وقتی خواستم بالای بلندی بروم و اذان بگویم، مسئول آن مقر به من گفت: «کجا آقا؟» گفتم: «میخواهم بروم بالای دره و اذان بگویم». او گفت: «تاکنون دو نفر به خاطر اذان در همین مکان به شهادت رسیدهاند.
به گزارش شهدای ایران، کتاب «نمی از ایثار» مشتمل بر مجموعه خاطرات دوران دفاع مقدس رزمندگان شهرستان «ابرکوه» است که توسط اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهایدفاع مقدس استان یزد و به نویسندگی «محمدرضا بابایی ابرقویی» نگارش شده است.
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «احمد عزیزی» از رزمندگان پیشکسوت نیروی انتظامی استان یزد است.
قبل از اینکه به منطقه درگیری با دشمن بعثی وارد شوم، مدتی در کردستان خدمت میکردم. گردان ما از «سقز» به سمت «بانه» در حرکت بود، هنگام مغرب به درهای رسیدیم که دستور رسید امشب را باید همینجا بمانیم و فردا صبح مسیر را ادامه دهیم. بنابراین قرار شد با گفتن اذان، نماز مغرب و عشا را در همان جا اقامه کنیم.
وقتی خواستم بالای بلندی بروم و اذان بگویم، مسئول آن مقر به من گفت: «کجا آقا؟» گفتم: «میخواهم بروم بالای دره و اذان بگویم». او گفت: «تاکنون دو نفر به خاطر اذان در همین مکان به شهادت رسیدهاند. وقتی افراد اذانگو ذکر «اشهدانّ علیاً ولیالله» را بر زبان میآورد، تیری از سمت منازل روبرو شلیک میشد و با اصابت به پیشانی وی، او را به شهات میرساند. شما هم وقتی بروید و شروع کنید شهید خواهید شد». در جواب آن فرد گفتم: «من بالای دره میروم و با صدای رسا اذان میگویم و اگر به شهادت برسم افتخار میکنم. افتخار میکنم زمانی جان میسپارم که ذکر «اشهدانّ علیاً ولیالله» بر زبانم جاری است. وضو گرفتم و اذان را شروع کردم؛ اما هیچ اتفاقی نیفتاد. هرگاه به یاد آن اذان میافتم احساس خوبی به من دست میدهد. در تمام عمر لذتی بالاتر از آن را به یاد ندارم. وقتی به یاد آن شب میافتم که با عشق به شهادت، با صدای رسا اذان گفتم، لذت میبرم.
*دفاع پرس
خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات «احمد عزیزی» از رزمندگان پیشکسوت نیروی انتظامی استان یزد است.
قبل از اینکه به منطقه درگیری با دشمن بعثی وارد شوم، مدتی در کردستان خدمت میکردم. گردان ما از «سقز» به سمت «بانه» در حرکت بود، هنگام مغرب به درهای رسیدیم که دستور رسید امشب را باید همینجا بمانیم و فردا صبح مسیر را ادامه دهیم. بنابراین قرار شد با گفتن اذان، نماز مغرب و عشا را در همان جا اقامه کنیم.
وقتی خواستم بالای بلندی بروم و اذان بگویم، مسئول آن مقر به من گفت: «کجا آقا؟» گفتم: «میخواهم بروم بالای دره و اذان بگویم». او گفت: «تاکنون دو نفر به خاطر اذان در همین مکان به شهادت رسیدهاند. وقتی افراد اذانگو ذکر «اشهدانّ علیاً ولیالله» را بر زبان میآورد، تیری از سمت منازل روبرو شلیک میشد و با اصابت به پیشانی وی، او را به شهات میرساند. شما هم وقتی بروید و شروع کنید شهید خواهید شد». در جواب آن فرد گفتم: «من بالای دره میروم و با صدای رسا اذان میگویم و اگر به شهادت برسم افتخار میکنم. افتخار میکنم زمانی جان میسپارم که ذکر «اشهدانّ علیاً ولیالله» بر زبانم جاری است. وضو گرفتم و اذان را شروع کردم؛ اما هیچ اتفاقی نیفتاد. هرگاه به یاد آن اذان میافتم احساس خوبی به من دست میدهد. در تمام عمر لذتی بالاتر از آن را به یاد ندارم. وقتی به یاد آن شب میافتم که با عشق به شهادت، با صدای رسا اذان گفتم، لذت میبرم.
*دفاع پرس