شهدای ایران: 28 سال از عروج ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) می گذرد اما هنوز این شخصیت بزرگ جهان اسلام ابعاد مختلفی دارد که باید شناخته شود و به گفته مقام معظم رهبری امام خمینی(ره) یک حقیقت همیشه زنده است، در این زمینه گفتگویی داشتیم با سید جواد موسوی که شش سال محافظ حضرت امام(ره) و خانواده ایشان بود.
سید جواد موسوی اظهار داشت: سال آخر دبیرستان بودم که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، بعد از انقلاب که دیپلم گرفتم با توجه به ضرورت کشور برای دفاع از مرزها با دوستانم برای رفتن به کردستان وارد سپاه شدیم، بعد از شروع جنگ تحمیلی هم به جبهه اعزام شدیم.
برای حفاظت از امام انتخاب شدم
موسوی بیان داشت: اوایل انقلاب بود و منافقین به شدت فعالیت می کردند ، چند ماه دوره های مخصوصی را گذراندم و وارد یگان حفاظت از شخصیت ها شدم، محافظ شخصیت های مختلفی مانند آیت الله یزدی ، آیت الله جنتی، آیت الله آذری قمی، آیت الله صانعی، را عهده دار بودم تا اینکه شهید بنیادی که آن زمان مسئول تیم حفاظت از شخصیت ها بود به من و منصورپاشایی پیشنهاد داد تا به خاطر وضعیت جسمی و تحقیقات که قبلا انجام داده بودند به بیت حضرت امام برویم و محافظ حاج احمد آقا بشویم من اوایل تمایل نداشتم زیرا میخواستم به جبهه برم، اما گفتند وظیفه ، ضرورت و تکلیف است من هم پذیرفتم سه ماه به این ماموریت بروم اما این سه ماه به علت شدت علاقه به امام و حفاظت از بیت شش سال شد از اواخر سال 60تا سال 66در خدمت جماران و بیت حضرت امام بود.
محافظ امام خمینی(ره) گفت: بعدا که به بیت امام رفتم متوجه شدم قرار بود محافظت از بیت و شخص امام را داشته باشم، آن زمان به خاطر بحث منافقین و نفوذی ها و انفجار دفتر نخست وزیری احتیاط می شد، حاج احمد خمینی از ائمه جمعه خواسته بودند که چند نیروی سالم و شناخته شده برای حفاظت از بیت اعزام کنند از قم هم از آیت الله مشکینی می خواهد که چند نیرو به بیت اعزام کنند،از مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز ، یزد و قم یک مجموعه25 نفری شدیم برای حفاظت از بیت امام خمینی(ره) زیرا با توجه به حساسیت ها موجود حفاظت از تک تک اعضای خانواده امام از جمله همسر، دختران، پسران، عروس ها و نوه های امام خمینی(ره) نیز باید توسط تیم حفاظت انجام می شد.
ترور نافرجام حاج احمد خمینی
وی افزود: خودروهای حفاظت که برای تعمیر به تعمیرگاه برده می شد نیز با اسکورت برده می شد زیرا منافقین به شدت فعال بودند و ترورهای زیادی انجام می شد یک روز که خودروی حاج احمد آقا برای تعمیر به تعمیرگاه برده می شد منافقین که لباس کمیته پوشیده بودند و خودرو ها را بازرسی می کردند به تَصور اینکه حاج احمد درون خودرو است به خودرو حمله کردند و نانجک پردتاب کرده بودند و بین منافقین و محافظین درگیری شد که خودور و تجهیزات آسیب جدی دیدند اما خدا را شکر با عکس العمل مناسب محافظین به هیچ یکی از افراد از جمله راننده و تیم اسکورت آسیبی نرسید.
اوایل انقلاب از هر استانی افراد زبده و ماهر برای حفاظت از بیت حضرت امام به جماران آمده بوده بودند اما کم کم بعد از مامورتشان به پایان رسید و از طرف شهرهایی هم که آمده بودند پشتیبانی و جایگزین انجام نشد، کم کم همه محافظان بیت حضرت امام از بچه های قم شدند و بعد از یکی دوسال کل بچه های تیم حفاظت بیت امام قمی ها بودند.
قمی ها مورد اعتمام امام بودند
موسوی تصریح کرد: همچنین حاج احمد آقا و خود حضرت امام عنایت خاصی به بچه های قم داشتند، و بعدها که خودم با امام مراوده داشتم دیدم که حساسیت خاصی به بچه های قم داشتند و به شجاعت و نجابت بچه های قم اعتقاد داشتند آن زمان چند مسئله مطرح بود هم مسئله حفاظت و هم اینکه محارم امام خمینی در بیت بودند، آن زمان اکثرا همه جوان بودند و مجرد و قمی ها به گونه ای خود را نشان داده بودند که حاج احمد آقا و امام خمینی به سلامت نفسانی قمی ها اعتماد کامل داشتند.
در طول روز محافظان چند ماموریت داشتند ، همسر حاج احمد دانشگاه می رفتند، حسن و یاسر خمینی به مدرسه می رفتند، همسر امام در هفته چند روز به اقوام سرکشی می کردند حاج احمد هم به عنوان نماینده امام رفت و آمد داشتند و همه این رفت و آمد ها با حفاظت انجام می شد.
یک روز با امام
محافظ حضرت امام خاطر نشان کرد: حضرت امام صبح ساعت 7 به دفتر کار خود می رفتند و مشغول کار روزانه می شدند، پزشکان در ابتدا حضرت امام را معاینه و وضعیت سلامت جسمانی وی را مورد بررسی قرار می دادند، بعد مسئولین دفتری می آمدند و به امور خمس و ذکات، شهریه و امورات دیگر را رسیدگی می کردند و سپس دیدار های عمومی شروع می شد، معمولا در هفته یکبار دیدار با خانواده شهدا داشتند، در دیدار با خانواده شهدا سخنرانی نداشتند و بیشتر ابراز حساسات بود.
بعد در دیدار های عمومی دیدار با شخصی ت هایی بود که از قبل برای دیدار هماهنگ کرده بودند، و گزارش ها را به امام می دادند و بعد از اتمام کا امام خمینی به اندرونی می رفتند برای نماز و نهار و تقریبا برنامه روزانه همین بود.
در دیدار با جانبازان امام هیجان زده می شد
وی گفت: لحظه لحظه حضور در کنام امام خاطره بود امام به جانبازان بسیار ارادت داشتند و از دیدن جانبازان خوشحال می شدند، سال 65 که به امام خمینی یک حمله قلبی دست داد از آن به بعد یک محرک روی سینه امام خمینی نصب بود پزشکان از طریق مانتیورهای که برای کنترل قلب بود قلب امام را کنترل می کردند ، پزشکان به من گفتند که وقتی امام با جانبازان دیدار دارد ضربان قلبشان بیشتر و بسیار هیجان زده می شوند سعی کنید امام با جانبازان دیدار نداشته باشد.
موسوی اظهار داشت: کسانی که به دیدار می آمدند محو امام می شد و محل را ترک نمی کردند و هر گاه ما به مردم تذکر می دادیم امام خمینی سرشان را بالا می آورند و ناراحت می شد و یکبار هم به آقای صانعی گفت به پاسدار ها بگویید به مردم اهانت نکنند اگر اینطور باشد من دیگر اجازه نمی دهم بیایند، ما هم با یک ترفند خاصی قبل از اینکه امام تشریف بیاورند مردم را قانع می کردیم که به خاطر خود حضرت امام کاری نکنند که ایشان ناراحت شوند و زودتر دیدار را تمام کنید زیرا قلب امام ناراحت است.
وی افزود: امام معمولا بالای ایوان می نشستند و یک نرده ای بود که دست امام روی آن بود و کسانی که به دیدار امام می آمدند دست امام را می بوسیدند یک روز یک جانباز به دیدار امام خمینی امده بود، دست امام را که گرفت ببوسد دست امام را کشید امام از شدت درد از جا بلند شد من نزدیک رفتم امام با اشاره دست جلوی من را گرفت که کاری نداشته باشید بعد از اینکه جانباز رفت کف دست امام خمینی را که دیدم خونی شد بود و پشت آرنج امام زخمی شده بود امام مدام می گفت چیزی نیست، تا نکند ما به جانباز حرفی بزنیم.
وقتی شخصیت ها نزد امام خمینی می آمدندایشان نشسته بودند یک روز محسن رضایی یکی از پاسداران را نزد امام آوردند و گفتند این رزمنده30 روز بدون آذوقه در محاصره بوده و دست خالی در برابر دشمنان مقاومت کرده و منطقه را از دست نداده است تا نیروهای کمکی برسند ، امام خمینی با شنیدن این توصیف با یک لبخند از جا بلند شد و سرو صورت این رزمنده را بوسیدند و کنار خودشان نشاند و شرح ماجرا را از رزمنده سوال کردند.
امام آن عزت و احترامی که به آن رزمنده که شاید 22یا 23 سال داشت گذاشتند به شخصیت های داخلی و خارجی که نزد ایشان می آمدند نگذاشت.
مرضیه مهدیلو
سید جواد موسوی اظهار داشت: سال آخر دبیرستان بودم که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، بعد از انقلاب که دیپلم گرفتم با توجه به ضرورت کشور برای دفاع از مرزها با دوستانم برای رفتن به کردستان وارد سپاه شدیم، بعد از شروع جنگ تحمیلی هم به جبهه اعزام شدیم.
برای حفاظت از امام انتخاب شدم
موسوی بیان داشت: اوایل انقلاب بود و منافقین به شدت فعالیت می کردند ، چند ماه دوره های مخصوصی را گذراندم و وارد یگان حفاظت از شخصیت ها شدم، محافظ شخصیت های مختلفی مانند آیت الله یزدی ، آیت الله جنتی، آیت الله آذری قمی، آیت الله صانعی، را عهده دار بودم تا اینکه شهید بنیادی که آن زمان مسئول تیم حفاظت از شخصیت ها بود به من و منصورپاشایی پیشنهاد داد تا به خاطر وضعیت جسمی و تحقیقات که قبلا انجام داده بودند به بیت حضرت امام برویم و محافظ حاج احمد آقا بشویم من اوایل تمایل نداشتم زیرا میخواستم به جبهه برم، اما گفتند وظیفه ، ضرورت و تکلیف است من هم پذیرفتم سه ماه به این ماموریت بروم اما این سه ماه به علت شدت علاقه به امام و حفاظت از بیت شش سال شد از اواخر سال 60تا سال 66در خدمت جماران و بیت حضرت امام بود.
محافظ امام خمینی(ره) گفت: بعدا که به بیت امام رفتم متوجه شدم قرار بود محافظت از بیت و شخص امام را داشته باشم، آن زمان به خاطر بحث منافقین و نفوذی ها و انفجار دفتر نخست وزیری احتیاط می شد، حاج احمد خمینی از ائمه جمعه خواسته بودند که چند نیروی سالم و شناخته شده برای حفاظت از بیت اعزام کنند از قم هم از آیت الله مشکینی می خواهد که چند نیرو به بیت اعزام کنند،از مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز ، یزد و قم یک مجموعه25 نفری شدیم برای حفاظت از بیت امام خمینی(ره) زیرا با توجه به حساسیت ها موجود حفاظت از تک تک اعضای خانواده امام از جمله همسر، دختران، پسران، عروس ها و نوه های امام خمینی(ره) نیز باید توسط تیم حفاظت انجام می شد.
ترور نافرجام حاج احمد خمینی
وی افزود: خودروهای حفاظت که برای تعمیر به تعمیرگاه برده می شد نیز با اسکورت برده می شد زیرا منافقین به شدت فعال بودند و ترورهای زیادی انجام می شد یک روز که خودروی حاج احمد آقا برای تعمیر به تعمیرگاه برده می شد منافقین که لباس کمیته پوشیده بودند و خودرو ها را بازرسی می کردند به تَصور اینکه حاج احمد درون خودرو است به خودرو حمله کردند و نانجک پردتاب کرده بودند و بین منافقین و محافظین درگیری شد که خودور و تجهیزات آسیب جدی دیدند اما خدا را شکر با عکس العمل مناسب محافظین به هیچ یکی از افراد از جمله راننده و تیم اسکورت آسیبی نرسید.
اوایل انقلاب از هر استانی افراد زبده و ماهر برای حفاظت از بیت حضرت امام به جماران آمده بوده بودند اما کم کم بعد از مامورتشان به پایان رسید و از طرف شهرهایی هم که آمده بودند پشتیبانی و جایگزین انجام نشد، کم کم همه محافظان بیت حضرت امام از بچه های قم شدند و بعد از یکی دوسال کل بچه های تیم حفاظت بیت امام قمی ها بودند.
قمی ها مورد اعتمام امام بودند
موسوی تصریح کرد: همچنین حاج احمد آقا و خود حضرت امام عنایت خاصی به بچه های قم داشتند، و بعدها که خودم با امام مراوده داشتم دیدم که حساسیت خاصی به بچه های قم داشتند و به شجاعت و نجابت بچه های قم اعتقاد داشتند آن زمان چند مسئله مطرح بود هم مسئله حفاظت و هم اینکه محارم امام خمینی در بیت بودند، آن زمان اکثرا همه جوان بودند و مجرد و قمی ها به گونه ای خود را نشان داده بودند که حاج احمد آقا و امام خمینی به سلامت نفسانی قمی ها اعتماد کامل داشتند.
در طول روز محافظان چند ماموریت داشتند ، همسر حاج احمد دانشگاه می رفتند، حسن و یاسر خمینی به مدرسه می رفتند، همسر امام در هفته چند روز به اقوام سرکشی می کردند حاج احمد هم به عنوان نماینده امام رفت و آمد داشتند و همه این رفت و آمد ها با حفاظت انجام می شد.
یک روز با امام
محافظ حضرت امام خاطر نشان کرد: حضرت امام صبح ساعت 7 به دفتر کار خود می رفتند و مشغول کار روزانه می شدند، پزشکان در ابتدا حضرت امام را معاینه و وضعیت سلامت جسمانی وی را مورد بررسی قرار می دادند، بعد مسئولین دفتری می آمدند و به امور خمس و ذکات، شهریه و امورات دیگر را رسیدگی می کردند و سپس دیدار های عمومی شروع می شد، معمولا در هفته یکبار دیدار با خانواده شهدا داشتند، در دیدار با خانواده شهدا سخنرانی نداشتند و بیشتر ابراز حساسات بود.
بعد در دیدار های عمومی دیدار با شخصی ت هایی بود که از قبل برای دیدار هماهنگ کرده بودند، و گزارش ها را به امام می دادند و بعد از اتمام کا امام خمینی به اندرونی می رفتند برای نماز و نهار و تقریبا برنامه روزانه همین بود.
در دیدار با جانبازان امام هیجان زده می شد
وی گفت: لحظه لحظه حضور در کنام امام خاطره بود امام به جانبازان بسیار ارادت داشتند و از دیدن جانبازان خوشحال می شدند، سال 65 که به امام خمینی یک حمله قلبی دست داد از آن به بعد یک محرک روی سینه امام خمینی نصب بود پزشکان از طریق مانتیورهای که برای کنترل قلب بود قلب امام را کنترل می کردند ، پزشکان به من گفتند که وقتی امام با جانبازان دیدار دارد ضربان قلبشان بیشتر و بسیار هیجان زده می شوند سعی کنید امام با جانبازان دیدار نداشته باشد.
موسوی اظهار داشت: کسانی که به دیدار می آمدند محو امام می شد و محل را ترک نمی کردند و هر گاه ما به مردم تذکر می دادیم امام خمینی سرشان را بالا می آورند و ناراحت می شد و یکبار هم به آقای صانعی گفت به پاسدار ها بگویید به مردم اهانت نکنند اگر اینطور باشد من دیگر اجازه نمی دهم بیایند، ما هم با یک ترفند خاصی قبل از اینکه امام تشریف بیاورند مردم را قانع می کردیم که به خاطر خود حضرت امام کاری نکنند که ایشان ناراحت شوند و زودتر دیدار را تمام کنید زیرا قلب امام ناراحت است.
وی افزود: امام معمولا بالای ایوان می نشستند و یک نرده ای بود که دست امام روی آن بود و کسانی که به دیدار امام می آمدند دست امام را می بوسیدند یک روز یک جانباز به دیدار امام خمینی امده بود، دست امام را که گرفت ببوسد دست امام را کشید امام از شدت درد از جا بلند شد من نزدیک رفتم امام با اشاره دست جلوی من را گرفت که کاری نداشته باشید بعد از اینکه جانباز رفت کف دست امام خمینی را که دیدم خونی شد بود و پشت آرنج امام زخمی شده بود امام مدام می گفت چیزی نیست، تا نکند ما به جانباز حرفی بزنیم.
وقتی شخصیت ها نزد امام خمینی می آمدندایشان نشسته بودند یک روز محسن رضایی یکی از پاسداران را نزد امام آوردند و گفتند این رزمنده30 روز بدون آذوقه در محاصره بوده و دست خالی در برابر دشمنان مقاومت کرده و منطقه را از دست نداده است تا نیروهای کمکی برسند ، امام خمینی با شنیدن این توصیف با یک لبخند از جا بلند شد و سرو صورت این رزمنده را بوسیدند و کنار خودشان نشاند و شرح ماجرا را از رزمنده سوال کردند.
امام آن عزت و احترامی که به آن رزمنده که شاید 22یا 23 سال داشت گذاشتند به شخصیت های داخلی و خارجی که نزد ایشان می آمدند نگذاشت.
مرضیه مهدیلو