پسر نوجوانی که در نزاعی دسته جمعی همکلاسیاش را با ساطور به قتل رسانده بود صبح دیروز از کانون اصلاح وتربیت به شعبه هفتم دادگاه کیفری تهران انتقال یافت ومحاکمه شد.
شهدای ایران: پسر نوجوانی که در نزاعی دسته جمعی همکلاسیاش را با ساطور به قتل رسانده بود صبح دیروز از کانون اصلاح وتربیت به شعبه هفتم دادگاه کیفری تهران انتقال یافت ومحاکمه شد. عامل قتل هنگام دفاع از خود به پای پدر ومادر همکلاسی کشته شدهاش افتاد وضمن ابراز شرمندگی وپشیمانی از آنها طلب عفو و بخشش کرد وگفت: «به جوانیام رحم کنید. میدانم اشتباه بزرگی مرتکب شدهام اما به خاطرخدا مرا ببخشید.»این نزاع اردیبشهت پارسال بین چند دانشآموز در شهرک اندیشه شهریار رخ داد که طی آن پسر 17 سالهای به نام حمید کشته شد و ضارب که همکلاسیاش بود دستگیر شد.در ابتدای جلسه دیروزدادگاه، والدین مقتول از دادرسان خواستار قصاص قاتل فرزندشان شدند و سپس متهم نوجوان پای میز محاکمه ایستاد و به سؤالات پاسخ داد.
چرا همکلاسی ات را کشتی؟
من به هیچ عنوان قصد کشتن او را نداشتم. او به هواخواهی از برادرش آمده بود که در جریان درگیری ساطور کوچکی را که در کیف مدرسه داشتم درآوردم تا از خودم دفاع کنم.
چرا در کیف مدرسه ساطور داشتی؟
از قبل بچههای کلاس گفته بودند که او و دوستانش با قمه و ساطور در بیرون از مدرسه میخواهند مرا اذیت کنند... من هم به خاطر ترس ساطور برداشتم.
تو میدانستی که اگر کسی را بکشی محکوم به قصاص میشوی؟
من در آن لحظه اصلاً برای کشتن کسی نرفته بودم... آنها بودند که بعد از مدرسه به سراغم آمدند.
چرا این موضوع را به اولیای مدرسه خبر ندادی؟
همان روز در زنگ تفریح دوستانم را فرستادم تا به ناظم مدرسه خبر دهند. اما دیرشده بود.
چرا خودت نرفتی موضوع را به ناظم بگویی و چرا دوستانت را فرستادی؟
من ترسیدم.
از چه چیزی؟
از اینکه بگویند من ترسو هستم.
متهم در آخرین دفاع از پدرو مادر مقتول تقاضای بخشش کرد وگفت: «بهخاطر جوانیام به من رحم کنید.» قضات در پایان جلسه دادگاه وارد شور شدند تا حکمشان را درباره متهم صادر کنند.
*ایران
چرا همکلاسی ات را کشتی؟
من به هیچ عنوان قصد کشتن او را نداشتم. او به هواخواهی از برادرش آمده بود که در جریان درگیری ساطور کوچکی را که در کیف مدرسه داشتم درآوردم تا از خودم دفاع کنم.
چرا در کیف مدرسه ساطور داشتی؟
از قبل بچههای کلاس گفته بودند که او و دوستانش با قمه و ساطور در بیرون از مدرسه میخواهند مرا اذیت کنند... من هم به خاطر ترس ساطور برداشتم.
تو میدانستی که اگر کسی را بکشی محکوم به قصاص میشوی؟
من در آن لحظه اصلاً برای کشتن کسی نرفته بودم... آنها بودند که بعد از مدرسه به سراغم آمدند.
چرا این موضوع را به اولیای مدرسه خبر ندادی؟
همان روز در زنگ تفریح دوستانم را فرستادم تا به ناظم مدرسه خبر دهند. اما دیرشده بود.
چرا خودت نرفتی موضوع را به ناظم بگویی و چرا دوستانت را فرستادی؟
من ترسیدم.
از چه چیزی؟
از اینکه بگویند من ترسو هستم.
متهم در آخرین دفاع از پدرو مادر مقتول تقاضای بخشش کرد وگفت: «بهخاطر جوانیام به من رحم کنید.» قضات در پایان جلسه دادگاه وارد شور شدند تا حکمشان را درباره متهم صادر کنند.
*ایران