وزیر کشور دولت های سازندگی و اصلاحات نوشته است: بهتر بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هم از آغاز تا به امروز، با منتقدان و مخالفان، چه در لباس روحانیت و چه دانشگاهی و چه سایر اقشار؛ با گذشت و سعه صدر بیشتر رفتار می شد.
به گزارش شهدای ایران ،حجت الاسلام عبدالله نوری در کانال تلگرمی خود نوشت:
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ - اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره اى از گمانها گناه است."
سوره مبارکه حجرات آیه شریفه ۱۲
در خانواده ای متولد شدم که به لحاظ باورهای دینی، ضد رژیم پهلوی بودند. رفته رفته هرچه بزرگتر شدم با سیاست آشنا و علاقه ام به مرحوم امام خمینی عمیق و عمیقتر و به کسانی که مسیر امام را نمی پیمودند، کمتر می شد و قضاوت خوبی نسبت به آن ها نداشته، حساسیتم نسبت به آنها هر روز بیشتر می شد.
آنچنان شیفته امام خمینی بودم که هر فکر و عمل متفاوت با حرکت امام را باطل و ناشی از هوی و هوس و یا ترس و بزدلی و یا رفاه طلبی و یا ارتباط با رژیم شاه می دانستم و امثال من هم در میان طلاب و روحانیونی که به سیاست سرک می کشیدند کم نبود. صفر و صدی می اندیشیدیم. همه ی خوبیها را در مرحوم امام خمینی می دیدیم و در مقابل، همه ی اشتباهات و تاریکی ها را در علما و مراجعی که با نظرات امام زاویه داشتند جستجو می کردیم.
بر این باور بودیم که مگر وضعیت فساد و تباهی را در جامعه و دستگاه سلطنت نمی بینند؟ چرا سخنی نمی گویند؟ چرا مراجع نجف سکوت کرده اند؟ اگر یک روحانی در مسیر امام گام بر نمی داشت، می گفتیم می ترسد نان و آبش به خطر بیفتد، آن کسی که از به خطر افتادن نان و آب خودش نمی ترسد، آیت الله منتظری است که در تبعید، در برفها زمین خورده و پایش شکسته و یا در زندان تحت شکنجه قرار گرفته است. رفتار مرحوم آیتالله منتظری را با دیگران مقایسه می کردیم و معتقد بودیم این آقایانی که در حوزه ها نشسته اند و از امام حمایت نمیکنند، رفاه طلب هستند و به مرور از آن ها فاصله میگرفتیم. بنا نداشتیم که تحلیل دیگری از سخن و رفتار آنها داشته باشیم. زندگی شان را با زندگی امام خمینی و مرحوم آیت الله طالقانی و دیگر زندانیان سیاسی قیاس میکردیم، چون اصل را بر مبارزه با رژیم پهلوی به رهبری امام می دانستیم. تحلیل ما این بود که همه، به خصوص روحانیون، باید انقلابی و حامی اندیشه و روش امام خمینی باشند و کسی که زندگی آرام و بدور از ناملایمات سیاسی را برای خود جستجو می کند، نمی تواند مبارزه کند. حتی نسبت به آنها که جنبه ی استادی نسبت به امام داشتند و لکن مشی آنها با امام متفاوت بود همچون مرحوم آیتالله العظمی بروجردی -رضوان الله تعالی علیه- هم معترض بودیم. (خاطرم هست که استاد ما در مباحث علمی که هیچگونه ارتباطی به سیاست نداشت، چنانچه میخواست نظرات فقهی امام را نقد کند ما در مقام پاسخ بر میآمدیم و چنانچه میخواست نظرات معارضین امام را تأیید کند با او محاجه میکردیم) و در این راستا متأسفانه چه سخنان دور از انصاف که نمی گفتیم و رفتارهای نامناسبی که نسبت به این بزرگواران نداشتیم.
امام در یکی از سخنان خود در قبل از پیروزی انقلاب، تأکید کردند که از بی احترامی به مراجع دوری کنید و ما -متأسفانه- برای توجیه کار خود می پنداشتیم امام باید همینگونه توصیه کند و ما هم باید به کار و روش خود ادامه دهیم و چه بسا در جمع مدعیان طرفداری از امام، افرادی بودند که برای برخی شخصیت های معارض با امام، پرونده جعل کردند.
با گذشت زمان و به مرور فهمیدم:
۱- مطلق انگاری چه مثبت و چه منفی آن اشتباه است.
۲- قضاوت نسبت به عملکرد دیگران کاری بسیار مشکل و پیچیده است و لذا امروز هم نمی توانیم نسبت به عملکرد گذشتگان به راحتی نیت خوانی کرده، حمل به صحت و یا فساد کنیم.
۳- بپذیریم که همه یکسان فکر نمی کنند؛ دیدگاه ها و برداشت ها و جمع بندی ها و نتیجه گیری ها نسبت به مسائل میتواند متفاوت باشد.
۴- لزومی ندارد هر کس با ما نیست، عقد اخوت با دشمن ما بسته باشد.
۵- لزومی هم ندارد هر کس مانند ما نمی اندیشد و یا عملکرد متفاوتی دارد، دچار هوی و هوس و عافیت طلبی و ده ها اتهام دیگر باشد.
۶- بهتر بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هم از آغاز تا به امروز، با منتقدان و مخالفان، چه در لباس روحانیت و چه دانشگاهی و چه سایر اقشار؛ با گذشت و سعه صدر بیشتر رفتار می شد.
۷- افراط در همه ی موارد انسان را از جاده اعتدال و انصاف خارج کرده، موجبات خسران را فراهم می کند حتی در حبّ و بغض که "حُبّ ٌ الشَّیءِ یُعمی و یُصِمّ"، علاقه به چیزی، انسان را کور و کر میکند و درک واقعیات را از او می گیرد.
مدت ها است به فکر فرو رفته و از برخی حلالیت طلبیده ام، لکن برخی دیگر چشم از جهان فرو بسته اند و دیدار ما با آنها به روز حساب موکول گردید.
امید که بار اخروی ما به ویژه در ارتباط با بندگان الهی سنگین نباشد. ان شاءالله
"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ - اى کسانى که ایمان آورده اید از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره اى از گمانها گناه است."
سوره مبارکه حجرات آیه شریفه ۱۲
در خانواده ای متولد شدم که به لحاظ باورهای دینی، ضد رژیم پهلوی بودند. رفته رفته هرچه بزرگتر شدم با سیاست آشنا و علاقه ام به مرحوم امام خمینی عمیق و عمیقتر و به کسانی که مسیر امام را نمی پیمودند، کمتر می شد و قضاوت خوبی نسبت به آن ها نداشته، حساسیتم نسبت به آنها هر روز بیشتر می شد.
آنچنان شیفته امام خمینی بودم که هر فکر و عمل متفاوت با حرکت امام را باطل و ناشی از هوی و هوس و یا ترس و بزدلی و یا رفاه طلبی و یا ارتباط با رژیم شاه می دانستم و امثال من هم در میان طلاب و روحانیونی که به سیاست سرک می کشیدند کم نبود. صفر و صدی می اندیشیدیم. همه ی خوبیها را در مرحوم امام خمینی می دیدیم و در مقابل، همه ی اشتباهات و تاریکی ها را در علما و مراجعی که با نظرات امام زاویه داشتند جستجو می کردیم.
بر این باور بودیم که مگر وضعیت فساد و تباهی را در جامعه و دستگاه سلطنت نمی بینند؟ چرا سخنی نمی گویند؟ چرا مراجع نجف سکوت کرده اند؟ اگر یک روحانی در مسیر امام گام بر نمی داشت، می گفتیم می ترسد نان و آبش به خطر بیفتد، آن کسی که از به خطر افتادن نان و آب خودش نمی ترسد، آیت الله منتظری است که در تبعید، در برفها زمین خورده و پایش شکسته و یا در زندان تحت شکنجه قرار گرفته است. رفتار مرحوم آیتالله منتظری را با دیگران مقایسه می کردیم و معتقد بودیم این آقایانی که در حوزه ها نشسته اند و از امام حمایت نمیکنند، رفاه طلب هستند و به مرور از آن ها فاصله میگرفتیم. بنا نداشتیم که تحلیل دیگری از سخن و رفتار آنها داشته باشیم. زندگی شان را با زندگی امام خمینی و مرحوم آیت الله طالقانی و دیگر زندانیان سیاسی قیاس میکردیم، چون اصل را بر مبارزه با رژیم پهلوی به رهبری امام می دانستیم. تحلیل ما این بود که همه، به خصوص روحانیون، باید انقلابی و حامی اندیشه و روش امام خمینی باشند و کسی که زندگی آرام و بدور از ناملایمات سیاسی را برای خود جستجو می کند، نمی تواند مبارزه کند. حتی نسبت به آنها که جنبه ی استادی نسبت به امام داشتند و لکن مشی آنها با امام متفاوت بود همچون مرحوم آیتالله العظمی بروجردی -رضوان الله تعالی علیه- هم معترض بودیم. (خاطرم هست که استاد ما در مباحث علمی که هیچگونه ارتباطی به سیاست نداشت، چنانچه میخواست نظرات فقهی امام را نقد کند ما در مقام پاسخ بر میآمدیم و چنانچه میخواست نظرات معارضین امام را تأیید کند با او محاجه میکردیم) و در این راستا متأسفانه چه سخنان دور از انصاف که نمی گفتیم و رفتارهای نامناسبی که نسبت به این بزرگواران نداشتیم.
امام در یکی از سخنان خود در قبل از پیروزی انقلاب، تأکید کردند که از بی احترامی به مراجع دوری کنید و ما -متأسفانه- برای توجیه کار خود می پنداشتیم امام باید همینگونه توصیه کند و ما هم باید به کار و روش خود ادامه دهیم و چه بسا در جمع مدعیان طرفداری از امام، افرادی بودند که برای برخی شخصیت های معارض با امام، پرونده جعل کردند.
با گذشت زمان و به مرور فهمیدم:
۱- مطلق انگاری چه مثبت و چه منفی آن اشتباه است.
۲- قضاوت نسبت به عملکرد دیگران کاری بسیار مشکل و پیچیده است و لذا امروز هم نمی توانیم نسبت به عملکرد گذشتگان به راحتی نیت خوانی کرده، حمل به صحت و یا فساد کنیم.
۳- بپذیریم که همه یکسان فکر نمی کنند؛ دیدگاه ها و برداشت ها و جمع بندی ها و نتیجه گیری ها نسبت به مسائل میتواند متفاوت باشد.
۴- لزومی ندارد هر کس با ما نیست، عقد اخوت با دشمن ما بسته باشد.
۵- لزومی هم ندارد هر کس مانند ما نمی اندیشد و یا عملکرد متفاوتی دارد، دچار هوی و هوس و عافیت طلبی و ده ها اتهام دیگر باشد.
۶- بهتر بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هم از آغاز تا به امروز، با منتقدان و مخالفان، چه در لباس روحانیت و چه دانشگاهی و چه سایر اقشار؛ با گذشت و سعه صدر بیشتر رفتار می شد.
۷- افراط در همه ی موارد انسان را از جاده اعتدال و انصاف خارج کرده، موجبات خسران را فراهم می کند حتی در حبّ و بغض که "حُبّ ٌ الشَّیءِ یُعمی و یُصِمّ"، علاقه به چیزی، انسان را کور و کر میکند و درک واقعیات را از او می گیرد.
مدت ها است به فکر فرو رفته و از برخی حلالیت طلبیده ام، لکن برخی دیگر چشم از جهان فرو بسته اند و دیدار ما با آنها به روز حساب موکول گردید.
امید که بار اخروی ما به ویژه در ارتباط با بندگان الهی سنگین نباشد. ان شاءالله