محمدهادی حاجیزاده
گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ میخواهیم از یک شهید بنویسیم، یک شهید بزرگ از روستایی کوچک، سال 33 به دنیا آمد، در روستای «بحیری» در 6 کیلومتری مرکز شهرستان دشتی در استان بوشهر و در خانوادهای از خاندان رسول اسلام (ص). نامش را میر بهزاد نهادند. اسم کاملش میشد «سید میر بهزاد شهریاری»
به مقتضای آن دوره به مکتبخانه رفت و قرآن را فرا گرفت، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را هم در شهرستان خود گذراند و برای ادامه تحصیل به بوشهر مرکز استان رفت.
سال 49 با رتبهای بالا در کنکور، رشته الهیات گرایش فقه و مبانی علوم اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد را انتخاب کرد و راهی خراسان شد.
از شاگردان ممتاز دانشگاه بود، در کنار تحصیلات دانشگاهی به حوزه علمیه مشهد رفت تا همزمان علوم دینی را هم فرا بگیرد، سال 50 در سطح یک حوزه از اساتید زیادی بهره برد که یکی از آنها آیت الله خامنهای بود، کسی که حتماً در گرایش بیشتر او به آرمانهای اصیل اسلامی و بیدادستیزی نقش داشته است.
برای تحصیل عمیق علوم اسلامی به حوزه علمیه قم هم میرفت، سال 53 از پایاننامه خود با موضوع «لاضرر و لاضرار فی الاسلام » به راهنمایی استادش آیتالله مکارم شیرازی دفاع کرد و کارشناسیاش را گرفت.
میربهزاد در سن 20 سالگی با دختر دایی خود ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند پسر به نامهای «سیدمحمد مهدی» و «سید محمدحسین» است و هرچه هم تا الان نوشتهایم از زبان فرزند بزرگتر او یعنی «سیدمحمد مهدی»است. از اینجا به بعد را هم او برایمان میگوید.
آغاز فعالیتهای انقلابی و نمایندگی مجلس
خدمت سربازیاش در ارتش طاغوتی بود که به فرمان امام از پادگان فرار کرد و در دیار خود اعلامیههای انقلابی امام را توزیع میکرد، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به تدریس و مدیریت مشغول شد.
مبارزات انقلابی خود را انجام میداد و با پیروزی انقلاب مسئول کمیته انقلاب دشتی شد تا اینکه در سال 59 در حالی که داشت 25 سالگی خود را میگذراند، به اصرار اطرافیان نامزد نمایندگی دوره اول مجلس شورای اسلامی میشود و از حوزه دشتی، تنگستان، دیر و کنگان به مجلس اول راه پیدا میکند. او در همان دوره به همراه شهید دیالمه عضو هیئت رئیسه سِنی برای انتخاب هیئت رئیسه و تشکیل مجلس شد.
شهریاری در حساسترین زمانِ یک انقلاب مردمی یعنی ابتدای شکلگیری آن، در کنار دفاع از حقوق مردم ایران اسلامی و حوزه انتخابی خود، فعالیتهای حزبی خود را رها نمیکند، او عضو مقبولترین حزب اوایل انقلاب یعنی حزب «جمهوری اسلامی» میشود و در کنار آیتالله بهشتی برای نهادینه شدن اهداف انقلاب تلاش میکند.
تازه 27 سالش شده بود که در هفتم تیر سال 60 به یکی از جلسات حزب جمهوری میرود. او مدیر جلسه بود، همینطور قاری جلسه، با صدایی حزینی که میراث منطقه اجدادیاش بود، قرآن یکی از آسمانیترین نشستهای انقلاب اسلامی را تلاوت کرد و بعد از دقایقی همه بال در بال ملائک گشودند و تا ملکوت اعلی پر کشیدند و واقعه هفتم تیر سال 60 شد برهانی قاطع برای دوام انقلاب نوپای اسلامی و لکه ننگی برای منافقینی که منطقشان ترور بود.
افتخار فرزند به پدر شهیدش
محمد مهدی به اینجا که میرسد کمی مکث میکند، سرم پایین است و مشغول نوشتن هستم پیش خودم میگویم شاید بغض راه گلویش را بسته و صورتش در هم رفته است، اما به چهرهاش که نگاه میکنم میبینم که دارد لبخند میزند، سرش را بالا گرفته و دارد احساس غرور میکند. چرا نکند؟ هرکسی باشد همینگونه به خود میبالد.
میگوید آن سال 5 سالش بوده، دوری پدر برایش سخت بود، اما بعداً فهمیده که نبودن پدرش برای دینش و میهنش چقدر ارزشمند بوده و هست. ملبس به لباس روحانیت شده و کارشناسی ارشدش را هم در رشته پدرش ادامه داده، «فقه و مبانی علوم اسلامی» از سال 82 کارمند مجلس شورای اسلامی است. جایی که پدرش خدمت میکرده و نطق میداده.
از اخلاق و خصوصیات پدرش اینگونه برای او تعریف کردهاند: مردی مقید به امور دینی، خوشرو و مهربان و حامی حقوق مستضعفان. پیگیر، کوشا، مردمی و انقلابی.
میگوید: شهادت پدرم ادامه راه سرخ سیدالشهداست و کسانی که او و همسنگرانش را شهید کردهاند، خوب میدانند و اگر نمیدانند بدانند که با این کار نه تنها نتوانستند آنها و انقلابشان را از میان بردارند؛ بلکه نادانسته انقلاب اسلامی، این نهال الهی و شجره طیبه را آبیاری کردهاند و تنهاش را تناور، شاخههایش را پربرگ و ثمرش را شیرینتر کردهاند.
محمد مهدی میگوید: نام این شهیدان تا ابد فراموشناشدنی است، او فرزند پسر خود را «میربهزاد» صدا میزند.
محمدهادی حاجیزاده – بوشهر
به مقتضای آن دوره به مکتبخانه رفت و قرآن را فرا گرفت، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را هم در شهرستان خود گذراند و برای ادامه تحصیل به بوشهر مرکز استان رفت.
سال 49 با رتبهای بالا در کنکور، رشته الهیات گرایش فقه و مبانی علوم اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد را انتخاب کرد و راهی خراسان شد.
از شاگردان ممتاز دانشگاه بود، در کنار تحصیلات دانشگاهی به حوزه علمیه مشهد رفت تا همزمان علوم دینی را هم فرا بگیرد، سال 50 در سطح یک حوزه از اساتید زیادی بهره برد که یکی از آنها آیت الله خامنهای بود، کسی که حتماً در گرایش بیشتر او به آرمانهای اصیل اسلامی و بیدادستیزی نقش داشته است.
برای تحصیل عمیق علوم اسلامی به حوزه علمیه قم هم میرفت، سال 53 از پایاننامه خود با موضوع «لاضرر و لاضرار فی الاسلام » به راهنمایی استادش آیتالله مکارم شیرازی دفاع کرد و کارشناسیاش را گرفت.
میربهزاد در سن 20 سالگی با دختر دایی خود ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند پسر به نامهای «سیدمحمد مهدی» و «سید محمدحسین» است و هرچه هم تا الان نوشتهایم از زبان فرزند بزرگتر او یعنی «سیدمحمد مهدی»است. از اینجا به بعد را هم او برایمان میگوید.
آغاز فعالیتهای انقلابی و نمایندگی مجلس
خدمت سربازیاش در ارتش طاغوتی بود که به فرمان امام از پادگان فرار کرد و در دیار خود اعلامیههای انقلابی امام را توزیع میکرد، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به تدریس و مدیریت مشغول شد.
مبارزات انقلابی خود را انجام میداد و با پیروزی انقلاب مسئول کمیته انقلاب دشتی شد تا اینکه در سال 59 در حالی که داشت 25 سالگی خود را میگذراند، به اصرار اطرافیان نامزد نمایندگی دوره اول مجلس شورای اسلامی میشود و از حوزه دشتی، تنگستان، دیر و کنگان به مجلس اول راه پیدا میکند. او در همان دوره به همراه شهید دیالمه عضو هیئت رئیسه سِنی برای انتخاب هیئت رئیسه و تشکیل مجلس شد.
شهریاری در حساسترین زمانِ یک انقلاب مردمی یعنی ابتدای شکلگیری آن، در کنار دفاع از حقوق مردم ایران اسلامی و حوزه انتخابی خود، فعالیتهای حزبی خود را رها نمیکند، او عضو مقبولترین حزب اوایل انقلاب یعنی حزب «جمهوری اسلامی» میشود و در کنار آیتالله بهشتی برای نهادینه شدن اهداف انقلاب تلاش میکند.
تازه 27 سالش شده بود که در هفتم تیر سال 60 به یکی از جلسات حزب جمهوری میرود. او مدیر جلسه بود، همینطور قاری جلسه، با صدایی حزینی که میراث منطقه اجدادیاش بود، قرآن یکی از آسمانیترین نشستهای انقلاب اسلامی را تلاوت کرد و بعد از دقایقی همه بال در بال ملائک گشودند و تا ملکوت اعلی پر کشیدند و واقعه هفتم تیر سال 60 شد برهانی قاطع برای دوام انقلاب نوپای اسلامی و لکه ننگی برای منافقینی که منطقشان ترور بود.
افتخار فرزند به پدر شهیدش
محمد مهدی به اینجا که میرسد کمی مکث میکند، سرم پایین است و مشغول نوشتن هستم پیش خودم میگویم شاید بغض راه گلویش را بسته و صورتش در هم رفته است، اما به چهرهاش که نگاه میکنم میبینم که دارد لبخند میزند، سرش را بالا گرفته و دارد احساس غرور میکند. چرا نکند؟ هرکسی باشد همینگونه به خود میبالد.
میگوید آن سال 5 سالش بوده، دوری پدر برایش سخت بود، اما بعداً فهمیده که نبودن پدرش برای دینش و میهنش چقدر ارزشمند بوده و هست. ملبس به لباس روحانیت شده و کارشناسی ارشدش را هم در رشته پدرش ادامه داده، «فقه و مبانی علوم اسلامی» از سال 82 کارمند مجلس شورای اسلامی است. جایی که پدرش خدمت میکرده و نطق میداده.
از اخلاق و خصوصیات پدرش اینگونه برای او تعریف کردهاند: مردی مقید به امور دینی، خوشرو و مهربان و حامی حقوق مستضعفان. پیگیر، کوشا، مردمی و انقلابی.
میگوید: شهادت پدرم ادامه راه سرخ سیدالشهداست و کسانی که او و همسنگرانش را شهید کردهاند، خوب میدانند و اگر نمیدانند بدانند که با این کار نه تنها نتوانستند آنها و انقلابشان را از میان بردارند؛ بلکه نادانسته انقلاب اسلامی، این نهال الهی و شجره طیبه را آبیاری کردهاند و تنهاش را تناور، شاخههایش را پربرگ و ثمرش را شیرینتر کردهاند.
محمد مهدی میگوید: نام این شهیدان تا ابد فراموشناشدنی است، او فرزند پسر خود را «میربهزاد» صدا میزند.
محمدهادی حاجیزاده – بوشهر