شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۵۰۴۸۲
تاریخ انتشار: ۰۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۵
«خیابان مجاهدین اسلام- کوچه شهید آقاجانلو- کوچه شهید میرزایی» هیچ جای آدرس، نامی از شهید رجایی نیست. تنها یک تابلو در اول خیابان با عکس شهید رجایی نصب شده که نشانی است برای راهنمایی مردم به سمت موزه یا همان منزل سابق رئیس جمهور شهید. این در حالی است که دهها کوچه و چندین خیابان در سراسر پایتخت به نام «رجایی» شناخته می‎شوند.
شهدای ایران: «خیابان مجاهدین اسلام- کوچه شهید آقاجانلو- کوچه شهید میرزایی» هیچ جای آدرس، نامی از شهید رجایی نیست. تنها یک تابلو در اول خیابان با عکس شهید رجایی نصب شده که نشانی است برای راهنمایی مردم به سمت موزه یا همان منزل سابق رئیس جمهور شهید. این در حالی است که دهها کوچه و چندین خیابان در سراسر پایتخت به نام «رجایی» شناخته می‎شوند.
سرکوچه یک سرباز نشسته، مثل همان روزهایی که رجایی نخست وزیر شده بود و یک پاسدار همین جا مستقر بود. البته این سرباز نقشی برای حفاظت از خانه رجایی ندارد، آنجاست چون یکی از دفاتر مردمی رئیس مجلس، اول همین کوچه است. کوچه‎ای که روزگاری اهالی‎اش همسایگان رجایی بودند، این روزها بیشتر به محلی برای دفاتر خدمات اهالی پارلمان درآمده است. همسایه دیوار به دیوار موزه شهید رجایی، دفتر "فراکسیون مدیریت شهری و روستایی و شوراهای کشور" است.

همسايگان به جا مانده از آن روزها، رفت و آمدهاي رجايي و اهل بيتش را به ياد دارند. روزهايي که رجايي زندان بود و همسرش سه فرزند خردسالش را زير نگاه سنگنين سلطنت‎طلب‎هاي محلي، بزرگ مي‎کرد که به آنها وقعي نمي‎نهادند اما با پيروزي انقلاب و وزير شدن رجايي، نگاهشان به آنها عوض شد. اما رجايي هماني ماند که بود. خودش براي خانه‎اش خريد مي‏‎کرد نه محافظين يا پاسدار سرکوچه. نان و ماست خريدنش را خيلي‎ها هنوز به ياد دارند که در طول راه با همه اهل محل سلام و عليک مي‎کرد و مقام و منصب، خللي در رفتارش ايجاد نکرده بود.

تنها درهای چوبی کوچه، در خانه شهید رجایی است. یکی در حیاط که از داخل قفل و زنجیر شده و سالهاست باز نشده و دیگری در ورودی منزل که سرظهرها بسته است و بعد از پایان زمان ناهار و نماز بار دیگر از سوی سرباز داخل خانه باز می شود. دیواری کوتاه بین دو در هست که با دیوارهای امروزی دیگر خانه‎های این کوچه که تماما بازسازی شده و برخی هم ردای آپارتمان پوشیده‎اند نسبتی ندارد.

دیواری که به گواه اهالی محل، گاهی «کمال الدین» تنها پسر شهید رجایی از سر شیطنت، از روی آن به داخل خانه می‎پریده. پسری که 36 سال پس از شهادت پدرش و تبدیل این خانه به موزه، گاهی به آن سر می‎زند. با دوستان یا فرزندان جوان فامیل. به آنها خانه پدری ساده‎اش را نشان می‎دهد، تجدید خاطره می‎کند، فاتحه‌ای می‎خواند و می‎رود.

راهروی باریک ورودی منزل، شش در را در خود گنجانده. در ورودي ساختمان، درهای دو اتاق، آشپزخانه، سرویس بهداشتی و حیاط. اتاق‎هایی که با تابلوهایی یکی اتاق نشیمن معرفی شده و دیگری اتاق پذیرایی که خودش متشکل از دو اتاق "تو در تو" است. بعید است که اتاق‎ها هنگام حضور ساکنین خانه، همین عنوان را داشته باشند، دست کم یکی از آنها اتاق خواب سه فرزند شهید رجایی «جمیله»، «حمیده» و «کمال» بوده است.

حجم وسیعی از اتاق نشیمن با یک کرسی پر شده که روی آن یک دست پایه لیوان گیره‎دار نقره‌ای مختص پذیرایی چیده‎اند، یک تلویزیون لامپی کوچک، دو پشتی دست باف ترکمن، چمدان سفری که روی آن نوشته شده «جمهوری اسلامی»، یک چراغ علاء‎الدین و تصاویری از شهید رجایی و دو تابلو خط با اين عبارات «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»، «يقول ياليتني قدمت لحياتي وفيه مسألتان المسألة الأولى الآية تأويلات أحد»، فرش اتاق هم یک قالی پاخورده ماشینی است که شاید یادگار به جا مانده از اهالی خانه نباشد.

در اتاق پذیرایی نه نشانی از مبل هست و نه حتی پشتی. یک میز کار آهنی کوچک با روکش چرمی در گوشه اتاق است. شبیه همان‎ها که در دهه 60 در همه مدارس به عنوان میز معلم در کلاس‎های درس دیده می‎شد. بالای آن کتابخانه‎ای است مزین به چندین جلد کتاب تفسیر المیزان، تفسیر نوین، صلح امام حسن، چندین جلد کتاب درباره زندگی امام علی(ع) با عناوین "روزگار عثمان، فاجعه جمل، واقعه صفین، نظام برابری و غروب خورشید" و کتاب دیگری با عنوان درس‎هایی درباره مارکسیسم. اما مستعمل‎ترین کتاب‎ها که گوشه‎هایی از جلد آن هم پاره شده و معلوم است بیش از دیگران مورد استفاده صاحبش بوده‎اند، روی میز چیده شده‎اند. یک جلد قرآن کریم، نهج البلاغه، کلیات مفاتیح الجنان، سرچشمه آب حیات نوشته حاج میرزا خلیل کمره‎ای و کتابچه‎ای با عنوان نیایش که مجموعه‎ای از ادعیه کمیل، ندبه، زیارت عاشورا و ... است. داخل جلد این کتابچه با خودکار دعای «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» نوشته شده است. شاید دست خط شهید رجایی باشد، شاید هم نه.

روی طاقچه اتاق و دیوارها تصاویر متعددی از شهید رجایی هست که او را در قنوت نماز، پیش نماز رزمندگان جنگ تحمیلی، کنار امام خمینی در جماران، مذاکره با کورت والدهایم چهارمین دبیرکل سازمان ملل و مصاحبه با خبرنگاران خارجی حین نشان دادن آثار شکنجه شاه کف پای زندانیان، نشان می‎دهد. آن سوی اتاق هم مجسمه‎ای از شهید رجایی با همان لباس‎های ساده‎ای که در ذهن مردم جا خوش کرده ایستاده، در حالی که کتاب «آشنایی با علوم اسلامی، منطق و فلسفه» شهید مطهری را در دست دارد. البته مجسمه شباهت چندانی به شهید رجایی ندارد، بخصوص در این روزها که مجسمه محمدباقر قالیباف شهردار سابق تهران رونمایی شد و شباهت بسیاری به او داشت!

در اتاق مرتبط با اتاق پذیرایی، برخی وسایل شخصی شهید رجایی و برخی هدایای اهدایی به او در زمان حیاتش و پس از آن دیده می‎شود که بعضا نامرتب چیده شده‎اند. دو پیراهن شهید رجایی، یک رادیو دو موج، یک کیف سامسونت که نوشته شده حاوی دو اسلحه صاحبش بوده، پوستری رنگ پریده با تصویر شهیدان رجایی و باهنر که همین سامسونت در دست اوست، تصویر اهدای اعتبارنامه شهید رجایی از سوی امام در حالی که رئیس جمهور شهید دست مقتدای خود را می‎بوسد، یک صندوق چوبی اهدایی مادر رجایی، کتابخانه‎ای با در کشویی شیشه‎ای، رخت آویز طراحی شده شهید رجایی، تابلو گلیم با نقشه ایران که به خانواده شهید رجایی اهدا شده بود، وسایل این اتاق بودند. در گوشه‎ای از اتاق هم تابلویی نصب شده بود با این مضمون «جای خالی فرشی که شهيد رجایی به یک مستمند اهدا کرد».

اگرچه سازمان فرهنگی شهرداری و بنیاد شهید کوشیده‎اند که خانه را همچون روزهای زندگی شهید رجایی و خانواده‎اش دست نخورده نشان ناظران دهند ولی بدسلیقگی در حفظ وسایل خانه در گوشه گوشه آن موج می‎زند. از آشپرخانه گرفته که چراغ علاءالدین و آب گرمکن ارج قدیمی آن دوران، در گوشه‌ای از آن جا داده شده و بقیه به اجاق گازی امروزی سپرده شده است؛ تا اتاق پذیرایی که یک تابلو دارت در آن نصب شده! به گفته سرباز مستقر در خانه، این وسیله‎ای است برای سرگرم کردن دانش آموزانی که از سوی مدارس برای بازدید به خانه دومین وزیر آموزش و پرورش کشور می‎روند! روی یکی از دیوارهای این اتاق هم تلویزیون ال سی دی بزرگی نصب شده که دو پایه بلندگوی سینما خانگی متصل به آن هم در دو سوی اتاق است! پیوند نچسب سنت و مدرنیته در خانه‎ای که قرار بود ساده زیستی صاحبش را نشان دهد.

زیر زمین موزه

در انتهای راهرو درچوبی شیشه‎داری، خانه را با چند پله به حیاط نورگیر کوچکی وصل می‏کند. حیاطی با دو باغچه بزرگ در ضلع جنوبی که درختانش قدمت این خانه را ندارند و با سردیس رنگ پریده‎ای از رجایی که از سال 1387 در آنجا قرار گرفته، از هم جدا شده‌اند. حوض قلب شکل آبی رنگی وسط حیاط است که احیانا خاطرات روزهای شیرینی از بازی فرزندان رجایی را در ترک‎های خود دارد. دیوارهای حیاط دیگر رنگ و بوی سابق را ندارند، پر شده‎اند از نوشته‎های نستعلیقی در مدح رجایی و جملاتی از خود شهید. «راه رجا بسته نیست، گرچه رجایی برفت، راه رجا زنده است، ریشه به جا ماند اگر، برگ و بری می‎رود» سروده‎ای است که هم در حیاط دیده می‎شود و هم روی تابلوی سردرخانه که روزگاری کاشی «بسم‎الله» آنجا نصب بوده، نقش بسته‎ است.

این حیاط با چند پله کوتاه دیگر به زیر زمین با صفای آجری‎ای مرتبط است که چای‎پزخانه صاحب اولیه این خانه بوده ولی در دوره شهید رجایی تغییر کاربری داده و شاید اتاق کار و مطالعه او بوده است. دیوارهای زیر زمین مملو از تابلوهای اهدایی بنیاد شهید درباره زندگینامه رجایی است. دو عکس از مراسم تشییع رجایی و باهنر، عکسی از هیات دولت او نزد امام (ره)، عکسی از سفر استانی او به خراسان در دوره استانداری حسن غفوری‌فرد، از دیگر اشیای این زیرزمین هستند که گلوله‎ای شلیک شده از اسلحه شهید رجایی، قلم استنسیل، فنجان چینی چای شخصی او و اعتبار نامه‎اش در محفظه‌های شیشه‌ای در آن نگهداری می‎شوند.

اعتبار نامه‎ای که در 11 مرداد سال 1360 صادر شده و علاوه بر امضای امام خمینی (ره)، امضای اعضای شورای نگهبان آقایان و حجج اسلام احمد جنتی، ابوالقاسم خزعلی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، غلامرضا رضوانی، لطف‎الله صافی، یوسف صانعی، علی آزاد، گودرز افتخار جهرمی، محسن هادوی، مهدی هادوی، حسین مهرپور و محمد صالحی ذیل آن است و نشان می‎دهد که از 14763363 رای ماخوده در انتخابات ریاست جمهوری، رجایی با کسب 13001761 رای، رئیس جمهور منتخب ملت شده است.

لنگه رجايي نداريم

تنها همسايه شهيد رجايي که هنوز در همان کوچه سکني دارند، خانم و آقاي جوانمرد هستند. ساکنین خانه سرنبش کوچه. پيرزن يک ريز از ساده زيستي رجايي و خانواده‎اش مي‎گويد. از اينکه سر سفره‎شان هميشه يک غذا بوده، از اينکه در سطح طبقه متوسط و پايين جامعه زندگي مي‎کردند و فخري در رفتارشان نبود. از روز انفجار دفتر نخست وزيري هم رفت و آمدهاي زياد و افزايش تعداد پاسدارها در محل را به ياد دارد و اينکه در مکالمه‎اي با عاتقه صديقي از او شنيده که از روي دندان طلاي رجايي، همسرش را شناسايي کرده است.

او که مي‎گفت «رجايي خيلي خوب بود، لنگه‎اش را نداريم» در پاسخ به اينکه وقتي احمدي‎نژاد، "رجايي زمانه" معرفي مي‏‎شد، چه حسي داشتيد؟، لب‎هایش را گزید و گفت: اصلا اينها قابل مقايسه نبودند، رجايي هميشه راست مي‎گفت اما....

حرفش را مي‎خورد، يکبار ديگر چادرش را گاز مي‎گيرد و زمزمه مي‎کند «الان معلوم نيست کي راسته ميگه کي دروغ، ولي رجايي هميشه راست مي‎گفت، مردم حرفشو قبول داشتن».

نشاني بقالي‎اي را مي‎دهد که از آن روزگار تا کنون باقي‎مانده؛ البته صاحب آن روزهايش درگذشته و فرزندش حميد اسماعيلي آن را مي‎گرداند. حميد از هم بازي‎هاي «کمال الدين رجايي» است و به ياد دارد روزي که رجايي از زندان آزاد شده بود از تلفن همين مغازه به خانواده‎اش خبر دادکه در راه خانه است. اغلب خريدهاي خانه را از همين مغازه مي‎کرده و لحن صميمي‎اش با کاسب‎هاي محل در یادها مانده است.

مي گويد «حيف که دنيا به او وفا نکرد تا همچنان در قدرت بماند و رئيس جمهور باشد. خيلي درستکار بود. مرد وارسته‌اي بود».

همايون شهسواري از ديگر دوستان آنها در دهه 60، براي گپ عصرانه به حميد اسماعيلي مي‌پيوندد و از اينکه برخي به دنبال خراب کردن اسم شهيد رجايي هستند، گله مي‎کند. مي‎گويد «فرزندانش در عرصه سیاست نماندند و ادعاي ژن خوب نکردند اما يک آدم چاپلوس، خودش را رجايي خطاب مي‎کرد!». مي پرسم: «احمدي‎نژاد را مي‎گوييد؟» گفت: «اينها هيچ شباهتي با هم نداشتند، رجايي واقعا براي مردم کار مي‎کرد ولي نگذاشتند، شهيدش کردند و نشد که باز کار کند. اما برخي فقط اداي کار را در مي‎آورند و مردم را فريب مي‎دهند!»

مجتبي اکبرزاده که سر کوچه آقاجانلو، يک مغازه پرنده فروشي دارد هم از دوستان و هم بازي‎هاي کمال‌الدين رجايي است. شيطنت‎هاي او را به ياد دارد؛ اينکه او با دمپايي با ديگر هم سن و سال‎هايش فوتبال بازي مي‎کرده و گاهي بچه‎ها کتاني‎اشان را به او قرض مي‎دادند. پسري که به گفته او اصلا شبيه پدرش نبود، پدرش وزير آموزش و پرورش بود اما او خيلي درس‎خوان نبود و تا دير وقت با بچه محل‎ها توپ بازي مي‎کرد.

او شهيد رجايي را مردي معرفي مي‏‎کند که هدف و منش خاص خودش را داشت، براي مال دنيا انقلاب نکرده بود و فقط و فقط مثل خودش بود نه کس ديگري.

به تابلو سرکوچه اشاره مي‎کند که درست روبروي مغازه اوست. تابلويي که هر روز رجايي را به ياد او مي‎آورد و او هر روز از خودش مي‎پرسد چرا دولتمرداني که واقعا به فکر مردم بودند را شهيد کردند؟ چرا قاتلينش شناسايي نشدند؟ سوالي که در اين 36 سال دست از سر او برنداشته‎اند و براي همه اهل محل مطرح است.
*صراط
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار