در
نتیجه این سانحه 49 نفر از سرنشینان هواپیما از جمله این پنج فرمانده به
شهادت رسیدند که عبارتند از: سرلشکر ولیالله فلاحی، جانشین ستاد مشترک
ارتش، سرتیپ موسی نامجو، وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع و
فرمانده دانشکده افسری، سرتیپ جواد فکوری، فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع
و مشاور در ستاد مشترک ارتش، یوسف کلاهدوز، قائم مقام سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی و محمدعلی جهانآرا، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
خرمشهر.
سکوت خبری شهادت جهانآرا تا چهلمین روز
روزنامه
اطلاعات دو روز بعد فهرستی از شهدای احتمالی حادثه سقوط سی- 130 منتشر کرد
که تعداد زیادی از اسامی آن با فهرست روزنامه جمهوری اسلامی مشترک بود اما
نکته قابل توجه در هر دوی این فهرستها این بود که نامی از شهید محمد
جهانآرا در میان نبود. رادیو و تلویزیون نیز همچون مطبوعات که آن زمان
بیشتر اخبارشان متاثر از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود، اشارهای به
نام فرمانده شهید سپاه خرمشهر نکرد.
این سکوت خبری ادامه داشت تا
حوالی چهلم شهدای سقوط که سپاه پاسداران در بیانیه دعوت به مراسم چهلمین
روز شهادت سرنشینان سی 130 در مدرسه فیضیه قم در کنار نام 4 فرمانده شهید
ارتش و سپاه به نام شهید محمد جهانآرا نیز اشاره کرد. در بیانیه سپاه
پاسداران که در روز 18 آبان ماه منتشر شد، آمده بود: «به مناسبت چهلمین روز
شهادت سرداران شهید برادران ارتشی فلاحی، نامجو، فکوری و برادران پاسدار
کلاهدوز، جهانآرا و دیگر شهدای سانحه هوایی مجلس بزرگداشتی در شهر خون و
قیام در مدرسه فیضیه قم از ساعت 14:30 تا 16:30 امروز (دوشنبه) برپاست به
پاس احترام به خون این شهیدان عزیز و تاکید بر ادامه راهشان تا پیروزی
نهایی اسلام بر کفر و همگام با روحانیت متعهد و بیدارمان در این مجلس شرکت
میکنیم».
علت سقوط چه بود؟
هرچند
ابهامها درباره دلایل سقوط هواپیمای سی-130 ارتش در هفتم مهر 1360 همچنان
پابرجاست و روایتهای گوناگونی از واقعه بیان شده است اما روایت کمک خلبان
این پرواز از دیگر احتمالات بیشتر مورد توجه واقع شده است. محمود خرمدل
که از حادثه جان سالم به در برده است، چند سال قبل در اینباره به ماهنامه
صنایع هوایی گفت: «پس از ترک اهواز همه چیز مرتب بود تا حدود ساعت 8 شب به
نزدیک کوههای حسن آباد قم رسیدیم. در این زمان سیستم برق هواپیما به طور
کامل از کار افتاد و تاریکی همه جا را فراگرفت و تنها چراغهای حرم
عبدالعظیم دیده میشدند. بر اثر قطع برق موتورهای هواپیما نیز خاموش شدند و
سیستم هیدرولیک هدایت از کار افتاد...».
ماهنامه صنایع هوایی در
شماره 176 خود طی گزارشی که درباره سقوط سی- 130 به همراه این گفتوگو
منتشر کرد، نوشت: «فکوری ابتدا به کابین خلبان آمد و با چراغ قوه سعی کرد
که مشکل را برطرف کند و بعد برای باز کردن دستی چرخها رفت. چنین احساس
میشد که فکوری فهمیده است مشکل فراتر از قطع برق است. از آنجا که فرمان
هواپیما تریم شده بود هواپیما با سرعتی آهسته و به طور افقی به سمت زمین در
حرکت بود. به همین دلیل هواپیما در بیابان فرود آمد. از آنجا که یکی از
چرخها قفل نشده بود، هواپیما به یک سمت خم شده و روی زمین کشیده شد. کمک
خلبان با بازکردن پنجره از هواپیما خارج شد و لحظاتی بعد هواپیما با 8000
پوند سوخت منفجر گردید. 45 دقیقه بعد یک بالگرد برای کمک به بازماندگان
حادثه به محل آمد».
آنچنان که از سخنان خرمدل و گزارش ماهنامه
مذکور برمیآید کادر پرواز در زمان سقوط میدانستهاند که موتورها را از
دست دادهاند با این حال توانستهاند هواپیما را بر زمین بنشانند. این در
حالی است که این فرود، دهها کشته برجای گذاشته است که درباره آمار بالای
آن دلیل دیگری مطرح است. به گفته برخی مسئولان اینکه تابوتهای حامل
کشتهشدگان عملیات ثامنالائمه که در انتهای هواپیما قرار داشت با سرعت
بسیار بالا به سمت جلو پرتاب شده بود آمار شهدا را بالا برده بود. این
روایت بعدها منجر به این شد که حمل تابوت به این شکل در هواپیماهای ترابری
ممنوع شود. هواپیماهای ترابری سی- 130 در آن زمان دو گردان بودند که نقش
اصلی را در ترابری نیروها، مجروحان و شهدا بین اهواز و تهران برعهده
داشتند.
پیام امام (ره) به مناسبت شهادت جهانآرا
امام
خمینی (ره) به مناسبت وقوع سانحه هوایی و به شهادت رسیدن جهانآرا و یاران
هم سنگرش، در پیامی چنین فرمودند: «اینان، خدمتگزار رشید و متعهدی بودند
که در انقلاب و پس از پیروزی انقلاب، با سرافرازی و شجاعتْ در راه هدف، و
در حال خدمت به میهن اسلامی به جوار رحمت حق تعالی شتافتند. شک نیست که همه
باید این راه را برویم و به سوی حق و سرنوشت خویش بشتابیم، پس چه سعادتی
بالاتر از آن که در حال جهاد با دشمنان اسلام و خدمت به حق و خلق و مجاهدت
در راه هدف و شرف این راه طی شود و چه سعادت مند بودند این شهیدان که دین
خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نموده و به جایگاه مجاهدین و شهدای
اسلام شتافتند...».
شرح واقعه از زبان کمک خلبان
محمود
خرمدل، کمک خلبان هواپیمای C-130 واقعه را چنین روایت میکند: هفتم
مهرماه سال 1360 بود ما در منطقه (پایگاه مهرآباد) آماده بودیم. ساعت 9
صبح، خبر دادند که یک پرواز تهران - بوشهر- اهواز، و برگشت به تهران داریم.
برای انجام بازرسیهای اولیه هواپیما رفتیم. همه چیز عالی بود و هرکولس
C-130 سیار، قبراق و سرپا به نظر میرسید. پس از بازرسی و تماس با برج، از
پست فرماندهی خبر دادند که استارت نزنید چون قرار است چند نفر از اشخاص مهم
(VIP) را با این هواپیما به اهواز منتقل کنید.
به همین دلیل
آغاز پرواز تا بعد از ظهر به تعویق افتاد. گروه پنج نفره(VIP) شامل رئیس
مالی سپاه خراسان و همراهانشان و یک پیک سیاسی بود. البته این پیک سیاسی در
بوشهر پیاده میشد. مسیر اصفهان، شیراز، بوشهر را پیمودیم و همه چیز خوب
پیش میرفت. در فرودگاه بوشهر پیک را پیاده کردیم و به سمت اهواز ادامه
پرواز دادیم. همین که از باند پرواز بلند شدیم از تهران تماس گرفتند که چون
وضعیت اهواز قرمز است به اهواز نروید و برگردید شیراز. ما نیز مسیرمان را
به سمت شیراز عوض کردیم.
پس از طی مسیر رفته رفته داشتیم آماده
فرود در باند شیراز میشدیم که دوباره از تهران تماس گرفتند و گفتند باید
بروید اهواز پروازتان عملیاتی است. مانیز اطاعت امر کردیم و حدود ساعت 19
به اهواز رسیدیم. به برج اعلام کردم تا برای چند لحظه چراغهای باند را
برایمان روشن کند. نشستیم دور زدیم و هواپیما را رو به قسمت سوختسان نگه
داشتیم. 54 نفر مجروح ،22 شهید ،33 نفر مسافر و 9 خدمه پروازی در هواپیما
بودند. 4 نفر را هم که نمیتوانستند راه بروند به وسیله برانکاردهای متصل
به بدنه هواپیما حمل میکردیم.
چرا تیمسار فلاحی دعوت به نشستن در کابین خلبان را رد کرد؟
در
محوطه فرودگاه امیران، فلاحی و فکوری قدم زدند و روبهروی در سالن نیز
گروه VIP شامل سردارانی همچون نامجو، کلاهدوز، جهانآرا و محافظانشان
بودند. از تیمسار فلاحی خواستیم که داخل کابین خلبان بنشیند. وی تبسم کرد و
گفت: نه! در آن صورت محافظان ناراحت میشوند.
حدود ساعت 20 در
کوههای حسنآباد قم بودیم و برای نخستین بار بدهکار شده بودم. پسرم نیز
تازه به دنیا آمده بود. از پنجره به بیرون نگاه کردم گفتم: خدایا! من برای
نخستین بار بدهکار شدم، نکند نتوانم بدهی مردم را پرداخت کنم. توی همین
فکرها بودم که یک لحظه تمام برقهای هواپیما قطع شد! ظلمات کامل. یک لحظه
احساس کردم هواپیما ایستاده، موتورها به طور کامل خاموش شدند. به کمک چراغ
قوه بیرون را نگاه کردم دیدم ملخها فقط با نیروی باد میچرخند.
قطعی سیستم برق هواپیما
شرایط
بسیار سخت و هولناکی بود! نخستین کاری که کردم از ساک پرواز چراغ قوه را
در آوردم دیدم دور موتور به 10 تا 15 رسیده است. یک ناوبر به اسم محمدی و
سه مهندس پرواز (2 معلم مهندس پرواز که برای چک پروازی و سروان تهرانی که
حدود 23 - 24 سال داشت) نیز در کابین حضور داشتند. تهرانی، کارت عروسیاش
را روز قبل پخش کرده بود و میخواست دو روز بعد ازدواج کند. پس از چند لحظه
امیر فکوری به کابین آمد و به خدمه گفت: «خونسرد باشید! قطعی کامل در
سیستم الکترونیکی به وجود آمده است. تا تهران 20 دقیقه بیشتر راه نداریم».
ظلمات
و سکوت کامل بود. فقط سمت حرم شاه عبدالعظیم چند تا چراغ دیدم. وی چراغ
قوه را از دست من گرفت، اول به دورسنج موتور و بعد به خود موتورها نگاه کرد
احساس کردم متوجه شده که مشکل فقط الکترونیکی نیست. وی با سرعت از کابین
خارج شد و با یکی از مهندسین پرواز رفتند تا چرخها را به صورت دستی باز
کنند. من به تهران خبر دادم و اعلام وضعیت اضطراری کردم. اما از عملیات به
ما گفتند: «موتور بده!» من گفتم موتورم رفته. آنها فکر میکردند که بحث
هواپیماربایی است و برای همین هم برای کمک به جای بالگرد، دو تا F-4 را
فرستادند.
خدایا! اینطوری کمک میکنی؟!
برایم
مسجل شد که میخوریم زمین، ولی شانس بیاوریم هواپیما بیشتر با وزنش میآمد
و پرواز سرشی انجام نمیداد ولی چون تریم کرده بودم روی بال نرفت و کله
نکرد! وقتی که فهمیدم داریم میخوریم زمین با لحنی عاشقانه به خدا گفتم:
خدایا! الان گفتم کمکم کن! اینطوری کمک میکنی؟! هواپیما داشت با وزنش
پایین میآمد! آنجا یک رودخانه بود و در 15 متری آن یک تپه قرار داشت که در
فاصله تپه تا رودخانه چند حلقه چاه قنات بودند.
هواپیما پس از
اصابت به زمین 11 متر کشیده شد و چرخ سمت چپ چون قفل نشده بود جمع شد و
دوباره بالا رفت و به همین دلیل بال سمت چپ پایین آمد و موتور شماره 1 به
همین دهنه چاه قنات برخورد کرد و در اثر شکستن ملخ، بنزین روی دماغه
هواپیما پاشیده شد و شیشه جلوی ما آتش گرفت. پای من بین صندلی و کنسول
مرکزی هواپیما گیر کرده بود و آتش جلوی ما شعله میزد! کمربندم را باز
نمودم. ضامن پنجره اضطراری را کشیدم و آن را باز کردم. پایم به آهن کنسول
مرکزی پایین گیر کرده بود و آهن آن، پوست و استخوانم را تراشیده بود. با
سختی خودم را از پنجره کشیدم بالا و از ارتفاع 3 متری به پایین پرت شدم.
مجروحی که نمیتوانست راه برود اما نجات پیدا کرد
وقتی
روی زمین افتادم ،دیدم زیر بال یک نفر افتاده و صورتش پر از خاک و خون بود
و یک پایش قطع شده بود. او را از هواپیما دور کردم، کمی بعد یک نفر را در
حال قدم زدن در محوطه سقوط دیدم. اول ترسیدم! بعد رفتم دیدم لباس بیمارستان
پوشیده، جالب اینکه وی از جمله مجروحانی بود که در حالت عادی نمیتوانست
راه برود. پیش از سانحه خود را از سوراخی که به واسطه شکستن استرات چرخ سمت
راست در بدنه ایجاد شده بیرون کشیده بود. جالب اینجاست که وی به قدری
مجروح بود که مادرش در فرودگاه از من خواسته بود که چون امید زیادی به زنده
ماندنش نیست، او را به یک بیمارستان خوب بفرستیم.
18مسافر و
چهار نفر از خدمه توانستند از این سانحه جان سالم به در ببرند. کمی بعد
مخزن مرکزی منفجر شد و منطقه بزرگی را آتش فرا گرفت. هواپیما در لحظه
انفجار حدود 8000 پاوند سوخت داشت. هواپیماهای F-4 که آمده بودند، وضعیت ما
را گزارش کردند و حدود 45 دقیقه بعد یک بالگرد بل -214 برای نجات ما آمد.