شهدای ایران shohadayeiran.com

خداحافظی همیشه یک رنگ و یک مدل است اما مراسم وداع خانواده شهدا همیشه قصه‌ای تازه دارد قصه‌ای که این بار قهرمانانی متفاوت داشت قهرمانی که پس از ۳ دهه به آغوش خانواده بازگشتند.
به گزارش  شهدای ایران، باز هم تفحصی دیگر و باز هم شهدایی دیگر، باز هم تازه کردن داغ دل‌های بی‌قراری دیگر و باز هم وصال یوسفان گمگشته‌ای دیگر!


استقبال و وداع خانواده‌های تازه تفحص شده دفاع مقدس


اینبار هم اصفهان میهمان داشت؛ مهمانانی از جنس خدا، مهمانانی که سال‌ به سال نبودشان در کنار خانواده، آن‌ها را عادت داده بود به جای خالی فرزند، بردار، همسر و حتی پدر.

مهمانانی که سال‌های نبودن را در یک بیت خلاصه کرده‌اند؛ «ای دوری‌ات آزمون تلخ زنده به گوری!»

مهمانانی که آنقدر نیامدند، که فعل رفتن در باور و روح و جان پدر و مادرشان حک شده بود، پدر و مادری که وقتی خبر بازگشت فرزندشان بعد از 37 سال را شنیدند هنوز هم باورشان نمی‌شد، خانواده‌ای که حتی وقتی کفن گلگون برادر را در آغوش گرفته بودند دلشان بی‌قرار مادرانی بود که برای چشیدن طعم شیرین این لحظه حسرت می‌کشند.

آمدنت خبر از عالم غیب می‌داد..

بار دیگر سپاه صاحب الزمان(عج) میزبانی از 5 شهید دوران دفاع مقدس را برعهده گرفته و مسجد آماده شده است. برای حضور خانواده شهدا، تابوت‌ها را با گل آراسته و کنار هم چیده‌اند، و همه چیز برای آمدن خانواده شهدا مهیاست.

از شهدا نوشتن همیشه سخت است، و اگر بخواهی از حس مادرانه‌ای که در آن لحظات گل می‌کند و شکوفه می‌دهد یا از عواطف مردانه‌ای که پشت یک چهره متین و سرسخت پنهان شده یا از بازیگوشی خواهرانه و رفاقت برادرانه بنویسی، این سختی دوچندان می‌شود.

عقربه‌های ساعت حوالی 9 را نشان می‌دهد، ساعت قرار است و خانواده شهدا کم‌کم از راه می‌رسند، از دور که می‌آیند حواسشان پی نامی است که سال‌ها قبل در لیست آزادگان و جانبازان به دنبالش می‌گشتند و چند سال بعد در لیست شهدای مفقود الجسد ثبت شد.

اکثر مادرانی که می‌آیند سنشان بالای 50 است، مادرانی هم هستند که دیگر توان راه رفتن ندارند و با عصا و ویلچر به استقبال گل پسرشان می‌آیند؛ و مجلس خالی از حضور مادرانی است که با آرزوی دیدار فرزند از دنیا رفته‌اند.

پدران شهدا هم، وضعیتی مشابه دارند، حالی که برای توصیفش باید قلمی پولادین داشته باشی، قلمی که پاسخگوی حجم دلتنگی و عواطف پدرانه باشد و لحظه‌های ناب گریستن یک مرد از شوق دیدار فرزند را یک تنه به تصویر بکشد.

پیکر که بر دوش خواهر و مادرش تشییع شد

کمی که از ساعت آغاز مراسم می‌گذرد، خانواده شهدا به محفل اضافه می‌شوند و اشک‌ریزان برای فرزندشان گل ریزان می‌گیرند.

خانواده شهید «محمد آقا جهانگیری» از شهرکرد آمده‌اند، بیش از 100 کیلومتر راه، برای دیدن دوباره فرزند، برای پایان فراق 30 ساله!

اشک می‌ریزند، می‌خندند و باز اشک می‌ریزند! به‌راستی خانواده شهدا، چه از نسل انقلاب و دفاع مقدس و چه از نسل هفتادی‌های مدافع حرم، عجیب‌ترین مخلوقات خدا هستند، انسان‌هایی که نمی‌شود سر از کارشان در آورد.

مادر و خواهران شهید جهانگیری پس از درددلی کوتاه با پیکر شهید که روایتگر چندین و چند سال دوری و انتظار است، تابوت او بر دوش می‌کشند و دور تا دور مسجد می‌گردانند.

با فریاد یا حسین(ع) و یا اباالفضل(ع)، ندای خوش آمدی غریب مادر و خوش آمدی جان خواهر سر می‌دهند و صلوات می‌فرستند.

بمیرم برای مادرانی که هنوز چشم به راه فرزندند

هر کدام از خانواده شهدا با شکلی متفاوت به استقبال فرزند آمده‌اند، یکی با ویلچر، یکی با عصا، یکی با گل و شیرینی، می‌آیند بالای سر پسرشان، صدایش می زنند و قربان صدقه‌اش می‌روند.

خواهر شهید غلامرضا یبلویی درحالی که از بردارش به خاطر این همه دوری و فاصله گله می‌کند، می‌گوید: «کجا بودی عزیز خواهر؟! آنقدر نیامدی که پدر رفت اگر بدانی چقدر دنبال تو گشت، حتما الآن خوشحال است که برگشته‌ای. مادر را ببین که با این حال نزار و بیمار دلش طاقت نیاورده و برای دیدنت آمده، دیر آمدی، اما خوش آمدی برادر با غیرتم ... افتخار این دنیا و آن دنیای ما بمیرم برای دل مادرانی که هنوز چشم به راه فرزند خود هستند».

این گونه است که آمدن این مردان خبر از عالم غیب می‌دهد و دم مسیحایی را در جسم بی‌جان ما می‌دمد.

هرچه از مراسم شهدا بنویسی بازهم کم است اما از یک جا به بعد دیگر نه قلم تو را یاری می‌دهد و نه واژه‌ها جمله می‌سازند.

امروز خانواده شهدای تازه تفحص شده دفاع مقدس به آرزویشان می‌رسند، از حالا جایی را برای رفع دلتنگی دارند، از حالا می‌دانند سراغ گل‌پسرشان را از کجا بگیرند، از حالا همه چیز جور دیگری است.


*تسنیم
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار