خواهر شهید مدافع حرم، مهدی لطفی میگوید:عاشق شهادت بود. هر وقت به سوریه میرفت، میگفت دعا کنید شهید بشوم.
به گزارش شهدای ایران ، در نخستین ساعات دوشنبه 20 فروردین ماه 97 مصادف با نهم آوریل چندین موشک به فرودگاه نظامی تیفور در استان حمص سوریه شلیک شد که سامانه پدافند هوایی سوریه آنها را منهدم کردند. در مجموع 8 موشک به پایگاه هوایی تیفور شلیک شد که در پی آن شماری کشته و زخمی شدهاند. در این حمله هوایی 7 تن از مستشاران ایرانی نیز بهشهادت رسیدند. یکی از این شهدا، شهید مهدی لطفی نیاسر فرزند حجتالاسلام والمسلمین نعمتالله لطفی نیاسر از روحانیون قم و اهل شهر قم بود که در 36سالگی بهشهادت رسید. او برادر رئیس صدا و سیمای قم و از منسوبین روحانی شهید حجت الاسلام موسوی دامغانی و آیتالله مؤمن از فقهای شورای نگهبان است.
خواهر شهید مهدی لطفی در گفتگو با تسنیم با اشاره به علاقه برادرش به شهادت در سوریه میگوید: مهدی از من کوچکتر بود. عاشق شهادت بود. هر وقت به سوریه میرفت، میگفت دعا کنید شهید بشوم. به او میگفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا(ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا(ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد.
شهید لطفی سر به زیر و کتوم بود. خواهرش در این باره میگوید: هیچکس نمیدانست که او مدافع حرم است همه حالا که شهید شده به او میگویند بسیجی. حتی اعضای فامیل از ما پرسیدند مگر مهدی مدافع حرم بوده که در سوریه شهید شده؟ کسی نمیدانست که او مدتها بود که به سوریه رفت و آمد داشت.
او ادامه میدهد: نمیدانستم این بار، بار آخر است که میرود. این اواخر میخواستیم دسته جمعی برویم به خانهای که تازه درست کرده بود. اما فرصت نشد. قدرش را ندانستیم. خیلی مهربان بود. مظلومانه شهید شد. هیچ وقت درست نمیدانستیم در کدام منطقه است و عادت نداشت از این موضوعات حرفی بزند. فقط برایش دعا میکردیم. آخرین بار داشتم برایش صدقه نیت میکردم و آن ساعت نمیدانستم که شهید شده است.
خواهر شهید لطفی با اشاره به سفارش برادرش میگوید: همیشه عجله داشت و میخواست بار بعدی که به سوریه میرود، بیشتر بماند. فقط خیلی سفارش همسر و فرزندان را به ما کرد و گفت: وسط هفته بیایید تهران. هوای همسرم را داشته باشید و پیش بچهها باشید تا جای خالی من را احساس نکنند. اما سراغ من را از آنها نگیرید. چند سال بود که به سوریه میرفت. ما دعا میکردیم سالم برگردد و او همیشه دعا میکرد که شهید بشود. این بار فقط دعای خودش گرفت.
او به فرزندان برادرش اشاره کرده و میگوید: سه فرزند دارد. دختر بزرگش 14 ساله است است. دختر دومش کلاس سوم است و پسرش 6 ماهه است. به دختر دومش گفتم بابا رفته بالای ابرها از آنجا نگاهت میکند. اما او کوچک است و درک نمیکند و کم طاقت است.
خواهر این شهید مدافع حرم با اشاره به آخرین دیدار با برادر میگوید: پیکرش را که دیدم، نگاهش جگرم را سوزاند. دلم کنده شد. شکسته شدم. وقتی پیکرش را دیدم به او گفتم: مهدی دست ما را هم بگیر و سلام ما را به آقا امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) برسان و بگو به ما صبر زینبی بدهد. خدا ریشه اسرائیل و آمریکا را ریشه کن کند که اینگونه جوانهای ما را به شهادت رساندند. و امیدوارم امام زمان(عج) زودتر ظهور کند و ریشه این ظلم را نابود کند.