من نمیگویم شلمچه و آشنایی من با شهید مصطفوی معجزه بود اما برای من مثل یک اتفاق خارقالعاده بود؛ چرا که مهمترین اثری که بر زندگی من داشت این بود که پس از آن تلاش کرده و میکنم که انسان خوب و شریفی باشم.
به گزارش شهدای ایران، سینا آبگون، خواننده اشعار انقلابی چندی پیش، در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از همدان، اظهار کرد: ۲۱ ساله و اهل همدان هستم، دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهر ساری گذراندم و در حال حاضر در رشته حسابداری در آموزشکده سما مشغول به تحصیل هستم.
وی افزود: علت اصلی روی آوردن به این حرفه، از علاقه شخصیام نشأت میگیرد و در بسیاری مواقع علاقه انسان میتواند، سرنوشت او را تغییر دهد من نیز دوست داشتم افکار خود را فریاد بزنم که خوانندگی مناسبترین وسیله جهت نیل به این هدف بود. کار موزیک را از ۸ سال پیش با اختصاص دو سال متوالی تمرین و فعالیت در زمینه گیتار آغاز کردم. از سال ۸۹ به طور رسمی کار خوانندگی رپ با سبک اعتراضی را شروع کردم و در ادامه پس از طی ۴ سال همچنان در این زمینه مشغول به فعالیت بودم.
آبگون با بیان اینکه در شهرهای ساری، کرج و تهران کنسرت اجرا کردهام، اضافه کرد: اوایل سال ۹۳ به دلیل انتقال شغل پدرم به همدان، بار سفر را بسته و به سوی این شهر راهی شدیم. در اوایل ورود به همدان، به دلیل عدم آشنایی با فضای این شهر، کار موزیک و خوانندگی متوقف شد. همدان شهر «دارالمومنین» همراه با مردمانی متدین و با اصل و نسب است بنابراین مشاهده مردم و جوانان این شهر که از اعتقادات مذهبی بالایی نیز برخوردار بودند مرا به تعجب وا داشت.
اجرای کنسرت غیر مجاز در کافی شاپهای همدان
این خواننده اشعار انقلابی بیان کرد: در ادامه، کار خود را در کافی شاپهای همدان به صورت غیر مجاز و زیرزمینی ادامه دادم و از آنجا که سبک کار، اعتراضی بود موجب سر و صدای بسیاری در سطح شهر شد، در این مدت طرفداران خود را نیز از طریق صفحات مجازی جذب میکردم. با گذشت زمان، در اواخر سال ۹۳ به کمک تعدادی از دوستان، استودیویی در این شهر احداث کردیم و در بازه زمانی سالهای ۹۳ تا ۹۴، تنها به سرودن اشعار مشغول بودم و کار شاخصی از من در زمینه رپ خوانده نشد.
وی گفت: با گذشت زمان با یک خواننده سبک پاپ، آشنا شدم و از سوی ایشان بابت فعالیتهای همهجانبهام در زمینههای مختلف سرودن اشعار، تهیه و تنظیم آهنگ و خوانندن آثار مورد تشویق قرار گرفتم، به نظر بنده اگر یک خواننده، تنظیمگر و شاعر خوبی باشد میتواند در ایران رشد کند.
آبگون ادامه داد: پدرم با فعالیتهای من در زمینه موسیقی مخالف بود. از سوی دیگر، با فعالیت در این زمینه، جزء خوانندگان رپ تراز اول این استان به شمار میرفتم که این خود نیز نتایجی در پی داشت که به کام پدرم، شیرین نبود. مادرم نیز با کار و پیشه من مخالف بود اما او همواره بر این باور بود که روزی تغییر خواهم کرد و مسیر درست را پیدا خواهم کرد. در پی این جریان و بحث و جدل با والدین، منزل را ترک کرده و به مدت ۵ ماه در خانه مادربزرگم سکنی گزیدم.
اولین جرقه؛ توصیهای که دلم را بیدار کرد
این خواننده اشعار انقلابی عنوان کرد: «سردار، ایرج آبگون» شهید گمنام ۸ سال دفاع مقدس، عمویم است، طی مدتی که در خانه مادربزرگم بودم، ایشان با فعالیتهایم کاری نداشت، تنها خواستهای که از من داشت اقامه نماز صبح بدون هیچ عذر و بهانهای بود من نیز پیرو دستور مادربزرگم هر روز نماز صبح را اقامه میکردم، نماز صبح برایم اولین تلنگری بود که مرا آرام آرام از خواب بیدار میکرد، در احادیث بسیار نیز داریم که نماز، انسان را از گناههای بزرگ باز میدارد.
وی بیان کرد: پنج ماهی را که در خانه مادربزرگم سپری میکردم ایشان، از خاطرات عموی شهیدم نیز برایم میگفت، سردار «ایرج آبگون» چندین مقام جهانی در رشته کشتی داشته و انسانی بسیار مودب، با معرفت و دارای ارتباط اجتماعی بالا بوده و خواهان فراوانی میان اقوام، آشنایان و حتی افراد غریبه داشته، به ائمه معصومین به ویژه حضرت زهرا(س) ارادت خاصی داشته و به نوعی الگویی برتر میان اقوام به شمار میرفت از فرزندش نیز برایم گفت؛ فرزندی که هیچگاه موفق به دیدن او نشد.
ویژگیهای شاخص عموی شهیدم در من وجود نداشت
آبگون اظهار کرد: این ویژگیهای شاخص عمویم، هیچ یک در من وجود نداشت و فعالیت در زمینه موسیقی و خوانندگی از جمله عواملی بود که باعث طرد شدنم از سوی خانواده و حتی اقوام شد، صحبتهای مادربزرگ از عمویم مرا در فکر فرو برد که چرا تا به اکنون کسی این مطالب را برایم بازگو نکرده است، کمکم با قرار گرفتن در متن این موضوع، اطلاعاتم از عموی شهیدم جامعتر و کاملتر شد.
وی افزود: در ادامه، شخصی مانند من که هیچ گاه پایش به مزار شهدا باز نشده بود، با وجود جوی که در این شهر حاکم بود و هر ۵ الی ۶ ماه یکبار این شهر میزبان یک شهید مدافع حرم بود، به مزار شهدا سر میزدم و منبر «حجتالاسلام روشن روان» که دارای شخصیتی پرجاذبه با مخاطبانی با افکار متنوع و مختلف بود، رفته رفته پای مرا به هیئتهای مذهبی باز کرد، دیگر زمان تغییر رفتارهایم به صورت تدریجی رسیده بود.
اولین آهنگ انقلابیم را برای عموی شهیدم خواندم
وی اضافه کرد: با کامل شدن اطلاعات از عمویم تصمیم به خواندن آهنگی برای ایشان گرفتم، اشعار این اثر را سرودم و با همکاری احسان بیگلری پس از ۵ ماه غیبت در سال ۹۴ در استودیو آهنگ را ضبط کردم، در ادامه پس از انتشار پیش خبری از سرودن شعر انقلابی با مضمون شهدا در صفحه مجازیم، با بازدید میلیونی و واکنشهای بسیاری از کاربران اینترنت مواجه شدم که علت این تغییر سبک را نمیدانستند که علت را مدیون بودن به شهدا و خون پاک آنها عنوان کردم.
آبگون ادامه داد: اولین آهنگ انقلابیم به گوش بسیجیان دانشگاه آزاد و دانشگاه محل تحصیلم نیز رسید و زمینه آشنایی بیشتر مرا با آنها فراهم کرد، چرا که قبل از آن بسیجی را فردی تلقی میکردم که بیشترین ساعات روز خود را در گریه و مراسم عزاداری به سر میبرد، اما پس از آشنایی بیشتر با آنان متوجه عکس این قضیه شدم. پس از ضبط اولین شعر شهدا، دیگر فعالیتهای گذشته را ترک کردم اما در این زمان همچنان به سرودن اشعار مشغول بودم.
پس از سرودن اولین شعر انقلابی به اردوی راهیان نور دعوت شدم
این خواننده اشعار انقلابی گفت: چهار ماه پس از سرودن اولین شعر انقلابی، «حسین رازقی» جانشین بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد همدان، با من تماس گرفت و خواست با دانشجویان این دانشگاه راهی اردوی راهیان نور شوم چرا که از دیدگاه ایشان، من با اثر انقلابی خود به چهره پذیرفته شدهای در بین دانشجویان تبدیل شده بودم، همینگونه نیز شد و تعداد دانشجویان راهیان نور از ۱۵ نفر به ۵۰ نفر افزایش یافت، در این سفر از دوستان صمیمی خود نیز که وضعی مشابه به گذشته من داشتند خواستم که با من همراه باشند با این تفاوت که به جای شلمچه، سفر شمال را به آنان وعده داده بودم.
وی عنوان کرد: صبح روز بعد که اتوبوس آماده حرکت بود، دوستان صمیمیام که فکر سفر شمال را در ذهن خود میپروراندند با تار و تمبک به من ملحق شدند اما پس از آگاهی از سفر شلمچه بسیار ناراحت شده و مرا سرزنش کردند اما در نهایت قبول کرده و با من همراه شدند. در مسیر حرکت به سمت شلمچه، راویان از خاطرات شهدا به ویژه شهدای گمنام سخن به میان آوردند، از آنجا که من نیز با صحبتهای مادربزرگم از عمو ایرج، پیش زمینهای داشتم حالم دگرگون شد.
شلمچه زندگیام را دگرگون کرد
آبگون بیان کرد: همانگونه که راوی از شهدا برایمان میگفت اشک در چشمانم حلقه زده بود و به طور نا خودآگاه شروع به گریه کردم. تا آن زمان با آهنگهای مداحی احساس غریبی میکردم ولی در این سفر با مداحیهای کاروان بیاراده گریه میکردم. هنگام رسیدن به شلمچه، کفشهایم را از پا درآوردم چرا که احساس میکردم این خاک مقدس است. شلمچه فضای عجیبی دارد و بر روی روح و روان انسان تأثیر عجیبی میگذارد و برای من که تا به اکنون وارد این نوع فضاها نشده بودم، بسیار لحظات تکان دهندهای بود.
این خواننده اشعار انقلابی یادآور شد: در شلمچه، هنگام قرائت زیارت ناحیه، از فرط گریه بیهوش شدم و مرا به بهیاری انتقال دادند. هنگام به هوش آمدن، از یکی از روحانیون کاروان خواستم که از قرآن برایم استخارهای بگیرد، در جواب استخاره، آیه مربوط به حضرت ابراهیم(ص) آمد که این آیه از کار مهمی همراه با مشکلاتی خبر میداد که پیروزی شیرینی در پی داشت.
وی با بیان اینکه شلمچه زندگیام را دگرگون کرد، افزود: هنگام بازگشت از این سفر نورانی، راوی شروع به صحبت از «شهید سید میلاد مصطفوی» کرد، شهادت سید میلاد، همه دوستان او را به ویژه آنهایی که در مسیر نادرست قرار داشتند تحت تأثیر قرار داده و سر به راه کرده بود. این شهید همواره دوست داشت به صورت شهید گمنام باقی بماند لذا دوستانش جسد مبارک ایشان را پس از شهادت در یک کانال مخفی کردند تا در زمان مناسب آن را برداشته و به میهن بازگردانند.
کشف محل دقیق دفن شهید مصطفوی به واسطه یک خواب
آبگون اضافه کرد: پس از سه روز، هنگام بازگشت همرزمان این شهید به منطقه عملیات، متوجه تصرف آن منطقه به دست داعش میشوند، لذا داستان در همین جا مختوم میشود تا اینکه پس از ۲۰ روز سیدمیلاد به خواب دوست یکی از همرزمانش میرود و در خواب، نشانی دقیق محل دفن خود را در زیر یک درخت زیتون که بر روی آن الی نار نوشته شده عنوان میکند که در ادامه با پیگیریهای همرزمانش جنازه مبارک ایشان که بدون دست، پا و سر بود شناسایی میشود.
وی ابراز کرد: صحبتها درباره شهید مصطفوی حال مرا دگرگون کرد و در شهر شوش برای اولین بار در برابر بسیجیان، آهنگی با سبک رپ برای جانبازان خواندم که همگان را تحت تأثیر قرار داد پس از اجرای این آواز، طی آشنایی و گفتوگو با یکی از بسیجیان به نام «بهنام زارعی»، وی تصمیم گرفت که هنگام بازگشت به همدان مرا با یکی از دوستانش آشنا کند، از او نام دوستش را جویا شدم، گفت: او شهید مدافع حرم، «سید میلاد مصطفوی» است دیگر نمیدانستم چه بگویم همه جا صحبت از سیدمیلاد بود.
وی ادامه داد: این سفر به پایان رسید و به همدان رسیدم، به محض ورود، به خانه رفتم تا داستان را برای مادرم تعریف کنم، مادرم از حال پریشان و آشفته من تعجب کرده بود علت را شهید میلاد مصطفوی عنوان کردم و خاطرات سفر را برای او به طور کامل توضیح دادم، مادرم سخنانم را جدی نگرفت اما در همان شب خوابی عجیب دید که شخصی نورانی با لباس بسیجی که به تعبیر خود میتوانست یک امام باشد در کلبهای قرار داشت.
آبگون ادامه داد: در این خواب من به عنوان انتظامات آن کلبه، ورود و خروج را کنترل میکردم و جوانان بسیاری که فوج فوج به سوی این شخص حرکت میکردند، و ایشان از آنها میخواست که آیتالله خامنهای را تنها نگذارند از صحبتهای مادرم متوجه شدم که این شخص یک امام نمیتواند باشد چرا که لباس بسیجی بر تن داشته و نصحیتی که داشته به رهبر زمان حال بر میگشته برای اطمینان بیشتر از او خواستم چهره او را برایم توصیف کند از توضیحات مادرم و تصویری که از شهید مصطفوی به او نشان دادم متوجه شدم که این شخص سید میلاد مصطفوی بوده که به خواب مادرم آمده بود.
دومین آهنگ انقلابیم برای شهید مصطفوی بود
این خواننده اشعار انقلابی بیان کرد: طبق قراری که با بهنام زارعی داشتم، با حال بسیار آشفته در مزار شهید مصطفوی حاضر شدم، گریه امانم نمیداد چرا که احساس میکردم به او وصل شدهام پس از آن ملاقات، دیگر به خانه باز نگشتم و شبانه به استودیو رفتم و تا ساعت ۴ صبح به سرودن شعری درخور شخصیت والای شهید سید میلاد مصطفوی پرداختم و همان روز با همکاری احسان بیگلری آهنگ را ضبط کردم و بروی سایت قرار دادم که با بازدید و دانلود غیر قابل باوری مواجه شده بود.
وی اظهار کرد: در حال حاضر با خانواده این شهید در ارتباط هستم و پس از آن داستان، دیگر زندگی من انقلابی و شهدایی شده بود، سبکی که برای شعرهای انقلابیم نیز اتتخاب کرده بودم «رجز خوانی ریتمیک» بود نه رپ و تاکنون دو آلبوم با مضمون شهدا از بنده منتشر شده است این نکته نیز قابل ذکر است که پس از این جریانات، دوستان بسیاری از زمره بسیجیان به جمع دوستانم اضافه شد و بر عکس، برخی از دوستانی که نتوانستند خود را با شرایط من وفق دهند از زندگیام حذف شدند.
آبگون عنوان کرد: من نمیگویم این داستان معجزه بوده اما برای من کمتر از یک پدیده خارقالعاده هم نبوده و مهمترین اثری که بر زندگی من داشت این بود که پس از آن تلاش کرده و میکنم که انسان خوب و شریفی باشم، من انتهای خطی بودم که شاید برای بسیاری از جوانان کنونی وضعیتی مشابه باشد اما باید بدانند که به لطف پرودگار و نظر شهدا میتوانند تغییر کنند.
ابن خواننده انقلابی ادامه داد: یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که شهید را مقدس میدانند، که این امر موجب جدایی و دوری او از شهدا میشود شهیدان معصوم نیستند حتی ائمه و اهل بیت(ع) نیز با وجود معصومیت خود هیچگاه دوست ندارند که انسانها را از نزد خود و خدای خود برانند حال این ارتباط میتواند به صورتهای مختلفی انجام پذیرد.
صداقت و راستی، شهید مصطفوی را به جایگاه والایی رساند
وی گفت: شهید میلاد مصطفوی مانند سایر جوانان این عصر یک جوان عادی بود اما صداقت و راستی او را به جایگاه رفیعی رساند به نظر بنده جوانان امروز نیاز به یک تلنگر دارند که این تلنگر میتواند با زمینهسازی مناسب و کارهای فرهنگی اندک اندک جوانان را در این مسیر قرار دهد، از مسئولین نیز تقاضامندم که فضا را برای جوانانی که در مسیر انقلاب حرکت میکنند باز بگذارند چرا که در ایران استعدادهای فراوانی داریم که اگر به خوبی پرورش یابند وضعیت فرهنگ و هنر کشور عزیزمان بسیار بهبود خواهد یافت.
آبگون در پایان صحبتهای خود از محمد مهدی فتحی و احسان بیگلری به عنوان همکاران موزیک خود و صادق تمهیدی که در جذبش در بسیج دانشگاه آزاد موثر بوده و همه دوستانی که در پیروزی با شکوه او که با تغییر بزرگی در زندگی او همراه بوده تشکر و قدردانی کرد.
وی افزود: علت اصلی روی آوردن به این حرفه، از علاقه شخصیام نشأت میگیرد و در بسیاری مواقع علاقه انسان میتواند، سرنوشت او را تغییر دهد من نیز دوست داشتم افکار خود را فریاد بزنم که خوانندگی مناسبترین وسیله جهت نیل به این هدف بود. کار موزیک را از ۸ سال پیش با اختصاص دو سال متوالی تمرین و فعالیت در زمینه گیتار آغاز کردم. از سال ۸۹ به طور رسمی کار خوانندگی رپ با سبک اعتراضی را شروع کردم و در ادامه پس از طی ۴ سال همچنان در این زمینه مشغول به فعالیت بودم.
آبگون با بیان اینکه در شهرهای ساری، کرج و تهران کنسرت اجرا کردهام، اضافه کرد: اوایل سال ۹۳ به دلیل انتقال شغل پدرم به همدان، بار سفر را بسته و به سوی این شهر راهی شدیم. در اوایل ورود به همدان، به دلیل عدم آشنایی با فضای این شهر، کار موزیک و خوانندگی متوقف شد. همدان شهر «دارالمومنین» همراه با مردمانی متدین و با اصل و نسب است بنابراین مشاهده مردم و جوانان این شهر که از اعتقادات مذهبی بالایی نیز برخوردار بودند مرا به تعجب وا داشت.
اجرای کنسرت غیر مجاز در کافی شاپهای همدان
این خواننده اشعار انقلابی بیان کرد: در ادامه، کار خود را در کافی شاپهای همدان به صورت غیر مجاز و زیرزمینی ادامه دادم و از آنجا که سبک کار، اعتراضی بود موجب سر و صدای بسیاری در سطح شهر شد، در این مدت طرفداران خود را نیز از طریق صفحات مجازی جذب میکردم. با گذشت زمان، در اواخر سال ۹۳ به کمک تعدادی از دوستان، استودیویی در این شهر احداث کردیم و در بازه زمانی سالهای ۹۳ تا ۹۴، تنها به سرودن اشعار مشغول بودم و کار شاخصی از من در زمینه رپ خوانده نشد.
وی گفت: با گذشت زمان با یک خواننده سبک پاپ، آشنا شدم و از سوی ایشان بابت فعالیتهای همهجانبهام در زمینههای مختلف سرودن اشعار، تهیه و تنظیم آهنگ و خوانندن آثار مورد تشویق قرار گرفتم، به نظر بنده اگر یک خواننده، تنظیمگر و شاعر خوبی باشد میتواند در ایران رشد کند.
آبگون ادامه داد: پدرم با فعالیتهای من در زمینه موسیقی مخالف بود. از سوی دیگر، با فعالیت در این زمینه، جزء خوانندگان رپ تراز اول این استان به شمار میرفتم که این خود نیز نتایجی در پی داشت که به کام پدرم، شیرین نبود. مادرم نیز با کار و پیشه من مخالف بود اما او همواره بر این باور بود که روزی تغییر خواهم کرد و مسیر درست را پیدا خواهم کرد. در پی این جریان و بحث و جدل با والدین، منزل را ترک کرده و به مدت ۵ ماه در خانه مادربزرگم سکنی گزیدم.
اولین جرقه؛ توصیهای که دلم را بیدار کرد
این خواننده اشعار انقلابی عنوان کرد: «سردار، ایرج آبگون» شهید گمنام ۸ سال دفاع مقدس، عمویم است، طی مدتی که در خانه مادربزرگم بودم، ایشان با فعالیتهایم کاری نداشت، تنها خواستهای که از من داشت اقامه نماز صبح بدون هیچ عذر و بهانهای بود من نیز پیرو دستور مادربزرگم هر روز نماز صبح را اقامه میکردم، نماز صبح برایم اولین تلنگری بود که مرا آرام آرام از خواب بیدار میکرد، در احادیث بسیار نیز داریم که نماز، انسان را از گناههای بزرگ باز میدارد.
وی بیان کرد: پنج ماهی را که در خانه مادربزرگم سپری میکردم ایشان، از خاطرات عموی شهیدم نیز برایم میگفت، سردار «ایرج آبگون» چندین مقام جهانی در رشته کشتی داشته و انسانی بسیار مودب، با معرفت و دارای ارتباط اجتماعی بالا بوده و خواهان فراوانی میان اقوام، آشنایان و حتی افراد غریبه داشته، به ائمه معصومین به ویژه حضرت زهرا(س) ارادت خاصی داشته و به نوعی الگویی برتر میان اقوام به شمار میرفت از فرزندش نیز برایم گفت؛ فرزندی که هیچگاه موفق به دیدن او نشد.
ویژگیهای شاخص عموی شهیدم در من وجود نداشت
آبگون اظهار کرد: این ویژگیهای شاخص عمویم، هیچ یک در من وجود نداشت و فعالیت در زمینه موسیقی و خوانندگی از جمله عواملی بود که باعث طرد شدنم از سوی خانواده و حتی اقوام شد، صحبتهای مادربزرگ از عمویم مرا در فکر فرو برد که چرا تا به اکنون کسی این مطالب را برایم بازگو نکرده است، کمکم با قرار گرفتن در متن این موضوع، اطلاعاتم از عموی شهیدم جامعتر و کاملتر شد.
وی افزود: در ادامه، شخصی مانند من که هیچ گاه پایش به مزار شهدا باز نشده بود، با وجود جوی که در این شهر حاکم بود و هر ۵ الی ۶ ماه یکبار این شهر میزبان یک شهید مدافع حرم بود، به مزار شهدا سر میزدم و منبر «حجتالاسلام روشن روان» که دارای شخصیتی پرجاذبه با مخاطبانی با افکار متنوع و مختلف بود، رفته رفته پای مرا به هیئتهای مذهبی باز کرد، دیگر زمان تغییر رفتارهایم به صورت تدریجی رسیده بود.
اولین آهنگ انقلابیم را برای عموی شهیدم خواندم
وی اضافه کرد: با کامل شدن اطلاعات از عمویم تصمیم به خواندن آهنگی برای ایشان گرفتم، اشعار این اثر را سرودم و با همکاری احسان بیگلری پس از ۵ ماه غیبت در سال ۹۴ در استودیو آهنگ را ضبط کردم، در ادامه پس از انتشار پیش خبری از سرودن شعر انقلابی با مضمون شهدا در صفحه مجازیم، با بازدید میلیونی و واکنشهای بسیاری از کاربران اینترنت مواجه شدم که علت این تغییر سبک را نمیدانستند که علت را مدیون بودن به شهدا و خون پاک آنها عنوان کردم.
آبگون ادامه داد: اولین آهنگ انقلابیم به گوش بسیجیان دانشگاه آزاد و دانشگاه محل تحصیلم نیز رسید و زمینه آشنایی بیشتر مرا با آنها فراهم کرد، چرا که قبل از آن بسیجی را فردی تلقی میکردم که بیشترین ساعات روز خود را در گریه و مراسم عزاداری به سر میبرد، اما پس از آشنایی بیشتر با آنان متوجه عکس این قضیه شدم. پس از ضبط اولین شعر شهدا، دیگر فعالیتهای گذشته را ترک کردم اما در این زمان همچنان به سرودن اشعار مشغول بودم.
پس از سرودن اولین شعر انقلابی به اردوی راهیان نور دعوت شدم
این خواننده اشعار انقلابی گفت: چهار ماه پس از سرودن اولین شعر انقلابی، «حسین رازقی» جانشین بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد همدان، با من تماس گرفت و خواست با دانشجویان این دانشگاه راهی اردوی راهیان نور شوم چرا که از دیدگاه ایشان، من با اثر انقلابی خود به چهره پذیرفته شدهای در بین دانشجویان تبدیل شده بودم، همینگونه نیز شد و تعداد دانشجویان راهیان نور از ۱۵ نفر به ۵۰ نفر افزایش یافت، در این سفر از دوستان صمیمی خود نیز که وضعی مشابه به گذشته من داشتند خواستم که با من همراه باشند با این تفاوت که به جای شلمچه، سفر شمال را به آنان وعده داده بودم.
وی عنوان کرد: صبح روز بعد که اتوبوس آماده حرکت بود، دوستان صمیمیام که فکر سفر شمال را در ذهن خود میپروراندند با تار و تمبک به من ملحق شدند اما پس از آگاهی از سفر شلمچه بسیار ناراحت شده و مرا سرزنش کردند اما در نهایت قبول کرده و با من همراه شدند. در مسیر حرکت به سمت شلمچه، راویان از خاطرات شهدا به ویژه شهدای گمنام سخن به میان آوردند، از آنجا که من نیز با صحبتهای مادربزرگم از عمو ایرج، پیش زمینهای داشتم حالم دگرگون شد.
شلمچه زندگیام را دگرگون کرد
آبگون بیان کرد: همانگونه که راوی از شهدا برایمان میگفت اشک در چشمانم حلقه زده بود و به طور نا خودآگاه شروع به گریه کردم. تا آن زمان با آهنگهای مداحی احساس غریبی میکردم ولی در این سفر با مداحیهای کاروان بیاراده گریه میکردم. هنگام رسیدن به شلمچه، کفشهایم را از پا درآوردم چرا که احساس میکردم این خاک مقدس است. شلمچه فضای عجیبی دارد و بر روی روح و روان انسان تأثیر عجیبی میگذارد و برای من که تا به اکنون وارد این نوع فضاها نشده بودم، بسیار لحظات تکان دهندهای بود.
این خواننده اشعار انقلابی یادآور شد: در شلمچه، هنگام قرائت زیارت ناحیه، از فرط گریه بیهوش شدم و مرا به بهیاری انتقال دادند. هنگام به هوش آمدن، از یکی از روحانیون کاروان خواستم که از قرآن برایم استخارهای بگیرد، در جواب استخاره، آیه مربوط به حضرت ابراهیم(ص) آمد که این آیه از کار مهمی همراه با مشکلاتی خبر میداد که پیروزی شیرینی در پی داشت.
وی با بیان اینکه شلمچه زندگیام را دگرگون کرد، افزود: هنگام بازگشت از این سفر نورانی، راوی شروع به صحبت از «شهید سید میلاد مصطفوی» کرد، شهادت سید میلاد، همه دوستان او را به ویژه آنهایی که در مسیر نادرست قرار داشتند تحت تأثیر قرار داده و سر به راه کرده بود. این شهید همواره دوست داشت به صورت شهید گمنام باقی بماند لذا دوستانش جسد مبارک ایشان را پس از شهادت در یک کانال مخفی کردند تا در زمان مناسب آن را برداشته و به میهن بازگردانند.
کشف محل دقیق دفن شهید مصطفوی به واسطه یک خواب
آبگون اضافه کرد: پس از سه روز، هنگام بازگشت همرزمان این شهید به منطقه عملیات، متوجه تصرف آن منطقه به دست داعش میشوند، لذا داستان در همین جا مختوم میشود تا اینکه پس از ۲۰ روز سیدمیلاد به خواب دوست یکی از همرزمانش میرود و در خواب، نشانی دقیق محل دفن خود را در زیر یک درخت زیتون که بر روی آن الی نار نوشته شده عنوان میکند که در ادامه با پیگیریهای همرزمانش جنازه مبارک ایشان که بدون دست، پا و سر بود شناسایی میشود.
وی ابراز کرد: صحبتها درباره شهید مصطفوی حال مرا دگرگون کرد و در شهر شوش برای اولین بار در برابر بسیجیان، آهنگی با سبک رپ برای جانبازان خواندم که همگان را تحت تأثیر قرار داد پس از اجرای این آواز، طی آشنایی و گفتوگو با یکی از بسیجیان به نام «بهنام زارعی»، وی تصمیم گرفت که هنگام بازگشت به همدان مرا با یکی از دوستانش آشنا کند، از او نام دوستش را جویا شدم، گفت: او شهید مدافع حرم، «سید میلاد مصطفوی» است دیگر نمیدانستم چه بگویم همه جا صحبت از سیدمیلاد بود.
وی ادامه داد: این سفر به پایان رسید و به همدان رسیدم، به محض ورود، به خانه رفتم تا داستان را برای مادرم تعریف کنم، مادرم از حال پریشان و آشفته من تعجب کرده بود علت را شهید میلاد مصطفوی عنوان کردم و خاطرات سفر را برای او به طور کامل توضیح دادم، مادرم سخنانم را جدی نگرفت اما در همان شب خوابی عجیب دید که شخصی نورانی با لباس بسیجی که به تعبیر خود میتوانست یک امام باشد در کلبهای قرار داشت.
آبگون ادامه داد: در این خواب من به عنوان انتظامات آن کلبه، ورود و خروج را کنترل میکردم و جوانان بسیاری که فوج فوج به سوی این شخص حرکت میکردند، و ایشان از آنها میخواست که آیتالله خامنهای را تنها نگذارند از صحبتهای مادرم متوجه شدم که این شخص یک امام نمیتواند باشد چرا که لباس بسیجی بر تن داشته و نصحیتی که داشته به رهبر زمان حال بر میگشته برای اطمینان بیشتر از او خواستم چهره او را برایم توصیف کند از توضیحات مادرم و تصویری که از شهید مصطفوی به او نشان دادم متوجه شدم که این شخص سید میلاد مصطفوی بوده که به خواب مادرم آمده بود.
دومین آهنگ انقلابیم برای شهید مصطفوی بود
این خواننده اشعار انقلابی بیان کرد: طبق قراری که با بهنام زارعی داشتم، با حال بسیار آشفته در مزار شهید مصطفوی حاضر شدم، گریه امانم نمیداد چرا که احساس میکردم به او وصل شدهام پس از آن ملاقات، دیگر به خانه باز نگشتم و شبانه به استودیو رفتم و تا ساعت ۴ صبح به سرودن شعری درخور شخصیت والای شهید سید میلاد مصطفوی پرداختم و همان روز با همکاری احسان بیگلری آهنگ را ضبط کردم و بروی سایت قرار دادم که با بازدید و دانلود غیر قابل باوری مواجه شده بود.
وی اظهار کرد: در حال حاضر با خانواده این شهید در ارتباط هستم و پس از آن داستان، دیگر زندگی من انقلابی و شهدایی شده بود، سبکی که برای شعرهای انقلابیم نیز اتتخاب کرده بودم «رجز خوانی ریتمیک» بود نه رپ و تاکنون دو آلبوم با مضمون شهدا از بنده منتشر شده است این نکته نیز قابل ذکر است که پس از این جریانات، دوستان بسیاری از زمره بسیجیان به جمع دوستانم اضافه شد و بر عکس، برخی از دوستانی که نتوانستند خود را با شرایط من وفق دهند از زندگیام حذف شدند.
آبگون عنوان کرد: من نمیگویم این داستان معجزه بوده اما برای من کمتر از یک پدیده خارقالعاده هم نبوده و مهمترین اثری که بر زندگی من داشت این بود که پس از آن تلاش کرده و میکنم که انسان خوب و شریفی باشم، من انتهای خطی بودم که شاید برای بسیاری از جوانان کنونی وضعیتی مشابه باشد اما باید بدانند که به لطف پرودگار و نظر شهدا میتوانند تغییر کنند.
ابن خواننده انقلابی ادامه داد: یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که شهید را مقدس میدانند، که این امر موجب جدایی و دوری او از شهدا میشود شهیدان معصوم نیستند حتی ائمه و اهل بیت(ع) نیز با وجود معصومیت خود هیچگاه دوست ندارند که انسانها را از نزد خود و خدای خود برانند حال این ارتباط میتواند به صورتهای مختلفی انجام پذیرد.
صداقت و راستی، شهید مصطفوی را به جایگاه والایی رساند
وی گفت: شهید میلاد مصطفوی مانند سایر جوانان این عصر یک جوان عادی بود اما صداقت و راستی او را به جایگاه رفیعی رساند به نظر بنده جوانان امروز نیاز به یک تلنگر دارند که این تلنگر میتواند با زمینهسازی مناسب و کارهای فرهنگی اندک اندک جوانان را در این مسیر قرار دهد، از مسئولین نیز تقاضامندم که فضا را برای جوانانی که در مسیر انقلاب حرکت میکنند باز بگذارند چرا که در ایران استعدادهای فراوانی داریم که اگر به خوبی پرورش یابند وضعیت فرهنگ و هنر کشور عزیزمان بسیار بهبود خواهد یافت.
آبگون در پایان صحبتهای خود از محمد مهدی فتحی و احسان بیگلری به عنوان همکاران موزیک خود و صادق تمهیدی که در جذبش در بسیج دانشگاه آزاد موثر بوده و همه دوستانی که در پیروزی با شکوه او که با تغییر بزرگی در زندگی او همراه بوده تشکر و قدردانی کرد.