اوضاع آشفته سينماي بيمار ايران در دو دهه اخير، نتيجه اصابت تركش چالشهاي سياسي و اجتماعي كشور، ظهور و تمايلات متنوع نسلهاي 3 و 4، ورود و تأثير فناوري و ماهوارهها، قدرتيابي فيلمفارسيسازان و...
شهدای ایران:اوضاع آشفته سينماي بيمار ايران در دو دهه اخير، نتيجه اصابت تركش چالشهاي سياسي و اجتماعي كشور، ظهور و تمايلات متنوع نسلهاي 3 و 4، ورود و تأثير فناوري و ماهوارهها، قدرتيابي فيلمفارسيسازان و گرايش قشري از سينماگران جوان به سينماي غرب، مسخ بخشي از ارزشها و مؤلفههاي اجتماعي، بايكوت يا كنارهگيري افراد كاربلد فرهنگي، غفلت و اهمال مسئولان از كار فرهنگي هدفمند در جامعه و حضور كساني با عناوين مدير و هنرمند در مقام راهبري سينما است كه اغلب به جاي دانش و خاستگاه و ديدگاه فرهنگي، از سواد و جايگاه سياسي و نگاه ديپلماتيك برخوردار بودهاند.
درست برخلاف دورهاي كه آقاي بهشتي و بعضي ياران كاربلد او، سكان هدايت سينما را در دست داشتند و از آن به عنوان دوران طلايي سينماي كشور ياد ميشود، دوراني كه سينماي جمهوري اسلامي حيات و قوام يافت و داراي ساختار، هدف، برنامه و موجوديت، شناسنامه و شخصيت شد، فيلمسازي رونق گرفت، امكانات توليد و نمايش و سالنهاي سينما توسعه يافت، سينماگران نسل انقلاب و دفاع مقدس و سازندگان جوان آثار متفاوت اجتماعي و هنري در سينما متولد شدند و مديران سينماشناس و خلاق و متفكر اداره سينما را بر عهده داشتند.
گرچه در سالهاي سينماداري آقايان بهشتي و انوار هم، از سال 1362 تا سال 1372، يعني 10 سال، سينماي ايران، همچنان دچار انواع مشكلات و كاستيها و گذران مراحل آزمون و خطا بود و سياستها و برنامههاي مديران ياد شده، خالي از نقص و ايراد نبود، ولي سينماي ايران حساب و كتاب و اصول و قاعده و اعتبار و اعتماد نسبي داشت و زمينه براي طراحي و شكليابي زيرساختهاي سينماي ملي و ايراني هموار شده بود. در همين دوران بود كه درهاي سينما به روي اهالي آن و دوستداران هنر باز و مفاهيم و ارزشهاي نوين ديني، اجتماعي، انقلابي و دفاع مقدسي وارد سينما شد. در واقع به همت دستاندركاران آن روز سينما، سينماي پس از انقلاب داراي ساختار و محتوا شد و فيلمهاي ايراني در دهها مورد، حضور موفق جهاني يافتند اما اين راه موفقيتآميز با رفتن آقايان انوار و بهشتي متوقف شد و بهرغم كوششهاي سينماگران، مديري چون زندهياد سيفالله داد، به هزاران دليل از جمله دخالتهاي دولتي و اقتصادي و سياسي و روي كار آمدن چند ناكارآمد و غيرمتخصص به عنوان مدير، بهرغم نيتهاي خير و كوششهاي كماثر آنها ادامه نيافت و سينماي كشور به سوي بيراهه، سردرگمي و هرج و مرج سوق يافت.
در سالهاي بعدتر هم به كل از اهداف و برنامههاي تعريف و مشخص و مديريت شده گذشته، دور و اداره سينما بازيچه دست اين و آن شد تا اكنون كه در آستانه سقوط فكري، فرهنگي، ساختاري و تشكيلاتي قرار گرفته است. سينماي بيمار امروز ايران نيازمند نظارت، هدايت، مديريت و درمان مديران و معماران حاذقي چون آقاي بهشتي است تا آن را به كمك متخصصان و كارشناسان سينما از انواع آفتها و بيماريها و مرگ تدريجي رهايي بخشد.
متأسفانه اوضاع بد دو دهه اخير سينما و تغييرات و كشاكشهاي سياسي و اجتماعي كشور اجازه نداد تا سينما براي بهبود و اصلاح خود يك بهشتي ديگر بسازد! با اين اوصاف و در شرايط كنوني با توجه به نبود شخصي در حد و قامت، سواد و تجربه، مديريت و كارنامه خوب آقاي بهشتي در عرصه سينما و فرهنگ و هنر كشور، تنها كسي كه ميتواند به داد سينما برسد و منجي آن باشد، سيدمحمد بهشتي است. او همان معمار باسواد و باتجربهاي است كه سينماي ايران براي احيا و ارتقا نياز دارد. فقط بهشتي است كه ميتواند تخريبهاي وارده به سينما و جشنواره فيلم فجر و زخمها و آفتهاي ديگر سينما را - كه روزگاري خود از بانيان آنها بوده است - اصلاح و حال و هوايش را تازه كند و احترام و اميد، ارزشهاي ملي، سينمايي و فرهنگي و اعتبار داخلي و جهاني را به سينما و سينماگران كشور بازگرداند.
درست برخلاف دورهاي كه آقاي بهشتي و بعضي ياران كاربلد او، سكان هدايت سينما را در دست داشتند و از آن به عنوان دوران طلايي سينماي كشور ياد ميشود، دوراني كه سينماي جمهوري اسلامي حيات و قوام يافت و داراي ساختار، هدف، برنامه و موجوديت، شناسنامه و شخصيت شد، فيلمسازي رونق گرفت، امكانات توليد و نمايش و سالنهاي سينما توسعه يافت، سينماگران نسل انقلاب و دفاع مقدس و سازندگان جوان آثار متفاوت اجتماعي و هنري در سينما متولد شدند و مديران سينماشناس و خلاق و متفكر اداره سينما را بر عهده داشتند.
گرچه در سالهاي سينماداري آقايان بهشتي و انوار هم، از سال 1362 تا سال 1372، يعني 10 سال، سينماي ايران، همچنان دچار انواع مشكلات و كاستيها و گذران مراحل آزمون و خطا بود و سياستها و برنامههاي مديران ياد شده، خالي از نقص و ايراد نبود، ولي سينماي ايران حساب و كتاب و اصول و قاعده و اعتبار و اعتماد نسبي داشت و زمينه براي طراحي و شكليابي زيرساختهاي سينماي ملي و ايراني هموار شده بود. در همين دوران بود كه درهاي سينما به روي اهالي آن و دوستداران هنر باز و مفاهيم و ارزشهاي نوين ديني، اجتماعي، انقلابي و دفاع مقدسي وارد سينما شد. در واقع به همت دستاندركاران آن روز سينما، سينماي پس از انقلاب داراي ساختار و محتوا شد و فيلمهاي ايراني در دهها مورد، حضور موفق جهاني يافتند اما اين راه موفقيتآميز با رفتن آقايان انوار و بهشتي متوقف شد و بهرغم كوششهاي سينماگران، مديري چون زندهياد سيفالله داد، به هزاران دليل از جمله دخالتهاي دولتي و اقتصادي و سياسي و روي كار آمدن چند ناكارآمد و غيرمتخصص به عنوان مدير، بهرغم نيتهاي خير و كوششهاي كماثر آنها ادامه نيافت و سينماي كشور به سوي بيراهه، سردرگمي و هرج و مرج سوق يافت.
در سالهاي بعدتر هم به كل از اهداف و برنامههاي تعريف و مشخص و مديريت شده گذشته، دور و اداره سينما بازيچه دست اين و آن شد تا اكنون كه در آستانه سقوط فكري، فرهنگي، ساختاري و تشكيلاتي قرار گرفته است. سينماي بيمار امروز ايران نيازمند نظارت، هدايت، مديريت و درمان مديران و معماران حاذقي چون آقاي بهشتي است تا آن را به كمك متخصصان و كارشناسان سينما از انواع آفتها و بيماريها و مرگ تدريجي رهايي بخشد.
متأسفانه اوضاع بد دو دهه اخير سينما و تغييرات و كشاكشهاي سياسي و اجتماعي كشور اجازه نداد تا سينما براي بهبود و اصلاح خود يك بهشتي ديگر بسازد! با اين اوصاف و در شرايط كنوني با توجه به نبود شخصي در حد و قامت، سواد و تجربه، مديريت و كارنامه خوب آقاي بهشتي در عرصه سينما و فرهنگ و هنر كشور، تنها كسي كه ميتواند به داد سينما برسد و منجي آن باشد، سيدمحمد بهشتي است. او همان معمار باسواد و باتجربهاي است كه سينماي ايران براي احيا و ارتقا نياز دارد. فقط بهشتي است كه ميتواند تخريبهاي وارده به سينما و جشنواره فيلم فجر و زخمها و آفتهاي ديگر سينما را - كه روزگاري خود از بانيان آنها بوده است - اصلاح و حال و هوايش را تازه كند و احترام و اميد، ارزشهاي ملي، سينمايي و فرهنگي و اعتبار داخلي و جهاني را به سينما و سينماگران كشور بازگرداند.
*جوان