بعد از دوم خرداد برخوردهایی که در حق آقای هاشمی جفا میدانستم را اصلا قبول نداشتم و هیچوقت همراه و همسو با آن برخوردها نبودم و از وقتی هم که از سال ٧٨ آمدم و مسئولیت جمعکردن مدیران مسئول روزنامههای اصلاحطلب را برعهده گرفتم، با تمام قوا تلاش کردم که دیگر نگذارم حتی یک کلمه از آن جور مطالب علیه آقای هاشمی در روزنامهها طرح شود
شهدای ایران: بهزاد نبوی از چهره های قدیمی جریان چپ و موثرین جریان اصلاحات، اخیرا بخش های از خاطرات خود درباره آیت الله هاشمی را بیان کرده است.
به گزارش جهان نيوز، در ذیل بخش های از خاطرات وی درباره آیت الله هاشمی و سبک سیاسی و زندگی وی را می خوانید:
* اوایل انقلاب خیلیها بودند که سعی میکردند خودشان را خیلی انقلابیتر از آنچه هستند، نشان دهند و جانماز آب بکشند اما آقای هاشمی جزء این دسته نبود بلکه همانی بود که مینمود. نمیخواست خودش را هیچجوری عوض کند. با آقایان هاشمی، شهیدبهشتی و شهیدرجایی جلسات هفتگی منظم داشتیم. وقتی نوبت شهیدرجایی میشد، غذا از پادگان حفاظت میآوردند که بعضا ساچمهپلو یا قیمهپلو بود. خود شهیدرجایی هم کاملا همان بود؛ یعنی او هم جزء کسانی نبود که ریا کند. شهید بهشتی به احترام شهیدرجایی سادهتر از آنکه خودش هم بود، نشان میداد؛ نه اینکه بخواهد ریا کند ولی یک غذای معمولی و نسبتا قابلقبول میداد. ولی نوبت به آقای هاشمی که میرسید جوجه کباب، کباب برگ و کباب کوبیده میداد. البته الان همهجا این غذاها سرو میشود ولی دو، سه سال اول انقلاب اینطوری نبود. مثلا جوجهکباب غذای اعیانی محسوب میشد. یادم میآید حتی از طرف شهید رجایی مورد انتقاد قرار میگرفت اما میگفت که من همینطوری هستم و غذای خوب میدهم. میخواهید بخورید، نمیخواهید هم نخورید. خیلی محکم یعنی نمیخواست بگوید که من خیلی انقلابیام و هر شب گرسنه میخوابم.
* نکته منفیای که در مورد آقای هاشمی گفته میشود و نقطه ابهام است، آغاز قتلهای زنجیرهای در دوره آقای هاشمی است. تا آنجا که میدانم آقای هاشمی کوچکترین نقش و دخالتی در این کار نداشتند. البته وزارت اطلاعات دخالت داشته ولی وزارت اطلاعات خیلی کارها کرد و زمان آقای خاتمی بود که فروهر و همسرش کشته شدند. بنابراین، این به آن معنا نیست که الزاما دولت میخواست. به یاد دارم که آقای هاشمی حتی اول ریاستجمهوریشان همانموقع که نخواستم مسئولیتی قبول کنم، به یکی از ارگانها که اشاره کردند و گفتند که الان اطلاعات دست آنهاست (آنها بهمعنای مخالفان)، نشان میداد که ایشان با وجود اینکه رئیسجمهور است، نمیتواند روی اطلاعات قسم بخورد و اعمال نظر کافی کند.
*دیدگاه آقای هاشمی معمولا به دیدگاههای دولت و وزرای همفکر آقای موسوی نزدیکتر بود. آقای هاشمی و آقای مهندس موسوی بدون اینکه عضو هیچکدام از این جناحها باشند، ولی گرایشهایشان به آن طیفی که موسوم به طیف چپ بود، نزدیکتر بود.
* بعد از دوم خرداد برخوردهایی که در حق آقای هاشمی جفا میدانستم را اصلا قبول نداشتم و هیچوقت همراه و همسو با آن برخوردها نبودم و از وقتی هم که از سال ٧٨ آمدم و مسئولیت جمعکردن مدیران مسئول روزنامههای اصلاحطلب را برعهده گرفتم، با تمام قوا تلاش کردم که دیگر نگذارم حتی یک کلمه از آن جور مطالب علیه آقای هاشمی در روزنامهها طرح شود.
به گزارش جهان نيوز، در ذیل بخش های از خاطرات وی درباره آیت الله هاشمی و سبک سیاسی و زندگی وی را می خوانید:
* اوایل انقلاب خیلیها بودند که سعی میکردند خودشان را خیلی انقلابیتر از آنچه هستند، نشان دهند و جانماز آب بکشند اما آقای هاشمی جزء این دسته نبود بلکه همانی بود که مینمود. نمیخواست خودش را هیچجوری عوض کند. با آقایان هاشمی، شهیدبهشتی و شهیدرجایی جلسات هفتگی منظم داشتیم. وقتی نوبت شهیدرجایی میشد، غذا از پادگان حفاظت میآوردند که بعضا ساچمهپلو یا قیمهپلو بود. خود شهیدرجایی هم کاملا همان بود؛ یعنی او هم جزء کسانی نبود که ریا کند. شهید بهشتی به احترام شهیدرجایی سادهتر از آنکه خودش هم بود، نشان میداد؛ نه اینکه بخواهد ریا کند ولی یک غذای معمولی و نسبتا قابلقبول میداد. ولی نوبت به آقای هاشمی که میرسید جوجه کباب، کباب برگ و کباب کوبیده میداد. البته الان همهجا این غذاها سرو میشود ولی دو، سه سال اول انقلاب اینطوری نبود. مثلا جوجهکباب غذای اعیانی محسوب میشد. یادم میآید حتی از طرف شهید رجایی مورد انتقاد قرار میگرفت اما میگفت که من همینطوری هستم و غذای خوب میدهم. میخواهید بخورید، نمیخواهید هم نخورید. خیلی محکم یعنی نمیخواست بگوید که من خیلی انقلابیام و هر شب گرسنه میخوابم.
* نکته منفیای که در مورد آقای هاشمی گفته میشود و نقطه ابهام است، آغاز قتلهای زنجیرهای در دوره آقای هاشمی است. تا آنجا که میدانم آقای هاشمی کوچکترین نقش و دخالتی در این کار نداشتند. البته وزارت اطلاعات دخالت داشته ولی وزارت اطلاعات خیلی کارها کرد و زمان آقای خاتمی بود که فروهر و همسرش کشته شدند. بنابراین، این به آن معنا نیست که الزاما دولت میخواست. به یاد دارم که آقای هاشمی حتی اول ریاستجمهوریشان همانموقع که نخواستم مسئولیتی قبول کنم، به یکی از ارگانها که اشاره کردند و گفتند که الان اطلاعات دست آنهاست (آنها بهمعنای مخالفان)، نشان میداد که ایشان با وجود اینکه رئیسجمهور است، نمیتواند روی اطلاعات قسم بخورد و اعمال نظر کافی کند.
*دیدگاه آقای هاشمی معمولا به دیدگاههای دولت و وزرای همفکر آقای موسوی نزدیکتر بود. آقای هاشمی و آقای مهندس موسوی بدون اینکه عضو هیچکدام از این جناحها باشند، ولی گرایشهایشان به آن طیفی که موسوم به طیف چپ بود، نزدیکتر بود.
* بعد از دوم خرداد برخوردهایی که در حق آقای هاشمی جفا میدانستم را اصلا قبول نداشتم و هیچوقت همراه و همسو با آن برخوردها نبودم و از وقتی هم که از سال ٧٨ آمدم و مسئولیت جمعکردن مدیران مسئول روزنامههای اصلاحطلب را برعهده گرفتم، با تمام قوا تلاش کردم که دیگر نگذارم حتی یک کلمه از آن جور مطالب علیه آقای هاشمی در روزنامهها طرح شود.