود. پس از چند روز، هنگامی که برای ادامه برپایی این مراسم و گرفتن اجازه نزد آیت‌الله آمدند، شنیدند که «مرده‌بازی را دور بیندازید. بروید دنبال درس و بحثتان.» با وجود این در ایران مراسم هفتمین روز درگذشت مصطفی حتی در شهرهای کوچک‌تری چون شهرری، بهبهان، آبادان، زاهدان و... نیز برگزار شد، اما آنچه در مسجد ارک تهران گذشت، متفاوت بود.

آن روز بعدازظهر هشتم آبان 1356 حدود هشت هزار نفر در شبستان، حیاط و اطراف مسجد حضور یافتند. این در حالی بود که از چاپ متن آگهی مراسم که 470 امضاء داشت، جلوگیری شده بود. خودروهای نیروهای نظامی و انتظامی پیرامون مسجد را گرفته بودند. سختران مجلس، حسن روحانی بود. آیت‌الله مرتضی مطهری از او خواسته بود که در این مراسم سخن گوید. من جواب دادم که ممنوع المنبر هستم. او گفت: همین خوب است... [از وقتی به مسجد آمدم] در ذهنم بود که لقب امام را برای رهبری انقلاب پیشنهاد کنم.. هر چند مردد بودم، تا این که در کنار مسجد تصمیم گرفتم که بگویم.»

روحانی، سختی‌های رفته بر حضرت ابراهیم علیه السلام را یاد کرد و آن‌ها را شبیه مصائب پانزده سال اخیر آیت‌الله خمینی دانست. و در پایان گفت: «حضرت ابراهیم بعد از گذراندن چندین مرحله از امتحان الهی در نهایت از طرف خداوند مأمور شد که فرزندش را قربانی کند. پس از آن خداوند فرمود: إنی جاعلک للناس اماما»؛ و با این استدلال، آیت‌الله را امام خطاب کرد. بسیاری از هواداران نهضت از سخنرانی روحانی استقبال کردند، اما برخی نیز گفتند که تو امام سیزدهم درست کردی و مسئولیت این کارت را باید بپذیری.

مجالس بزرگداشت سیدمصطفی خمینی پس از هفتمین روز درگذشت او همچنان ادامه یافت. در بیشتر این گردهم آیی ها، بازگشت امام خمینی به ایران مطرح می‌گردید.

گلایه از روشنفکران و روحانیان

جلسه‌های درس امام خمینی تا دهم آبان 1356 تعطیل بود. در این روز پس از حضور در مدرس از همه کسانی که خود را شریک غم او دانسته بودند، تشکر کرد و بار دیگر مرگ مصطفی را از لطف‌های پنهانی خداوند توصیف کرد؛ لطفی که به دلیل کاستی دانش، توان دانستن آن را نداریم، از این رو گریه و زاری می‌کنیم و شکیبا نیستیم. او دنیا را با همه شکوه بزرگی‌اش، گذرگاه خواند؛ راهی که باید از آن گذشت و رفت؛ با وجود این، خداوند، در این جهان، مأموریت‌ها و مسئولیت‌های شخصی و اجتماعی به انسان سپرده که برای تحقق آن‌ها باید قیام کرد. امام در بخش پسین سخنان خود گفت که به دو گروه روحانیان و روشنفکران علاقه مند است، اما از هر دو نیز گلایه دارد. او گلایه از روشنفکران را مربوط به دیدگاه برخی از آنان نسبت به فقه شیعه دانست؛ قوانینی که با زحمت‌های علمای شیعه توضیح و تفریغ شده است [و غنی‌ترین قوانین است در دنیا.» او گلایه دیگر خود را از روشنفکران مربوط به نگاه منفی برخی از آنان نسبت به همراهی علمای بزرگ با پادشاهان صفوی دانست. گفت که این گروه از دانشمندان «گذشت کردند... برای این که این مذهب را به وسیله آن‌ها (شاهان) ترویج کنند... خود حضرت امیر را چرا نمی‌گوییم؟ ... بیست و چند سال به واسطه مصالح عالیه اسلام در نماز این‌ها [= خلفای وقت] رفت... تبعیت از این‌ها کرد؛ برای این که یک مصلحتی بود که فوق این مسائل بوده... من هم اگر چنانچه می‌توانستم یک سلطان جائری را به راه بیاورم می‌رفتم درباری می‌شدم. شما هم تکلیفتان این بود. این درباری شدن نیست؛ این آدم‌سازی است.» او گلایه دیگر خود را، به کنار گذاشتن روحانیت از اسلام در نوشته‌های برخی از این روشنفکران مربوط دانست. امام، روحانیت را اسلام خواه، ضدظلم و خادم مردم معرفی کرد که به واسطه جایگاه اجتماعی‌اش امکان کنار گذاشتن آن‌ها از اسلام نیست. شمایی که دلسوزید برای اسلام.... نگویید ما اسلام را می‌خواهیم، آخوند نمی‌خواهیم..... (شاید آخوند ملتفت مثلاً بعض مسائل سیاسی نیست. جمع شوید دور آن آخوندی که مسائل سیاسی را نمی‌داند، یادش بدهید تا او عمل کند، تا ملت دنبالش باشد، تا بتوانید اجرا کنید. اگر شما بخواهید خودتان باشید و منهای آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید.»

آیت‌الله خمینی گلایه از روحانیان را به دلیل تأثیر پذیری بخشی از آنان از تبلیغات هدایت شده حکومت توصیف کرد و گفت که اینان در بسیاری از امور غافل هستند؛ و به جای این که توان و وقت خود را صرف مسائل اجتماعی اسلام کنند، «در این که زید کافر و عمرو مرتد و او وهابی است [عمر تلف می‌کنند] اشتباه است این حرف‌ها. آقا جدا نکنید همه را از هم شما عالم‌اید، خطایش را رفع بکنید، طرد نکنید.» او گفت که در وانفسایی که همه قلم‌ها علیه این و است؛ نه رادیویی داریم، نه مطبوعه‌ای، نه تبلیغاتی، «در یک همچون زمانی که ما دستمان بسته است .. ما هر فرد را لازم داریم. آن‌هایی که قلم را دستشان گرفته‌اند و دارند ترویج می‌کنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارد، خب غلطش را رفع کنید؛ طرد نکنید... این دانشگاهی‌ها، فردا مقدرات مملکت دست این‌هاست. این‌ها هستند که می‌آیند وکیل می‌شوند یا وزیر می‌شوند..... هی منبر نروید و بد بگویید.»

امام در پایان بار دیگر به فرصت اجتماعی پیش آمده در ایران اشاره کرد و از هر دو گروه خواست دست برادری و برابری به یکدیگر دهند و این فرصت را غنیمت بدانند. «امروز روزی است که باید گفت. [بگوید و پیش می‌برید. و من خوف این را دارم که خدای نخواسته اگر این فرصت از دست برود و اگر این مرد [= شاه] پایش یک خرده‌ای محکم بشود، همچو لطمه‌ای بزند به مردم که آن طرفش پیدا نباشد.... نگذارید این فرصت از دست برود.»

سه پاسخ آگاهی‌بخش

امام خمینی در ماه‌های آبان و آذر 1356 نامه‌های بسیاری در پاسخ به تسلیت‌های رسیده نوشت که از آن میان، سه پاسخ، نشر همگانی یافت و دستگاه امنیتی ایران را عصبانی کرد. البته پیش از درگذشت مصطفی خمینی، ساواک مراتب ناخرسندی خود را از ادامه کنش‌های سیاسی مرجع تبعیدی ایران به آگاهی مقامات امنیتی عراق رسانده بود.

در اواخر مهر 1356 «از طرف مقامات امنیتی عراق به خمینی ابلاغ می‌گردد از هرگونه فعالیت علیه دولت شاهنشاهی ایران خودداری نماید.» گزارش دیگری می‌گوید که سازمان استخبارات عراق پیامی توسط شیخعلی خلخالی، پسر نصرالله خلخالی، به آیت‌الله می‌رساند که «با توجه به روابط حسنه ایران و عراق و توسعه آن، خمینی نباید اقدامی در جهت عکس این موضوع و اظهار مطالبی بر خلاف مصالح به عمل آورد و در صورت تکرار اجباراً عذر او را از عراق خواهیم خواست. شیخ علی پیغام مقامات امنیتی عراق را به خمینی ابلاغ، در جواب می‌گوید: هیچ اشکالی ندارد. هر موقع خواستند من خاک عراق را ترک می‌کنم.»

یکی از آن سه پاسخ نامه‌ای بود که امام خمینی به یاسر عرفات، رئیس کمیته ای سازمان آزادیبخش فلسطین، نوشت. تسلیت نامه عرفات را سیدهانی فحص، مشاور در امور شیعه، به نجف آورده بود. نماینده عرفات در دیدار با آیت‌الله توضیحاتی از موت شیعیان لبنان و نقش آنان در رویارویی با اسرائیل داده بود و آقای خمینی با سپاس از عرفات مبارزان را به همبستگی و فشردگی در برابر اسرائیل فراخوانده، از پراکندگی سران ممالک اسلامی ابراز نگرانی کرده بود. او علت اصلی ادامه زندگی اسرائیل، «این ماده سرطانی» را تفرقه موجود در کشورهای مسلمان دانسته بود. امام در پاسخی که به عرفات نوشت، بار دیگر بر این موضوع تأکید کرد و نوشت که «من آن چه گفتنی است، چه در ایران و چه در حال تبعید گفته‌ام و هر چه بگویم جزئی از مصیبت‌های امت است، ولی ناچارم برای چندمین بار تکرار کنم که تأسف شدید من در عدم وحدت کلمه سران دول اسلامی است؛ خصوصاً دول عرب... هفتصد میلیون یا بیشتر مسلم و صد میلیون یا بیشتر عرب، نتوانسته‌اند استقلال حقیقی به دست بیاورند؛ و نتوانسته‌اند از چنگ استعمار رهایی یابند؛ و نتوانسته‌اند مشی یهود اسرائیل غاصب را که سرزمین مردم و تاریخ و میراث ما را به خطر تهدید می‌کنند عقب بزنند و سرزمین‌های خودشان را پس بگیرند. این‌ها و بسیار مطالب دیگر است که در طول قریب به پانزده سال گفته و نوشته‌ام.»

آیت‌الله در این نامه خیانت‌ها و جنایت‌های رفته بر ملت ایران را در دوران پهلوی برشمرد و به عرفات توصیه کرد مراقب کارهای سفارت دولت شاهنشاهی ایران در بیروت باشد، چرا که امکان دارد به نیابت از اسرائیل با خیال راحت نقشه‌هایش را در منطقه پیاده کند.» اخبار رسیده به امام می‌گفت که دولت ایران گروهی از روحانیان مورد نظر خود را به لبنان فرستاده، به شیعیان توصیه می‌کنند دست از اختلاف با مارونی‌ها، گروه هم‌پیمان اسرائیل بکشند تا به رفاه و آسایش برسند.

کارشناس ساواک پس از دریافت خبر و متن نامه آیت‌الله، ابراز داشت که دست‌خط خمینی یک سند زنده و غیرقابل انکار برای دستگاه امنیتی عراق خواهد بود؛ «به عکس ادعای رئیس سرویس عراق... خمینی به دخالت در امور سیاسی [ادامه می‌دهد و] هرگاه موافقت فرمایند در اختیار سرویس مذکور قرار خواهد گرفت و این استاد احیاناً موجب شد که مقامات عراقی تصمیمات حاد و شدیدی علیه خمینی اتخاذ نمایند.»  

پاسخ دیگر، عمومی، و به انبوه تلگرام‌های رسیده از گروه‌های گوناگون اجتماعی در ایران بود. امام خمینی فراوانی محافل و مجالس برگزار شده در ایران به مناسبت درگذشت پسرش را «تظاهرات عظیم» خواند که ربطی به شخصیت او نداشته است، بلکه «جواب قولی و عملی ملت بزرگ شریف به یاوه سرایی‌های چندین ساله این عنصر نالایق بود که تمام حیثیت و شرافت و استقلال و اقتصاد این ملت بزرگ شریف را پایمال هوای خود و فامیل چپاولگر خود نمود.» او به آزادی‌های محدود و چه بسا زودگذر داده شده در ایران اشاره کرد و با هشدار به مخاطبان خود نوشت که این نمایش برای پاک کردن جرائم دو پادشاه پهلوی و انداختن آن‌ها به گردن دولت‌هاست. «ما آن پدر را با تمام جنایات و خیانت‌هایش دیدیم و رنج‌ها کشیدیم؛ و اکنون ما و شما مواجه با جنایات این خلف صدق [!] هستیم و رنج‌ها می‌کشیم. اکنون می‌خواهند این شخص را تطهیر کنند تا به جنایاتش ادامه دهد. می‌خواهند با آزادی محدود در چارچوب توجه دادن جنایات به دولت‌ها، قلوب ساده را آرامش دهند و اذهان صاف را منحرف کنند و هسته مرکزی خیانت‌ها و جنایت‌ها را فراموش کنند. غافل از آن که وقت گذشته و ملت از روحانی و دانشگاهی تا طبقه کارگر و زارع، مرد و زن بیدار شده‌اند. این رنجدیده‌ها و مصیبت کشیده‌ها محال است با این دودمان آشتی کنند و با ادامه سلطنت باطل، ولو برای یک روز موافق باشند.» آیت‌الله در متن خود نکته تازه ای را گنجاند که اعصاب هیأت حاکمه را به هم ریخت. او ارتش ایران را طرف خطاب قرار داد و گفت که «خود را از ننگ اسارت در دست اجانب [نجات] دهید و مملکت خود را از هلاکت و سقوط [برهانید.]

پاسخ سوم آیت‌الله به تلگرام‌های دانشجویان ایرانی مقیم آسیا، اروپا، آمریکا و کانادا بود. او در نوشته خود به همه کسانی که جان و مال خود را فدای نهضت اسلامی ایران کردند، نوید پیروزی داد؛ با این شرط که تلاش‌ها همچنان با همبستگی و وحدت کلمه، برای یاری دین حق و نجات کشور، حتی نجات کشورهای اسلامی باشد. نکته ای که امام به این توصیه خود افزود، بال و پر گرفتن پرنده نوزای بیداری بود. «این بیداری و تنفر عمومی موقت و زود گذر نیست و تا پایان دادن به دستگاه جباران و خاتمه دادن به ظلم ستمکاران ادامه دارد به دنبال ظلم بی حد دستگاه‌های جبار و محرومیت‌های روزافزون ملت‌های ستمدیده، انفجار است که قدرت‌های دست نشانده‌ای را که برای دربند کشیدن ملت‌ها و چاپیدن مخازن آن گماشته شده‌اند، در کام خود فرو می‌برد و انتقام الهی از ستمکاران گرفته می‌شود.» آقای خمینی همه را به یگانگی و وحدت کلمه فراخواند و بار دیگر پیدا شدن قلم به دستانی را که پیش از این خبری از آن‌ها در سختی‌های رفته بر ملت نبود، تخطئه کرد و نوشت که مقالات اینان در این فضای کم جان آزادی «اگر با دست سازمان امنیت و برای نگه داشتن شاه که سرچشمه همه بدبختی‌های کشور و ملت است نباشد، بی شک برای صلاح ملت و حفظ و اساس اسلام که حافظ و نگهبان استقلال و تمامیت کشورها و ضامن عدالت اجتماعی و آزادی‌هاست، نیست.»

جمله پایانی امام مربوط به دیدار محمدرضا پهلوی و جیمی کارتر در آمریکا بود. شاه از سیاست‌های جدید آمریکا در فروش تسلیحات نظامی و حقوق بشر ناخرسند بود و گمان می‌کرد این مواضع رئیس جمهور جدید، جیمی کارتر، نقش ژاندارمی او را در منطقه کمرنگ خواهد کرد. او پیش از سفر به آمریکا در گفت و گو با مجله نیوزویک صراحتاً به این موضوع اشاره کرده بود. «روابط ایران و آمریکا از نظر اصولی خوب است. مسأله‌ای که می‌بایست مشخص و تفهیم شود این است که آیا ایران در آینده در مورد استقرار صلح و ثبات منطقه عهده دار نقش مثبت خواهد بود، یا این که از نقش ما قدرشناسی لازم نمی‌شود و ارزش تلاش و کوشش را ندارد. این مسأله ای است که می‌بایست به فوریت [توسط آمریکا] روشن و مشخص شود.»

تحلیل آیت‌الله خمینی از دیدار شاه و کارتر «تجدید نوکری و تثبیت مقام غیرقانونی» بود، از این رو نوشت که شاه «چه در ملاقات با رئیس جمهور آمریکا موفق به تجدید نوکری و تثبیت مقام غیرقانونی بشود یا نشود، ملت ایران او را نمی‌خواهند و دست از مبارزه برنمی‌دارند، تا انتقام جوانان به خون آغشته خود را بگیرند و اسلام و احکام آن را از دست این دودمان نجات دهند.»

کارشناس ساواک، پاسخ‌های سه گانه آیت‌الله خمینی را شدیدترین حمله‌های او به «مقام شامخ سلطنت» ارزیابی کرد؛ و این احتمال را داد که چه بسا اخطار مقامات امنیتی عراق مبنی بر خودداری از ادامه فعالیت‌های سیاسی، در تغییر لحن و ادبیات او تأثیر عکس گذاشته است.

این کارشناس از انتقاد آیت‌الله نسبت به نویسندگان نوپدید در فضای سیاسی اخیر استقبال کرد که اینان «اغلب از اعضاء یا طرفداران جبهه به اصطلاح ملی سابق هستند. خوشبختانه این اثر را خواهد داشت که نویسندگان موصوف که سالیان دراز برای مخالفت با دولت از نام و نوشته‌های خمینی بهره می‌گرفتند و او را رهبر و لیدر شیعیان معرفی می‌کردند از انتقادات و حملات او به خودشان خشمگین خواهند شد و در مقام پاسخگویی به واکنش برخواهند خاست که موجب بروز شکاف و اختلاف بین آنان و خمینی خواهد شد.» وی این سه نامه را به لحاظ محتوا و مضمون، خوراک یک ساله برای نشریات مخالف حکومت ایران در خارج از کشور ارزیابی کرد.

تلافی امنیت

ساواک اجازه برپایی مراسم ختم سیدمصطفی خمینی را با شرط سخن نرفتن از پدرش و برپا نشدن تحرکات و تظاهرات بعدی داده بود، اما باور نداشت که بزرگداشت او با چنان گستردگی‌ای برپا گردد. و شاید چاره ای نداشت. این مجالس در آستانه سفر شاه به آمریکا برگزار می‌شد، و در آن شرایط، برخوردهای سرکوبگرانه با مخالفان سیاسی، چون گذشته امتیازی برای هیأت حاکمه ایران نمی‌آورد. او باید به رئیس جمهور تازه آمریکا نشان می‌داد که ایران در جهت رعایت حقوق بشر تغییراتی کرده است.

با وجود این، پیشران تبلیغاتی ساواک به کار افتاد و علیه آیت‌الله خمینی و پسر درگذشته‌اش اعلامیه ای با امضاء «مسلمانان آگاه» و «مسلمانان روشنفکر حوزه علمیه قم» منتشر کرد. نویسنده ساواک، برخلاف مکاتبات داخلی سازمان که علت مرگ را سکته قلبی یاد می‌کردند، مرگ مصطفی را بر اثر «پرخوری و شکم پرستی»[!] دانست و از گستردگی مراسم یادبود او چنین نوشت: «با وصول این خبر به ایران، متولیان حرفه ای و مجلس به راه‌اندازان فرصت طلب دست به کار شدند و در هر مسجد و تکیه و بقعه ای به مناسبت این ضایعه! مجلس تعزیه به راه انداختند. از این مسجد به آن مسجد و از این شهر به آن شهر کوچ کردند و به مرثیه سرایی پرداختند.» و با توهین‌هایی به سخنرانان این مجالس افزود که «گویا یکی از ائمه اطهار فوت نموده است!! همه جا سخن از مجاهد کبیر و پیشوای جلیل! و... شعارهایی توخالی و غیرواقع از این گونه بود.» بقیه مطالب این اعلامیه دو صفحه ای در کنار هم قرار دادن نسبت‌های نادرستی بود که پیش از این ساواک جداگانه به آیت‌الله خمینی زده بود: وجود روابط پشت پرده خمینی با حکومت؛ پاداش حکومت به فتواییه ضد کمونیستی خمینی؛ گسترش مرام کمونیستی و تروریسم توسط خمینی؛ مدرس گمنامی که یک شبه مرجع تقلید شد؛ حمایت خمینی از تحرکات مسلحانه علیه اصلاحات ارضی؛ عزیمت به عراق با جلال و جبروت؛ همدستی خمینی با حکومت عراق.

روزهای منتهی به چهلمین روز درگذشت سیدمصطفی خمینی، دوره‌ای کوتاه، اما متفاوت برای مخالفان سیاسی بود. در پنج سال اخیر، بیشتر اعتراض‌ها، مسلحانه، و همگی درهم شکسته شده بودند. کشف مکان‌های پنهان گروه‌های مسلح، به درگیری با مأموران انتظامی و امنیتی کشیده می‌شد و طرف پیروز، همان نیروهای حکومتی بودند. اینک صدای اعتراض، نه از دهان اسلحه سازمان‌های ریز و بسته چریکی، بلکه از زبان گروه‌های گوناگون اجتماعی، به ویژه درس خوانده‌ها، سر داده می‌شد.

در این روزها، گلوی برخی مراکز آموزش عالی، به ویژه دانشگاه‌های تهران و صنعتی آریامهر [شریف] پر از صدای اعتراض بود. شاه، تظاهرات دانشجویان را، که گاه با شکسته شدن شیشه ای همراه بود، وحشی گری خواند و دستور داد خبر آن [البته تحریف شده ] در روزنامه‌ها چاپ شود. حتی سکوت دو دقیقه ای چهارصد دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک امیرکبیر بعدی تهران در سالن غذاخوری، به مناسبت درگذشت سیدمصطفی خمینی، به اندازه‌ای پرصدا بود که نعمت الله نصیری، رئیس ساواک، در پایین گزارش آن نوشت: «آیا از فعالیت‌های مضره و خصائل بداخلاقی مصطفی خمینی مدارکی در دست دارید؟»

چیزی در دست نبود؛ آنچه ساخته و پرداخته شد، همان اعلامیه یادشده، و در واقع تلافی امنیتی ساواک بود.

تجدید وصیت

تا جایی که می‌دانیم امام خمینی پسرش، مصطفی، را هنگامی که به ترکیه تبعید شده بود، وصی خود کرده بود. اینک آیت‌الله در نبود مصطفی وصیت‌نامه‌های تازه‌ای نوشت تا بار دیگر تکلیف وجوهات شرعی و امور شخصی‌اش را روشن نماید. او آقایان حبیب الله اراکی، غلامرضا رضوانی خمینی، سیدعباس خاتم یزدی و سیدجعفر کریمی را وصی وجوهات شرعی موجود در نجف و برخی کشورهای عربی منطقه تعیین کرد و تأکید نمود که یک «فلس»، آن مربوط به من و خانواده‌ام نیست؛ اوصیا، به صلاحدید خود آن را در حوزه‌های علمیه هزینه کنند. او دارایی منقول و شخصی را که اندکی پول بود در پاکتی گذاشته، پشت آن نوشته بود: مال شخص خودم است. آیت‌الله این را هم افزود که اگر خانواده من و مصطفی خواستند در نجف بمانند، اوصیا به مقدار متعارف به آن‌ها هزینه زندگی بدهند. او همچنین آقایان سیدمرتضی پسندیده، مرتضی حائری، سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی و حسینعلی منتظری را وصی وجوهات شرعی موجود در ایران تعیین کرد و باز تأکید نمود که یک ریال آن مربوط به من و خانواده‌ام نیست. «وراث این جانب حق معارضه با اوصیایی که امر وجوه شرعیه را به آن‌ها واگذار نموده‌ام ندارند؛ و اگر نزد وکلای من در هر جا وجوهی به اسم من بوده باید برسانند به اوصیا یا به مرجع عادل.»

آقای خمینی، احمد، پسرش را وصی تازه خود در امور شخصی قرار داد و از او خواست اگر دولت ایران کتاب‌ها و لوازمی که از خانه و کتابخانه‌اش غارت کرده، برگرداند، «آنچه اهدایی آقای آقانجفی مرعشی [= سیدشهاب الدین مرعشی نجفی] بوده، به کتابخانه ایشان برگردانند و بقیه به همین کتابخانه با سایر کتابخانه‌ها واگذار شود.» و اضافه کرد که احمد یا نوه‌اش، حسین، می‌توانند از کتاب‌های شخصی او استفاده کنند. او در مورد اموال غیرمنقول خود، که خانه‌ای در قم و «جزئی ملکی که در کمره [= خمین] دارم و نمی‌دانم چی است و چقدر است و آقای پسندیده اطلاع دارند،» نوشت که بین ورثه تقسیم گردد، اما پیش از آن وظیفه دارند منافع آن‌ها را تا زمانی که مادرشان زنده است در اختیار او قرار دهند تا به هر نحوی که خواست بهره‌مند شود. آیت‌الله از احمد خواست کتاب‌های چاپ نشده‌اش را طبع کند؛ به ویژه کتاب‌های اخلاقی را. «و اگر کسی خواست طبع کند در اختیار او بگذارند، به طوری که ضایع نشود.» او نگهداری از مادر را وظیفه همه فرزندانش دانست؛ نه تنها اطاعت کرده، بلکه احترام آمیز با او رفتار کنند و رضای او را به دست آورند که خیر دنیا و آخرت آن‌ها در آن است. آخرین وصیت این بود که فرزندانش صلح و صفا، و مهر و وفا پیشه کنند، و با خانواده مصطفی با کمال محبت و احترام رفتار نمایند.

این وصیت به احمد می‌گفت که او جانشین مصطفی شده است. همین گونه هم پیش می‌رفت. در آن روزها، کارهای او در نجف چندین برابر شد. می‌کوشید جای خالی برادرش را پر کند و از تألمات پدر و مادرش بکاهد. «اما آشکار بود که کار دشواری است و به سادگی امکان پذیر نیست. در چنین وضعیتی ما برای بازگشت به ایران دچار تردید شدیم.»

روزهای تلخ از پی هم می‌گذشتند و چهلمین روز درگذشت مصطفی نزدیک می‌شد. دختران آیت‌الله خود را به نجف رسانده بودند. آن روزها، دودی از مطبخ خانه استیجاری امام بلند نمی‌شد. «تا چهلم هر روز از خانه دوستان عرب و ایرانی برای ما غذا فرستاده می‌شد، زیرا از رسوم عرب‌هاست که به احترام متوفی، اجاق خانه او تا مدتی روشن نشود.»

پیامدهای چهلم

مجالس چهلمین روز وفات مصطفی خمینی، در شهرهایی چون قم، تهران، کاشان، کرمانشاه، خرم آباد، رفسنجان، سمنان، آبادان، مشهد و یزد برگزار شد. اما آنچه در قم گذشت مهم و دنباله ساز بود.

در نهم و یازدهم آبان 1356 سه بزرگداشت از سوی فعالان سیاسی حوزه علمیه قم برپا گردید که با تظاهرات خیابانی و فریاد هواداری از امام خمینی همراه بود. قطعنامه چهارده ماده‌ای که در یازدهم آبان در مسجد اعظم خوانده شد، بازتاب خواست‌های در گلو مانده معترضان مسلمان در سیزده سال گذشته بود: بازگشت هر چه زودتر آیت‌الله خمینی به ایران؛ آزادی زندانیان سیاسی؛ آزادی زندانیان حوادث اخیر دانشگاه تهران و دیگر رخدادهای تهران؛ بازگرداندن مدرسه بسته شده فیضیه، باز پس دادن ساختمان‌های توقیف شده مدارس علمیه شهر قم؛ آزادی بیان، قد به روحانیان منع شده؛ جلوگیری از نمایش فیلم‌ها و تئاترهای ضداخلاقی و برگزار نشدن جشن‌های هنر بدآموز؛ بازگشایی مسجد و کتابخانه دانشگاه تهران؛ تعقیب و توبیخ عاملان گیری دانشجویان طرفدار حجاب؛ تعقیب و توبیخ چماق به دستان؛ انحلال گارد دانشگاه؛ کشاورزی، توجه به موقعیت ناهنجار کشاورزان و کارگران، و کوتاه کردن دستمایه‌داران یهود و بهایی از اقتصاد کشور؛ قطع رابطه سیاسی، اقتصادی و نظامی با اسرائیل بازگرداندن تاریخ رسمی کشور.

لابد این خواست‌ها نیز «وحشیانه» تلقی گردید که دستور داده شد، خبری واژگونه از آن، در روزنامه‌های پرشمارگان چاپ شود. روزنامه اطلاعات با تحریف خواست‌های یادشده، درباره بازگشت آیت‌الله به ایران نوشت که «یکی دیگر از تقاضاهای این شخص روحانی نما محمدجواد حجتی کرمانی بازگشت سریع آقای خمینی است. کیست که نداند خمینی مخالف سرسخت اصلاحات ارضی و آزادی و حق رأی زنان بود[!] و کیست که نداند او برای جلوگیری از اجرای قانون اصلاحات ارضی به چه اقداماتی متوسل شد[!] بنابراین بازگشت خمینی یعنی این که زمین‌ها را دوباره به فئودال‌ها بدهند و آزادی و حق رأی زنان را پس بگیرند. همه این‌ها نیز بدین معنی است که باید جلوی تمدن و پیشرفت ایران را گرفت و کشور را اسیر تمدن و فرهنگ بیگانه کرد[!]»

اقدام دستگاه امنیتی در وادار کردن جراید به درج این مطالب، بی واکنش نماند. همان روز، سیزدهم آذر، گروه‌هایی از مردم قم پس از برپایی نمازهای مغرب و عشاء در مسجد اعظم «به علت درج مطالب مذکور در روزنامه‌ها که آن را نوعی توهین به خمینی تلقی کرده‌اند، مبادرت به دادن شعار و انجام تظاهرات نموده‌اند که در هنگام خروج از درب مسجد توسط مأمورین انتظامی متفرق گردیده‌اند.»

واکنش نیمه‌نهایی حکومت به رخدادهایی که در چهلم مصطفی خمینی در شهرهایی چون قم، مشهد و شیراز گذشت، دستگیری و تبعید گروهی از روحانیان بود. دستور داد محمدمهدی ربانی را نکوهی املشی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدصادق صادقی عبدالمجید معادیخواه، محمدجواد حجتی کرمانی در قم، علی اصغر دستغیب و علم دستغیب در شیراز، و سیدعلی خامنه‌ای، علی مرادخانی ارنگه [تهرانی] و حسین عمادی در مشهد دستگیر و تبعید شوند.

واکنش نهایی

سفر جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، به ایران نزدیک بود. محمدرضا پهلوی برای استقبال از کارتر پیام‌های ریز و درشتی فرستاد. به دستور او 21 زندانی سیاسی در سالروز جهانی اعلامیه حقوق بشر آزاد شدند. در همان روز، 20 آذر 1356، شاه در پیامی ابراز داشت که ایران سهم خود را در اجرای اعلامیه حقوق بشر به انجام رسانده است. پیام درشت او، محاکمه و اعدام سرلشکر احمد مقربی، جاسوس اتحاد جماهیر شوروی، شش روز مانده به ورود کارتر، بود.

رئیس جمهور آمریکا در سفر خود به ایران کوشید همه نگرانی‌هایی که شاه ایران پس از روی کار آمدن او دچار شده بود، بزداید. این کوشش کارتر در سخنانی که سر سفره میهمانی شاه ایراد کرد چشمگیرتر بود. ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در تهران، متن سخنرانی آن شب کارتر را آماده کرده بود. اما او با شگفتی دید که رئیس جمهور با کنار گذاشتن آن نوشته، سخنان دیگری، که اغراق آمیز بود، گفت: «ایران به سبب رهبری داهیانه شاهنشاه یک جزیره ثبات در یکی از آشوب‌زده‌ترین مناطق جهان است. و این واقعیت مدیون شما اعلی حضرت و در نتیجه رهبری شماست و همچنین مدیون احترام و ستایش و مهری است که ملتتان نسبت به شما ابراز می‌دارند.»

برآورد ناظران خارجی از سفر هفده ساعته جیمی کارتر به ایران چنین بود که ستایش فوق‌العاده او از شاه موجب رفع نگرانی شخص اول ایران از سیاست‌های تازه آمریکا گردید و قلب تازه‌ای به وی در رویارویی با مخالفان داد. و نیز گفته شد که می‌تواند روند سیاسی اصلاحات و سرکوب را به کار بسته، جلو ببرد. برخی از مقامات وقت ایران هم باور کردند که «کارتر قوتی به شاه داد که برایش قابل تصور نبود... احساس کرد که دیگر محلی برای نگرانی نیست. الآن وقت آن است مبارزه‌ای که خمینی پیش کشیده و شروع کرده پاسخ دهد.»

واکنش نهایی هیأت حاکمه علیه امام خمینی در چنین بافت و بستر و زمینه‌ای شکل گرفت. گزارش‌های رسیده از مجالس همه گیر و پرشماری که در یادبود پسر آیت‌الله برگزار شده بود، همراه با دیدن تعابیر تند و تیز آقای خمینی علیه نظام پادشاهی ایران در دوره پهلوی، و نیز بستگی جنبش فراگیر دانشجویی در دو ماه اخیر با نهضت اسلامی، شاه را به دادن دستوری واداشت که بهای گزاف آن را یک سال بعد، با خروج از ایران، پرداخت کرد. امر ملوکانه، تهیه و تدوین مقاله ای علیه امام خمینی بود.

از میان روایات به جا مانده از جزئیات این رخداد، و نیز پیشینه تهیه گزارش‌ها، مقاله‌ها و اطلاعیه‌هایی که با رنگ و بوی امنیتی، به امر حکومت در جراید چاپ می‌شد، می‌توان پذیرفت که متن نخست مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در ساواک نوشته شد. رئیس این سازمان آن را به دست شاه رساند. وقتی خواند، دستور دوم را برای افزودن حمله‌های بیشتر داد. ویرایش دوم یا سوم مقاله پسندیده شد و از طریق وزارت دربار به وزیر اطلاعات و جهانگردی رسانده شد. «مقاله به من داده شد. من فرستادم، دادند به خبرنگار اطلاعات... وقتی خواندند اعتراض کردند که این مقاله ممکن است اسباب زحمت خودشان شود. حق هم داشتند و می‌گفتند در قم اسباب زحمت ما خواهد شد... چاره‌ای نبود. گفته بودند باید چاپ بشود. باید چاپ می‌شد. دفعه اول هم نبود.»

مایه اصلی مقاله، اتحاد استعمار سرخ و سیاه، یا پیوند عوامل کمونیسم و اسلام علیه حکومت ایران، بود. نویسنده یا نویسندگان آن با اشاره به آغاز اصلاحات ایران با اجرای برنامه تقسیم اراضی نوشته بودند که مالکان زمین‌های بزرگ برای ابراز مخالفت و جلوگیری از این طرح به سراغ روحانیان رفته، از میان آنان مردی ماجراجو، بی اعتقاد، سرسپرده، جاه طلب و وابسته به مراکز استعماری را یافتند. او روح‌الله خمینی بود. بخش بعدی مقاله، پیشینه آیت‌الله را مورد تهاجم قرار داده بود. او را «سید هندی» خواندند؛ که بنا به قولی در هندوستان بسر می‌برد در آنجا با مراکز استعماری انگلیس مرتبط بود؛ و به قولی دیگر تخلص اشعار عاشقانه او در جوانی «هندی» بوده است. قیام 15 خرداد هم، جنبشی وابسته به بیگانه بود که عامل آن کسی جز خمینی، مجری نقشه‌های استعمار سرخ و سیاه نبود!

هیچ یک از مفاد مقاله تازگی نداشت. همه آن‌ها پیش از این از زبان شاه و اعلامیه‌های نوشته شده در ساواک علیه امام خمینی بیان شده بود. اما کنار هم چیدن این اتهامات، آن هم به هنگامی که صدای صلوات در هر گوشه از ایران با شنیده شدن نام خمینی بلند می‌شد، به تصمیمی شتابزده که در نبود تعادل روحی و عقلی گرفته می‌شود، می‌ماند. یکی از منابع ساواک قم سه روز پس از چاپ مقاله یادشده و واکنش‌های نشان داده شده به آن، نوشته «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را به جرقه‌ای در انبار باروت تشبیه کرد. «من نمی‌دانم چاپ این مقاله به دستور و با اجازه بوده و یا این که خودسرانه نوشته شده است. اگر دستگاه‌ها اطلاع داشته و اجازه چاپ داده‌اند، باید بگویم بزرگ‌ترین اشتباه را کرده‌اند، زیرا چاپ این مقاله در هنگامی که مملکت چندی است در گوشه و کنار آن آشوب و سر و صدا است، بی تناسب‌ترین چیزی بود که ممکن است باشد. مقاله روزنامه مانند جرقه ای در انبار باروت انفجار داشت و من هر چه فکر کردم نتوانستم تناسب آن را با امروز در نظر بگیرم.»

قیاس متون آشکار و پنهان

مناسب می‌نمایاند پیش از پرداختن به پیامدهای مقاله یادشده در جامعه، به یادکرد سازمان اطلاعات و امنیت کشور از آیت‌الله خمینی در گزارش‌های طبقه بندی شده و درون سازمانی اشاره شود. نگاه ساواک به این مرجع مبارز و آشتی ناپذیر چگونه بود؟ آیا در اینجا نیز او را عامل بیگانه، ارتجاع سیاه و هم پیمان با مالکان بزرگ و همسو با کمونیست‌های داخلی می‌خواند؟ نه. از منظر دستگاه اطلاعاتی ایران، او و همه ایرانیانی که از او پیروی می‌کردند، «افراطی» بودند؛ همزمان با نوشته شدن مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه، ساواک خراسان در آوری اطلاعات خود، گزارشی به مرکز فرستاد که می‌گفت حال آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی خوب نیست. او مقلدان فراوانی در ایران و خارج از کشور دارد؛ اگر بمیرد «اغلب مقلدین وی به سمت روح‌الله خمینی روی خواهند آورد و شایسته است از هم اکنون یکی از آیات واجد شرایط برای جانشینی آیت‌الله خویی انتخاب، تا به موقع به جای وی معرفی شود».

اداره کل سوم پس از دیدن این گزارش، دستور بررسی موقعیت نُه مرجع تقلید مطرح ساکن ایران، عراق و کویت را داد. ردیف دوم، «روح‌الله خمینی - مقیم نجف اشرف» بود. در اینجا متن تهیه‌شده ساواک درباره امام خمینی، برای قیاس بهتر با متون آشکار تبلیغاتی نوشته‌شده توسط این سازمان می‌آید: «روح‌الله خمینی هرچند قدمت فعالیت‌های مذهبی شناخته شده آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی را ندارد، مع‌هذا چون قریب 14 سال است که در حوزه علمیه نجف اشرف مقیم است، توجه عده‌ای از شیعیان مقیم خارج را به‌طرف خود جلب کرده است و به‌طوری‌که گفته می‌شود روحانیون طرفدار وی در خارج از کشور زمینه گسترش نفوذ او را در کشورهایی مانند پاکستان، افغانستان و هند فراهم کرده‌اند. روح‌الله خمینی تنها روحانی است که در خارج از محدوده مرزهای کشورهای خاورمیانه از طرفداران قابل‌توجهی برخوردار است و این طرفداران اغلب دانشجویان و ایرانیان مقیم کشورهای اروپای غربی، ایالات‌متحده آمریکا و کانادا هستند که با توجه به رویه افراطی روح‌الله خمینی، ضمن حمایت از او، تبلیغ عقاید وی را در سرلوحه اقدامات خود قرار داده‌اند. روح‌الله خمینی با توجه به رویه افراطی و مخالفتی که با نظام اجتماعی ایران در پیش‌گرفته در بین قشرهای متعصب مذهبی در ایران نیز از هواداران قابل‌توجهی برخوردار است و غیر از گروه‌های بازاری و کسبه و عده‌ای از سرمایه‌داران متعصب مذهبی، عده کثیری از دانشجویان متعصب مذهبی و دیگر گروه‌های اجتماعی از روی تقلید و برای توسعه نفوذ و عقاید او تلاش می‌کنند. روح‌الله خمینی با حمایت‌هایی که این گروه‌ها از وی به عمل می‌آورند، منابع مالی وسیعی در اختیار دارد و همین امر موجب گردیده تا ضمن آن‌که در حد آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی به طلاب طرفدار خود شهریه پرداخت کند (3000 ریال در ماه) مبالغ قابل‌توجهی نیز به‌عنوان عیدی و ... به آن‌ها کمک نماید. گفته‌شده روح‌الله خمینی قدرت پرداخت شهریه بیشتری را به طلاب علوم دینی دارد. وی برای اینکه آیات دیگر را علیه خود برانگیخته نکند در همان حد آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی شهریه می‌پردازد و مبالغی نیز به ترتیب فوق به طلاب علوم دینی کمک می‌کند. مجالسی که به مناسبت فوت مصطفی خمینی پسر ارشد روح‌الله خمینی در نقاط مختلف کشور برگزار شد و همچنین فعالیت‌های گروه‌های افراطی مذهبی در چند مدت اخیر به نفع روح‌الله خمینی، گوشه‌های دیگری از نفوذ و موقعیت وی را در بین متعصبین مذهبی روشن می‌سازد.»


*
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار