شهدای ایران shohadayeiran.com

در آن دوره من تازه شروع کردم به نماز خواندن و تازه فهمیدم این هدیه الهی یعنی چه؟ فهمیدم که دین یکی از مرتبط‌ترین پدیده‌ها به طبیعت است. در هیچ جای دیگر جهان وجود ندارد که در سحر و یک ساعت و 45 دقیقه قبل از طلوع آفتاب باید نماز صبح را خواند، ظهر وقتی که آفتاب بر زمین عمود است باید نماز ظهر خوانده شود... نیمه شب شرعی و... تمام اینها پدیده‌های فیزیکی هستند.
به گزارش شهدای ایران  ، انقلاب اسلامی که با رهبری امام خمینی(ره) در بهمن ماه 57 به پیروزی رسید یکی از بزرگترین تحولات تاریخ ایران و جهان بوده است. این انقلاب که برخاسته از رای و نظر مردم مسلمان ایران است و با اتکا به مردم پیش می رود و در طول این سالها توانسته نیروهایی را تربیت کند و به جامعه تحویل بدهد که برخی از آنها تحولات مهمی را نه تنها در ایران بلکه در جهان نیز بوجود آورده اند. در روزها چهلمین سالگرد بهار انقلاب در نظر داریم هر روز یکی از چهرهای فرهنگی انقلاب را معرفی کنیم.


با نادر طالب‌زاده از نیویورک تا پشت خاکریز جبهه‌ها

اینبار به سراغ نادر طالب زاده رفته ایم. در بین ژانرهای مختلف رسانه‌ای ژانر «مستند» به حقیقت واقع رویداد نزدیک‌تر است. مستند کردن حرف‌ها به واقعیت رخ داده به کار مستندساز اعتبار و مشروعیت اجتماعی می‌بخشد. مستندساز سعی می‌کند با طرح احتمالات متناقض، آوردن موافقان و مخالفان موضوع مورد بررسی، رجوع کردن به شاهدان عینی رویداد، استفاده از نقل‌های طلایی و ارائه سند، بین حقایق رخ داده و دیدگاه و نظرات خودش تمایز قائل شود. برای همین است که بین فعالان رسانه‌ای که درک درستی از رسالت رسانه دارند و ژانر مستند، پیوند و نزدیکی خوبی برقرار است. مستندسازان نمی‌خواهند که به جانبداری و تحریف واقعیت متهم شوند و برای گریز از این اتهام و برای همراه کردن مخاطب با خود سعی می‌کنند که واقعیت رخ داده را از عقاید خود جدا کنند. آنها سعی می‌کنند با غلبه بر احساسات و عقاید شخصی خود فرصت مناسب به طرف‌های درگیر در ماجرا بدهند تا افراد ذی‎سهم و ذی‎ربط بتوانند استدلال‌های خود را بیان کنند. در مجموع می‌توان گفت که ژانر مستند فرد حقیقت‌جو یا مستندساز را متعهد می‌کند که از جاده انصاف خارج نشود و تلاش کند تا حد امکان واقعیت را آن‌گونه که رخ داده نه آن‌گونه که دوست دارد رخ بدهد به نمایش بگذارد تا مخاطب قضاوت درستی از ابعاد ماجرا داشته باشد.

هم‌نشینی «نادر طالب‌زاده» با ژانر مستند ما را به حقیقت زندگی او نزدیکتر می‌کند. نادر طالب‎زاده یک شخصیت ذوابعادی دارد ولی براساس آنچه در خصوص ژانر مستند گفته شده در یک تعریف کلان می‎توان نادر طالب‎زاده را این‌گونه تعریف کرد که او یک فرد حقیقت‌جو است و همیشه برای نمایش و قاب گرفتن افراد و اتفاق‌هایی تلاش می‌کند که نسبت نزدیکی با انسان و ارزش‌های انسانی دارند. بر اساس همین روحیه است که فیلم «بشارت منجی» را می‎سازد و در این فیلم بر روی ارزش‌های انسانی و اشتراکات بین اسلام و مسیحیت تاکید می‌کند. او همیشه به دنبال بیان واقعیت ماجرا بوده است. لذا وقتی در آمریکا نوع واکنش مردم آمریکا نسبت به تسخیر سفارت این کشور در ایران را می‎بینید در اولین فرصت به ایران برمی‌گردد و برای روشن شدن ابعاد مختلف ماجرای تسخیر سفارت آمریکا مستند «واقعیت» را می‎سازد. نادر این روحیه استکبارستیزی را فقط در مورد مردم کشور خودش ندارد. لذا برای نشان دادن واقعیت‌های جنگ بوسنی به این کشور سفر می‌کند و حاصل این سفر می‎شود مستند «خنجر و شقایق». نویسنده و راوی مستند خنجر و شقایق سیدمرتضی آوینی است.

مستند «ساعت 25» از دیگر مستندهایی است که حاصل همکاری شهید آوینی و نادر است. شهید آوینی از طریق حوزه هنری امکان رفتن نادر به آمریکا و ساخت این مستند را فراهم می‌کند. طالب‌زاده در خصوص موضوع این فیلم و چرایی انتخاب اسم آن می‌گوید: «سال 69 سفرى به آمریکا رفتم، دیدم چقدر گداها در خیابان زیاد شده، در بازگشت ‏با موافقت‏حوزه هنرى به آمریکا رفتم و حدود سه ماه درباره فقر در آمریکا تصویر بردارى کردم.» «نام ساعت 25 را هم مرتضى انتخاب کرد، یک روز داخل اتاق او بودیم گفت اسم این مجموعه را مى‌گذاریم «ساعت 25». من تا آن زمان اصلا نام ساعت 25 را نشنیده بودم، اسم خیلى مناسبى بود، چون بحث، بحث آخرالزمان بود. منظور ساعتى وراى ساعت تقویمى و 24 ساعت معمول. و من این نام را قبول کردم.» برنامه تلویزیونی «راز» از دیگر تولیدات نادر طالب‎زاده است. نادر در برنامه راز موضوعات مرتبط با جنگ نرم و گفتمان انقلاب اسلامی را با حضور کارشناسان مورد بررسی قرار می‎دهد. «عصر» از دیگر تولیدات نادر طالب‌زاده است. عصر یک برنامه تلویزیونی تحلیلی و گفت‌وگو محور است. این برنامه در هر بخش خود با مورد توجه قرار دادن مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی سعی کرده که با آوردن کارشناسان خبره و افراد درگیر در ماجرا واقعیت‌های این مسائل را برای مردم به نمایش بگذارد.

همه آنچه که تا اینجا در مورد نادر طالب‎زاده بیان شد مربوط به ویژگی‎های شخصیتی و فعالیت‌های رسانه‌ای او در حوزه تولید برنامه‌های تلویزیونی، مستند و تنها فیلم داستانی‏اش بود. اما اینکه چرا نادر طالب‎زاده را همه با نام «حاج نادر» صدا می‎زنند را نباید در تولیدات او و تسلط و اشراف کامل او بر تکنیک تصویربرداری و مستندسازی جستوجو کرد. نادر را شاگردانش حاج نادر صدا زدند و نشان از فرمانده بودن ایشان داشت. فرمانده‌ای که قرار بود سربازانی را برای یک جنگ نرم آموزش دهد. لذا نادر از مستندسازی هم مقداری فاصله گرفت و روی به تولید برنامه‌های گفت‎وگومحور آورد تا به رسالت و ماموریت آموزشی خود نیز برسد. نادر در انجام این رسالت نیز موفق بود. شاگردانی که او تربیت کرده امروز هسته اصلی تبلیغات و جنگ نرم حزب‎الله لبنان را بر عهده دارند و شبکه المنار را تاسیس کردند. اولین تولیدات شاگردان لبنانی حاج نادر تولید کلیپ موسیقی برای ایجاد جنگ روانی بود. آنها بعدها مستندسازی را آموزش دیدند و شبکه المنار را تاسیس کردند. «محمد دبوق» از جمله این افراد است. او مستند «روح‌الله» را در 10 قسمت برای شبکه المنار تولید کرده است. این مستند تا به حال جامع‌ترین اثر مستند پیرامون زندگی پربار امام خمینی(ره) است. بعد از بچه‌های لبنان، بچه‌های افغانستان بودند که حاج نادر این امکان را برایشان فراهم کرد که دو سال در باغ فردوس دوره ببینند. در ایران نیز از حسین دهباشی تا حسین شمقدری و... از تربیت‌شدگان کلاس‌های مستندسازی حاج نادر هستند.

فرمانده نادر! یا به قول شاگردانش حاج نادر همچنان در پی حقیقت است، حقیقتی که از ذات دین نشات گرفته است و تاکید دارد که حقیقت یکی است. او برای راه‌یافتن به حقیقت مدنظر خودش تلاش نمی‎کند، بلکه می‌کوشد تا از طریق آموزش افراد جستوجوگر و حقیقت‎یابی مثل خودش واقعیت را همان‌گونه که هست از طریق رسانه به مردم منتقل کند تا خود مردم قضاوت کنند. برای همین است که در روزهای پر التهات سال 88 در برنامه دیروز، امروز، فردا بیان می‌کند که «چه اشکالی دارد که حرف‌های مخالفان را هم در رسانه ملی پخش کنید و مانند مناظره‌های ابتدای انقلاب که شهید بهشتی و شهید مطهری با حضور مخالفین و منتقدین حرف‌ها و استدلالات خود را بیان می‌کردند، مناظره‌هایی را برگزار کنید… این خیلی خوب و مؤثر است و مردم هم به خوبی استقبال می‌کنند.» در ادامه اضافه می‌کند: «اینجا جایی است که باید برخی واقعیت‌ها را گفت و من مجبور شدم یک چیزهایی را بگویم… وقتی رسانه‌های ما حرف نمی‌زنند، خب آنها حرف می‌زنند… این همه وقت است که رسانه‌های ما سکوت می‌کنند و هیچ خبری را منتشر نمی‌کنند خب آنها می‌گویند…».

نادر را همین نگاهش و اشرافش به ماهیت رسانه، فرمانده یا حاج نادر کرده است. فرمانده‌ای که امروز همه از ویژگی حلقه‌وصل بودن او یاد می‌کنند. حلقه‌وصل بین نسل‌های مختلف فعال رسانه‌ای و هنری جبهه فرهنگی انقلاب، حلقه‎وصل بین جریان‌های فکری مختلف، و حلقه‎وصل بین آزادی‎طلبان اقلیم‌های مختلف جغرافیایی -از آمریکا، اورپا تا آفریقا و آسیا- که آرمان مشترکشان آزادی‎خواهی و عدالت‎طلبی است. این حلقه‎وصل بودن در بعد بین‎المللی خود را در برگزاری کنفرانس بین‎المللی «افق نو» نشان داده است. و در داخل نیز فقط در مراسم آیین پاسداشت فرمانده نادر است که ما می‌توانیم وحید جلیلی را در حال روبوسی با حسین ده‌باشی ببینیم و از دیدن رویش‌های عرصه فرهنگ و هنر و رسانه جبهه فرهنگی انقلاب در کنار قدیمی‌های این عرصه لذت ببریم. خدا فرمانده نادر را برای ما نگه دارد.

چندی پیش گفتگویی مفصل با او داشته ایم و اینک بخشی از آن گفتگو که مربوط چگونگی آشنایی وی با انقلاب اسلامی و بعدها دوستی با سید مرتضی آوینی است را خواهیم خواند.

آقای طالب‌زاده! ما در ابتدا گفت‌وگو می‌خواهیم از چرایی همنشینی شما با ژانر مستند حرف بزنیم. شما در دانشگاه کلمبیای آمریکا در مقطع ارشد رشته کارگردانی سینما خوانده‎اید، چرا از ژانرهای مختلف سینما به سمت سینما مستند رفتید؟
سوال بسیار به جایی است. واقعه انقلاب اسلامی مسیر من را عوض کرد. این واقعه اینقدر انفجاری و خاص بود که همه چیز برای من دقیقا مثل آموزشی که در داستان‎سرایی دیده بودم بی‎ربط کرد. حتی در یک مقطعی بخش مستند را هم رها و فقط به خبرنگارهای غربی کمک کردم که بتوانند انقلاب اسلامی را درست منعکس کنند. اینها فعالیت‌های من قبل از 22بهمن است. بعد از 22بهمن به فاصله کمی ماجرای تسخیر لانه جاسوسی اتفاق افتاد و من بعد از گروگان‎گیری در آمریکا مشاهد کردم که تمام خبرنگارهای این کشور در رسانه‌های خودشان یک ضدیت وحشتناکی علیه ایران شروع کردند. در آن موقع شبکه سی.ان.ان نبود ولی بقیه شبکه‌ها را رصد می‌کردم و می‌دیدم که دارند چکار می‌کنند. اولین فیلمی که برای تلویزیون جمهوری اسلامی ساختم فیلمی به نام «واقعیت» بود. نیمی از فیلم واقعیت در آمریکا فیلمبرداری و نظرات مردم آمریکا در مورد واقعه گروگان‌گیری را نشان می‌داد. نیمی از این فیلم هم در تهران فیلمبرداری و در آن با خبرنگاران ارشد سی.بی.اس و ای.بی.سی و ان.بی.سی آمریکا در خصوص واقعه گروگان‌گیری مصاحبه کرده بودیم. در این فیلم با یک آمریکایی مبتکر یک تابلو در خصوص حضرت امام(ره) هم مصاحبه کرده بودیم. این تابلو در اتوبان‌های آمریکا نسب و بر روی آن عکس حضرت امام بود و روی آن نوشته بودند؛ «اگر می‌خواهید با این مرد بجنگید با سرعت 55 مایل برانید». چون آن موقع بنزین در آمریکا تحریم شده بود و تابلو غیرمستقیم می‌گفت که در مصرف بنزین صرف‌جویی کنید.

واقعیت یک فیلم 35 دقیقه‌ای است که جالب است کپی این فیلم الان نیست ولی آقای حمید نفیسی کتابی دارد تحت عنوان”A SOCIAL HISTORY OF IRANIAN CINEMA VOLUME 3”. این کتاب در آمریکا چاپ شده است و وقایع 1978 تا 1984 را پوشش می‌دهد. حمید نفیسی در صفحه 64 این کتاب فیلم واقعیت را توضیح می‌دهد و می‌گوید که این فیلم چه بود. کسانی که آن سال‌ها یادشان است اذعان دارند که واقعیت اولین فیلم حوزه جنگ نرم بود.

در آن زمان فیلم‌های خبری که آمریکا پخش می‌کرد برعکس واقعیت بودند و مردم آمریکا را می‎ترساندند. در آمریکا اولین فیلم‏های حوزه ایران و فوبیا و اسلام و فوبیا در آن سال‌ها تولید شد. طبق چیزی که آقای نفیسی نوشته فیلم واقعیت سال 1979 تولید شده است. تنها جایی که در آن ذکری از این تلاش من شده است در این کتاب آقای نفیسی است. در آن زمان آقای مجید جعفری لاهیجانی به همراه آقای مسعود جعفری جوزانی به آقای نفیسی در خصوص ثبت فیلم واقعیت کمک می‌کنند و توضیح می‌دهند این فیلم چیست و در آن چه اتفاق‌هایی افتاده است. جا داشت که من همین خط را ادامه می‌دادم و مسئولی به من می‌گفت که همین خط را ادامه بده. با اینکه بارها تیکه‌هایی از این فیلم را در بخش‌های مختلف خبری پخش می‌کردند، ولی الان در سن 64 سالگی برایم خیلی جالب است که مثل اینکه آن موقع کسی نبود که این را بفهمد که این نوع از فیلمسازی که در آن انقلاب اسلامی را از زبان خارجی‌ها با تمام ضدیت‌شان معرفی کردند یک خط است و باید کسی بقیه را در این زمینه تربیت کند. آن زمان فیلمسازهایی مثل مخملباف و... اصلا دوربین دستشان نگرفته بودند، من چهار سال در کلمبیا و جاهای دیگر درس خوانده بودم و مسلح وارد این حوزه شده بودم، ولی هیچ مسئولی را ندیدم که از من بخواهد که این خط را درس بدهم و 10 نفر دیگر را در این زمینه تربیت کنم. اینها نشان می‎دهد رادار جنگ نرم در ایران همیشه صفر بوده و الان هم صفر است. خوشبختانه الان جشنواره عمار ادامه همان خط است.

شما در دانشگاه کلمبیا به تمام ابعاد مستندسازی مسلط شدید و در پی هویت‎یابی به دنبال تعهد به یک جهان‌بینی برآمده از حقیقت می‎گشتید تا از تکنیک خودتان به دفاع از آن حقیقت بپردازید. چرا به جهان‌بینی‌هایی که در غرب بود روی نیاوردید و چه چیزی در انقلاب اسلامی و حضرت امام(ره) دیدید که به این سمت گرایش پیدا کردید؟
این گرایش نشات گرفته از تغییری بود که در خود آدم ایجاد شده بود. انقلاب اسلامی یک عده را تغییر داد. نباید از این موضوع غافل شویم. عده‌ای یک‌دفعه با دیدن عکس حضرت امام، با دیدن مردمی که از امام حمایت کردند، با یک هویت جدیدی در خودشان آشنا شدند و در بعضی‌ها یک فهم جدیدی متولد شد. این اتفاق در همه هم نیفتاد، در هر خانواده شاید یک نفر این‌گونه تغییر یافتند. تقریبا هم آن یک نفر با سایر افراد خانواده غریبه می‎شد. همه را دوست داشت ولی یک چیزی را می‎فهمید که دیگران نمی‎فهمیدند، یک چیزی را از قبل می‌دانست که بقیه نمی‎دانستند. این با آنها مهربان و آنها هم با او مهربان بودند، همه جزو یک خانواده بودند ولی او هویت جدیدی پیدا کرده بود. این اتفاق در آن سال‌ها نه تنها برای من بلکه برای آنهایی که هوادار انقلاب اسلامی بودند افتاد.

این نکته مغفول مانده است و برخی فکر می‌کنند که انقلاب اسلامی آموزشی است. فکر می‌کنند من چهار تا مطلب از امام خواندم، دو تا حادثه خوب هم برای من اتفاق افتاد و با خودم گفتم حالا وقتش است که برگردم ایران و خدمت کنم... اینطوری نیست. با انقلاب اسلامی شما یک تغییر وضعی در درون خود احساس می‌کنید و سرباز یک ماجرا می‏شوید. دیگر به عنوان سرباز این ماجرا حاضرید از جان خود نیز بگذرید. به نظرم تولد حزب‌الله اتفاقی بود که خداوند رقم زد و با انقلاب اسلامی برای اولین بار بعد از ظهور اسلام حزب‌الله متولد شد. حزب‌الله یعنی افرادی که از اسلام تا پای جان دفاع می‎کنند. این اتفاق هنوز تبیین نشده است.

مسیحیت در این مورد یک چیزی دارد ولی ما خودمان چیزی نداریم و فقط گفتیم که فلانی حزب‌اللهی شد. نمونه‎هایی از این تغییر وضعی را همه ما در خانواده یا فامیل یا دور و اطراف خودمان دیدیم. همین الان هم در برخی از خانواده‌ها یک عده مثبت هستند و یک عده کاملا منفی. این شرایط در زمان انقلاب یک پدیده بود و آنهایی که این تغییر را در افراد می‎دیدند می‎پرسیدند که فلانی چرا اینگونه شده است؟! برخی هم در درونشان این تحول ایجاد شد ولی نتوانستند به انقلاب خدمت کنند. این اتفاق را خداوند رقم می‎زند و در من هم ایجاد شد و من را هم تغییر داد. این تغییر در من به دلیل اتفاق‌های فنی و یادگیری یکسری فنون و تکنیک‌ها نبود، ما نسبتی هم که با امام نداشتیم. خانواد ما هیچ نسبتی با خانواده علما نداشت. در اجدادمان از علما داشتیم ولی در خانواده خودمان نداشتیم و فقط خانواده ما ضددین نبودند و اراده ویژه‌ای نسبت به اسلام، پیامبر اکرم(ص) و ائمه داشتند. یک خانواده مذهبی هم نبودیم و کسی مثل ما که در نیویورک زندگی می‌کرد، مسجد هم نمی‎رفت ما هم مسجد نمی‎رفتیم. عضو انجمن اسلامی و این چیزها هم نبودیم. با آشنا شدن با انقلاب در مورد اسلام تحقیق کردم. تحقیقم در مورد حقانیت اسلام دوسه سال تولید کشید.

اعتقاد دارم هر شخصی باید تکلیف خودش را با اسلام مشخص کند، حزب‌اللهی هم که شده باشد باید بتواند حقانیت اسلام را کشف کند. تحقیق من در حوزه اسلام بین سال‌های 59 تا 61 اتفاق افتاد. در آن سال‎ها برای تلویزیون فیلم می‏ساختم و موقعیت خوبی هم برای ساختن فیلم‎های دیگر داشتم ولی مدتی از تلویزیون بیرون آمدم تا تحقیقاتم را در مورد اسلام انجام دهم.

در این سال‎ها کتاب‌های آقای مطهری را می‌خواندم و با خیلی‌ها در مورد اسلام صحبت می‌کردم. و بعد هم نماز خواندن را تجربه کردم. در آن دوره من تازه شروع کردم به نماز خواندن و تازه فهمیدم این هدیه الهی یعنی چه؟ فهمیدم که دین یکی از مرتبط‌ترین پدیده‌ها به طبیعت است. در هیچ جای دیگر جهان وجود ندارد که در سحر و یک ساعت و 45 دقیقه قبل از طلوع آفتاب باید نماز صبح را خواند، ظهر وقتی که آفتاب بر زمین عمود است باید نماز ظهر خوانده شود... نیمه شب شرعی و... تمام اینها پدیده‌های فیزیکی هستند. اینها در اسلام وجود دارند. من همه اینها را داشتم کشف می‌کردم و تازه متوجه شدم که پیشرفت غربی‌ها تماما مدیون علم مسلمین بوده که در قرون وسطا به آنها منتقل شده است. این هم یک کشف دیگری برای من بود. اگر رنسانس در اروپا متولد شد به خاطر علم مسلمین است. علم مسلمین در دوره ائمه رشدهای عجیب و غریب پیدا می‌کند. دو سه تا سریال هم در این زمینه ساختم، سریال‌هایی مانند دوره اسلامی در اسپانیا، دوره اسلامی در ایتالیا و سیسیل. لذا در سال‌های 59 و 61 خود اسلام برای من موضوعیت داشت و این تحقیق‌ها من را در اسلام مستقر کرد و به جلو برد.

از چگونگی ورودتان به جنگ و آشنایی با شهید آوینی برایمان تعریف کنید.
وقتی که تجربه زیست اسلامی در من شروع شد، به جبهه رفتم و در جهاد اسم نوشتم. یک نیروی ساده جهادی شدم. بعد از دوره‌ای مجروحیت پیدا کردم و بعد شروع به فیلمسازی برای جهاد کردم. فیلمی با عنوان «والعصر» برای رانندگان بولدوزر و لودر دواطلب در خط ساختم. والعصر را با فیلم 35 میلیمتری فیلمبرداری کردیم. خود استفاده از تکنولوژی فیلمبرداری 35 میلیمتری در سال 61 و 62 خیلی موضوع مهمی بود. با این نگاه هم این کار را کردم که بعد از اینکه 50 سال از انقلاب می‌گذرد نگاتیو صحنه‌هایی که گرفتیم 35 باشد تا عکس خوبی بتوان از آنها گرفت. آن زمان حوزه هنری از این فیلم نزدیک به 1000 کپی 16 میلیمتری گرفت و به عنوان فیلم معرفی ستاد پشتیبانی جهاد در تمام جهادسازندگی‌های کشور پخش کرد. در اوان همین دوره با آقای آوینی آشنا شدم. در آن زمان با هم یک ارتباط ملایمی داشتیم. ایشان را در جبهه می‎دیدم. مثلا در کربلای5 ایشان و گروه روایت فتح را دیدم. بعد از این دوره و وقتی که به روزهای پایانی جنگ رسیده بودیم به صورت مستقیم کار را با آقای آوینی شروع کردم. در حوزه هنری یک واحد تلویزیونی بود و ما در آنجا با هم بودیم. دو تا فیلم مستند را با ایشان کار کردم که یکی در 10 قسمت در رابطه با آمریکا بود و دیگری هم در رابطه با جنگ بوسنی و هرزگوین. سومین همکاری ما هم نوشتن یک پروژه سینمایی در مورد حضرت مسیح بود. ایشان بخش اعظمی از آن -بخصوص دیالوگ‌های حضرت مسیح(ع)- را نوشتند. این را هم قرار بود با هم کار کنیم که ایشان شهید شدند و نتوانستیم.

خاطرم است که من همیشه مثل یک آدم کوچکتر به خدمت ایشان می‎رفتم. تقریبا یک روز در میان ایشان را می‎دیدم و می‎نشستم از وجود ایشان استفاده می‌کردم. آقای آوینی بعد از شهادتشان برای اولین‌بار شناخته شدند. تا آن موقع کسی آقای آوینی را نمی‎شناخت. تا آن موقع باید با آقای آوینی ده‌ها بار مصاحبه می‌کردند و می‌پرسیدند که ایشان کیست و چه می‌گوید؟ در آن دوره این اتفاق نیفتاد و متاسفانه و متاسفانه ما چیز زیادی از آن دوره نداریم و خداوند هم ایشان را برد. آن موقع تلویزیون چقدر خواب بود که هیچ وقت بر روی تلاش‌های ایشان متمرکز نشد تا ببیند ایشان کیست و چه می‌گوید و چکارها کرده است. باید ما یک آسیب‎شناسی بزرگی انجام بدهیم که چرا در زمان شهید آوینی این کار انجام نشد و مشخص شود که چه کسانی نخواستند که ایشان به جامعه ما معرفی شود. خوشبختانه الان درجات عنادهای اینچنینی خیلی کم شده است. الان یک جوان 22 ساله فیلمی می‎سازد و تلویزیون این فیلم را 10 بار نشان می‎دهد ولی آن موقع علامه‌ای مثل آقای آوینی تمام دوران جنگ را فیلم ساخت ولی کسی یک دقیقه با ایشان مصاحبه نکرد. زمان تغییر کرده است و رسانه امروز ما خیلی رسانه‎ای‌تر است. بخصوص در جاهایی که بچه‌های مسلمان وارد شدند و کار می‌کنند. این نسل جدید رسانه‌ای که عمار موتور اصلی آن است، در اصل پرورش نیروهای جدیدِ حزب‌اللهیِ رسانه‌ای هستند. فکر می‌کنم یکی دو سال دیگر در صداوسیما و سینما و... بارقه‌های این تحول بزرگ را خواهیم دید.


*حلقه وصل 
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار