عقلانیت انقلابی و اسلام رحمانی امیرمومنین ایشان را وادار نمود که از تعامل ذلیلانه با این سه گروه خودداری نماید، چون عقل ایشان نمیپذیرفت انقلاب محمدی در معرض انحراف و کجی قرار گیرد و اسلام ایشان به نفع مردم، رحمانی بود نه به نفع زیاده طلبان و اشراف!
شهدای ایران: امت بیبصیرت اسلامی پس از تحمل رنج و مشقتهای بسیار از حاکمیت برخیها و با تاخیری 25 ساله دست به دامن بیت ولایت امام علی (ع) و منصوب نبی اکرم (ص) شدند، به گونهای که به روایت امیرمومنان نزدیک بود که حَسَنَین زیر دست و پا بمانند.
حضرت علی (ع) برای اتمام حجت و آزمودن اراده مردم در اصرارشان برای قبول نمودن خلافت از سوی حضرت، چند بار استنکاف نموده و فرمودند: «دَعونی واَلتَمِسوا غیری» یعنی «مرا رها کنید و دیگری را بجویید» اما با اصرارهای فراوان مردم راضی به قبول خلافت شدند و بیعت انجام شد.
نخستین کسی که پیشدستی کرد و در صف مقدم با آن حضرت بیعت کرد، طلحة بن عبیدالله بود. گویند دست وی و یا یکی از انگشتانش در یکی از جنگها مصدوم شده و شل بود و چون با آن دست بیعت کرد، یکی از حاضران در مجلس به نام قبیصة بن جابر اسدی گفت: انا لله و انا الیه راجعون. عجب حالتی! اول دستی که بر دست امیرمؤمنان علیهالسلام به بیعت داده شد، دست شَل است. به خدا سوگند که بیعت طلحه پایدار نماند و ناقص گردد و همینگونه شد.
شایان ذکر است که امیرمومنان از هرگونه جنگ و درگیری بدون ضرورت و اجبار اِباء میورزیدند و بهترین دلیل این مدعی رهنمود ایشان به مالک اشتر است که در منشور معروف حکومتی خویش ، وی را از هرگونه خون ریزی و بنیان نهادن حکومت بر جنگ و جدال، به شدت نهی میکنند: «ایّاکَ و الدماءَ و سَفکِها بِغَیرِ حِلِّها...» یعنی «مراقب زندگی و حیات انسان ها باش تا بدون دلیل خون کسی ریخته نشود» و«لا تَقوّیَنَّ سُلطانک بِسَفکِ دَمٍ حَرام» یعنی « حاکمیت خودت را بر ریختن خونهای بیگناهان استوار مکن».
اما با این حال حضرت سه دسته شمشیر را روبروی عقلانیت انقلابی و رحمانیت اسلامی خویش مشاهده نمود. دسته اول گروهی از یاران رزمنده و منتسبین پیامبراعظم مانند طلحه و زبیر بودند که با داعیه خلافت و ریاست و به دلیل عدم تحمل عدل علوی، یادگار پیامبر اکرم! جناب عایشه را نیز به دلیل واهی خون خواهی عثمان با خود همراه نمودند که به کشته شدن بیش از ده هزار تن از مسلمانان انجامید.
دسته دوم شمشیرهای قشر اشرافیگری بود که به زندگی شاهانه و سلطنت مابانه عادت کرده بودند و انتظار ابقای این شیوه را از طرف امیرالمومنین(ع) داشتند که با مخالفت ایشان مواجه شده و دستور به بیعت و عزل معاویه از این مقام گرفتند، وی با سرپیچی از فرمان، بهانه خون خواهی عثمان را عنوان نموده و آماده جنگ شد.
دسته سوم شمشیرهای تکفیریون و شیوخ نهروان بودکه ابتدا با ساده لوحی حضرت را مجبور به پذیرش حکمیت نموده و سپس پذیرش حکمیت را کفر و گناه دانسته و رو در روی امیرمومنان قرار گرفتند.
در هر سه مورد عقلانیت انقلابی و اسلام رحمانی امیرمومنین ایشان را وادار نمود که از تعامل ذلیلانه با این سه گروه خودداری نماید، چون عقل ایشان نمی پذیرفت انقلاب محمدی در معرض انحراف و کجی قرار گیرد و اسلام ایشان به نفع مردم، رحمانی بود نه به نفع زیاده طلبان و اشراف!
حضرت به خوبی میدانستند که گروه اول به جز گرفتن سهم حکومتی که شامل سهم سیاسی و رانت اقتصادی میشد، راضی نمیشدند و حکومتی که مانند گوشت قربانی در دست زیاده خواهان منفعت طلب تقسیم شود انتظار عدالت و رشد و توسعه از آن خواسته بیخودی میباشد.
همچنین ایشان ادامه فرمانروایی معاویه را که حکومت اشراف بود و پادشاهی کسری و قیصر را یادآوری می نمود، منهدم کننده سنت نبوی و تایید ظلم و جور و بازگشت به جاهلیت تشخیص دادند و در مورد تکفیریون ، ایشان یقین بر این داشتند که این گروه جاهل و خودکامه در صورت ادامه حیات سیاسی شان در تمامی مراحل حیات حکومت اسلامی کاری بجز کارشکنی و اقدامی بجز تقویت تعصبات جاهلی نخواهند داشت. پس عقلانیت را در چیزی جز مبارزه با فساد ندیدند.
*آناج
حضرت علی (ع) برای اتمام حجت و آزمودن اراده مردم در اصرارشان برای قبول نمودن خلافت از سوی حضرت، چند بار استنکاف نموده و فرمودند: «دَعونی واَلتَمِسوا غیری» یعنی «مرا رها کنید و دیگری را بجویید» اما با اصرارهای فراوان مردم راضی به قبول خلافت شدند و بیعت انجام شد.
نخستین کسی که پیشدستی کرد و در صف مقدم با آن حضرت بیعت کرد، طلحة بن عبیدالله بود. گویند دست وی و یا یکی از انگشتانش در یکی از جنگها مصدوم شده و شل بود و چون با آن دست بیعت کرد، یکی از حاضران در مجلس به نام قبیصة بن جابر اسدی گفت: انا لله و انا الیه راجعون. عجب حالتی! اول دستی که بر دست امیرمؤمنان علیهالسلام به بیعت داده شد، دست شَل است. به خدا سوگند که بیعت طلحه پایدار نماند و ناقص گردد و همینگونه شد.
شایان ذکر است که امیرمومنان از هرگونه جنگ و درگیری بدون ضرورت و اجبار اِباء میورزیدند و بهترین دلیل این مدعی رهنمود ایشان به مالک اشتر است که در منشور معروف حکومتی خویش ، وی را از هرگونه خون ریزی و بنیان نهادن حکومت بر جنگ و جدال، به شدت نهی میکنند: «ایّاکَ و الدماءَ و سَفکِها بِغَیرِ حِلِّها...» یعنی «مراقب زندگی و حیات انسان ها باش تا بدون دلیل خون کسی ریخته نشود» و«لا تَقوّیَنَّ سُلطانک بِسَفکِ دَمٍ حَرام» یعنی « حاکمیت خودت را بر ریختن خونهای بیگناهان استوار مکن».
اما با این حال حضرت سه دسته شمشیر را روبروی عقلانیت انقلابی و رحمانیت اسلامی خویش مشاهده نمود. دسته اول گروهی از یاران رزمنده و منتسبین پیامبراعظم مانند طلحه و زبیر بودند که با داعیه خلافت و ریاست و به دلیل عدم تحمل عدل علوی، یادگار پیامبر اکرم! جناب عایشه را نیز به دلیل واهی خون خواهی عثمان با خود همراه نمودند که به کشته شدن بیش از ده هزار تن از مسلمانان انجامید.
دسته دوم شمشیرهای قشر اشرافیگری بود که به زندگی شاهانه و سلطنت مابانه عادت کرده بودند و انتظار ابقای این شیوه را از طرف امیرالمومنین(ع) داشتند که با مخالفت ایشان مواجه شده و دستور به بیعت و عزل معاویه از این مقام گرفتند، وی با سرپیچی از فرمان، بهانه خون خواهی عثمان را عنوان نموده و آماده جنگ شد.
دسته سوم شمشیرهای تکفیریون و شیوخ نهروان بودکه ابتدا با ساده لوحی حضرت را مجبور به پذیرش حکمیت نموده و سپس پذیرش حکمیت را کفر و گناه دانسته و رو در روی امیرمومنان قرار گرفتند.
در هر سه مورد عقلانیت انقلابی و اسلام رحمانی امیرمومنین ایشان را وادار نمود که از تعامل ذلیلانه با این سه گروه خودداری نماید، چون عقل ایشان نمی پذیرفت انقلاب محمدی در معرض انحراف و کجی قرار گیرد و اسلام ایشان به نفع مردم، رحمانی بود نه به نفع زیاده طلبان و اشراف!
حضرت به خوبی میدانستند که گروه اول به جز گرفتن سهم حکومتی که شامل سهم سیاسی و رانت اقتصادی میشد، راضی نمیشدند و حکومتی که مانند گوشت قربانی در دست زیاده خواهان منفعت طلب تقسیم شود انتظار عدالت و رشد و توسعه از آن خواسته بیخودی میباشد.
همچنین ایشان ادامه فرمانروایی معاویه را که حکومت اشراف بود و پادشاهی کسری و قیصر را یادآوری می نمود، منهدم کننده سنت نبوی و تایید ظلم و جور و بازگشت به جاهلیت تشخیص دادند و در مورد تکفیریون ، ایشان یقین بر این داشتند که این گروه جاهل و خودکامه در صورت ادامه حیات سیاسی شان در تمامی مراحل حیات حکومت اسلامی کاری بجز کارشکنی و اقدامی بجز تقویت تعصبات جاهلی نخواهند داشت. پس عقلانیت را در چیزی جز مبارزه با فساد ندیدند.
*آناج