شهدای ایران shohadayeiran.com

او «سردار خیبر» است که سید مرتضی آوینی درباره‌اش نوشت: من هرگز اجازه نمی‌دهم که صدای حاج همت در درونم گُم شود؛ این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.
به گزارش شهدای ایران، سخن از سردار رشید لشکر اسلام، حاج محمدابراهیم همت است؛ متولد سال ۱۳۳۴ هجری شمسی. زندگی او از دوران کودکی با کار و فعالیت گره خورده بود؛ آنجا که در دوران تحصیل و البته در تابستان ها کار می کرد تا هم خرج تحصیلش را درآوَرَد و هم کمکی به اقتصاد خانواده کرده باشد.

حکایت فرمانده‌ای که قلعه قلب آوینی را فتح کرده بود

او در همان سال‌ها با جوانان انقلابی آشنا شد و به مطالعه برخی کتب مذهبی و سیاسی (که از سوی ساواک ممنوع اعلام شده بود) همت گمارد.

محمدابراهیم پس از پایان دبیرستان، شغل معلمی را برگزید و در روستاهای شهرضا، به تدریس مشغول شد. او در آن سال‌ها تلاش داشت تا اندیشه های انقلابی امام را در بین مردم و دانش آموزان ترویج دهد. محمدابراهیم همچنین سفرهای مکرری در همان سال‌ها به قم داشت تا ضمن دیدار با روحانیون انقلابی، نوارها و اعلامیه‌های امام را نیز تهیه کند.

پس از آن بود که به عنوان یک جوان انقلابی، فراری شد و به فارس و خوزستان و کهکیلویه و بویر احمد رفت؛ اما سرانجام به شهرضا بازگشت و همراه با مردم در راهپیمایی‌ها شرکت کرد.

او در یکی از همین راهپیمایی‌ها، قطعنامه‌ای خواند و خواستار انحلال ساواک شد. این امر سبب شد تا حکم ترور و اعدام وی از سوی فرمانداری نظامی شهر صادر شود؛ حُکمی که البته با پیروزی انقلاب اسلامی، بی اثر شد.

محمدابراهیم پس از پیروزی انقلاب، در کمیته انقلاب اسلامی زادگاهش به فعالیت پرداخت و پس از تشکیل سپاه شهرضا هم، مسئولیت روابط عمومی آن را بر عهده گرفت. او در سال ۱۳۵۸ و برای انجام فعالیت‌های فرهنگی، سفرهایی به خوزستان و سیستان و بلوچستان داشت و در سال ۱۳۵۹ هم برای مقابله با ضد انقلاب، به کردستان رفت.

همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، محمدابراهیم به جبهه ها شتافت و پس از مدتی به همراه احمد متوسلیان، مسئول تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص) شد.

او از همان روزهای نخست جنگ، تدبیر فرماندهی داشت و در عملیاتهای مختلفی مانند فتح المبین، بیت المقدس، مسلم بن عقیل، رمضان و محرم، مدیریت مثال زدنی اش را نشان داد.

وی دو ماه از سال ۱۳۶۱ را همراه با مجاهدان حزب الله در لبنان گذراند و پس از آن باز هم به جبهه های نبرد با دشمن بعثی بازگشت.

عملیات والفجر ۴ و تصرف ارتفاعات کانی مانگا و همچنین فرماندهی سپاه ۱۱، شامل لشکرهای ۲۷ محمد رسول الله (ص)، ۳۱ عاشورا، ۵ تصر و تیپ ۱۰ سیدالشهداء (ع)، بخشی دیگر از توان فرماندهی سردار محمدابراهیم همت است.

و اما عملیات خیبر که به‌عنوان نخستین عملیات آبی – خاکی، در سومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۶۲ آغاز شده بود، به معراج محمدابراهیم همت بدل شد.

او در مانند چنین روزی از اسفند ماه سال ۱۳۶۲ و در حالی که شخصا برای بازدید از جزیره مجنون، به سمت آن جزیره می رفت؛ در سه راهی شهادت، در حالی به شهادت رسید که گلوله توپ، سر و دست او را با خود برده بود.

سردار جهروتی زاده، از همرزمان شهید حاج محمدابراهیم همت در کتاب «نبرد درالوک» نقل می کند که وی در حالی برای بازدید از جزیره، به آنجا عازم شد که این جمله را بر لب داشت: «مثل اینکه خدا، ما را طلبیده ...»

و خداوند، او را طلبید؛ فرمانده ای که وقتی در سنگرهای نبرد، غذای گرم برایش می آوردند، ابتدا چنین می پرسید: «آیا نیروهای خط مقدم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها هم همین غذا را می خورند یا خیر؟»

پس از آن، اگر جواب این پرسش مثبت بود؛ از آن غذا می خورد؛ و گرنه، لب به آن غذا نمی زد. همچنین پیش می آمد که گاهی به او می گفتند: شما فعلا از این غذای گرم بخورید؛ ما در وعده بعدی به بچه ها غذای گرم می دهیم ...؛ و او پاسخ می گفت: من هم در همان وعده بعدی غذای گرم می خورم.

 از شهید حاج همت، دو وصیت نامه موجود است. او در بخشی از هر دو وصیت نامه، یادی از حضرت امام می کند و در وصیت نامه اول می نویسد: «... شاید قرن‌ها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گُم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد؛ و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادر جان! به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم؟ کلام او الهام بخش روح پُر فتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه باعظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ...»

وی در میانه های وصیت نامه دوم هم نوشته است:  «امام مظهر صفا، پاکی و خلوص و دریایی از معرفت است؛ فرامین او را مو به مو اجرا کنید تا خداوند از شما راضی باشد زیرا او ولی فقیه است و در نزد خدا ارزش والایی دارد ...»

سردار همت در فرازهای نخستین وصیت نامه دوم هم آورده است: «... مادر گرامی و همسر مهربانم! پدر و برادران عزیزم!  درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید. چقدر شماها صبورید. خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم ...»

او در ادامه این وصیت نامه، توصیه‌ای هم برای همسر و فرزندانش دارد: «... اگر خداوند فرزندی نصیبم کرد با اینکه نتوانستم در طول دورانی که همسر انتخاب کردم حتی یک هفته خانه باشم دلم می خواهد او را علی وار تربیت کنید؛ همسرم انسان فوق العاده ایست؛ او صبور است و به زینب (س) عشق می ورزد؛ او از تربیت کردن صحیح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پیدا کرده است. اگر پسر به دنیا آورد اسم او را مهدی و اگر دختر به دنیا آورد اسم او را مریم بگذارید؛ چون همسرم از این اسم خوشش می آید ...»

لازم به ذکر است که پیکر مطهر این سردار رشید لشکر اسلام در گلزار شهدای شهرضا آرمیده است و البته به یادبود او، سنگ مزاری هم در بهشت زهرای تهران بنا نهاده شده است تا یاد و خاطره سردار خیبر برای همیشه زنده باشد؛ رحمت الله علیه.

*مهر

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار