شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۵۲۰۶
تاریخ انتشار: ۱۰ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۵
در باب مرام شهدا؛
از پنجره‌‌ همان اتاق دیدم که خاله ایران، پیرزن بی‌سرپرست روستای مجاورمان یک کپسول گاز مایع بالای سرش گذاشته بود و با سختی آن را حمل می‌کرد؛ نعمت الله رفت و آن را از بالای سر مشهدی ایران گرفت.
به گزارش پایگاه خبری شهدای ایران، ، روز جمعه منزل پدری شهید نعمت الله بودیم. بعد از اذان ظهر، شهید نعمت الله مشغول خواندن نماز اول وقت بود؛ اتاقی که او نماز می‌خواند، پنجره‌ای داشت که رو به خیابان باز می‌شد.

 

شهید نعمت بر خلاف نمازهای قبلی‌اش که خیلی طول می‌کشید، آن روز نمازش را به سرعت خواند، کفشش را پوشید و رفت. من که تعجب کرده بودم با نگاهم دنبالش می‌کردم.

 

از پنجره‌‌ همان اتاق دیدم که خاله ایران، پیرزن بی‌سرپرست روستای مجاورمان یک کپسول گاز مایع بالای سرش گذاشته بود و با سختی آن را حمل می‌کرد؛ نعمت الله رفت و آن را از بالای سر مشهدی ایران گرفت و کپسول را تا منزلش حمل کرد.

 

از آنجائی که در آن زمان، خبری از ماشین نبود، مسافت زیادی را طی کرد و برگشت. وقتی به خانه آمد، از او سوال کردم:

 

 «کجا رفته بودی؟ چرا با عجله نمازت را تمام کردی و رفتی؟!»

لبخندی زد و گفت:

 «یک لحظه در حین نماز، کار واجبی یادم آمد که باید زود‌تر آن را انجام می‌دادم. به خاطر همین رفتم دنبال آن کار.»

 

برای اینکه از ثواب کارش کاسته نشود، حتی حقیقت موضوع و ماجرای کمک به خاله ایران را به من هم نگفت.

 

راوی: اشرف پاک نهاد همسر شهید نعمت الله تلکانی

 

منبع: جنگ و گنج

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار