شیخ عزالدین قسام در یکی از منبرهایش در اعتراض به جوانان ملت خود میگوبد: "اگر شما مؤمن (واقعی) بودید، عزت نفس مؤمنان را داشتید. اما شما اگر از این مسجد خارج شدید و یک سرباز انگلیسی شما را صدا زد، شتابان به طرفش میدوید!"
به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛"شیخ عزالدین قسام" را می توان بنیانگذار یکی از مهمترین سازمانهای جهادی مخفی، نه تنها در فلسطین، بلکه شاید در تمام جهان عرب دانست. او به سال 1882 در روستای "جبله" واقع در بخش "لاذقیة" سوریه متولد شد. "عزالدین قسام" هنگامی که به سن چهارده سالگی رسید (سال 1896)، برای فراگیری علوم دینی وارد "دانشگاه الازهر" شد و هشت سال در آنجا ماند. بنا به گفته منابع متعدد، شیخ عزالدین از شاگردان "شیخ محمد عبده" بود و بر همین اساس باید او را از شاگردان با واسطه "سید جمال الدین اسدآبادی" دانست. نخستین فعالیتهای شاخص سیاسی عزالدین، راهاندازی راهپیمایی در روستای "جبله" در اعتراض به محاصره شهر "طرابلس" در غرب لیبی، توسط ناوگان جنگی ایتالیا در 30 نوامبر سال 1911 بود. قسام بعدها گردانهای داوطلبان جهادی را سازماندهی کرد. این داوطلبان برای پیوستن به انقلابیون لیبیایی، عازم بندر اسکندرون در ترکیه شدند.
هنگامی که سوریه و لبنان در پی توافقنامه "سایکس - پیکو"، تحت سیطره فرانسه قرار گرفتند و لشکریان فرانسوی به سوریه یورش برده و این کشور را به تصرف درآوردند، قسام مردم را به دردست گرفتن سلاح و قیام علیه اشغالگران تشویق کرد که این دعوت، منجر به "خیزش کوههای صهیون" شد.
گفته میشود، شیخ عزالدین، فرمانده مجاهدین آن منطقه بود. قسام برای تهیه سلاح، خانهاش را فروخت و 24 قبضه تفنگ خرید. سپس به همراه همسر و فرزندانش به روستای "الحفه" نقل مکان کرد و در آن ناحیه به تهیه مقدمات قیام مشغول شد. وقتی فرانسویها تهاجم وسیع خود را برای سرکوب قیامهای کوههای صهیون و کوههای علویان آغاز کردند، توانستند تمام پایگاههای انقلابیون را در مارس و ژوئیه سال 1921 به تصرف درآورند.
پس از آن قسام به فلسطین مهاجرت کرد و ظاهراً در اواخر همان سال و پس از یک عملیات تعقیب و گریز، از راه بیروت - عکا وارد حیفا شد. بنا به اخبار و اطلاعات موثقی که از فعالیتهای آغازین و سرگذشت قسام نقل شده است، او ابتدا شغل معلمی را انتخاب کرد و بعد در مسجد "استقلال" شهر حیفا، به عنوان خطیبی طراز اول مشهور شد و به امام جماعت این مسجد رسید.
"شیخ احمد سعدی" شهردار اسبق جنین میگوید: "روزی قسام تپانچهای را در مقابل دیدگان نمازگزاران بر بالای دست گرفت و گفت: "هرکس به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، باید چنین وسیلهای را تهیه کند." به این ترتیب مسجد "استقلال" به صورت کانونی اسلامی و آموزشگاه ملیگرایی راستین و به عنوان مشهورترین مسجد در شمال فلسطین درآمد. مردم نه تنها برای فراگیری درس و موعظه، بلکه جهت آشنایی با شیخ عزالدین و گوش سپردن به سخنرانیهای آتشین او، در مسجد حاضر میشدند، به همین خاطر قسام به زودی اعتبار و نفوذ کلام بسیاری در حیفا و اطراف آن کسب کرد.
قسام در سخنرانیهایش هرگونه سازش با اشغالگران را رد میکرد. نقل میکنند که روزی شیخ عزالدین از بالای منبر فریاد زد: "جوانانی را دیدم که جاروهایی را برای تمیز کردن خیابانها در دست گرفتهاند؛ آنان باید تفنگ در دست گیرند. جوانانی را دیدم که برای واکس زدن کفشهای بیگانگان، بُرُسهایی به دستشان گرفتهاند؛ آنان باید هفتتیرهایی را به دست گیرند، تا با آن بیگانگان را از پای در آورند.
"همچنین گفته میشود، قسام در اواخر سال 1934 آشکارا از نمازگزاران پرسید: "آیا شما مؤمن هستید؟" سپس خود پاسخ داد: " گمان نمیکنم!" بعد، اندکی مکث کرد و در حالی که همهمهای در میان جمعیت افتاده بود، ادامه داد: "اگر شما مؤمن (واقعی) بودید، عزت نفس مؤمنان را داشتید. اما شما اگر از این مسجد خارج شدید و یک سرباز انگلیسی شما را صدا زد، شتابان به طرفش میدوید!"
سخنرانیهای قسام عمدتاً به اوضاع جاری و تحولات سیاسی میپرداخت، به همین دلیل مقامات انگلیسی روزی از وی خواستند که در مورد تکرار و اصرار وی در تفسیر آیه شریفه "و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه" توضیح بدهد. قسام به آنان پاسخ داد "این آیه بخشی جداناشدنی از آیات قرآن کریم است و من وظیفه دارم در شرایط دشواری که کشور با آن دست به گریبان است، این آیه را تفسیر کنم."
تشکیلات مخفی جهادی قسام به خوبی دریافته بود که امواج احساسات متلاطم تودهها که در دهه 20 میلادی، سرتاسر فلسطین را در بر گرفته بود، نیاز مبرم به تشکّل و سازماندهی دارد و بسیج نیروهای جهادگر، برنامهای حسابشده میطلبد تا حرکت تودهها، مانند موجی زودگذر، بیاثر و بیتاب و توان ظاهر نشود و توانایی رویارویی با طرحهای مدون صهیونیستی را پیدا کند. به اعتقاد شیخ عزالدین رهبری سیاسی فلسطین فاقد صلاحیتهای لازم جهت اداره نبرد و به فرجام رساندن مبارزه علیه انگلیسیها و صهیونیستها بود. این موضوع، قسام را واداشت که تشکیلاتی مخفی را بنیانگذاری کند که بعدها به عنوان "خطرناکترین سازمان زیرزمینی و بزرگترین حرکت فدایی که تاریخ مبارزات ملت فلسطین، بلکه تاریخ معاصر مبارزات جهادی اعراب شاهد آن بوده است"، شناخته شد.
هیچکس به درستی نام تشکیلاتی را که قسام بنیانگذاری کرده بود، نمیداند! این تشکیلات غالباً با اسامی "گروه قسام" و "اتحادیه قسام" و "قسامیها" و یا "حرکت قسامی" شناخته میشود. در این میان نام "سازمان جهادی" بیشتر رواج داشت. پس از شهادت قسام در "نبرد بیشههای یعبد" (در بیستم نوامبر سال 1935)، همرزمان او، خود را قسامیها و یا قسامیون مینامیدند. این تسمیه در بین مردم فراگیر شد و نام "قسام" درهالهای از قداست و احترام بر زبانها جاری شد.
شعار مشهور گروه قسامیها چنین بود: "این جهاد است، پیروزی یا شهادت".
قسام کار سازماندهی تشکیلات جهادی را در دو مرحله به انجام رساند:
اول: این مرحله از زمان ورود قسام به فلسطین تا سال 1925 ادامه یافت. در این مقطع، قسام به تهیة مقدمات و کسب آمادگیهای روانی و گسترش روحیه جهادی پرداخت.
دوم: مرحله تأسیس و بنیانگذاری و گسترش تشکیلات مخفی است که از سال 1925 تا روز شهادت قسام ادامه یافت. در این مرحله، قسام در نهایت پنهانکاری به سر و سامان دادن به تشکیلات، پرداخت. لذا قسام، تحرکات خود را فقط با افراد اندکی که پس از تحقیق و بررسی انتخاب میکرد، در میان میگذاشت.
"صبحی یاسین" میگوید: "قسام، ایمان به خداوند متعال را نخستین شرط پیوستن به جرگة همرزمان خویش قرار داده بود." قسام در ساختار اعتقادی تشکیلاتش، جهاد را به عنوان یگانه راه آزادی کشورهای اسلامی از یوغ استعمارگران مطرح کرد. شیخ قسام در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به مبارزات خویش از قاضی شرع دمشق، "بدرالدین تاجی حسینی" فتوایی را کسب کرد. در این فتوا پیکار علیه انگلیسیها و یهودیان جهت ممانعت و جلوگیری از تشکیل "موطن ملی یهود" در فلسطین، جایز و لازم شمرده شده بود.
قسام تأکید داشت که هدف غایی و نهایی جهاد، برقراری حکومت اسلامی است. از او نقل شده است: "چنانچه موفق شویم، منبع اصلی قانون اساسی دولت آینده ما، قرآن کریم خواهد بود." هر یک از اعضا مکلّف بود در حد توان، شماری از آیات و احادیث با موضوع جهاد در راه خدا را، حفظ کند. اعضا، همچنین درسهایی در مورد جنگهای صدر اسلام میآموختند. او به نیروهایش میآموخت که مجاهد واقعی کسی است که به نیازمند کمک کند، گرسنه را سیر کند، بیمار را یاری دهد، و خویشاوندان را دیدار کند و نمازش ترک نشود. وی آنان را به ضرورت جهاد با نفس یا به عبارتی جهاد اکبر سفارش میکرد و فضایل اخلاقی را به عنوان شرط جهاد در راه خدا دارای اولویت نخست میدانست. تربیت همرزمان قسام، تربیت اسلامی بود.
"احمد شقیری" (رئیس آیندة "ساف") که مدتی را با قسامیون گذرانده بود گفته است: "تعابیری از قبیل پیکار مسلّحانه و حرکت ملی بر زبانشان جاری نمیشد، بلکه تعابیر سادهای که از منبع زلالتر و والاتری سرچشمه میگرفت، به کار میبردند. تعابیری چون ایمان و جهاد در راه خدا. اینان قومی ساخته و پرداختة ایمان بودند." پس از سه سال تلاش مداوم، قسام سرانجام توانست 12 گروه جهادی را که به طور محرمانه و جداگانه فعالیت میکردند، سر و سامان دهد. هر گروه شامل پنج عضو میشد که اغلب از کارگران ساختمانی و کارگران راهآهن و باراندازان کشتیها و پیشهوران و فروشندگان خردهپا بودند.
منبع:فارس
هنگامی که سوریه و لبنان در پی توافقنامه "سایکس - پیکو"، تحت سیطره فرانسه قرار گرفتند و لشکریان فرانسوی به سوریه یورش برده و این کشور را به تصرف درآوردند، قسام مردم را به دردست گرفتن سلاح و قیام علیه اشغالگران تشویق کرد که این دعوت، منجر به "خیزش کوههای صهیون" شد.
گفته میشود، شیخ عزالدین، فرمانده مجاهدین آن منطقه بود. قسام برای تهیه سلاح، خانهاش را فروخت و 24 قبضه تفنگ خرید. سپس به همراه همسر و فرزندانش به روستای "الحفه" نقل مکان کرد و در آن ناحیه به تهیه مقدمات قیام مشغول شد. وقتی فرانسویها تهاجم وسیع خود را برای سرکوب قیامهای کوههای صهیون و کوههای علویان آغاز کردند، توانستند تمام پایگاههای انقلابیون را در مارس و ژوئیه سال 1921 به تصرف درآورند.
پس از آن قسام به فلسطین مهاجرت کرد و ظاهراً در اواخر همان سال و پس از یک عملیات تعقیب و گریز، از راه بیروت - عکا وارد حیفا شد. بنا به اخبار و اطلاعات موثقی که از فعالیتهای آغازین و سرگذشت قسام نقل شده است، او ابتدا شغل معلمی را انتخاب کرد و بعد در مسجد "استقلال" شهر حیفا، به عنوان خطیبی طراز اول مشهور شد و به امام جماعت این مسجد رسید.
"شیخ احمد سعدی" شهردار اسبق جنین میگوید: "روزی قسام تپانچهای را در مقابل دیدگان نمازگزاران بر بالای دست گرفت و گفت: "هرکس به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، باید چنین وسیلهای را تهیه کند." به این ترتیب مسجد "استقلال" به صورت کانونی اسلامی و آموزشگاه ملیگرایی راستین و به عنوان مشهورترین مسجد در شمال فلسطین درآمد. مردم نه تنها برای فراگیری درس و موعظه، بلکه جهت آشنایی با شیخ عزالدین و گوش سپردن به سخنرانیهای آتشین او، در مسجد حاضر میشدند، به همین خاطر قسام به زودی اعتبار و نفوذ کلام بسیاری در حیفا و اطراف آن کسب کرد.
قسام در سخنرانیهایش هرگونه سازش با اشغالگران را رد میکرد. نقل میکنند که روزی شیخ عزالدین از بالای منبر فریاد زد: "جوانانی را دیدم که جاروهایی را برای تمیز کردن خیابانها در دست گرفتهاند؛ آنان باید تفنگ در دست گیرند. جوانانی را دیدم که برای واکس زدن کفشهای بیگانگان، بُرُسهایی به دستشان گرفتهاند؛ آنان باید هفتتیرهایی را به دست گیرند، تا با آن بیگانگان را از پای در آورند.
"همچنین گفته میشود، قسام در اواخر سال 1934 آشکارا از نمازگزاران پرسید: "آیا شما مؤمن هستید؟" سپس خود پاسخ داد: " گمان نمیکنم!" بعد، اندکی مکث کرد و در حالی که همهمهای در میان جمعیت افتاده بود، ادامه داد: "اگر شما مؤمن (واقعی) بودید، عزت نفس مؤمنان را داشتید. اما شما اگر از این مسجد خارج شدید و یک سرباز انگلیسی شما را صدا زد، شتابان به طرفش میدوید!"
سخنرانیهای قسام عمدتاً به اوضاع جاری و تحولات سیاسی میپرداخت، به همین دلیل مقامات انگلیسی روزی از وی خواستند که در مورد تکرار و اصرار وی در تفسیر آیه شریفه "و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه" توضیح بدهد. قسام به آنان پاسخ داد "این آیه بخشی جداناشدنی از آیات قرآن کریم است و من وظیفه دارم در شرایط دشواری که کشور با آن دست به گریبان است، این آیه را تفسیر کنم."
تشکیلات مخفی جهادی قسام به خوبی دریافته بود که امواج احساسات متلاطم تودهها که در دهه 20 میلادی، سرتاسر فلسطین را در بر گرفته بود، نیاز مبرم به تشکّل و سازماندهی دارد و بسیج نیروهای جهادگر، برنامهای حسابشده میطلبد تا حرکت تودهها، مانند موجی زودگذر، بیاثر و بیتاب و توان ظاهر نشود و توانایی رویارویی با طرحهای مدون صهیونیستی را پیدا کند. به اعتقاد شیخ عزالدین رهبری سیاسی فلسطین فاقد صلاحیتهای لازم جهت اداره نبرد و به فرجام رساندن مبارزه علیه انگلیسیها و صهیونیستها بود. این موضوع، قسام را واداشت که تشکیلاتی مخفی را بنیانگذاری کند که بعدها به عنوان "خطرناکترین سازمان زیرزمینی و بزرگترین حرکت فدایی که تاریخ مبارزات ملت فلسطین، بلکه تاریخ معاصر مبارزات جهادی اعراب شاهد آن بوده است"، شناخته شد.
هیچکس به درستی نام تشکیلاتی را که قسام بنیانگذاری کرده بود، نمیداند! این تشکیلات غالباً با اسامی "گروه قسام" و "اتحادیه قسام" و "قسامیها" و یا "حرکت قسامی" شناخته میشود. در این میان نام "سازمان جهادی" بیشتر رواج داشت. پس از شهادت قسام در "نبرد بیشههای یعبد" (در بیستم نوامبر سال 1935)، همرزمان او، خود را قسامیها و یا قسامیون مینامیدند. این تسمیه در بین مردم فراگیر شد و نام "قسام" درهالهای از قداست و احترام بر زبانها جاری شد.
شعار مشهور گروه قسامیها چنین بود: "این جهاد است، پیروزی یا شهادت".
قسام کار سازماندهی تشکیلات جهادی را در دو مرحله به انجام رساند:
اول: این مرحله از زمان ورود قسام به فلسطین تا سال 1925 ادامه یافت. در این مقطع، قسام به تهیة مقدمات و کسب آمادگیهای روانی و گسترش روحیه جهادی پرداخت.
دوم: مرحله تأسیس و بنیانگذاری و گسترش تشکیلات مخفی است که از سال 1925 تا روز شهادت قسام ادامه یافت. در این مرحله، قسام در نهایت پنهانکاری به سر و سامان دادن به تشکیلات، پرداخت. لذا قسام، تحرکات خود را فقط با افراد اندکی که پس از تحقیق و بررسی انتخاب میکرد، در میان میگذاشت.
"صبحی یاسین" میگوید: "قسام، ایمان به خداوند متعال را نخستین شرط پیوستن به جرگة همرزمان خویش قرار داده بود." قسام در ساختار اعتقادی تشکیلاتش، جهاد را به عنوان یگانه راه آزادی کشورهای اسلامی از یوغ استعمارگران مطرح کرد. شیخ قسام در تلاش برای مشروعیت بخشیدن به مبارزات خویش از قاضی شرع دمشق، "بدرالدین تاجی حسینی" فتوایی را کسب کرد. در این فتوا پیکار علیه انگلیسیها و یهودیان جهت ممانعت و جلوگیری از تشکیل "موطن ملی یهود" در فلسطین، جایز و لازم شمرده شده بود.
قسام تأکید داشت که هدف غایی و نهایی جهاد، برقراری حکومت اسلامی است. از او نقل شده است: "چنانچه موفق شویم، منبع اصلی قانون اساسی دولت آینده ما، قرآن کریم خواهد بود." هر یک از اعضا مکلّف بود در حد توان، شماری از آیات و احادیث با موضوع جهاد در راه خدا را، حفظ کند. اعضا، همچنین درسهایی در مورد جنگهای صدر اسلام میآموختند. او به نیروهایش میآموخت که مجاهد واقعی کسی است که به نیازمند کمک کند، گرسنه را سیر کند، بیمار را یاری دهد، و خویشاوندان را دیدار کند و نمازش ترک نشود. وی آنان را به ضرورت جهاد با نفس یا به عبارتی جهاد اکبر سفارش میکرد و فضایل اخلاقی را به عنوان شرط جهاد در راه خدا دارای اولویت نخست میدانست. تربیت همرزمان قسام، تربیت اسلامی بود.
"احمد شقیری" (رئیس آیندة "ساف") که مدتی را با قسامیون گذرانده بود گفته است: "تعابیری از قبیل پیکار مسلّحانه و حرکت ملی بر زبانشان جاری نمیشد، بلکه تعابیر سادهای که از منبع زلالتر و والاتری سرچشمه میگرفت، به کار میبردند. تعابیری چون ایمان و جهاد در راه خدا. اینان قومی ساخته و پرداختة ایمان بودند." پس از سه سال تلاش مداوم، قسام سرانجام توانست 12 گروه جهادی را که به طور محرمانه و جداگانه فعالیت میکردند، سر و سامان دهد. هر گروه شامل پنج عضو میشد که اغلب از کارگران ساختمانی و کارگران راهآهن و باراندازان کشتیها و پیشهوران و فروشندگان خردهپا بودند.
منبع:فارس