شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۶۳۱۰۳
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۷
رئيس اسبق صدا و سيما معتقد است آقای روحانی از نظر سیاسی برای چهار سال کافی بود و الان که رئیس‌جمهور هستند باید کمک شود تا کار خود را انجام دهند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از فرهیختگان، قرار بود با شخصیتی در خیابان پاستور به گفت‌وگو بنشینیم. معمولا پاستورنشینان افراد خاص و جزء مقامات بالا هستند یا باید در ریاست‌جمهوری منصب داشته باشند یا در بیت رهبری. وقتی گیت اول را رد می‌کنیم، به یک خانه قدیمی که تا حدودی بازسازی شده می‌رسیم؛ محیطی دلباز با فضای سبز دل‌انگیز. مشخص است که فردی با ذوق هنری در این مکان سکنی گزیده است.
صبحانه‌های کاری دفترش مشهور است و چپ، راست و کارگزار در دفتر او حاضر می‌شوند و نان و پنیری با هم می‌خورند و گپ و گفت‌های متفاوتی با هم می‌زنند.
روز اول دهه فجر روز مصاحبه ما با عزت‌ا... ضرغامی، رئیس اسبق صداوسیما است. همچنان در حیاط دفترش برف نشسته و او با روی گشاده از ما استقبال می‌کند.

در مورد احمدی‌نژاد ناراحت است و می‌گوید انشاءا... از این گردنه عبور کند. از برخورد جمنا ناراحت است، ولی ناراحتی خود را بروز نمی‌دهد. خود را نه اصولگرا می‌داند و نه اصلاح‌طلب و می‌گوید من به تبعیت از رهبری انقلابی هستم و رهبری را که انقلابی نباشد، قبول ندارم.
وی معتقد است وقتی در مقابل روحانی افراد انتقاد می‌کنند، به وضوح تغییر چهره و نشانه‌های بروز عصبانیت را در ایشان می‌بینید و عملکرد این دولت و شخص رئیس‌جمهور، ضعیف‌ترین عملکرد دولت‌های پس از انقلاب نسبت به گفت‌وگوی ملی و تحمل مخالف و منتقد است. در ادامه متن گفت‌وگوی با «عزت‌ا... ضرغامی» آمده است.

به عنوان اولین سوال با توجه به اینکه ما در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران هستیم تحلیل‌تان از وضعیت امروز کشور چیست؟
امروز 12 بهمن‌ماه، سالگرد ورود حضرت امام (ره) به ایران و روزی به‌یادماندنی است. همه خوبی‌ها با امام (ره) آمد. چند روز پیشتر از آن در 26 دی، دیو بیرون رفت و فرشته امروز درآمد. سرودهای خوبی آن زمان خوانده می‌شد که دیو چو بیرون رود فرشته درآید؛ شاید بهترین مصداقی که در ذهن مردم نقش بسته بود، همین خروج شاه و ورود امام (ره) بوده است. همه زیبایی‌ها و ارزش‌ها با امام (ره) در کشور آغاز شد.

برخی‌ها امروز تصور می‌کنند که بعد از گذشت 40 سال از انقلاب، خیلی به گذشته چسبیده‌ایم و کلیشه‌ای شده‌ایم. این افراد امروز بر این باورند که به دلیل برخی تحولات باید در اصول خود تجدیدنظر اساسی کنیم و دست از یک‌سری چیزها برداریم. دست از رفتارهای 40 سال قبل برداریم و واقعیات را ببینیم و مشکلات را حل کنیم.

صریح‌ترین پاسخی که می‌توان به آدم‌های دلسوزی که این مساله را بیان می‌کنند، داد این است که اتفاقا اگر امروز در برخی حوزه‌ها مشکلاتی داریم، به دلیل این است که از رفتار، اخلاق، فرهنگ و اهداف 40 سال گذشته فاصله گرفتیم. مشکلات ما این است که از آنها فاصله گرفتیم.

خیلی از خوبی‌ها با آغاز انقلاب و در جریان انقلاب در کشور شکل گرفت. انقلاب شد، نگاه‌ها تغییر کرد، فرهنگ و اخلاق مردم عوض شد و رابطه‌ها با یکدیگر تغییر یافت. از سوی دیگر ایثار و ازخودگذشتگی و همه چیز ما اعم از ظاهر، پوشش و نحوه ادبیات تا بسیاری از آداب و رسومی که جزء مناسک مردم است، امر متعارف بر روابط جامعه اسلامی ما شد.

مشکلات امروز کشورمان نشات‌گرفته از فاصله گرفتن اخلاق ما از سال 57 است. یکی از راه‌های برون‌رفت از مشکلات و آسیب‌هایی که کشور دچار آن شده، بازگشت به همان رفتار است. البته من دارم نسبت به خیلی از دوستان معکوس صحبت می‌کنم؛ دوستانی که معتقدند اگر به همان رفتار بازگردیم، مشکل ما حل می‌شود.

برخی به دلیل مشکلاتی که در کشور وجود دارد، نسبت به اصل انقلاب دچار تردید و مساله‌دار می‌شوند. فکر می‌کنند اگر انقلاب رخ نمی‌داد، بهتر بود و ‌ای کاش این تحولات صورت نمی‌گرفت.

شاهد بودم که برخی جریانات و اشخاص که رفتار، گفتار و فکر آنها به انحراف رفته، ولی داخل نظام حرف می‌زدند، حرف‌شان این بود که اصولا اگر بخواهیم مشکل مردم را حل کنیم، نباید انقلاب کنیم و اگر بخواهیم کاری انجام دهیم، باید رفرم و اصلاحات انجام شود. آنها از انقلاب بد حرف می‌زدند و می‌گفتند راه سعادت مردم انقلاب نیست.

این حرف غلط است، چراکه انقلاب اسلام در زمان پیامبر اکرم (ص) امری مطلقا خیر و ارزشی بود که اتفاق افتاد. هیچ‌گاه خود انقلاب به این معنا زیر سوال نمی‌رود و نباید هم برود. بعد از رحلت پیامبر(ص) همان موقع که پیکر ایشان روی زمین بود، در مورد انقلاب اسلام و بعثت پیامبر(ص) اختلافاتی شکل گرفت و بعد از آن به فاصله کوتاهی کارهای نادرستی انجام شد. در ایام فاطمیه هستیم و این اتفاق بعد از 90-70 روز پس از رحلت پیامبر عالیقدر رخ داد.

امروز بعد از گذشت 1400 سال از اسلام شاهد آن هستیم که به واسطه انقلاب اسلامی و جبهه مقاومتی که رهبری آن با نگاه دینی و اسلامی است، در دنیا پرچمداری و افکار و ایده‌های جدید ایجاد می‌شود.

بعد از گذشت 1400 سال به همان دلیلی که اسلام کهنه نمی‌شود، اصل انقلاب اسلام حق است. البته بعد از انقلاب اسلام توسط برخی‌ها به انحراف کشیده شد، تا جایی که حکومت یزید انحراف را به نقطه اوج آن رساند. می‌توان گفت که هیچ راهی نبود جز اینکه امام‌حسین (ع) و یارانش شهید و اهل‌بیت پیام‌رسان کربلا شوند تا اسلام بماند، در غیر این صورت حکومت یزید چیزی از اسلام با مشخصاتی که یزید داشت، باقی نمی‌گذاشت.

پس همین استدلال را برای انقلاب به طریق اولی می‌توان داشت. انقلاب خیلی حق بود. انقلاب اسلامی به معنای زیرورو شدن ارزش‌های جامعه، تغییر فرهنگ و نگاه جامعه بود. تنها این نبود که شاه برود و امام (ره) بیاید. بنابراین این تحولات صورت گرفته و اگر ما ‌گیری داریم، به دلیل این است که فاصله گرفته‌ایم.

مسئولان، نخبگان، گروه‌های مرجع اگر نگوییم سلبریتی‌ها، از اخلاق سال 57 فاصله گرفتند. عده‌ای هم به جای اینکه مردم را به ارزش‌هایی که در آن مقطع بود ارجاع دهند، سعی کردند ارزش‌ها را زیر پا بگذارند و فکر کنند زیرپا گذاشتن این ارزش‌ها است که می‌تواند ما را نجات دهد.

البته این مساله با اصل تحول که مقام معظم رهبری مرتب یادآوری می‌کنند، منافاتی ندارد. ایشان در سمنان درباره تحول، بیانات مفصل و دقیقی داشتند که فرمودند: «از تحول استقبال می‌کنیم و با تحول نمی‌توان مقابله کرد. اینها سر جای خود باقی است.» رویه و روش‌ها غلط بود، من در این خصوص یادداشت‌های زیادی دارم که خیلی از مشکلات ما به رویه‌های غلط در امور و روش‌های نادرست بازمی‌گردد، در غیر این صورت اصل سیاست‌ها و نگاه ما همیشه درست بود.



اسلام اشکالی ندارد، بلکه برخی مواقع اسلام‌شناس‌ها مشکل پیدا می‌کنند و رفتار آنها مردم را ناامید می‌کند. برخی امروز اسلام‌شناس هستند، ولی رفتارشان با رفتاری که پیامبر(ص) با آن مردم را جذب می‌کرد، متفاوت است. مردم با بحث فلسفی، تفسیری و پیچیده نخبگانی به اسلام روی نیاوردند، بلکه آنها رفتار پیامبر را می‌دیدند و می‌گفتند اسلام این است.

متاسفانه در برخی دوره‌ها، اسلام‌شناسان و مدعیان، رفتاری از خود نشان دادند و بعد از آمدن رسانه‌های فراگیر و فضای سایبری در کشور، اشکالات خیلی بزرگ‌نمایی شد و فضایی ایجاد کردیم که مردم در بخش‌هایی ناامید شدند و امروز تصور می‌شود مردم از اسلام خسته هستند. حواس دشمن هم به همه این اتفاقات هست. نمونه بارز آن طرح ری‌استارت کاریکاتوری است که امروزه توسط عوامل‌شان ارائه می‌شود. دلقکی بالای سر این طرح گمارده‌اند که با پرتاب کوکتل مولوتوف در چهار نقطه می‌خواهد این تصور را ایجاد ‌کند که مردم اسلام را قبول ندارند و بگویند مردم از همه چیز زده شده‌اند، در صورتی‌که تا به امروز نتوانسته‌اند به نتیجه‌ای برسند.

بحثی که آقای کروبی در نامه به مقام معظم رهبری درباره وضعیت کنونی جامعه تصویر کردند، کاملا نادرست بود، هرچند همه جناح‌ها با همه سوءگیری‌های بین خود، موضع انتقادی به این متن داشتند. نکته جالب این انتقادها به نامه آقای کروبی مطلب یکی از شخصیت‌هایی بود که در خارج از کشور ساکن است.
او خطاب به آقای کروبی گفته بود: «شما تمام تلاش‌ خود را می‌کنید که بگویید دوره خمینی خوب بود، الان دوره خامنه‌ای این همه اشکال وجود دارد و باید برطرف شود و ای‌کاش ارزش‌های دوره خمینی بیاید. اشکال شما این است که متوجه نیستید خامنه‌ای کاملا راه خمینی را رفته و انتقاد ما این است و بزرگ‌ترین مشکل خامنه‌ای این بوده که راه خمینی را رفته است. حرف ما این است که اصلا حکومت دینی جواب نمی‌دهد. حکومت ولایت فقیه جواب نمی‌دهد.» خود آن فرد روحانی است، ولی می‌گوید حکومت سکولار باید داشته باشیم و دین از سیاست جدا شود. او می‌گوید رهبر معظم پیرو امام (ره) بوده است.

برخی‌ها در فضای مجازی و تبلیغاتی به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که اصل و ریشه‌ها را بزنند. من معتقدم اگر به ارزش‌هایی که سال 57 آنها را از دست دادیم، بازگردیم خیلی از مشکلات ما برطرف خواهد شد. این نگاه من نسبت به امروز است. درمان خیلی از دردهای ما برگشت به همان دوران است.

روحانی از نظر سیاسی برای 4 سال کافی بود/مسئولان از اخلاق سال 57 فاصله گرفته‌اند


یک مطلب جالب دیگر در تحولات فکری و انقلابی و ارزشی در نگاه مردم این بود که اوایل انقلاب معتقد بودیم زیربنا فرهنگ است نه اقتصاد. تفاوت ما با چپی‌ها و مارکسیست‌ها این بود که آنها می‌گفتند اقتصاد زیربنا است و ما می‌گفتیم فرهنگ زیربنا است.

شهید مطهری در بحث زیبایی در کتاب وحی و نبوت، وقتی هدف از بعثت انبیا را توضیح می‌دهد، با دو آیه معروف قرآن که بر حسب ظاهر یک آیه می‌گوید هدف از پیامبران دعوت مردم به سمت خدا است و دیگری می‌گوید هدف قسط و عدل است، می‌گوید دو گونه وسیله داریم؛ یکی اینکه قطع نظر از هدف، خودش ارزش ندارد و مهم نیست، ولی برخی وسیله‌ها قطع نظر از هدف، خودشان ارزش و اصالت دارند. به‌عنوان مثال قسط و عدل جزء وسیله‌هایی است که قطع نظر از هدف به صورت مطلق جایگاه مهمی دارد، ولی درنهایت وسیله‌ای برای رسیدن به آن هدفی است که بیان شد.

شهید مطهری در همین زمینه مثال جالبی دارد و می‌گوید: «زمانی که می‌خواهید از رودخانه‌ای بپرید ولی خیس نشوید، سنگ جلو می‌اندازید و پا را روی سنگ می‌گذارید و رد می‌شوید. بعد که عبور کردید، با سنگ کاری ندارید و این یک نوع وسیله است. یک وسیله دیگر این است که می‌خواهید دکتری بخوانید و فوق‌لیسانس می‌گیرید و فرصت کسب دکتری را پیدا نمی‌کنید، ولی همان فوق‌لیسانس هم ارزشمند است.»

اول انقلاب به درستی معتقد بودیم ریشه و زیربنای فرهنگ و اخلاق، دین و توحید است، نه اقتصاد. تفکرات ما با تفکرات مارکسیستی که می‌گوید چه می‌خورید و چگونه می‌اندیشید، متفاوت است. این نمادهایی از گزاره‌هایی بود که شهید مطهری بیان داشت و فرق ما با چپی‌ها را نشان می‌داد.

امروز به دلیل اینکه مشکلات اقتصادی زیاد است، همه فکر می‌کنند اقتصاد زیربنا است، در صورتی‌که به دلیل اینکه اقتصاددان نداشتیم، نتوانستیم مشکلات اقتصادی را حل کنیم. از سوی دیگر نتوانستیم طرح‌های خوب اقتصادی را در کشور پیاده کنیم. اگر در کنار همه دستاوردهای زیادی که در حوزه سازندگی در کشور داشتیم، امروز بخواهم نسبت به مشکلات اقتصادی، معیشت، مشکلات رفاهی مردم و حداقل امکانات و تسهیلاتی که باید در اختیار مردم باشد، آسیب‌شناسی داشته باشم، باز معتقدم ریشه این مشکلات به مسائل فرهنگی و اخلاقی بازمی‌گردد.

این خود موضوع مستقلی است و می‌توان درباره آن بحث کرد. ما اخلاق را از دست داده‌ایم. ما سبک زندگی خود را عوض کرده‌ایم. برخی مدیران و زمامداران فراموش کرده‌اند این امانتی که دست می‌گیرند چه معنایی دارد و به زراندوزی در زندگی خود افتاده‌اند. ای‌کاش فقط قانع می‌شدند و زندگی خوبی برای خود فراهم می‌کردند و به کشور خدمت می‌کردند. برخی مواقع همانند یک گرگ به گله می‌زنند و قدری می‌خورند و قدری می‌درند، برخی این‌گونه وارد صحنه بیت‌المال شدند.

اگر ما اخلاق را درست می‌کردیم، اگر ما می‌گفتیم دروغ نگویید، کار را برای خدا بکنید، کار خوب دیگران را زیر سوال نبرید، اگر مدیر قبلی خوب کار کرده، با صدای بلند بیان کنید و کار خوب او را ادامه دهید و کار جدید کنید، اصلا فرهنگ ما عوض می‌شد.

جوان بودیم، در صف نانوایی می‌ایستادیم و اگر یک نفر ضدانقلاب صحبت می‌کرد، عصبانی و درگیر می‌شدیم. اصلا برای ما مهم نبود رئیس‌جمهور کشور بنی‌صدر است یا رجایی و وزیر اقتصاد چه کسی است. اصلا اینها را نمی‌دانستیم و محکم از انقلاب دفاع می‌کردیم.

امروز تا حدی این دوران گذشته و دوره‌های مختلف آمده است، آدم‌ها به لحاظ اخلاقی تغییر کرده و جوزده و سیاست‌زده شدند.
به‌عنوان مثال، اگر حزبی روی کار آمد، ولی من با این حزب مخالف هستم و اگر در صف نانوایی متوجه شدم نان گران شده یا کیفیتش خوب نیست و چهار نفر شروع به فحش دادن به دولت کردند، من ته دلم خوشحال می‌شوم. اگر حرفی بزنند می‌گویم خودتان رای دادید و دو تا حرف از این دست به آنها می‌گویم. درصورتی‌که گرانی نان به همه مربوط است. دستاوردهای قبلی را خود ضایع و نابود کردیم و گفتیم محور ما هستیم. هنوز هم دولت وقتی صحبت می‌کند، حتی در گزارش تلویزیونی اخیر که همه گروه‌ها به ایشان انتقاد کردند، این مساله روشن دیده می‌شد. هیچ‌کس از آخرین مصاحبه تلویزیونی ایشان دفاع نکرد.

وقتی در جایی مجری سوالی پرسید، آقای روحانی باز گفتند این مربوط به دولت قبل است. البته منظورم دولت نهم و دهم است؛ یعنی آنقدر عادت کرده‌اند بگویند دولت قبل که فراموش می‌کنند دولت قبل خودشان بوده‌اند. هنوز دنبال این هستند که بگویند کار انجام نمی‌شود و بگویند ماشین را از ته دره بیرون می‌آوریم. البته این تعابیر معاون اول است. بالاخره این ماشین چه زمانی از ته دره بیرون خواهد آمد؟

اخیرا که یکی از مسئولان گفته بود تا 600 سال دیگر هم این مسائل اقتصادی حل نخواهد شد، تکلیف همه را روشن کرد. متاسفانه خودمان در ثروت‌اندوزی افتادیم.

قارون از نزدیکان موسی و جزء نیروهای انقلابی بود. اندک‌اندک کج شد و فرعون هم تا فهمید او نقطه ضعف دارد، یارگیری کرد. وقتی خصوصیات او را فهمید، رانت، ثروت، امکانات و تسهیلات به او داد تا ثروت افسانه‌ای به هم زد. جلوی موسی ایستاد و با او درگیر شد. حتی وقتی فرعون غرق شد و تمام یاران و سپاهیان او در رود نیل غرق شدند، باز قارون عبرت نگرفت و جلوی موسی ایستاد و به ثروت خود تفاخر می‌کرد.

داستان طولانی است و من نمی‌خواهم بگویم چه اتفاقاتی افتاد، ولی در نهایت نفرین شد و زمین دهان باز کرد و او به داخل زمین رفت. در قرآن وجود دارد. نکته در این است که مهم‌ترین مشکل قارون این بود که هم ثروت‌اندوزی کرد و هم ثروت خود را به رخ مردم می‌کشید و پز می‌داد و می‌گفت ما الان این هستیم. این بد است.

به‌طوری که در آیات قرآن است که قارون وقتی رد می‌شد، آنقدر تفاخر می‌کرد که مردم همه می‌گفتند کاش ما جای قارون بودیم. ای‌کاش این ثروت و بزرگی را به ما می‌داد. وقتی عذاب آمد، مردم گفتند خدا را شکر ما قارون نبودیم. خدا می‌گوید همین مردم که می‌گفتند کاش جای قارون بودیم، همین مردم می‌گویند خدا را شکر جای قارون نیستیم. در انتهای آیه اذعان می‌دارد که برتری‌جویی کرد و پز داد و همه چیز از او گرفته شد، و عاقبت با متقین است.

امروز در کشور چه کردیم؟ در کشور عده‌ای زراندوزی کردند و عده‌ای به جان بیت‌المال افتادند و عده‌ای به این تظاهر هم کردند. این خیلی بد است و مردم را ناراحت و مایوس می‌کند. رفتار برخی مسئولان و آقایان را دیده‌ام، سبک زندگی آنها عوض شد. فکر کردند اگر با 20 محافظ و نگهبان به کیش بروند و تفریح کنند، اشکالی ندارد. این عادی شد. محافظ‌ها و همراه‌ها می‌بینند و می‌گویند همه چیز عوض شد.

این در رفتار، احوالپرسی‌ها و... هم وجود دارد. ما ارزش‌ها را از دست دادیم. ابتدای انقلاب هر کسی به دیگری می‌رسید، سلام و تواضع داشت. اتفاقی رخ می‌داد، همه به خیابان می‌آمدند و کمک می‌کردند، چون ایام انقلاب است. آقای مطهری که از ایشان به‌عنوان تئوریسین انقلاب نام برده می‌شود، مجری مراسم در بهشت‌زهرا بود. به رفتار او نگاه کنید، می‌گوید مردم بنشینید، شلوغ نکنید، آقا آمد بلند نشوید. با ادبیات خاص خود مجری‌گری کرد.

الان شخصیت نگاه می‌کند ببیند اسمش را اول نوشتید یا دوم.
عکس او را با چه کسی انداختید. تیم دارد و باید بررسی کنند شأن و شئون آقا رعایت می‌شود یا نه. آقای مطهری اول انقلاب مجری تلویزیونی شد. مطرح نبود و امروز این را همه دقت می‌کنند. آن زمان آقای صدوقی مردم را ساکت می‌کرد که امام (ره) صحبت کند. الان در کناری می‌نشینند که مبادا از شأن و شئون آنها کم شود.

متاسفانه سبک زندگی‌ها به هم خورده است. الان چند سالی است که حفاظت شخصیت‌ها جزء سبک زندگی آنها شده است، در صورتی‌که حفاظت نیاز نیست و کسی با این آقایان کاری ندارد. اتفاقا اگر تنها به میان مردم بیایند، آن فحشی که مردم در حضور محافظان می‌دهند هم نمی‌دهند. این را مجرب عرض می‌کنم. وقتی مردم مسئولی را می‌بینند که همانند خودشان در صف است و می‌آید و می‌رود، هر تفکری هم داشته باشد، به او اظهار ارادت می‌کنند.

با محافظ میان مردم بیایند اثر عکس دارد. کسی با اینها کار ندارد، ولی سبک زندگی شده است. یک زمانی مراسم می‌رفتیم شاهد بودم قسمتی که برای مسئولان است پرده ویژه قرار می‌دهند و هر کسی ماشین مدل بالاتری دارد و اگر سه ماشین داشته باشد، مشخص می‌شود که رده حفاظتی او بالاتر است، او را عزت و احترام بیشتری می‌دهند. متاسفانه بیرون دیگران را و داخل خودمان را گرفته است.
شهید سیدعباس موسوی اولین رهبر حزب‌الله و سیدحسن نصرالله معاون ایشان بود. قرار بود در مجموعه موشکی سپاه برای بازدید حاضر شوند. یک ساعت دیر آمدند. محل پادگان ما سمت شهریار بود؛ همان جایی که شهید تهرانی‌مقدم شهید شدند. وقتی آمدند علت دیر کردن را پرسیدیم، معلوم شد شب گذشته که رهبری در مذمت ماشین‌های مدل بالای مسئولان صحبت کردند، شنیده بودند و وقتی ماشین‌های وزارت خارجه آمده بود، آقای سیدعباس موسوی گیر داده بود که ما سوار بنز آخرین مدل نمی‌شویم و ماشین ساده‌تر بیاورید.

روحانی از نظر سیاسی برای 4 سال کافی بود/مسئولان از اخلاق سال 57 فاصله گرفته‌اند


هرچه گفتند شما میهمان هستید، شهید گفته بود درست است میهمان هستیم، [اما] مردم شما نمی‌دانند و لباس ما لباس روحانیت است. مردم نگاه می‌کنند و می‌گویند مقام معظم رهبری دیشب این را گفته و الان باز آخوندها در بنز نشسته‌اند. سوار نشد و یک ساعت معطل شدند تا ماشین ساده‌تر بیاورند.

این آدمی که وسط جهاد و مبارزه است و می‌خواهد برای ارزش‌ها بجنگد، این فرمایش آقا برای او مهم است و عمل می‌کند. ما خود فراموش کردیم چه‌کاره هستیم. برگشت به ارزش‌های اول انقلاب، برگشت به راه درست خمینی، برگشت به انقلاب پاک و حنیف و توحیدی اسلامی که همه را دگرگون کرد، تنها راه است.

دانشگاه فعلی میدانی نیست. ویژگی‌های مهم در آن زمان یکی ارتباط با چهره‌های خاص بود. مثلا در خاطرات آقا نگاه می‌کنید احساس می‌کنید آقا کف دانشگاه بود. الان اینچنین نیست. وقتی وارد دانشگاه شدیم این را فهمیدیم که یکی از اشکالات قطع ارتباط با بدنه نخبگی است. در دهه 60 این را خاطره‌خوانی کنید و بگویید این ارتباط چگونه بود؟

نکته درستی است. زمان قبل از انقلاب اتفاقاتی که اشاره کردید به صورت ارگانیک رخ می‌داد و مصنوعی نبود. مثلا سپاه در جنگ نیاز به موشک 107 داشت. یک میلیون موشک می‌خواستند و قیمت گران بود.

مسئول ساخت موشک شدم. 17 قطعه بود که باید دقیق ساخته می‌شد. مهندسی معکوس کار می‌کردیم. مدل چینی و کره‌ای می‌گرفتیم و بهتر می‌ساختیم. اصل پروژه هم سنگین نبود و 6 ماهه جواب داد، ولی در تولید انبوه کار پیچیده می‌شد. وقتی می‌خواهید در اندازه میلیون تولید کنید، باید قطعات از جمله لوله، آداپتور، ماسوره و... با یکدیگر هماهنگ باشند. چون قطعات در سراسر کشور به صورت انبوه تولید می‌شد، مشکلات زیادی در مسیر ایجاد شد، چون برخی قطعات باید درحد صدم میلی‌متر دقیق باشد. فرامین کنترل بسیار پیچیده بود. درنهایت این پروژه موفق شد و در افتتاحیه آقای هاشمی‌رفسنجانی آمدند. روزی پنج هزار موشک می‌ساختیم که در مراسم افتتاحیه به آقای هاشمی‌رفسنجانی گفتم اگر همه این موشک‌ها را در یک روز پشت هم بچینیم، مسافت چهار کیلومتری را تشکیل می‌دهد که شما حتی نمی‌توانید از تولید یک روز ما سان ببینید.

در آن زمان روحیه جهادی بود و شبانه‌روز حتی تا صبح کار می‌کردیم، به‌طوری که برخی می‌گفتند نماز صبح قضا می‌شود.
بعد از انقلاب دانشگاه امیرکبیر اولین دوره گرایش ساخت و تولید را گذاشته بود. قبلا گرایش دینامیک، هیدرولیک و جامدات بود. خیلی‌ها مخالف رشته «ساخت و تولید» بودند و گفتند این رشته مهندسی نیست، در حالی که رشته دقیقی بود که می‌گفت چطور ساخت و تولید را در مکانیک انجام دهید؛ یعنی نیاز کشور نیاز ساخت و تولید بود.

اولین دوره بچه‌های دانشگاه امیرکبیر که فارغ‌التحصیل شدند، در صنایع نظامی بخشی در شهید باقری و شهید شاه‌آبادی و بخشی هم در صنایع موشکی مشغول شدند و نیاز کشور در جنگ توسط این بچه‌ها و دیگران تامین شد.

جنگ به ما خیلی کمک کرد تا دانشگاه‌ها با تمام وجود وارد این عرصه شوند و کار کنند، لذا جهاد دانشگاهی با روحیه انقلابی تشکیل شد و بچه‌ها وارد این میدان شدند. صنعت اوایل انقلاب نیروهای انقلابی داشت تا کارهای انقلابی کنند. دنبال نان درآوردن و رئیس‌بازی نبودند. بدنه خیلی سالم بود، لذا خیلی زود نیازها به دانشگاه شکل گرفت و روابط تسهیل شد و بچه‌های جهاد دانشگاهی عملا دانشگاه را اداره می‌کردند.

شورای مرکزی را در دانشگاه امیرکبیر داشتیم که شهید صبوری، مرتضی احمدی معاون وقت وزیر علوم، مجتبی صدیقی، احمد حجاریان و بنده عضو آن بودیم.

تا اندازه‌ای با مرحوم سلیمی، رئیس دانشگاه رفیق بودیم. ایشان یکی از بهترین و موفق‌ترین روسای دانشگاه امیرکبیر بود، جهادی بود. واقعا زمانی که ایشان رئیس دانشگاه شد، بیشترین تحولات را شاهد بودیم. از نظر خط فکری هم با من فاصله داشت، ولی وقتی کلاهم را قاضی می‌کنم، می‌بینم پیشرفت دانشگاه امیرکبیر، توسعه دانشگاه و سرمایه‌گذاری‌هایی که شد، در زمان ایشان که خود عضو جهاد دانشگاهی بود، رخ داد.

روابط چهره‌های خاص با بدنه دانشگاه چنان ارگانیک و درهم‌تنیده بود که نهادهای انقلاب از دانشگاه شکل می‌گرفت. در زمان جنگ فرماندهان لشگرها دانشجو بودند. سردار باقری که امروز رئیس ستاد نیروهای مسلح است، دانشجوی رشته مکانیک بود. اخیرا هم عکسی را که مربوط به یک کوهنوردی سه روزه می‌شد، منتشر کردم که ایشان هم حضور داشت.

بعد از جنگ آقای باقری دانشگاه را رها کرد و وارد جنگ شد. به دانشگاه بازنگشت. سپاه، لشگرها و بدنه رزمنده کشور همه دانشجو بودند. ما تقریبا 40 شهید دانشجوی خط امام در دوران جنگ داریم که همه سرداران بزرگی بودند. اخیرا برای یکی به نام شهید بسطامی مصاحبه‌ای داشتم. یک روز در لانه جاسوسی برای آموزش با یکدیگر «ژسه» را باز و بسته می‌کردیم، جنگ هنوز شروع نشده بود. ایشان اسلحه را باز کرد و فکر می‌کرد چون باز است شلیک نمی‌کند. تا ماشه را کشید، ما نفهمیدیم گلوله ژسه چطور به هیچ کسی نخورد و از وسط ما رد شد. تکه‌های سنگ مرمر به سر و صورت ما خورد و قدری زخمی شدیم، ولی گلوله از وسط ما رفت. ایشان خودش تا نیم ساعت از ترس بی‌حال بود.

شهید بسطامی فرمانده بزرگی بود. شهید وزوایی در فیلم آقای مهدویان نمایش داده شد، که یکی از بهترین نقش‌ها، نقش این شهید عزیز بود. اینها همه دانشجو بودند. به همین دلیل نهادهای انقلابی که شکل گرفت، با دانشجویان ارتباط مستقیم پیدا کرد.

با آقای حسین محمدی از دوران دبیرستان با هم بودیم. یکی از تخصص‌های ایشان برگزاری اردوهای دانشجویی بود. یکی از کارهای خوبی که کرد این بود که همه بزرگان کشور را به اردوهای دانشجویی می‌آورد و دوره‌های قرآن و نهج‌البلاغه و احکام برگزار می‌کرد. آن زمان برخی مواقع سعید حجاریان اخلاق تدریس می‌کرد. حجاریان می‌گفت: «من گرفتار هستم و این حسین محمدی جدولی به ما نشان می‌دهد و من باید با پازل این خود را منطبق کنم.»

آقای بهزاد نبوی ترک موتور حسین محمدی می‌نشست و برای تدریس تحلیل سیاسی می‌آمد. از شهید بهشتی تا مقام معظم رهبری برای تدریس می‌آمدند. آقای محمدی رئیس این مجموعه بود و خروجی آن مثلا 100 تا دانشجوی حزب‌اللهی و انقلابی بودند که این دوره‌ها را گذراندند. آن زمان مشکل اشتغال نبود و بلافاصله جوان‌ها مسئولیت می‌گرفتند.

روحانی از نظر سیاسی برای 4 سال کافی بود/مسئولان از اخلاق سال 57 فاصله گرفته‌اند/اوایل انقلاب معتقد بودیم زیربنا فرهنگ است نه اقتصاد


یک نماینده از سپاه، یک نماینده از جهاد سازندگی، یک نماینده از جای دیگر می‌آمدند و این بچه‌ها عرضه می‌شدند و سر این بچه‌ها دعوا می‌کردند. یک جوان همین‌طور بالا می‌رفت و مثلا وزیر می‌شد. همین ارتقا باعث می‌شد فرهنگ دانشجویی به سیستم اجرایی کشور منتقل شود، ولی امروز این ارتباط جدا است. امروز دانشجو، استاد و نهاد نمایندگی از یکدیگر جدا هستند و ارتباط‌شان به جای اینکه ارگانیک باشد، سالادی است.

اخیرا بحث جدیدی وجود دارد که می‌گویند دانشگاه به انقلاب غالب شد و انقلاب اسلامی دانشگاه نمی‌خواست. جنبش نرم‌افزاری و... بعدها ساخته شد، برای اینکه مجبور بودیم این را بپذیریم. آیا به نظر شما روح انقلاب با دانشگاه تضادی دارد؟

سوال شما این است که عده‌ای تلاش می‌کنند بگویند موضوعات جدا از هم هستند و حوزه‌های اینها را نباید با هم مخلوط کرد. برخی اوایل انقلاب، جریان‌های روشنفکری و گروه‌های سیاسی که دنباله‌رو آنها هستند، معتقد بودند همه چیز دست دانشگاه و دانشجویان بود و حوزه هیچ نقشی نداشته است؛ یعنی آنها تلاش کردند بگویند آخوندها کاری نکردند و ما تلاش می‌کردیم بگوییم رهبری دست روحانیت است.

اصلا مجاهدین خلق و رجوی می‌گفتند ما هستیم و روحانیت کجا بود؟ ما شکنجه‌گاه رفتیم و زندان کشیدیم و مبارزه مسلحانه کردیم. عملیات‌هایی انجام دادند که نشان دهند در کنار چریک‌های فدایی اقداماتی داشتند. هیچ‌کدام تاثیری بر روند انقلاب نداشت و امام(ره) بارها فرموده بودند راه انقلاب، عوض کردن مردم و همراه کردن توده‌هاست و این حرکت‌های مسلحانه راه را دور می‌کند و امام‌(ره) این حرکت‌ها را قبول نداشتند.

حتی وقتی مجاهدین به نجف رفتند و برای امام(ره) حرف زدند تا تایید امام‌(ره) را بگیرند، ایشان تایید نکرد. برخی آقایان خوبی که الان مسئول هستند ناراحت شدند و گله کردند که اینها فرزندان انقلاب هستند و مبارزه می‌کنند و اینها را تایید کنید. امام(ره) فرموده بودند آنها دو روزی که برای من نهج‌البلاغه خواندند بیشتر از آنکه آنها را متعبد ببینم متمسک دیدم. این جمله تاریخی امام‌(ره) است. اینها تعبدی به نهج‌البلاغه و کلام امیر ندارند و دنبال چیز دیگری هستند و تمسک می‌کنند.

آن کسی که بهتر از همه نهج‌البلاغه می‌خواند همان آقای روحانی بود که انشعاب را در سازمان ایجاد و سازمان پیکار را تاسیس کرد و کلا مجاهدین را به سمت جریان مارکسیستی کشاند و دستور شهادت شریف واقفی را با آن وضع جنایت‌بار داد. جنازه او را در بیابان آتش زدند.

آن که برای امام(ره) نهج‌البلاغه خواند سردمدار جریان انحرافی چپ در مجاهدین خلق شد. در فیلم سیانور به‌خوبی توضیح می‌دهد که آنها می‌گویند اسلام دین مبارزه نیست. مبارزه امروز علمی است. علم مبارزه را در اسلام نداریم و مارکسیسم دارد. باید علم مبارزه را بگیریم و بعد مبارزه کنیم. با این ترفندها سازمان و بسیاری از بچه مسلمان‌ها را مارکسیستی کردند.

برخی مواقع دانشگاهیان می‌گویند ما هستیم و آخوندها کاره‌ای نبودند و رهبری نداشتند. این یک تهمت نارواست که نه‌فقط درباره دانشگاه که درباره همه حوزه‌ها بیان می‌کنند. آنهایی که می‌خواهند نگاه سالم دینی و ایدئولوژیک را بکوبند حرف‌هایی می‌زنند که باورکردنی انیست.

دیروز در جلسه‌ای درباره فیلم‌های سینمایی صحبت کردم و گفتم یک زمان داورهای خودباخته و مرعوب روشنفکربازی درمی‌آوردند و به فیلم روشنفکری که چهار تا حرف بیخود داشت جایزه بالا می‌دادند و به خیلی از فیلم‌های انقلابی می‌گفتند این فیلم نیست و کنار می‌گذاشتند. وقتی وارد سینما شدم این حرف را تکرار می‌کردم که ما از شما نمی‌خواهیم به فیلم اعتقادی و ارزشی و دفاع مقدسی که ترجمان مردم کوچه و خیابان است، امتیاز دهید و برجسته کنید. فقط به تعبیر من حرفه‌ای برخورد کنید. یعنی بین آن فیلمی که ارزشی ندارد با فیلمی که ارزش دارد فقط از لحاظ حرفه‌ای برخورد کنید و ببینید کدام درست می‌گویند. در یک جشنواره‌ای 90 درصد فیلم ارزشی جلوتر بود اما با همین هیاهو و جوسازی ویژگی‌های حرفه‌ای فیلم را کنار می‌گذاشتند. فیلم‌های ارزشی بسیاری داشتیم که اصلا به آنها نگاه نکردند. فیلم‌هایی که برای پزهای خارجی و جشنواره‌های خارجی ساخته شده بود، جایزه هم گرفتند.

آیا زمانی که فیلم آقای فرمان‌آرا هشت جایزه گرفت واقعا شایستگی داشت؟ فیلم «بوی کافور، عطر یاس» در اولین دوره ارشاد دولت اصلاحات هشت جایزه گرفت. به یاد دارم بازیگر نقش دوم زن که رویا نونهالی بود سکانس کوچکی دارد که چادر بر سر دارد و می‌خواهد تاکسی سوار شود و سیمرغ بلورین را گرفت که خودش تعجب کرد چنین جایزه‌ای گرفته، چون اصلا نقشی بازی نکرده است. معلوم است جریانی خواسته جریان غرب‌زده وابسته را برجسته کند و در آن زمان هفت، هشت جایزه به این فیلم دادند.

فیلم «روبه‌رو» چه بود؟
به یاد ندارم. به سال 77 یا 78 مراجعه کنید. کل فیلم این بود که فردی از خارج به کشور آمده و قبری را در دوران جوانی در بهشت‌زهرا خریده و می‌خواهد بمیرد، آن هم در کشور خود. این فیلم ایران را تا اندازه‌ای سیاه نشان می‌دهد که ایران حتی به درد مردن هم نمی‌خورد.

این مطلب را به آقای خاتمی گفتم. ایشان دوبار زمانی که رئیس‌جمهور بود با من ملاقات کرد و درباره سینما با ایشان صحبت کردم. رفتار آقای خاتمی با آقای روحانی متفاوت است. آقای روحانی زمانی که رئیس صداوسیما بودیم یک تلفن هم جواب نمی‌داد و یک ملاقات نمی‌‌گذاشت. اول گمان کردم آقای روحانی با من چنین رفتاری دارد و بعد متوجه شدم با همه این‌ چنین است. فقط با افراد و تیپ‌های خاصی ارتباط دارد. برخی مواقع در جلسه دولت وزرا می‌آیند و در نوبت هستند 90 درصد حواس به وزرایی است که کنار ایشان می‌نشینند. این را آقای ناطق بیان می‌کرد.

آقای ناطق اذعان دارد من اگر جای آقای روحانی بودم به جای اینکه ساعت 9 سرکار بروم 6 صبح می‌رفتم. همچنین به آقای روحانی می‌گوید کار وزرا را راه بیندازید. خیلی از وزرا نمی‌توانند شما را ببینند. به یاد دارم برخی مواقع شوخی می‌شد و یک وزیر یک بار به شوخی گفت حواس شما به حرف ما نیست. رفتار خاتمی با روحانی کاملا متفاوت بود، آقای خاتمی وقتی می‌دید درباره سینما کارشناس هستم و حرف دارم دوبار به من وقت ملاقات داد، همین حرف‌ها را بیان کردم، در بسیاری از موارد آقای خاتمی با من هم‌نظر بود، وی ناراحت می‌شد و تذکر می‌داد.

الان هم در دانشگاه آزاد اسلامی باید مراقب بود این اتفاق بیفتد. نیروهای انقلابی خوبی وجود دارند ولی چون کمون‌هایی تشکیل شده و لابی‌هایی در اساتید وجود دارد اجازه نمی‌دهند کار آنها را کسی به هم بریزد. اجازه نمی‌دهند کسی وارد شود. من چند مورد را در دانشگاه‌های بزرگ شخصا پیگیری کرده‌ام.

وقتی به رئیس دانشگاه گفتم این کسی که به شما معرفی‌شده تاپ است و تمام استادان می‌توانند با او مناظره علمی کنند، رئیس دانشگاه تایید می‌کرد ولی می‌گفت در آن دپارتمان اساتید و شورایی وجود دارد که باید آنها انتخاب کنند. در نتیجه این مهره نخبه جای دیگری می‌رود. این مشکل به خیلی‌ جاها برمی‌گردد. در دانشگاه، هنر و فیلم هرکدام به یک نحو است.

خیلی از مدیریت‌ها باید اصلاح شود. مشکل امروز کشور را مدیریت می‌دانم. نگاه مدیریتی به معنای نگاه جهادی این است که از حرف حق نترسند و با جدیت رویه غلط را کنار بگذارند و رویه جدید را دنبال کنند.

بنابراین ما در 40 سالگی انقلاب که حرف می‌زنیم تنها راه، اعتقاد عمیق به ارزش‌های انقلاب اسلامی است که همه درست بوده ولی رویه‌ها و روش‌های غلط باید آسیب‌شناسی شود و براساس آسیب‌شناسی ساده راه‌حل اصلاح را به دست آوریم. این در تمام عرصه‌هاست و تا نگاه جهادی در معنای اولیه انقلاب در بخش‌های مختلف کشور حاکم نشود ما روزبه‌روز وضع‌مان بدتر خواهد شد.

آقای میردامادی خاطره‌ای تعریف می‌کند که در امیرکبیر خیلی از مسئولان و آقایان را دعوت می‌کردیم و همه می‌آمدند که باید خط امام(ره) را دنبال کنیم یا خیر. می‌گویند تنها کسی که با خط امام‌(ره) موافق بود حضرت آقا بود. وضعیت چرا این چنین بود؟
حتما به این خاطر است که آقای خامنه‌ای بیش از بقیه ذوب در امام(ره) بودند و ایشان را قبول داشتند. برخی به گونه‌ای در خاطرات صحبت کردند که انگار منتظر بودند هر جایی امام(ره) اشتباه می‌کند بروند ایشان را روشن کنند اما حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای این چنین نبودند.

شأن و شئونی که درباره مسئولان بیان کردید از کجا رسیده است؟
یک عده از ابتدا اسم استاد داشتند در این خصوص من پستی در یکی از صفحاتم در مورد طوطی و استاد گذاشتم.

در دو دوره انتخابات گذشته مجموعه اصولگرایان شکست خوردند. آیا آسیب‌شناسی‌ای از این جریان تا به امروز داشته‌اید؟ تحلیل‌تان از وضعیت امروز جریان اصولگرایی چیست؟
سوال سختی است. من به تبعیت از رهبری خود را یک انقلابی می‌دانم که فراتر از جریان‌های سیاسی است. معتقدم از ابتدا تقسیم‌بندی کشور به اصولگرا و اصلاح‌طلبی پوست خربزه اساسی زیرپای انقلابیون و خدمتگزاران نظام بود. این اعتقاد من است. کاری کردند که هر کسی می‌خواهد حرف حسابی بزند، بگویند این جناح هستید یا آن جناح! و دعواهای تخریبی نسبت به هم داشته باشند، به‌خصوص در مقاطع انتخابات تا حد تارومار کردن همه و دستاوردهای انقلاب پیش بروند.

اما امروز شاهد هستیم کسی که در جریانی حضور داشته و نامش بر آن فرد خورده است اگر قصد داشت حرفی بزند که خلاف عقیده و نظر آن جریان باشد او را زود متهم می‌کنند که تو در جریان مقابل رفته‌ای و اجازه نمی‌دهند حرف او شنیده شود. خیلی از این جهت در کشور دچار خسران شدیم.
به همین دلیل واقعا اعتقادم این است باید مسیر را عوض کرد. اصولگرایی و اصلاح‌طلبی به این معنا درست نیست.

یعنی باید اسم را عوض کنیم یا روش را تغییر دهیم؟
در ابتدا اسم‌ها مدنظر ما قرار دارد که امروز متاسفانه بر همه جریانات کشور حاکم شده و معتقدم این روند نادرست است. مقام معظم رهبری فرمودند در واقع ملاک و شاخص، انقلابی بودن است. شاخصه‌های انقلابی را ایشان تعریف کردند. این انقلابی که مقام معظم رهبری نسبت به آن تاکید دارند فراتر از اصلاح‌طلب و اصولگراست. برخی گمان می‌کنند اینها حرف‌های شعاری است در حالی که چنین نیست. آقا با همه وجود خود فرمایش می‌کنند، ولی متاسفانه برای اصولگرایی شاخصه تعریف نمی‌کنیم.
اتفاقا خیلی از اصولگرایان ممکن است از نظر آن شاخصه‌ها خیلی دورتر از جریان اصولگرایی باشند. سبک زندگی، نگاه، رفتار، اعتقادات و... منظور است.

از جهت انقلابی بودن به چه صورت؟
ممکن است حتی از مواضع انقلابی دور باشند. متقابلا ممکن است بخشی از اصلاح‌طلبان ضمن اینکه مواضع سیاسی خاص دارند به شاخصه‌های انقلابی‌گری نسبت به برخی اصولگراها نزدیک‌تر باشند. شاخصه‌ها را باید تعریف کنیم.

برای این افراد مصداق دارید؟
بله، مقام معظم رهبری خیلی مواقع برای روسای جمهوری که می‌خواستند نیروهای اصلاح‌طلب برای برخی وزارتخانه‌ها بگذارند اسم برخی را می‌بردند و می‌گفتند دنبال فردی هستید که انقلابی و اصلاح‌طلب باشد، اینها خوب هستند. ایشان اسم می‌برند؛ یعنی می‌گفتند برخی مدیران را که احساس می‌کردند کار خوب انجام می‌دهند و حواس‌شان بیشتر به کار است، برای دولت‌ها معرفی می‌کردند.

خیلی از آدم‌های مهمی که در دفتر رهبری کار می‌کنند جزء اصولگراها نبودند. آقایان سعیدی‌کیا، ایروانی و... منظورم است. آقا همه را به کار می‌گیرند. اصولگرای تابلودار خیلی کم در دستگاه رهبری حضور دارد. بقیه هم اصلاح‌طلب نباشند اصولگرا به این معنا نیستند. خود رهبری این مسیر را تعیین می‌کنند به ما خط می‌دهند و برای ما ریل‌گذاری می‌کنند.

جمنا در زمان تشکیل خود ادعا کرد که برآیند جمعی از نیروهای انقلابی هستند. آیا انقلابی‌گری در جمنا شکل گرفت؟
جمنا در واقع فارغ از روابط حزبی و گروهی در ابتدا اعلام کرد که ما جبهه مردمی نیروهای انقلاب هستیم و با تمام نیروهایی که انقلابی فکر می‌کنند و رهبری و نظام را قبول دارند صحبت می‌کنیم و تصمیم‌گیری می‌کنیم. بر این اساس شورای مرکزی، شورای عمومی و یک‌سری اقدامات انجام دادند. بنده در هیچ یک از این فعالیت‌های جمنا نه حضور داشتم و نه تعلقی به آن داشتم.

به‌عنوان فرد مستقل در انتخابات 96 از طرف جمنا به من رجوع شد. چه فردی و چه جمعی تعدادی رجوع کردند. هیچ ارتباطی هم به لحاظ سیاسی با جمنا نداشتم. دوستان آمدند و درخواست کردند شما باید نامزد شوید.

دوستان جمنایی؟
دوستانی که با جمنا کار می‌کردند. چه فردی و چه جمعی من هم قبول کردم و گفتم اگر آمدن من در صحنه تکلیف است و می‌تواند برای نیروهای انقلاب کمک باشد، می‌آیم و اگر این ظرفیت برای نیروهای انقلاب خرج نشود بعدا جوابی نخواهم داشت.

آن درخواست به من تکلیف کرد و من خود را در مسیری که می‌خواستند رای‌گیری کنند قرار دادم و زودتر اعلام کردم که من این آمادگی را دارم و دعوت جمنا را پذیرفتم.

همان زمان که اعلام کاندیداتوری کردم گفتم که آماده‌ام تا کار جمعی با دوستان انجام دهم و عقل جمعی را به کار فردی در این مقطع ترجیح می‌دهم. در ادامه هم زمانی که رای نیاوردم مثل بچه آدم کنار رفتم و بیانیه دادم که در خدمت هستم و همکاری لازم را برای پیروزی جبهه انقلاب انجام خواهم داد.

از آن تاریخ تا روز انتخابات مطالبی که نسبت به آقای روحانی و دولت نقد کردم از اکثر آقایان مدعی غنی‌تر و قوی‌تر بود. برخی حرف‌های من برد زیادی داشت چون براساس منطق خاصی نقد می‌کردم. معتقد بودم آقای روحانی از نظر سیاسی برای چهار سال کافی بود. البته الان که رئیس‌جمهور هستند باید کمک کنیم تا کار خود را انجام دهند.

حتی روزی که جمنا به این نتیجه رسید که کاندیدای واحد باید آقای رئیسی باشد تا جایی که در توان داشتم برای آقای رئیسی هم تلاش کردم و سخنرانی‌های مختلفی را در استان‌ها و شهرستان‌ها برای ایشان انجام دادم.

جمنا در ابتدا قرار بود جبهه انقلابی باشد تا بتواند سرپناهی برای همه انقلابیون باشد و ریل‌گذاری کند. جمنا قرار بود وحدت ایجاد کند و بتواند با خط‌دهی و تحلیل سرمایه‌های نیروهای انقلاب را متمرکز کند و در صحنه‌های مختلف انقلاب بیاید و تنها در انتخابات نباشد.

همه اذعان داشتند تشکیل جمنا صرفا برای انتخابات نیست. در سخنرانی‌ نشست 17 فروردین هم به اینها اشاره کردم و گفتم راه‌اندازی این تشکل، تصورش موجب تصدیق است و استدلال نمی‌خواهد. در انتخابات دوستان زحمت کشیدند و نتیجه این شد و ما پیروز نشدیم و دلایل مختلف داشت و یک دلیل زیرکی آقای روحانی بود. وی بدلکار خوبی بود، در این کارها قدرت و قوت دارد و به دوستان هشدار داده بودم.

آقای روحانی توانست در مناظره‌ها بدل‌های خوبی بزند و از مزیت‌های نسبی خود استفاده و تمام ظرفیت خود را باانگیزه کند که رای دهند و درنهایت انتخابات را پیروز شد و حقش بود چون کار سیاسی خوبی کرد و هراسی در دل بخشی از جامعه انداخت که اگر این جریان بیاید این کارها را می‌کند و دوستان نتوانستند از زیربار این هراسی که ایجاد شد خود را خارج کنند و نهایتا انتخابات را واگذار کردند.

مهم این است که بعد از انتخابات این جریان سیاسی جدی‌تر در صحنه سیاست جریان انقلاب را هدایت کند. الان چند ماه می‌گذرد؟ بیش از 9 ماه می‌گذرد و هیچ ظهور و بروزی در این جبهه ندارد که قرار بود خط دهد، راهنمایی کند، در مسائل مهم کشور سیاست تعیین کند، راهکار ارائه دهد و نیروهای انقلاب را همسو کند. الان هر کدام از سایت‌ها و روزنامه‌های جبهه مقاومت بهتر عمل می‌کنند.

چرا جمنا به نامه شما که گفته بودید وقتی نامزدی سازوکار جمنا را قبول ندارد، در لیست گزینه‌هایتان می‌گذارید، پاسخی نداد؟
به خاطر اینکه نامه من جواب نداشت. به برخی نامه‌های مهمی نوشتم که هیچ‌کدام جواب داده نشد.
مثلا به مسیح مهاجری درخصوص سرمقاله‌اش که بنده را متهم به موضع‌گیری مراجع و روحانیون در مورد سخنان رئیس‌جمهور کرده بود، نامه نوشتم. در پاسخ این نامه در 11 بند پاسخ جامع و محترمانه‌ای به ایشان دادم که هرگز روزنامه جمهوری اسلامی مطلب ما را بیان نکرد. برخی چیزها را نمی‌شود جواب داد.

در مورد آقای رئیسی هم سوال کردم و گفتم مگر نه این است که همه ما مقید هستیم که سازوکار جمنا را قبول کنیم؟ آقای رئیسی خودش بیانیه داده و می‌گوید مستقل هستم، از طرف کسی نیامدم و آقای فتاح هم به سرعت اعلام کرد از ابتدا نبودم، بیانیه داد و مصاحبه کرد.

گفتم دو نفر بعدی را وارد رقابت کنید که آیین‌نامه خود جمنا رعایت شود. آن نامه جدی‌ترین نامه در حفظ کیان و در حفظ صداقت جمنا و اعتمادسازی نیروهای انقلاب به جمنا است. به شورای مرکزی جمنا تاکید کردم که به همین آیین‌نامه که از همه امضا گرفتید پایبند باشید. وقتی می‌گویند ما نیستیم چرا این امکان را از دو نفر بعدی سلب کردید؟

قبول نکردند؟
نامه من را جواب ندادند. اما بعد از مدتی اعضای شورای مرکزی جمنا به نامه من پاسخ مستقیم دادند که حرف شما درست نیست و آقای رئیسی تعهد داده و جزء جمناست.

من دوست آقای رئیسی هستم و ایشان را قبول دارم و به او رای دادم و کار هم کردم. همان روز هم که درخصوص حضور آقای رئیسی در جمنا بیانیه دادم شب به مجلس ایشان رفتم. خیلی‌ها به من حمله کردند. من به مسجد ایشان رفتم تا به نیروهای انقلاب بگویم من با فرد مشکل ندارم. همان‌طور که در مسجد سلیمان شخصا با مردم حرف زدم اینجا هم شخصا بین بچه حزب‌اللهی‌ها رفتم و گفتم آقای رئیسی را قبول دارم، ولی اگر جمنا را قبول ندارد نباید جمنا ایشان را به‌عنوان نامزد اعلام کند.

می‌گویند جمنا از ابتدا تشکیل شد تا آقای رئیسی کاندیدای نهایی باشد.
این را باید دیگران بگویند. برای اینکه نیروهای انقلاب نباید تضعیف شوند هیچ‌اظهارنظر شخصی‌ای نکردم و اظهارنظر منطقی‌ای که رخ داد، بیان کردم. ممکن است برداشت خاصی داشته باشم که دارم ولی این را از من برجسته کنید که من هیچ‌گاه برداشت شخصی خود را که می‌توانست براساس اطلاعات باشد اعلام نمی‌کنم برای اینکه جبهه انقلاب ضعیف نشود.

من فقط از موضع تقویت جمنا آن‌طور اعتراض را کردم و الان هم دوست دارم جمنا فعال باشد و جلسات تشکیل شود و خط بدهد. مجاهدین انقلاب پنج نفر بودند و یک بار سعید حجاریان گفته بود اینها در فولکس جا می‌گیرند. من مقاله‌ای در روزنامه «جام‌جم» به نام «فولکس پرنده» نوشتم. ارجاعات تاریخی من سینمایی است و فیلمی که مربوط به قبل از انقلاب به همین نام است. گفتم همین پنج نفر که در فولکس جا می‌گیرند به گفته آقای حجاریان و بعد تحلیل کردم.

زمانی که این پنج نفر خود را مدعی مجاهدین انقلاب مطرح کردند هفته‌نامه عصر ما منتشر می‌شد که کم‌حجم بود و هواداران را تغذیه می‌کرد. الان که فراوانی کانال داریم یک تحلیل برای نیروهای انقلاب ارائه نمی‌شود. من دوست دارم جبهه انقلاب تا وقتی جمناست، بتوانند کار قوی انجام دهند و نیروهای انقلاب را پشتیبانی کنند.

من امروز مانند گذشته هیچ‌گونه ارتباطی با جمنا ندارم و فقط یک بار به دعوت آنها اعلام آمادگی کردم، تمام شد و شرایط به حالت قبل بازگشت.

کناره‌گیری آقای قالیباف در آن زمان را قبول داشتید؟
پاسخ این را در حرف‌ها دادم. باید در جریان جبهه انقلاب به صورت خصوصی بحث شود.

به نظر شما امروز فردی که شایسته هدایت جریان نیروهای انقلابی باشد، وجود دارد؟
پاسخ به این سوال را در سخنرانی در جمنا دادم. اصل تشکل واحد برای نیروهای انقلاب ضروری است. در شرایط غیبت احزاب فراگیر و تاثیرگذار در جبهه انقلاب که شخصیت واحد قرار است محور وحدت نیروهای انقلاب باشد همین تشکیل جمعیت مردمی نیروهای انقلاب مفید است.

امروز دیگر شخصیت محوری نداریم، حتی تشکل‌های مذهبی اعم از جامعه مدرسین و روحانیت مبارز تشخص دارند ولی آن جامعیت و فراگیری را ندارند. حتی وقتی جبهه اصولگرایان می‌خواست جلسه‌ای را با حضور آیات عظام یزدی، موحدی کرمانی و مصباح بگذارد تا مدت‌ها این سه نفر نتوانستند جلسه بگذارند و درنهایت یک جلسه گذاشتند و تمام شد.

اوایل جریان جبهه مردمی برخی گزینه‌ها مانند آقای بذرپاش معرفی شد. چیزی که در جریان آن سو اتفاق افتاد همین لرزش در بدنه رقیب بود که جوانان را در سطح ریاست‌جمهوری وارد می‌کنند. به یاد دارم آن زمان این حرف را می‌زدند که ما چه کسانی را داریم؟ وقتی به داخل خود بازمی‌گردیم می‌بینیم پدرخوانده‌هایی بالای سر این قصه هستند که این را قبول ندارند. یعنی تزریق نیروی انسانی مومن و انقلابی را قبول ندارند. چه اتفاقی افتاده است؟
سوال شما پایه‌ای و فراتر از بحث‌های سیاسی است. اصولا جوان‌سازی، کادرسازی و فرصت دادن به رویش‌ها سرمایه ما خواهد بود و اینکه چه عواملی باعث می‌شود این اتفاق رخ ندهد، یعنی موانعی که بر سر راه حاکمیت نیروهای جدید است به نظر من موضوعی مستقل و مهم است.

در همه‌جا این مشکلات وجود دارد. آن زمان جوان بودیم، انقلاب کردیم، طاغوتی‌ها و پیرمردها کنار رفتند و جوان‌ها در کشور حاکم شدند. هر چه گذشت ما فاصله گرفتیم و کادر مدیریتی کشور پیرتر و ریسک هم کمتر شد. البته مزایایی در جاهایی داشت ولی معایب آن بیشتر است. قاعدتا هر چه مدیریت‌ها جوان‌تر شود و نیروهای باتجربه بتوانند مشاوره دهند و نیروهای جوان با خلاقیت بیشتر کار کنند، آن هم در فناوری‌های نوینی که پیرترها حکم کم‌سواد را دارند، برای کشور مفید و موثر خواهد بود.
علل پیر شدن کادر اداره کشور و عدم مجوز ورود جوان‌ها به بخش‌های حساس کشور به نظر یک موضوع مستقل است.

در فضای انقلابی‌گری قطعا باید اصول و مبنایی باشد. در این فضا پایه اولیه وجود داشت یعنی انقلابی‌ها ریسک‌پذیر بودند و اعتقاد قوی داشتند، ولی نکته‌ای که امروز برای کشور اهمیت دارد اعتماد به جوان معتقد، مومن و مذهبی است که امروز وجود ندارد. علت این عدم اعتماد را در چه می‌دانید؟
یا از این اعتماد می‌ترسیم یا منافع ما به خطر می‌افتد. موضوع را مهم می‌دانم. موانع انقلابی‌گری در کشور را صحبت کنیم. همه چیز ما با انقلاب عجین شده است. اگر برای رهبری جان می‌دهیم چون این رهبر انقلابی است. یک روز اگر خدای ناکرده رهبر انقلابی نباشد ما آن ولایت فقیه را قبول نداریم.

تحلیل‌تان از وضعیت امروز احمدی نژاد چیست؟
من و خیلی های دیگر برای عاقبت بخیری احمدی نژاد دعا می کنیم.اوباید قدر حمایت های نیروهای انقلابی و ولایی را بیشتر از اینها بداند و صبر و تحمل خود را نسبت به آنچه که ظلم می پنداردبیشتر کند.احمدی نژاد می تواند و باید از این گردنه عبور کند. نمی خواهم شاهد جشن و پایکوبی منتقدان احمدی نژاد 84 باشم.


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار