شهدای ایران :هشت سال از روزهای پر التهاب سال 88 میگذرد. روزهایی که برخی در فراز و نشیب ایام غبارالود فتنه به کلی زندگیشان دگرگون شد و در سایه اغتشاشات غافلین و خیانت کاران یا سلامتی خود را از دست دادند و یا عضوی از خانواده خود را. پنج سال پیش بنیاد شهید و امور ایثارگران برای نخستین بار آماری از شهدای مبارزه با فتنه 88 ارائه داد. این لیست 23نفره شامل شهدای غیرنظامی بودند که تا نهم دیماه سال 88 یعنی طی هشت ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم، قربانی آشوبگران، منافقان و معاندین نظام در تهران شدند، که البته طی هفت سال گذشته تعدادی دیگر به این اسامی اضافه شدند، زیرا برخی از جانبازان این معرکه نیز تا کنون به شهادت رسیدهاند. طبق اعلام بنیاد شهید و امور ایثارگران صورت سانحه نیروی انتظامی از واقعه اغتشاش، گزارش وزارت اطلاعات و گزارش پزشکی قانونی در مورد نحوه فوت و نوع کالیبر سلاح ضارب یا ضاربان نشان دهنده قربانی شدن افراد توسط عوامل آشوبگر است.
قرار بود خانواده چهار شهید و دو جانباز مقابله با فتنه 88 همزمان با سالگرد حماسه نه دی مهمان میزگرد تسنیم باشند. یکی از جانبازان به علت عفونت ریه در بیمارستان بستری شد و مادر یکی از شهدا به علت بروز حادثهای که برایش پیش آمد از حضور در جمع ما بازماند. شاید برای نخستین بار بود که چنین جمعی در کنار هم نشسته و از دردها، دغدغهها و مظلومیتهای مشترکشان میگفتند. تقریبا گلایه مشترک همه این بود که چرا هیچ کسی متقاضی جمع آوری خانواده شهدای فتنه و مجروحان سال 88 در کنار هم نشده است؟ سوالی بدون جواب که همیشه در مقابل آن با سکوت دستگاههای مختلف کشور مواجه شدهاند. در این میان رسانهها هم کم از نقش خود عقب نشینی نکردهاند. صرفا هر سال در سالگرد 9 دی چند خطی از یکی دو تا از شهدا نوشته و به آن بسنده کردهاند. حالا برای اولین بار خانوادههای چند تن از شهدا و جانبازان مقابله با فتنه 88 به یک نقطه نظر دسته جمعی اشاره کردند و خواستند از تریبون رسانه، تقاضای خود را به گوش سایر خانوادههای شهدا هم برسانند تا در این کار با آنان مشارکت کنند.
نشست تقدیر از خانواده شهدا و جانبازان مقابله با فتنه 88 با حضور جانباز 70 درصد، رامین رسولی مهربانی؛ مادر و خواهر شهید محمد حسین فیض، پدر شهید امیرحسام ذوالعلی و پدر شهید حسین غلام کبیری برگزار شد. مشروح این نشست در ادامه قابل مشاهده است:
* ** فرزند شهیدتان را معرفی کرده و از خصوصیات شخصیتی او بگویید.
عباس ذوالعلی پدر شهید امیرحسام ذوالعلی: اول دی ماه 65 به دنیا آمد و 10 دی ماه 88 هم به شهادت رسید. از زمان راهنمایی با ولایت اشنایی پیدا کرد. ما هم کتاب هایی که برای شناخت این تفکر نیاز داشت برایش تهیه میکردیم. مسجدی و هیأتی بود و جاهایی که مراسم هایی برگزار میشد به همراه بقیه پسرانم با م همراه بود و مباحث ولایت فقیه را شنیده و میآموخت. کلاس های آقای جاودان و ضیاء آبادی را میرفت. شناخت خوبی از مباحث اعتقادی داشت و به ان خیلی پایبند بود. وقتی دیپلم گرفت وارد امنیت پرواز سپاه شد. در کنار آن خیلی فعال بود. هم ورزش رزمی حاج اقای علمایی فعال بود جزو 12 نفری بود که در کارهای نمایشی رزمی در مراسمهای مختلف شرکت میکرد. هم دانشجو بود و هم شاغل.
در سال 88 امیرحسام با اطلاعات و شناختی که پیدا کرده بود، وظیفه خودش میدانست در مقابل فتنه گران بایستد. ما همه معتقد بودیم بیشتر آن فتنه گران هم جوانان گول خورده بودند. همان سال 88 در میدان انقلاب راه افتادم که بیایم، دیدم سر یکی از خیابانها جلوی من را گرفتند و یکسری از اغتضاشگران ریختند سرم. من از دور سر حسام را آنجا دیدم. آمد جلو و دیدم که امیرحسین آنهایی را که بر سر من ریخته بودند، بلند میکرد و از من دور میکرد. با آن بدن قوی هیکل این فتنه گران برایش خیلی کوچک و سبک بود. با آنکه میتوانست از پس کتک زدن به همهشان بربیاید اما تلنگری هم نزد تا آتش کینه آنان شعله ور نشود.
پسرم پای اعتقاداتش تا شهادت ایستاد. روز عاشورا وقتی جریانات فتنه اتفاق افتاد، بعد از مراسم هیأت رفت. شب وقتی آمد حالش خیلی خراب بود. کنار در ایستاد و بغضش ترکید و بلند بلند گریه میکرد و میگفت دیگر به امام حسین(ع) هم توهین میکنند. من به او میگفتم پسرم این چیزها تازگی ندارد و از زمان بنی صدر جریاناتی شبیه این بود. و او را آرام کردم. او میگفت اما این اتفاقات فقط از دشمن برمیآید. غیر از دشمنی چیز دیگری نیست. کسی که تا اینجا پیش میاید و با اهل بیت(ع) در روز عاشورا درگیر میشود معلوم است چه تفکراتی دارد. آتش زدن بیرق امام حسین چیزی جز دشمنی با امام(ع) را متصور نمیکند.
* ** ظاهرا سوء قصد هم به او شده بود...
پدر شهید امیرحسام ذوالعلی:دو سه مورد سوء قصد هم برایش اتفاق افتاد. ولی چون در جزئیاتش میان کسانی که شاهد ماجرا بودند اختلاف نظرهایی وجود دارد ترجیح میدهم جزئیات را بازگو نکنم.
* ** جریان شهادتش چگونه اتفاق افتاد؟
پدر شهید امیرحسام ذوالعلی:در روز شهادتش از در دانشگاه بیرون آمد و سوار موتورش شد. در اتوبان یادگار امام بود که مورد حمله چند تن از آشوبگران قرار میگیرد. راننده تاکسی و خانمی شاهد ماجرای بودند. آشوبگران از دو ماشین پیاده شدند و دورش را میگیرند و در نقطه کوری بوده که کسی جزئیات را ندیده ولی به شدت به او حمله میکنند. آسیبهای زیادی به او وارد شده بود که نهایتا پارگی ریه باعث شهادتش شده بود. این احتمال وجود داشت که از قبل تحت نظر بوده است. وقتی او را به بیمارستان میرسانند، هنوز زنده بود. آدرس برادر بزرگش را میدهد. سه بار او را احیا میکنند. پزشکان و پرستاران اشکبار میگفتند هر سه بار او با ذکر یاحسین(ع) و یازهرا(س) به هوش آمد. بار سوم با صدای بلند ذکر یاحسین(ع) و یازهرا(س) را گفته بود که ناخودآگاه همه را منقلب کرده بود.
میگفت اگر جنگی بشود، اولین نفر میروم و شهید میشوم
* ** مردم عموما با نام شهید غلام کبیری بیش از سایر شهدای فتنه88 آشنایی دارند. او در سال 88 چه فعالیتی داشت و چگونه شهید شد؟
پدر شهید حسین غلام کبیری:حسین من سال 70 به دنیا آمد. 25 خرداد ماه 88 شهید شد. وقتی دنیا امد بعد از 10 روز مریض شد. او را بیمارستان بردیم. آنجا من کار می کردم. دکترها گفتند کبدش بیمار شده. بستری شد. بعد از آزمایشات به من گفتند بچه شما خیلی بماند حدود یک هفته تا 10 روز دیگر است. وقتی به خانه رفتم به همسرم موضوع را گفتم. او را با خودم بردم خانه و همسرم گفت نذر بابالحوائج میکنیم تا شفا بگیرد. صبح وقتی بیدار شدیم دیدیم بهتر است. روز به روز بهتر و زیباتر شد و حالش خوب شد.
دبیرستان در مدرسه امیرکبیر درس میخواند. سال آخرش بود که رفته بود کنکور داده بود و میان 300 شاگرد در دانشگاه قبول شده بود. مهندسی معماری قبول شده بود. خواهرش به مدیرش زنگ زده بود و گفته بود حسین ما در دانشگاه شاهد قبول شده است. حسین وقتی خبر را شنید بعد از ظهر با یک جعبه شیرینی به خانه آمد. گفت دانشگاه قبول شده ام. از 12 یا 13 سالگی عضو بسیج شده بود. هر شب به مسجد رفت و آمد داشت. اهل هیأت بود. امام جماعت مسجد او را خیلی دوست داشت. شجاع و نترس بود. خیلی دوست داشت دیدار آقا برود. وقتی در تلویزیون جبهه را نشان میداد با دقت تماشا میکرد و اشک میریخت. میگفت مگر خون ما از خونآنها رنگین تر است که ما زندهایم و آنها به شهادت رسیدند؟ اگر باز جنگی بشود من اولین نفر میروم و شهید میشوم. همان هم شد. حسین اولین شهید فتنه 88 شد.
پنجشنبه آخرین امتحانش را داد و به خانه آمد و گفت مادر خیالت راحت شد. دیگر بچه مدرسهای نداری. فردای آن روز انتخابات بود. حسین از صبح رفت مسجد برای کمک به رأی گیری و تا غروب آنجا بود. موقع شمارش او را بیرون کردند. پشت در مسجد نشست تا نتیجه را بشنود. فردا شبش دیدم شلوغ شده است. من سر کار بودم. دیدم اتوبوسها پر از جمعیت با پارچههای سبز میآیند و میروند. زنگ زدم و به خانواده گفتم مراقب حسین باشید که بیرون نرود در این شلوغیها اما او آنقدر علاقه داشت که کسی حریفش نشده بود.
در شلوغی سعادت آباد رفته بود برای آگاهی بخشی و کمک به ختم غائله آشوبگران و دیگر نیامد. 4 صبح برادرش را خبر کردند که حسین را به بیمارستان رساندهایم. ماشینی او را به شدت زیر گرفته و پرت کرده است. کلیه و کبدش پاره شده است. هر دو پایش هم شکسته است. وقتی پسرم به من خبر داد که حسین را بیمارستان بردهاند فهمیدم که حسین من رفتنی است. همانجا هم به شهادت رسید.
* ** شما جانباز 70 درصد روزهای اغتشاش سال 88 هستید. چطور مجروح شدید؟
جانباز رامین رسولی مهربانی: من بسیجی پایگاه قائم بودم. در 25 خرداد ماه سال 88 از پایگاه بسیج بهواسطه فراخوانی که داده شده بود همراه بسیجیها برای جلوگیری از وخیم شدن اوضاع، در راهپیمایی 25 خرداد حضور پیدا کردم. ظهر روز راهپیمایی اصلی اغتشاشگران، مجروح شدم. قبل از راهپیمایی منسجم در اثر اصابت نارنجک، گوش، فک، جمجمه و صورتم مجروح شد و باعث نابینایی و مشکلاتی روی صورتم شد. از یک هفته قبل از انتخابات نیز شهید و مجروح داشتیم و من بالای سر برخی از آنها حضور داشتم. یک نمونه آنها در زیر پل پارک وی بود که نمیدانم به چه دلیلی زیر پل او را تکهپاره کرده بودند.
پسرمان در راه انقلاب به شهادت رسید/ امیدواریم که منافقین و فتنهگران رسوا شوند
* ** از شهید فیض کمتر سخن گفته شده. ایشان متولد مشهد بود. چطور شد به تهران آمد و در جریانات سال 88 شهید شد؟
مادر شهید محمد حسین فیض: شهید ما در روز آخر رجب به دنیا آمد و ایام تولد او بین مبعث و میلاد امام حسین(ع) بود به همین دلیل نام او را محمدحسین گذاشتیم. او از طفولیت در مراسم عزاداری اهل بیت(ع) حضور داشت و من خدا را شاکرم که با عنایت او در نبود پدرشان که دائم در ماموریت و جنگ تحمیلی بود، توانستم 5 بچه را بزرگ و به سرانجام برسانم. محمدحسین از دوران راهنمایی در بسیج بود و یک رزمیکار حرفهای بود و در پایگاه شهید قائم مشهد مربی تربیتبدنی بود. او دیپلم خود را گرفت و سربازی را در بسیج دانشجویی گذراند. بعد از سربازی ازدواج کرد و به تهران آمد و به همراه برادرش در یک شرکت کامپیوتری مشغول به کار شد و پس از چند سال خداوند یک پسر به او داد که در زمان شهادتش دو ساله بود.
در ایام اغتشاشات قصد داشت که به حوزه مقاومت بسیج برود و اوضاع را جویا شود و بعد از آن به شرکتش بازگردد که در جلوی درب حوزه بسیج، عدهای او را به گلوله بسته و به شهادت رساندند. پدرش در آن ایام فرماندار شیروان بود، ما بعد از مدتی فهمیدیم که او شهید شده است. پسر محمدحسین به او خیلی وابسته بود و تا چهلم او پشت در میایستاد و منتظر بود تا پدرش بیاید و خیلی بیتابی میکرد هنوز هم که او کلاس پنجم است خاطرات آن زمان در ذهنش مانده است. ما اصلا ناراحت نیستیم که پسرمان شهید شده چون پسرمان در راه انقلاب به شهادت رسید و امیدواریم که منافقین و فتنهگران رسوا شوند.
بحث "رفع حصر سران فتنه" قبل از انتخابات به یک کاسبی تبدیل شده بود
* ** هیچ گاه شده این سالها آنقدر که حرف از رفع حصر گفته شده، کسی یا مسئولی یادی از شما خانواده شهدای فتنه 88 هم کرده باشد؟
پدر شهید حسین غلام کبیری: مسئولین هیچ کدام از ما یادی نمیکنند. فقط گاهی ارگانهایی مثل سپاه و بسیج و مسجد مراسمی گرفته و ما را دعوت کردهاند. آن هم بی سر و صدا که خبرش بلند نشده است. گاهی مسئول بنیاد شهید شهرری چند سال یکبار به من سری میزند. در میان خانواده شهدا شاید از ما ضعیف تر هم باشند. مسئولین باید فکر ما خانواده شهدا هم باشند. فرزندشان را از دست داده و زندگیشان به هم خورده است. از مسئولین خواهشمندیم به خانواده شهدا رسیدگی کنند.
پدر شهید امیرحسام ذوالعلی:برخی مسئولین پنج و شش ماه اول خدمتشان دنبال مسئله حصر بودند. در مجموع از آقایانی که الان در راس کار هستند نمیتوان انتظار داشت که به فکر خانوادههای ما باشند. یکی از مواردی که باعث شد برای برخی مسئولین، رأی جمع شود، همین بحث رفع حصر در شعارهای انتخاباتی بود. حتی دورهمیها و سخنرانیهایشان حول این مسئله بود. ما حداقل انتظار داشتیم این آقایان کنارهگیری کنند.
جانباز رامین رسولی مهربانی: متأسفانه بحث "رفع حصر سران فتنه" قبل از انتخابات به یک کاسبی تبدیل شده بود و بعد از انتخابات نیز مسئولین تمایلی به برطرف کردن رفع حصر نداشتند. اصلاح طلبان از این طریق برای خود رای کسب کردند و از رفع حصر به عنوان یک شعار انتخاباتی و یک بازیچه استفاده کردند. در سال 88 آن چیزی که در خیابانها اتفاق افتاد اغتشاش بود و آن چیزی که بین مسئولان پیش آمد، فتنه بود. عمده افرادی که به خیابانها آمده بودند با هجوم تبلیغاتی گول خورده و تحت تاثیر قرار گرفتند. روز قبل از مجروحیت در سعادتآباد بودم که دیدم چند فرد با چهرههای غریبه آنجا حضور دارند. از آنها دلیل حضورشان را پرسیدیم و گفتند که ما از یکی از شهرستانهای مرزی به اینجا آمدهایم و به ما پول دادند و گفتند که اینجا شلوغکاری کنید. این سوال مطرح است که دو روز قبل از انتخابات چطور میشود افرادی از هزاران کیلومتر آن طرف تر به تهران بیایند و این کارها را انجام دهند.
میبایست افراد در حصر مقابل قوه قضائیه حرفهایشان را بزنند/اگر سران فتنه توبه هم بکنند باید حکم در برابر آنها اجرا شود
* ** شما موافق رفع حصر هستید؟
جانباز رامین رسولی مهربانی:کار عدالت، حکمتبردار نیست که با آن بتوان مماشات کرد. میبایست افراد در حصر مقابل قوه قضائیه حرفهایشان را بزنند و بعد قاضی تصمیم بگیرد که چگونه از حقوق مردم و انقلاب دفاع کند. من یقین دارم حتی کسانی مثل موسوی و کروبی هم بازیچه بودند و باید سران فتنه واقعی پیدا و معرفی شوند. و با از بین رفتن حصر و محاکمه آنها عدالت را به هر قیمتی محقق کنیم.
* ** یعنی میگویید آنها باید محاکمه شوند...
جانباز رامین رسولی مهربانی: من نمیگویم... فقه و قانون ما این را میگوید. من دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق هستم و تخصصا با این قضیه مواجه هستم.سران فتنه به صورت غیرمستقیم موجب وارد آمدن صدمات جانی و مالی شدند و در احکام فقهی به صراحت گفته شده که اگر کسی بر علیه نظام جمهوری اسلامی دشمنی کند و یا ظن اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی را داشت باید حذف فیزیکی شود. به چه دلیل ما به صهیونیستها میگوییم که باید از سرزمین اسلامی بیرون بروند و حذف شوند؟ چون آنها سرزمین مسلمانان را غصب کردهاند. در خصوص فتنه هم همینگونه باید عمل شود و اگر سران فتنه توبه هم بکنند باید حکم حق در برابر آنها اجرا شود. نظرم این است که یک شکایت دستهجمعی انجام بشود و از سران فتنه به خاطر این موضوع شکایت صورت گیرد.
شکایت دسته جمعی از سران فتنه
پدر شهید ذوالعلی: برای این کار باید یک وکیل بگیریم که به نیابت از خانواده شهدا و جانبازان در این خصوص اعاده حیثیت کند.
خواهر شهید محمد حسین فیض: ما شکایت کردیم. ما همان سال 88 که محمد حسین فیض به شهادت رسید. از آقای موسوی و کروبی شکایت کردیم. البته برخی هم آمدند خانه ما و خواستند ما را راضی کنند که از شکایتمان صرف نظر کنیم.
چهکسانی برای پسگرفتن شکایت از موسوی وساطت کردند؟
* ** از جزئیات این اتفاق بگویید.
خواهر شهید محمد حسین فیض: در آن ایامی که برادرم به شهادت رسیده بود، یک خانمی چندین بار به منزل ما آمده بود، چون خانواده ما مشهد بودند و من تهران بودم به من مراجعه میکرد و میخواست ببیند که وضعیت ما چطور است. اصرار داشت که جلسهای برای بررسی وضعیت شهادت برادرم مشخص شود. بعد از اصرارهای آنها خانواده قبول کردند که آنها بیایند و صحبت کنند. خانم ابتکار، آقای مسجد جامعی و آقای نجفی آمدند منزل ما و گفتند: «چرا از آقای موسوی شکایت کردید؟ حتما تقلبی در انتخابات صورت گرفته بود.» در صورتی که ما میدانستیم حتی اگر تقلبی هم اتفاق بیفتد در حد خیلی کم ممکن است ولی آنها میگفتند همه نتایج مخدوش است. آنها اصرار میکردند که باید شما شکایتتان را پس بگیرید. اما پدرم گفت: «امکان ندارد.»
مادر شهید محمد حسین فیض: در آن زمانی که پسرم شهید شد عدهای اصرار کردند که از جانباختگان این حادثه میخواهیم تجلیل کنیم و بعد از آن آمدند منزل ما و بیشتر خانم ابتکار صحبت کرد و پرسید: «از شما چقدر پول گرفتند تا پیکر را تحویل دادند؟ آیا اجازه دادند که برایش مجلس ختم بگیرید؟» در صورتیکه ما پولی پرداخت نکردیم. ضمنا در مناطق مختلفی همچون مشهد، شیروان، تهران و سمنان برای او 7 مجلس ختم برگزار کردیم. تازه اینها به غیر مراسماتی بود که عدهای خودجوش برای پسرم برگزار کرده بودند.
معتقدم اقدام ما در رأی نیاوردن نجفی اثرگذار بود
چند سال بعد که آقای نجفی به عنوان گزینه دولت برای وزارت آموزش و پرورش معرفی شد. ما نامهای به مجلس نوشتیم و در آن شرح جلسه ذکر شده را دادیم و اعلام کردیم که نجفی پشت صحنه این خیانت در سال 88 بوده است. در صحن علن مجلس به متن این نامه اشاره شد و معتقدم این اقدام ما در رأی نیاوردن اقای نجفی اثرگذار بود. اقای نجفی اصرار داشت که بگوید من از این خانواده شهید دلجویی کردهام در حالیکه او در دیدار ما در سال 88 دائما کلمه "جانباخته" را در مورد محمد حسین عنوان میکرد و گویی او را به عنوان "شهید" قبول نداشت.
برخی نمیخواهند که خانواده شهدا و جانبازان فتنه88 یک جا جمع شوند/ از این قضیه واهمه دارند
* ** یعنی تقریبا همه خانوادهها با یک شکایت دسته جمعی به توافق میرسند؟
جانباز رامین رسولی مهربانی: بله حتما؛ حتی ما میخواهیم از این طریق از بقیه خانوادههایی که تعدادشان هم بسیار است و در این جمع حضور ندارند بخواهیم که در این امر مشارکت کنند و کمک کنند تا طرح یک شکایت دسته جمعی صورت بگیرد.
* ** اصلا تا به حال پیش آمده محفلی باشد که همه خانوادهها یا تعدادی از آنها در مشابه چنین جمعی دور هم بنشینند و از مشکلاتشان بگویند؟
پدر شهید غلام کبیری: خیر؛ همچین جمعی وجود نداشته. مگر اینکه در مراسمهایی که مساجد و بسیج برای نه دی برگزار میکنند از یکی دو نفر ما دعوت شود و آنجا همدیگر را دیده باشیم.
جانباز رامین رسولی مهربانی: متاسفانه سازمانهای مسئول دیگر هم بعد از فتنه اقدامی به برگزاری محفلی برای گردهم آمدن خانواده شهدا وجانبازان مقابله با فتنه 88 نکردند تا آنها بیایند حرفها و مطالبشان را بیان کنند. نهادی مثل بنیاد شهید فقط میتواند نقش حمایتی داشته باشد و انتظار زیادی از آن نیست. گویی برخی اصلا نمیخواهند که این خانوادههای یک جا جمع شوند و از این قضیه واهمه دارند.
ماجرای عکس ساختگی ایندیپندنت از جانباز فتنه88
* ** رسانههای بیگانه کم و بیش همان سال 88 سراغ همه شما آمدهاند. برای اینکه از شهیدتان به نفع خود سوء استفاده کنند و بخواهند آن را به نام شهید جنبش سبز تمام کنند. یا از جانبازان بخواهند علیه نظام مصاحبه کنند. از این قضیه بگویید و اینکه آیا در این چند سال اخیر هم این اتفاق افتاده است؟
جانباز رامین رسولی مهربانی: در آن زمان که مجروح شدم و یکی دو سال بعد از آن اتفاق، سه سفارت اروپایی: ایتالیا و کانادا و یک سفارت دیگر به من گفتند که در سفارت ما به روی شما باز است. ما هم برای درمان شما اقدام میکنیم و هم تبعه آن کشور خواهید شد در مقابل جلوی دوربین ما بیا و سوالاتی را مطرح میکنیم و شما پاسخ ما را بدهید. در 26 خرداد سال 88 بود که ایندیپندنت عکسی از من منتشر کرد که من در حالت بیهوشی بعد از انفجار روی دست خوابیدهام و سر و صورتم خونی است و پشت سرم برج آزادی است. در صورتی که این عکس دروغین بود و من آنجا نبودم. در آن موقعی که من مجروح شدم مرا با آمبولانس بردند چون فکر میکردند من مردهام، احتمال میدهم در آن موقع مرا در حال وخیمی که داشتم به جای دیگری منتقل کرده و آن عکس را گرفتهاند تا سواستفاده صورت گیرد.
عکس برادرم را جزو کشتهشدگان جنبش سبز اعلام کرده بودند/خانواده ما ولایتمدار است
خواهر شهید محمد حسین فیض: در آن ایام که در منزلمان در خیابان نارمک بود یکی از همسایگانمان برادری داشت که خبرنگار در کانادا بود. یک ماه قبل از انتخابات شبها مدام او را میدیدم که پشت پنجره در حال کار کردن با کامپیوتر است و بعد از اغتشاشات نیز اثری از او ندیدم. معلوم بود این خبرنگارها به چه منظوری آمده بودند. ما بابت شهادت برادرمان ناراحت نیستیم چون معتقدیم که برادرمان فدای انقلاب شد اما حرفهایی که اهالی فتنه و اغتشاشگران میزدند، ما را ناراحت میکرد. مثلا میگفتند که به حکومت چند میلیون پول دادید تا توانستید پیکر برادرتان را دریافت کنید؟ در صورتی که ما برای این کار هیچ مبلغی پرداخت نکردیم. آنها فکر میکردند برادر من جزو جنبش سبز بوده.
من در آن ایام عکس برادر خود را در اینترنت دیدم که آن را جزو کشتهشدگان جنبش سبز اعلام کرده بودند در صورتی که ما چنین برچسبی را قبول نداریم. گاهی اوقات که سر مزار برادرم میرفتیم، پارچههای سبزی را میدیدیم که به مزار او بسته بودند برای سواستفاده از نام برادرم به نفع جنبش سبز. در حالیکه ما یک خانواده ولایتمدار هستیم و اصلاحطلب و اصولگرا برای ما معنی ندارد. خانواده ما ولایتمدار است و معتقدیم ضرر این فتنه از 8 سال دفاع مقدس هم بیشتر بود چون در این میان مردم با هم رو در رو شده بودند.
در اوایل شهادت برادرم، او را جزو شهدا محسوب نکردند اما پس از بررسیهایی که بعد از کالبدشکافی انجام دادند، گفتند که ایشان جزو شهدا است. محمدحسین در قطعه 257 دفن شد و بعد از مشخص شدن شهادت برادرم، بنیاد شهید به ما اعلام کرد که میتوانید او را به قطعه شهدا منتقل کنید اما ما قبول نکردیم و گفتیم نیاز به هزینههای اضافی نیست و همینکه نام شهید روی سنگ او باشد کافیست. فقط سنگ قبر او را عوض کرده و عنوان شهید را روی قبرش نوشتیم.