وحید جلیلی مقارن اعلام نتایج انتخابات شورا ها و ریاست جمهوری، تحلیلی تفصیلی از انتخابات ارایه کرد.
شهدای ایران: وحید جلیلی به دعوت تشکل مردمی "فتیه" در مشهد شنبه (سی خرداد96)؛ مقارن اعلام نتایج انتخابات شورا ها و ریاست جمهوری، تحلیلی تفصیلی از انتخابات ارایه کرد که متن ویراسته آن را می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلَّذینَ جاهَدوا فینا لَنهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»
اگر اجازه بدهید چون دوستان هنوز از شوک در نیامدهاند! نگاهی از بیرون به انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری بیندازیم.
دوازدهم، پرشکوه است
یادم هست در سال 58 یا 59 در سلمانی "ممدآقا" در بیستمتری طلاب، بحث این بود که شش ماه دیگر تمام است، نظام شش ماه دیگر نخواهد بود! خلاصه این شش ماه شد شش سال و الان نزدیک چهل سال شده و عدهای نگران بودند و عدهای مشتاق که جمهوری اسلامی... . اشرار زیادی در این آرزو مردند که هفته دیگر، ماه دیگر، سال دیگر جمهوری اسلامی از بین میرود!
و دیروز، انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری هم برگزار شد.همین دوازدهمش خیلی باشکوه است.و دقیقا در همین روز ترامپ، شتافت به عربستان.این هم پایان تاریخ!
1789 دو اتفاق در دنیا میافتد؛ یکی انقلاب کبیر فرانسه است، دیگری شکلگیری نظام آمریکا؛ مجموعه بحثهایی که تحت عنوان رنسانس و نگاه اومانیستی به عالم و نگاه سکولار به مناسبات زندگی آغاز شده بود، در این مقطع از قرن هجدهم به صورت سیاسی خاص خودش رسید و این دو اتفاق، آغاز یک جریان جدیدی در فلسفه قدرت در دنیا بود.
نزدیک 250 سال میگذرد و لیبرالها ادعا کردهاند که لیبرالیسم؛ پایان تاریخ است و بعدش هیچی نیست!حالا سال 2017 است، آقای ترامپ به عنوان نماینده لیبرالترین دولت جهان و نماد بیش از دویست سال تلاش برای تحقق لیبرالیسم، اولین سفر خارجیاش را به چه کشوری میرود؟ کشوری که یک قبیله ادارهاش میکند!
مدرنترین رییس جمهور جهان، مشتاقانه به آغوش بَدویترین حکومت دنیا! میرود و چه دل و قلوهای به هم میدهند و میگیرند. جای لیلی و مجنون و رومئو و ژولیت خالی! این هم پایان تاریخ!
همین یک تصویر کافی است که تحلیل روشنی را از جهان، دو و نیم قرن بعد از انقلاب فرانسه و تأسیس آمریکا به ما بدهد.میزبان ترامپ، رییس قبیلهای است که مردم کشورش تفاوت صندوق رأی و کندوی عسل را نمیدانند!، یعنی در عمرشان یک بار هم حضور در یک انتخابات سیاسی را تجربه نکردهاند. کشوری که خانمها در آن اجازه رانندگی ندارند.
حکومتی که مخالفان سیاسیاش را با شمشیر گردن میزند و همین حکومت، بهترین، صمیمانهترین و گرمترین روابط (نه فقط روابط سیاسی، بلکه روابط خانوادگی) را با دولتمردان لیبرال و مدرن جهان دارد و بالعکس آنها هم بهترین روابطشان را با اینها دارند.با همان شمشیری که گردن مخالفان سیاسیشان را می زنند با رفقای لیبرل و مدرنشان می رقصند. همان شمشیری که سر شیخ نمر را از تن جدا کرده طلا اندود می شود و ترامپ در قهقهه پس از رقص باافتخار به عنوان هدیه قبولش می کند.اولین سفر خارجیِ ترامپِ لیبرال و مدرن ؛ همزمان است با انتخابات ما.
جالب این است که هر دوی اینها؛ هم آقای ملک سلمان و هم آقای دونالد ترامپ اعلام میکنند که مقابله با جمهوری اسلامی دستور کار اصلی اجلاس ریاض است! در این دنیای اشباع شده از ریاکاری، باید هم؛ این جمهوری متفاوت با لیبرالیسم و این اسلام متفاوت با سعودی مسئله ساز شود. چرا چنین کینهای، و به تعبیر قرآن "غیظ"ی از جمهوری اسلامی در دل این ریاکارها است؟
نکتهاش این است که جمهوری اسلامی یک الگوی مستقل را به رخ کشیده که همه اینها را دچار چالش کرده است. این خیلی قابل توجه است که دو سر تحجر و تجدد؛ راهزنان ِ بدویت مدرن و مدرنیت بدوی ؛ علیه جمهوری اسلامی متحد شده اند و نزدیکی ماهوی شان آشکار شده است.
هر انتخاباتی در ایران، نخبگان و تودههای اینها را مسئلهدار میکند که در دوقدمی ما، ایران که تا چهل سال پیش پادشاهی بود، سی و ششمین انتخاباتش را برگزار میکند؛ ، با خودش میگوید، چرا یک قبیله باید بر ما حاکم باشند؟چرا من هیچ نقشی در تعیین سرنوشت کشورم نباید داشته باشم؟!
از اینها شما بگیرید تا لسآنجلس و واشنگتن و نیویورک؛ نگاه میکنند و میبینند، انتخاباتی که در ایران برگزار میشود از جهت آزادی بیان، از جهت نقد بیرحمانه و صریح، از جهت رقابت شدید و جدی (تا لحظه آخر هیچ کسی نمیداند، چه کسی برنده میشود) نه تنها از هیچیک از انتخاباتهای غرب کم نمیآورد، بلکه از بیشتر آنها جلوتر است. در بعضی از امور مانند درصد مشارکت، ما از آنها بالاتر هم هستیم، مشارکت در آمریکا 55 درصد است و ما 73 درصد.
کشوری که چهل سال است مدام دارند علیهاش تبلیغات میکنند که اینها مخالف دموکراسیاند، اینها مستبدّند، دیکتاتوریاند. از این منظر نگاه کنید، باید هم رییس قبیله مدرن، سراسیمه برود توی بغل این قبیله و بگوید جمع شویم، یک غلطی بکنیم، یک خاکی بر سرمان بریزیم.غرب؛ چه می توانست که نکرد؟!
حدود چهل سال است که جمهوری اسلامی به وجود آمده و غرب و سرسپردگانش در منطقه کوچکترین همدلی و همکاری با جمهوری اسلامی نداشتهاند و برعکس هر آن چه که از دستشان بر میآمده، علیه ایران به کار بردهاند. یعنی یک نفر بیاید ادعا بکند، غرب میتوانست یک کار علیه ایران بکند و نکرد، بدتر از بمباران شیمیایی مناطق مسکونی که نداریم؟ (در حلبچه و سردشت) تا این حد غرب و صدام با هم همکاری کردند، تا زدن هواپیمای مسافربری و... .هیچ کار نظامی و سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی نماند که انجام نداده باشند. یک گرگ خونخوار وحشی مانند صدام را هشت سال به جان این جمهوری انداختند علاوه بر آن فشارهای سیاسی، تحریم و تبلیغات عجیب و غریب، و پروپاگاندا علیه ایران ... .
هیچ کمکی که نکردند، تمام توطئههایشان را هم به کار گرفتند، اما جمهوری اسلامی نابود که نشد، هیچ، تضعیف که نشد، هیچ، روز به روز هم قدرتمندتر شد.امروز جمهوری اسلامی در جهان اسلام و در منطقه اوّلا امنترین کشور است؛ از عربستان گرفته تا ترکیه تا افغانستان و عراق، هیچ کشوری با امنیت ایران نداریم.مردمسالارترین کشور منطقه است؛ معیارهای دموکراسی در ایران در تراز جهانی است، پهلو به پهلوی همه مدّعیان میزند.نقش تعیینکننده و حذفنشدنی در معادلات منطقهای و جهانی دارد.پیشروترین در علم و فنآوری؛ هستهای، هوافضا، نانوتکنولوژی، موشکی، حتی در بعضی از اینها در رده جهانی است و جزو هفت، هشت کشور اول دنیا است.
فقط هم بحثهای صنعتیاش نیست، حتی در هنر و سینما برجستهتر و بالندهتر از اغلب کشورها است؛ (مقایسه کنید باکارنامه سی چهل ساله سینمای ضعیف و سخیفِ دوران طلاییِ ارتباط با غرب در ایرانِ اعلیحضرت)
از این منظر نگاه بکنید به جمهوری اسلامی و به انتخابات.صدها سال دین منهای سیاست را تبلیغ کردند....صدها سال است در دنیا دارند تبلیغ میکنند که : سیاست ؛منهای دین و دین؛ منهای سیاست ! چقدر غربیها و غربزدهها تلاش کردند؟
حالا این انتخاباتی که مثلا ما دلمان ازش خون است، دعوا بر سر چی بوده است؟ چهار تا نامزد بودند، دو تا آخوند و دو تا تحصیلکرده علوم مدرن، یکی تحصیل کرده فرانسه و دیگری در دانشگاه داخلی. الان آن دو نفر روی هم هفتصد هزار رأی آوردند و دو آخوند یکی فقط شانزده میلیون! و دیگری 23 میلیون! دویست سال است دارند میگویند دین منهای سیاست و سیاست منهای دین، حالا بیش از چهل میلیون نفر آمدند یکی میگوید آن روحانی سید خوب است، دیگری میگوید آن روحانی دیگر خوب است! کجا رأی گرفتهاند؟ در چند هزار مسجد.
از منظرجهانی و بیرونی نگاه کنید! صدها سال است متفکّرانشان، نخبگانشان ، نظریهپردازانشان، ارتشها و تانکها و دولتهایشان ، همه و همه در غرب بسیج شدهاند که اثبات کنند: "دین منهای سیاست و سیاست منهای دین"! و اینها را از هم جدا بکنند، بعد؛ جهانیان میبینند در جمهوری "اسلامی" با این اوصاف که گفتیم و آن همه فشارهایی که گفتیم: عجب نظامِ آزادی و عجب مردم سالاریِ جدّی، رقابتی و پرشوری!
انتخابات 88 و تأثیرش در شروع بیداری اسلامی
سال 89 در مسجد صنعتگران گفتم و منتشر هم شد که انتخابات 88 ایران ظرفیت این را دارد که به یک مطالبهی وسیعی در جهان اسلام و در کشورهای اسلامی بینجامد. از شانس ما هفتهی بعدش بیداری اسلامی شروع شد! بنده بر اساس تحلیل گفتم چشم برزخی که نداشتیم!
تحلیلم این بود که چون آنها میخواستند آقای احمدینژاد را تخریب کنند انتخابات 88 را خیلی خوب منعکس کردند، فحشها و انتقادات تند اینها را در سطح جهانی بازتاب دادند. این اثر عکس داشت، یعنی هیچ انتخاباتی به اندازهی 88 منعکس نشده بود. البته خوب تکنولوژیهای ارتباطاتی هم گسترش پیدا کرده بود. معلوم است وقتی در جهان عرب اینها منعکس شد، گفتند شما که میگفتید جمهوری اسلامی استبداد است، دیکتاتوری است، کسی جرأت ندارد حرف بزند ...، عجب نظام آزادی، عجب دموکراسی پرشور جدّیای! به شدت تأثیر گذاشته بود در منطقه.
و یک دلیلِ اینکه در سال 88 آنطور بازی را به هم زدند، همین بود، از این میترسیدند. خدا لعنت کند، فتنه گرانی را که از نفهمیشان، یا قدرت پرستیشان، یا حسادتشان، یا هر اسمی که میخواهید روی این رذالتشان بگذارید، که اگر آن بازی اتفاق نمیافتاد، خیلی بیش از اینها آن انرژی که در جهان اسلام آزاد میشد، به نتایج خیلی بالاتری میتوانست برسد.
انتخابات 96 یک مدل کامل مردمسالاری شد
انتخابات دیروز از این جهت مزیتهای انتخابات 88 را دارد.در سال 88 شما اولا یک دموکراسی رقابتی جدی و بیتعارف را به رخ جهان کشیدید.ثانیا یک دولت با یک رأی خیلی خوب، حالا آن دفعه 63 درصد، این بار 57 درصد، یک دولت مستقر منبعث از آراء مردم با رأی خوب و مقتدر،ثالثا یک اپوزسیون قوی قانونی، که سیزده میلیون رأی داشتند، یعنی پازل سیاسی نظام تکمیل شده بود:
مشارکت بالا(بالای هشتاد درصد ) ؛دولت قوی ( با 63 درصد رأی) و اپوزسیون قانونی قدرتمند ( با حدود پانزده میلیون رأی)، یک نظام ایده آل درجه یک! که آمریکاییها و فتنهگرها با آن آشوبها انرژیاش را هدر دادند؛ امروز هم همین اتفاق افتاده است و به معنای واقعی جمهوریت را به رخ کشیده است.
بعضی بچهها پیامهای آقا را که میخوانند، با خودشان میگویند: آقا دارد چه میگوید، میگویند دل ما خون است یا بعضی میگویند قربان دل خون آقا بشوم! این پیام تبریک چیست، دیگر باید شیعه تقیه کند!نه آقا، این چیزهایی که آقا میگوید از سر صدق میگوید، چرا؟چون با یک غوره سردیاش نمیکند و با یک مویز گرمیاش کند، چون سعهی صدر و بصیرت دارد. بصیرت نه به معنای کلیشهای و بیرمقی که بعضی از ما استفاده میکنیم.
خوب این یک منظر؛ که از بیرون نگاه کنیم و دلمان آرام بگیرد که اتفاق مثبتی افتاده است؛ این چیزی که آقا امروز در پیامشان آوردند، ایشان با صدق صحبت میکنند با مردم، آقا از بالا میبینند، وقبلا هم گفته بودند برای من اصل؛ مشارکت است.
جمهوریت و سبک زندگی انقلابی
خوب، حالا بیاییم از منظر داخلی یک مقدار نزدیکتر نگاه کنیم.از نزدیک که نگاه میکنیم -بنده شخصاً حسّ خودم را دارم میگویم-، من وقتی که میبینم یک همشهری و هموطنم ذیل پرچم جمهوری اسلامی دارد هورا میکشد و اظهار خوشحالی میکند که کاندیدایش برنده شده است، از ته دلم خوشحال میشوم اگر چه دارد به من چنگ و دندان نشان میدهد و میگوید حالتان را گرفتیم!
این فرق ماهایی است که برایمان اصل نظام فراتر از دعواهای سطوح بعدی، ارزش دارد و موضوعیت دارد. ممکن است مثلاً بگویم اگر کاندیدای ما رأی میآورد بهتر میشد، خوشحالتر میشدیم و حتی ناراحت باشیم از اینکه مثلاً چرا آن فرصت بهتر به وجود نیامد و ... . ولی واقعاً آن جنبهی دیگرش هم برایم مهم است.
شما الان نگاه کن ذیل نظام مقدس جمهوری اسلامی؛ بیست و سه، چهار میلیون آدم، شاد و خوشحال هستند. احساس قدرت میکنند، احساس آزادی انتخاب دارند. این خیلی ارزشمند است. والله اینها ارزشمند است.
این را شهدای ما آوردند. هزاران سال بر این ملت گذشت هزاران سال، یک روز، دو روز، ده سال، صد سال و پانصد سال نیست. هزاران سال بر این ملت گذشت؛ این ملت آدم حساب نمیشدند. شما با یک چنین ملتی طرف هستید، یک چنین حافظهی تاریخی دارند، یک چنین سابقهی ذهنی دارند. نهادینه شده است مظلومیت در اینها. چه کسی آمد به اینها آزادی انتخاب داد؟ این افتخار ما است یک سید شیعهی مرجع تقلید مجاهدی آمد، او گفت «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد و به ملت ما حق انتخاب داد.
شاهان در این مملک چه میکردند، از شاپور ذواالاکتاف بگیرید تا ناصرالدین شاه قاجار و رضاخان و ... بعضی وقتها تاریخ را ورق بزنیم. چه جنایاتی میکردند! العیاذ بالله خدایی میکردند روی زمین.الان ملت آزاد است، این ارزشمند است. والله باید اشک شوق ریخت برای این. مخصوصا وقتی که با این گستردگی اتفاق میافتد. فقط شمال تهران رأی ندادند که. امروز هم آقای روحانی در پیامش میگفت. در روستاهای الیگودرز والشتر هم، ایشان و رقبایشان رأی دارند.
این خیلی قیمت دارد که آحاد مردم به شکل برابر حق رای دادن و مشارکت در تعیین سرنوشت دولت را دارند.آن بحثهای دیگر به جای خودش،(در وقتش از خجالت دولت هم در می آییم ) اما میخواهم بگویم این باید جزو سبک زندگی ما بشود که از خوشحالی مردم خوشحال بشویم. یکی از ارکان سبک زندگی انقلابی این است که از خوشحالی تودهها زیر بیرق جمهوری اسلامی خوشحال بشود، اگر چه به خلاف نظر او رأی داده باشند. اگر چه از یک جهت دیگرش ناراحتی داشته باشد. این باید بشود جزو سبک زندگی انقلابی ما.
شما فکر کنید این انرژی که در جامعهی ما آزاد شد، همین احساس آزادی که مردم کردند، این خیلی دستاورد بزرگی است. میخواهم بگویم این خیلی فرصت مهمی است که باید از این فرصت استفاده کرد. اگر با نگاه فرصتمحور نگاه نکنیم، این فرصتها از دست میروند. شکر این نعمت را نمیتوانیم به جا بیاوریم.
حتی همین عقدهگشاییهایی که شد. کمی حالش خوب شد. دو تا فحش داد، دو تا نمیدانم بالا و پایین ؛ یک دملی نیشتر خورد.
مردم؛ هدف هستند نه ابزار!
یک نکتهی مهم دیگر این است که ما یک کاروان هستیم، ما یک امّت هستیم. اصلاً نگاه دینی این است. «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ».
مردم ابزار ما نیستند. مردم هدف ما هستند. ما گاهی اوقات فکر میکنیم که ما میخواهیم برویم مثلاً فلان آرمان بزرگ را به دست بیاوریم، فلان قلهی بزرگ را فتح کنیم، خوب این ملت هم باید بشود تدارکات ما، یا عقبه پشتیبانی ما؟ نه آقا! همه با هم قرار است یک کاری را بکنیم. و این یک لوازمی دارد. او که پیامبر خدا بود با مردم مشورت میکرد، و به آن عمل میکرد؛ مشورتهایی که گاهی در نهایت معلوم میشد غلط بوده است. پیامبر خدا، که عقل کل است.
در قصّهی اُحُد، پیامبر مردم را جمع کردند فرمودند که چه کار کنیم؟ اینها میخواهند حمله کنند، یک عده گفتند در مدینه بایستیم، یک عده گفتند نه برویم در بیرون درگیر بشویم. بحث در گرفت. خود پیامبر هم نظرشان این بود که بمانند در شهر، ولی نظر جمع را پذیرفتند گفتند خیلی خوب برویم و رفتند و شکست خوردند. شما یکجا بیاورید که پیامبر گفتند: دیدید گفتم! توبیخ نکردند مردم را حتی.
مکلَّفان مُحِق؛ مُحِقّان مسئول
یک کار جمعی است. باید برای مردم حق انتخاب قائل باشی تا بعد بیایند آنطوری جان بدهند پای تکلیف. ولی وقتی که بگویی تو فقط تکلیف داری، حق نداری! پیغمبرش هم والله این حرف را نزد. پیغمبر میگفت حق دارید، حق اشتباه کردن دارید. یکی از مبانی جمهوری اسلامی این است که مردم حق دارند اشتباه کنند. امام فرق میکرد با من و شما. امام واقعاً به قول شهید آوینی از هر ده کلمهای که میگفت، هر ده کلمهاش دینی بود. با مبنا حرف میزد. چرا امام اینقدر پیش برد؟ به خاطر اینکه آدم دقیقی بود، آدم عمیقی بود. چرا خیلی از دیگران امام را نمیفهمیدند؟
به خاطر اینکه امام یک قلهی بالاتری بود، میدانست دارد چه کار میکند، میدانست استقرار جمهوریت در ایران اسلامی یعنی چه، میدانست حمایت از بنیصدر یعنی چه، بعضی "غوره نشده مویز شده"ها میگویند: "نه آقا، ایشان من باب أکل میته جمهوریت را پذیرفتند! ..." یا امام را متهم میکنند به اینکه: " بیسواد بود، فهمی از فلسفهی غرب نداشت، مدرنیته را نمیفهمید ، آمد قاتی کرد ساختارهای مدرن را با مبانی سنت"!
اما این تأویلهای الکی و این تفسیر از جمهوری اسلامی، هیچ سندی و حتی یک قرینه هم در حرف امام ندارد. همینطوری رجماً بالغیب یک چیزی میپرانند. با قیافههای ظاهر الصلاح موجّه.
پس جمهوریت در دل مبانی دینی ماست. جمهوریتی که امام میگفت و این که آقا دارد بارها تأکید میکند که جمهوریت ما مشابهتهایی با ساختارهای دموکراسی در غرب دارد ولی فکر نکنید ما این را از آنجا گرفتیم. نه! این مبانی ِخودی دارد.
پس باید خوشحال بود هم به خاطر خوشحالی مردم و هم به خاطر عصبانیت دشمنان.
استقلالِ پیش رفته و پیشرفت مستقل
درست است آنها بین بد و بدتر میگویند خوب این یکی انتخاب بشود از آن یکی بهتر است، ولی آنها با اساس مشکل دارند. آنها از درون خراشیده میشوند وقتی میبینند جمهوری اسلامی که چهل سال است دارند میگویند دیکتاتوری است، این انتخاباتها که برگزار میشود در این سطح رقابت و در این سطح آزادی. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَر» واقعاً همینطور است. میسوزند از درون. که یک الگویی شکل گرفته است از لحاظ سیاسی و ساز و کارهای دموکراتیک، بالاتر از استانداردهای منطقه که هیچ، تنه به تنهی کلی از کشورهای مدعی میزند. از جهت علمی روز به روز دارد پیشرفت میکند. از جهت نیروی انسانی روز به روز دارد قویتر میشود. مهارتهای انسانی و فنی و صنعتی و ... دارد در آن گسترش پیدا میکند. از جهت معادلات بینالمللی روز به روز پایش دارد محکمتر میشود. در سوریه اراده کند، در لبنان اراده کند، در عراق اراده کند میتواند کلی دردسر ایجاد کند برای کل قدرتهای جهانی، و مهمتر از همه اینکه تحت پارادایم آمریکا هم نیست. مثل ژاپن نیست. ژاپن چه بود؟ گفتند آقا استقلالت را بده، به تو پیشرفت بدهیم. گفت باشد. همه چیزش را داد. شما بخوانید آمارهای ژاپن را. بعضی وقتها میبینم بعضی از ژاپن با یک حسرتی حرف میزنند. آمارهای ژاپن را آدم شرمش میآید بگوید. بالاترین رقم فحشا و آمار زنای با محارم...، ژاپن ژاپنی که میگویند این است. ژاپن چه کرده؟ خودش را فروخته است. خود فروشی کرده است.
یکی از بچهها رفته بود هیروشیما میگفت شهردار آنجا میگفت اگر بمب اتمی خوردیم، حقّمان بوده است، آمریکا باید این کار را میکرد!
ولی پیشرفت ایران تحت پارادایم آنها و با کنار گذاشتن هویت واستقلال نیست. خوب، این هم پس یک نکته که هم به خاطر خوشحالی هموطنانمان و هم به خاطر غیظ دشمنانمان ما باید به صحنههایی مثل انتخابات دیروز با افتخار نگاه کنیم. شکوهش را ببینیم.
جمهوریت تعارفی یا جمهوریت "تعارفی" ؟!
نکتهی بعدی این است که ما نیازمند این هستیم که مسائل اصلیمان را، مسائل جدّیمان را بتوانیم با ادبیات قرآنی، با ادبیات معارفی خودمان بفهمیم و برای دیگران توضیح بدهیم. قبل از همه، خودمان این را بفهمیم. تلقّی ما از جمهوریت چیست؟ساختاری که از رو در بایستی و تعارف برآمده و اصالت ندارد ؟ !
من آنقدری که میفهمم و آنقدری که به عقل ناقصم رسیده است اینها را در این چند سال گفتهام و نوشتهام . جمهوریت را من ذیل معرفت همگانی میبینم. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات، 13) خداوند میفرماید اصلاً این اختلافاتی که ما بین شما ایجاد کردیم حکمت دارد. تفاوتهایی که در شما ایجاد کردیم حکمت دارد. حکمتش چیست؟ حکمتش این است که شما در یک چرخهی متقابل کسب معرفت وارد بشوید. "تعارف" به معنای دانستن از طریق همکاری با هم است دیگر. میگوید اصلاً اختلاف کمک میکند که شما به مدارج بالاتری از معرفت برسید!
جمهوریت را میشود ذیل این فهمید. یک نفر یک حرفی دارد، یک نفر یک حرف مخالفی دارد، بله باید اخلاق رعایت بشود ولی به ما گفتند «اِضرِبُوا بَعضَ الرَّأیِ بِبَعض تَولَّد مِنه الصَّواب» اینها در معارف ما است، اینها دیگر حرفهای ژان ژاک روسو و هابز و کانت و اینها نیست!
اینها حرفهای خودمان است وقتی خودمان از اینها استفاده نکنیم، مجبور میشویم یک عده بروند از خارج واردات کنند، غلط غلوط یک حرفهای سردرگمی، کلی هم هزینهها و آسیبهای بعدیاش را تحمل کنیم. جمهوریت آنقدری که من میفهمم یعنی همه با هم بدانیم، همه با هم بخواهیم، همه با هم بتوانیم.کار ما در این حوزه دعوت است!
استقامت در کاروان جمهور
امام میگویند که این آیهی شریفهی «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» دو بار در قرآن آمده است. یکی در سورهی هود است یک بار در سورهی دیگر آمده است. اما پیامبر فرمودند سورهی هود مرا پیر کرد.
«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» استقامت کردن برای پیامبر کار راحتی بوده است، با آن خُلُق عظیمی که پیامبر داشتند استقامت کردن برای ایشان کاری نداشت. چرا میگویند مرا پیر کرد؟ به خاطر آن دومی است، آنجا که میگوید «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» (هود، 112) و کسانی که همراهت هستند. جامعه را با خود نگاه داشتن، با خود همراه کردن، وارد این کاروان کردن، با شتاب مناسب به سمت مقصد حرکت دادن، این است که کار پیامبرانه است وگرنه هر عارف و زاهدی ، شخصاً ممکن است مقاماتی پیدا بکند.
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید، 25) اگر فرمود فقها، امناءالرُسُل هستند، اگر امام میگفت ولایت فقیه ادامهی ولایت رسول الله است، اختیاراتی که فقیه دارد همان اختیاراتی است که پیامبر دارد، از این جهت بود که آقا ما میخواهیم یک حرکت اجتماعی را، یک حرکت فراگیر و همگانی را سامان بدهیم.
اینها را من قبلا گفتهام که از یک نظر شاید بتوان گفت جمهوری یک نظام تربیتی است برای حزباللهیها. اگر به شما بگویند مثلاً سوم خرداد بیا خرمشهر راهیان نور است؛ مثلاً میخواهیم برویم شلمچه زیارت کنیم. میروی بلیط میگیری میروی آبادان آنجا حظّت را میبری و بر میگردی. اما اگر بگویند که بچههای مسجدت را بردار بیاور، جمهوریت این دومی است. آقا برو بچههای مسجدت را بردار بیاور. این است که زحمت دارد. همت بالا میطلبد.
دیروز بنده در کوی طلاب مشهد رأی دادم، در شمال شهر تهران که رأی ندادم. چرا این جوانهایی که بچه محل من هستند میآیند به آقای روحانی رأی میدهند؟ من غلط میکنم بیایم اینها را متهم کنم. شاید سی، چهل درصد کسانی که رأی مینوشتند، به آقای روحانی رأی میدادند. من که عرضه ندارم با همینها مفاهمه برقرار کنم، 50 تا جلسه در دانشگاه امیرکبیر و دانشگاه تبریز و بوشهر داشتم، چهار تا جلسه در مسجد انصارالمهدی خودمان نداشتم، این را متّهمش کنم؟ این چه از من شنیده است؟ چه ورودی داشته است که بعد ما انتظار داشته باشیم خروجیاش این نباشد؟
جمهوریت، را ذیل تواصی «تَواصَوا بِالحَقِّ و تَواصَوا بِالصَّبر» باید ببینیم، ذیل «لِتَعارَفوا» باید ببینیم. ذیل تعاون باید ببینیم. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» (مائده، 2) ساز و کارهای جمهوریتی برای ما ساز و کارهای مبارک هستند، چرا؟ چون در خدمت امور مقدس میتوانند باشند.
پس جمهوریت در انقلاب اسلامی هم مبنا و هم کاربردِ دینی و انقلابی دارد.
چه کسی میتواند حرف حق را به مردم برساند؟
قرآن گفته است: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسیبا» (احزاب، 39) خداوند میفرماید که رساندن وظیفهی شما است. «تبلیغ» یعنی رساندن. حرف را برسانید. اما قرآن میگوید میدانید چه کسی میتواند حرف حق را به مردم برساند؟ کسی که از خدا بترسد. «یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» و از هیچکس غیر از خدا نترسد.
میگوید: "بله بله درست است. ما از آمریکا نمیترسیم. از انگلیس هم نمیترسیم"! نه آقا بیا پایینتر. اگر ترسیدی از فلان آقا، از فلان تشکیلات، از فلان اسم، اگر چشمهایتان را درویش کردید چون قرار است که از دیگران بترسید، پس تبلیغ نمیشود کرد، تبلیغات نمیشود کرد. چرا؟ چون وقتی تو حرف را بخواهی برسانی به مردم، بروی با مردم مخاطبه و مفاهمه برقرار کنی، ملت را که خدا چوب خلق نکرده است! درست است دو تا گوش دارند ولی یک زبان هم دارند. حرف بزنی حرف میزنند. و باید تو آزاده باشی، باید وامدار این و آن نباشی. باید ترسان از این و آن نباشی که بتوانی با او حرف بزنی و او در تو صدق ببیند. خشیت از خدا، خشیت دیگران را از بین میبرد.
«اَلنَّجاةُ فِی الصِّدق»؛ فقط بحث فردی نیست؛ در بحث اجتماعیاش و سیاسیاش هم هست. آقا ما چرا نجات پیدا نمیکنیم؟ مرتب مرحله به مرحله ... به خاطر اینکه صدق نداری، چرا صدق نداری؟ چون خشیت و پروا و ملاحظه از دیگران داری. خوب پس تبلیغ که تعطیل، چرا؟ چون ما نمیتوانیم خشیت خدا را داشته باشیم و خشیت دیگران را نداشته باشیم و صدق داشته باشیم. پس چه کار کنیم؟
میگوییم آقا همهی ساز و کارها تعطیل! ساز و کار اقناع تعطیل! تبیین تعطیل! اقناع، پَر، تبیین، پَر، تواصی، پَر. بصیرتبخشی، پَر. چه کار کنیم پس؟ آقا این مدلهای جدید چینی آمده است، دوستان ما که اسکلههای قاچاق دارند وارد کردهاند از چین!
تشکیلات ؛ جایگزین همه چیز!
جمهوریت به جای اینکه مبنایش بشود استدلال و اقناع و تبیین و تبلیغات، -تبلیغات به معنای درستش نه به معنای پروپاگاندا و اغواگری، تبلیغات به معنای قرآنی؛ تبلیغ یک واژه ملکوتی است- چه جایگزینش بشود؟ تشکیلات! یک مدل چینی برادران وارد کردند، تشکیلات میآوریم. تشکیلاتی رأی بدهید.
به چه کسی رأی بدهیم؟ساکت شو. الان که وقتش نیست!بابا پنج روز دیگر انتخابات است.ساکت شو! صبح جمعه، لیست برایت میآورند در خانهات، بچهها میآیند توزیع میکنند میروی به آنها رأی میدهی. مدل جالبی است!میپرسی اینها شعارشان چیست؟ برنامهشان چیست؟ کارنامهشان چیست؟ با چه سازوکاری کشف شدند؟
به جای اینکه جواب بدهند، میگویند: سوال کردی؟ ذنب لایُغفَر مرتکب شدی! مرگ بر ضد ولایت فقیه!
اِ ... . آقا این چه ولایت فقیهی است؟ این چه فقهی است؟ آن فقیهی که ما میشناختیم امام بود، آقا است که میگویند مردم باید با تحلیل رأی بدهند، تحلیلگر باشند، ملت را تحلیلگر بار بیاورید.
نه! یک چیز دیگر در پستو به ما گفتند. گفتند ملت را تحلیلگر بار نیاورید، ملت را تحلیلگیر بار بیاورید!
بعد، حزباللهی که یک لفظ قرآنی و یک مفهوم ملکوتی است و خدا دقیق آن را در آیات آخر سورهی مجادله تعریف کرده است: «... وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ ...» (مجادله، 22)، اصلاً خدا میگوید حزبالله کسی است که عشیرهای و قبیلگی عمل نمیکند. اینها میگویند نه! خدا از حزب الله یک تعریف دارد، آن تعریف منسوخشده است ! ما تعریف تازه برایش داریم. وارد کردیم چینیاش را آوردیم. حزباللهی چینی وارد کردیم عالی. جواب میدهد!
بله. دوپینگ یک بار، دو بار، سه بار جواب میدهد ولی یک بار هم آنچنان میخوری زمین که ربّت را یاد کنی.
تشکیلات جایگزین تبلیغات!
الگوی حزبالّلابی جایگزین الگوی حزبالّلهی!
هنوز شاید وقت زدن یک سری حرفها نرسیده، ولی حتماً یک سری تعارفات را کنار خواهیم گذاشت و حرفهای جدی در روزهای آینده قابل طرح خواهد بود.
چون شنیدم بعضی عناصر وقیح در مشهد، در توجیه فساد سیاسیشان که به این نتیجه منجر شد، دست پیش زدهاند که پس نیفتند.
اینجا مشهد است! اینجا جایی است که چهل و پنج سال پیش علمدار تفکر و پرچمدار روشنفکری دینی در این شهر، سیدعلی خامنهایها بودند! [صلوات حضّار] که قبل از اینکه بخواهند دستوری بدهند و ابلاغی بکنند، مولّد فکر بودند و تبلیغ میکردند. هنوز که هنوز است آدم میخواند این کتاب "طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآنِ" آقا را بوی بهار از آن میآید! تازگی را حس میکند. پیوند با حقیقت را در آن حس میکند، زنده کننده است. جریان ناب اسلامی، تفکر روشنفکری دینی به معنای دقیق و درست خودش، یکی از مبادی مهمّش مشهد بوده! بعد در این مشهد یک عده بیایند بگویند تفکر تعطیل! تحلیل تعطیل! تبیین تعطیل! اقناع تعطیل! تشکیلات جایگزین همه چیز!
بعد با وقاحت انتظار داشته باشند که فرزندان خمینی، فرزندان خامنهای اینجا خفه بشوند؟ در برابر یک چنین جریان منحطّ عقبماندهی نان به نرخ روز خور متوهّم قالتاقی سکوت کنند!؟بدانند که پایشان را از گلیمشان درازتر کردهاند!
یادمان نرفته همین آقای دکتر جلیلی کاندیدا شد در انتخابات مجلس همین شهر، و چهها نگفتند همین آقایان مدّعی ولایت!
همین دوستانی که بعضا امروز دنبال ایناند که با ایشان عکس یادگاری بگیرند. یادت رفته چه میگفتی؟! چه فضاسازی های مسخره ای کردی؟ که در مسجدی که تمام عکسهایش رفقای سعید آقا بودند، بعضی بچه بسیجیها را مسئلهدار کنند که آقا اینها میخواهند "لیست آقا"! را ملکوک کنند! "لیست آقا" چه کسی بود؟ سر لیستش برادر گرامی ما جناب حجتالاسلام آقای تیمورعلی عسکری مشاور محترم رییس فقید مجمع تشخیص بودند. حامیانش که بودند؟ میشود گفت؟ اجازه هست اسم بیاوریم؟بگوییم چه نهادهایی پشت آن لیست جعلی بودند؟
جاعلان "لیست آقا"! جرات دارند امروز با بچه حزب اللهی های مشهد روبرو بشوند؟!این اتفاقات در همین شهر افتاده! بگذریم. برگردیم به بحث خودمان.اصل اتفاقی که باید بیفتد تازهگردانی فکر ماست و تازهگردانی روحیههای ماست.
از انفعال بینشی تا تقلید ِ مَنِشی
الان نمیخواهم ورود کنم به آسیبشناسی انتخابات اخیر، شاید یکی از دلایل عدمالفتحی که اتفاق افتاده این بود که مثل انتخابات قبلی دوباره بعضی از دوستان سعی کردند به رقیب تشبه کنند.
سال 92 در جریان انتخابات تفکر طرف مقابل و آسیب شناسیاش از وضع کشور را پذیرفتند، مقاله نوشتند گفتند بله ما باید هژمونی آمریکا را بپذیریم. کاندیداهای اصولگرا هم آمدند با نوع بینش ِآقای روحانی همراهی کردند. گفتمان آنها غالب شد، ملت گفتند خیلی خوب حالا که اینطوری است چرا ما به تقلّبیاش رأی بدهیم، ما به اصلش رأی میدهیم.
این بار امّا دوستان ما، فراتر از بینش طرف مقابل، منش او را پذیرفتند. با همان منش و روش خواستیم او را بزنیم. گفتیم اگر منش او این است که مثلاً روی مصداقها ، افشاگری و رسواگری کند، ما هم بیاییم با همان روش و منش وارد بشویم. از لحاظ اخلاقی شبیه شدیم به او، گفتیم ببینید ملت مگر شما نمیخواهید یک آدم زرنگ یا قالتاقی باشد تا مثلاً ریاست جمهوری را بدهید به او؟ اینطوری بهتر میپسندید؟ تحلیلمان این بود. حالا، ببینید که ما از او قالتاقتریم! ملت گفتند نه، تا اینجا که آمدی، تو هم پذیرفتی که رجل سیاسی جمهوری اسلامی مَنِشَش باید این باشد، منشی که ما نه در رجایی دیده بودیم، نه در خامنهای دیده بودیم، بالاخره ما در این طراز اول رجل سیاسی جمهوری اسلامی الگوهایی داریم، نه در چمران دیده بودیم... ولی شما میگویید نه! آن منش درست نبوده این منشی که آن روز مقابل چمران بوده آن منش درست است.
خیلی خوب اگر او درست است، که همان اصلش را باز رأی میدهیم! اینها همه سطوح تحلیلی مناقشه برانگیز و جدلی است که ممکن است یکی دیگر بگوید نه اینطوری نبود آنطوری بود، اینها را میشود بحث کرد. یکی از تفریحات بعد از انتخابات هم میتواند همین بحثها باشد، مشروط به اینکه باز خیلی هم خود این موجب شقاق نشود.
مبانی دینیمان را بازخوانی کنیم
اما به نظرم اصل قضیه همان است که ما اگر پرچممان پرچم ولایت است، ولایت یعنی آقا، یعنی امام خمینی، یعنی کسانی که مبانیشان روشن است، بیّن است، آشکار است، منطقی است، استدلالی است، اقناعی است. کتابهاشان هست. من پیشنهادم این است به همهی بچههای مشهد، که اولین کاری که در دستور کار قرار بدهند بعد از انتخابات، بازخوانی کتاب "طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن" باشد. طلبه ها و دانشجوهای حزب اللهی ؛ هم خودشان این کتاب را بخوانند و هم نهضت بازخوانی اش را در مساجد مشهد راه بیاندازند.
یک بار برگردیم مرور کنیم. مطمئن شویم این دینی که ما داریم از آن حرف میزنیم، این انقلابی که ما داریم از آن حرف میزنیم، همان چیزی باشد که آقا میگوید؛ یک اشتراک لفظی نباشد، آن جهادی که شما میخواهید انجام بدهید آن جهدی، تلاشی و اقدامی که میخواهید بکنید، اگر جهتگیریاش درست نباشد واویلاست. این خیلی نکتهی مهمی است.
«اِهدِنا الصِّراطَ المُستقیمَ صِراطَ الَّذینَ اَنعَمت علیهِم غَیرِ المَغضُوبِ علیهم و لاالضّالّین» .
دو گروه هستند، یک عده مغضوب علیهم هستند، یک عده ضالین هستند. مغضوب که خدا نکند آدم جزء مغضوبین باشد، ولی ضالین هم مغضوب علیهم نیستند ولی گمراهند. این هم خیلی بد است! خسرالدنیا و والاخره که میگویند اینها هستند. گمراهی فقط در این نیست که الزاماً تو یک کار صریحی را انجام بدهی که غضب الهی در آن باشد.
صراط مستقیم هم حداقل یک معنایش نزدیکترین راه است. بعضی وقتها دوستان چون صزاط مستقیم را نزدیکترین راه نمیدانند، میروند از چین؛ میانبُر وارد میکنند، میگویند راه خدا هزار تا پیچیدگی دارد، معلوم نیست «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکم» «وَالّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهم...» جواب بدهد!! بیایید از راه میانبُر برویم. شیوههای کاملاً سکولار با مبانی غلط! با مبانی مخالف انقلاب اسلامی را تحمیل کردند به حزباللهیها به اسم ولایت و تفکر ولایی!
تشکیلات ادّعایی اینها، یک جنس بنجل چینی است!
این "تشکیلات" ادعایی آقایان، یک جنس بنجل چینی است که بر اطاعت کور و ابلهانه مبتنی است و مشابه همانهایی که مشهد را پر کردند از پاساژهایی که بارانداز اجناس بنجل چینی است، میخواهند با قیافههای حق به جانب، با تیپهای ظاهرالصلاح، تفکر ولایی را در این شهر نابود کنند و نگاه بچگانه خودشان به تشکیلات و سازماندهی سیاسی را جایگزین همهچیز کنند. تفکر ولایی از جانب حزبالّلابیها در همه کشور و از جمله در مشهد در خطر است. تمام زندگیشان شده است لابی کردن و از این جلسه به آن محفل رفتن و سهمخواهی کردن و برنامهریزی برای حذف اصلح در لیست ها و جایگزین کردن به قول خودشان "حرف گوش کنها"! و بعد همه را به ضدولایت فقیه بودن متهم کردن. خطر این جماعت ظاهرالصلاح و پرخسارت را باید با تبیین و آگاهی بخشی، دفع کرد.
ما طرفدار ولایت فقیه هستیم، فقیه یعنی چه!؟ فقاهت یعنی چه؟! فقاهت یعنی فهم! فهم عمیق، فهم روشن، بیّن، وقتی میگویی ولی فقیه؛ باید فضا باز بشود، باید ملت احساس گشایش بکنند! چرا؟ چون یعنی اقناع پیش آمد، فهم پیش آمد، ولایت فقیه برای ما این است. ما فهممان این است که در ولایت فقیه گشایش هست. نور هست.
از خدا باید هم هدایت خواست هم نصرت
کارمان به جایی رسیده که از خدا فقط کمک و نصرت میخواهیم! در حالیکه در قرآن که نگاه کنی، نصرت و هدایت کنار هم است. اما ما میگوییم که ما خودمان میدانیم چه میکنیم. شما فقط کمک کن! «اِیّاکَ نَعبُدُ وِ اِیّاکَ نَستَعین»؛ بعد هم میگوید «اِهدِنا الصِّراطَ المُستقیم»؛ یعنی «نستعین» هم به تعبد مقید است، هم به هدایت. یعنی هم به نیّتها، هم به اقدامات. اما ما از خدا فقط نصرت میخواهیم! ما راه را پیدا کردیم، تو نصرت بده! العیاذبالله خدا شده است مدیر تدارکات ما! ما خودمان برنامهریزی استراتژیک بلدیم، از چین هم که دوستان مدل وارد کردند فقط الان از خدا نصرت میخواهیم!
قرآن میگوید «کَفی بِرَبِّک هادیاً و نَصیراً» هادیا، را مقدم میکند. اگر نصرت میخواهی، هدایت هم بخواه. مسیر را درست برو. تا بهت گفتند فلان جلسه را بگذار، فلان ائتلاف را بکن، فلان شعار را بده ، سریع انجام نده. مزمزه کن. اول در مسیر خدا باش بعد از خدا نصرت هم بخواه.
جریان روشنفکری دینی باید در مشهد تازه بشود
حرکتی که باید آغاز بشود این است که تفکر روشنفکری دینی در مشهد تازه بشود. با همان قرائت آیتالله خامنهای. اگر این تفکر تازهگردانی شد، شما هم میتوانید از ثمراتش استفاده کنید. آنها در چنان جامعهای، زیر چکمههای آمریکا، در مسجد کوچکی مثل مسجد امام حسن (علیه السلام)، در آن شرایط شکنجه و تبعید و زندان، آن پرچم را بلند کردند و پیش بردند و پیروز شدند.
«اِنَّهُم فِتیهٌ آمَنوا بِرَبِّهم و زِدناهُم هدیً» (همین آیه خودتان) اگر اسمتان را از این آیه شریف گرفتید، باید با منشها و از مسیرهای درست بروید. امروز آن روز است. وقتی سرتان به سنگ میخورد، برگردید ببینید کجا اشتباه کردید. آنچیزی که به ذهن من میرسد، این است که در مشهد باید مسجد امام حسنها و مسجد کرامتها احیاء بشود. این حرفی که بعضی دوستان میزنند که مشکل ما تشکیلات است، من قبول ندارم. و یک آدرس انحرافی میدانم. حداقل این است که اولویت ندارد. وقتی افراط بشود و بخواهد جا را بر آرمان و تفکر و نرمافزار تنگ کند، مضرّ هم هست.
نرمافزار تفکر دینی در مشهد باید تازهگردانی بشود. باید برگردد به مبانی دقیق فقاهتی خودش با قرائت مقام معظم رهبری.
مشهد چه از جهت فضلا، چه از جهت مخاطبان این قابلیت را دارد. راهش چیست؟ ارجاع مسائل روز به مبانی و منابع معارفی قرآنی و ولایی. ونه تکنیکهای وارداتی چینی و انگلیسی و تایلندی و ... .
شهید مطهری خودش را در معرض سوالات جامعه قرار داد
آقای مطهری چرا مطهری شد؟ جلد دوم قرآن را داشت مثلاً؟! یا یک احادیثی را شنیده بود که دیگران نشنیده بودند مثلا؟! آقای مطهری از این جهت مطهری شد که با سؤالات تازه درگیر میشد. والا خیلیهای دیگر خدمت علامهی طباطبایی بودند که همشاگردی آقای مطهری بودند، آنها مطهری نشدند. مطهری چه کار میکرد؟ به او میگفتند تو قم باشی مرجع میشوی بعدِ آقای بروجردی مثلاً تو جزو امیدهای مرجعیت هستی. گفت آقا من تکلیفم را چیز دیگری تشخیص میدهم. بلند شد آمد تهران، انجمن اسلامی مهندسان، انجمن اسلامی پزشکان، عمدهی کتابهای آقای مطهری را شما نگاه کنید، محصول تقاضای جامعه است. البته او خودش را هم در معرض قرار داد ولی آن تقاضا وجود داشت. آقا چند بار فرمودند؛ که بعضی از فضلائی که ما امروز در کشور داریم از دورهی جوانی ما جلوتر هستند، این عین تعبیر آقا است. ولی از آنها استفاده نمیشود. باید آقایان در معرض قرار بگیرند. باید سؤالات جدی جامعه با آنها در میان گذاشته بشود؛ در سبک زندگی، در سبک سیاستورزی. بعضیها را من و شما الان میشناسیم، ممکن است خیلیها باشند من و شما اصلاً اسمشان را هم نشنیده باشیم.
در همین حجرهها در همین مدارس مشهد که خیلیهایش را ما آدرسش را هم بلد نیستیم، باید رفت اینها را پیدا کرد، خدمتشان رسید و استفاده کرد. خود آقای علمالهدی به نظرم خیلی از این جهت قابل استفاده است. مشروط به اینکه شما بروید و از ایشان بخواهید که آقا ما یک فضای مسجد کرامتی در مشهد کم داریم. همان درس تفسیر مهدیهی ایشان هم درس خوبی است، ولی من هر وقت رفتم آنجا یک تعداد پیرمرد و میانسال نشستند و چهار پنج نفر که آنجا آمدهاند نامه بدهند به حاجآقا ، وگرنه آقای علمالهدی عالم خوشذوقی است در استفاده از آیات و ادعیه و احادیث و اینها، تا برسد به خیلی از فضلایی که در مشهد هستند و باید اینها را آورد پای کار.
آقای نظافت یک جلسه آمد در شهرداری، سه چهار تا بحث مدیریتی گفت. حدیث خواند. با یک ذوق تبیینی قابل توجهی. خیلی شیرین بود من دیدم مدیرانی که در آن جلسه بودند واقعا استفاده کردند. ولی اینها جرقّهای است. استمرار ندارد. باید تازهگردانی معرفتی نهادینه بشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اَلَّذینَ جاهَدوا فینا لَنهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»
اگر اجازه بدهید چون دوستان هنوز از شوک در نیامدهاند! نگاهی از بیرون به انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری بیندازیم.
دوازدهم، پرشکوه است
یادم هست در سال 58 یا 59 در سلمانی "ممدآقا" در بیستمتری طلاب، بحث این بود که شش ماه دیگر تمام است، نظام شش ماه دیگر نخواهد بود! خلاصه این شش ماه شد شش سال و الان نزدیک چهل سال شده و عدهای نگران بودند و عدهای مشتاق که جمهوری اسلامی... . اشرار زیادی در این آرزو مردند که هفته دیگر، ماه دیگر، سال دیگر جمهوری اسلامی از بین میرود!
و دیروز، انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری هم برگزار شد.همین دوازدهمش خیلی باشکوه است.و دقیقا در همین روز ترامپ، شتافت به عربستان.این هم پایان تاریخ!
1789 دو اتفاق در دنیا میافتد؛ یکی انقلاب کبیر فرانسه است، دیگری شکلگیری نظام آمریکا؛ مجموعه بحثهایی که تحت عنوان رنسانس و نگاه اومانیستی به عالم و نگاه سکولار به مناسبات زندگی آغاز شده بود، در این مقطع از قرن هجدهم به صورت سیاسی خاص خودش رسید و این دو اتفاق، آغاز یک جریان جدیدی در فلسفه قدرت در دنیا بود.
نزدیک 250 سال میگذرد و لیبرالها ادعا کردهاند که لیبرالیسم؛ پایان تاریخ است و بعدش هیچی نیست!حالا سال 2017 است، آقای ترامپ به عنوان نماینده لیبرالترین دولت جهان و نماد بیش از دویست سال تلاش برای تحقق لیبرالیسم، اولین سفر خارجیاش را به چه کشوری میرود؟ کشوری که یک قبیله ادارهاش میکند!
مدرنترین رییس جمهور جهان، مشتاقانه به آغوش بَدویترین حکومت دنیا! میرود و چه دل و قلوهای به هم میدهند و میگیرند. جای لیلی و مجنون و رومئو و ژولیت خالی! این هم پایان تاریخ!
همین یک تصویر کافی است که تحلیل روشنی را از جهان، دو و نیم قرن بعد از انقلاب فرانسه و تأسیس آمریکا به ما بدهد.میزبان ترامپ، رییس قبیلهای است که مردم کشورش تفاوت صندوق رأی و کندوی عسل را نمیدانند!، یعنی در عمرشان یک بار هم حضور در یک انتخابات سیاسی را تجربه نکردهاند. کشوری که خانمها در آن اجازه رانندگی ندارند.
حکومتی که مخالفان سیاسیاش را با شمشیر گردن میزند و همین حکومت، بهترین، صمیمانهترین و گرمترین روابط (نه فقط روابط سیاسی، بلکه روابط خانوادگی) را با دولتمردان لیبرال و مدرن جهان دارد و بالعکس آنها هم بهترین روابطشان را با اینها دارند.با همان شمشیری که گردن مخالفان سیاسیشان را می زنند با رفقای لیبرل و مدرنشان می رقصند. همان شمشیری که سر شیخ نمر را از تن جدا کرده طلا اندود می شود و ترامپ در قهقهه پس از رقص باافتخار به عنوان هدیه قبولش می کند.اولین سفر خارجیِ ترامپِ لیبرال و مدرن ؛ همزمان است با انتخابات ما.
جالب این است که هر دوی اینها؛ هم آقای ملک سلمان و هم آقای دونالد ترامپ اعلام میکنند که مقابله با جمهوری اسلامی دستور کار اصلی اجلاس ریاض است! در این دنیای اشباع شده از ریاکاری، باید هم؛ این جمهوری متفاوت با لیبرالیسم و این اسلام متفاوت با سعودی مسئله ساز شود. چرا چنین کینهای، و به تعبیر قرآن "غیظ"ی از جمهوری اسلامی در دل این ریاکارها است؟
نکتهاش این است که جمهوری اسلامی یک الگوی مستقل را به رخ کشیده که همه اینها را دچار چالش کرده است. این خیلی قابل توجه است که دو سر تحجر و تجدد؛ راهزنان ِ بدویت مدرن و مدرنیت بدوی ؛ علیه جمهوری اسلامی متحد شده اند و نزدیکی ماهوی شان آشکار شده است.
هر انتخاباتی در ایران، نخبگان و تودههای اینها را مسئلهدار میکند که در دوقدمی ما، ایران که تا چهل سال پیش پادشاهی بود، سی و ششمین انتخاباتش را برگزار میکند؛ ، با خودش میگوید، چرا یک قبیله باید بر ما حاکم باشند؟چرا من هیچ نقشی در تعیین سرنوشت کشورم نباید داشته باشم؟!
از اینها شما بگیرید تا لسآنجلس و واشنگتن و نیویورک؛ نگاه میکنند و میبینند، انتخاباتی که در ایران برگزار میشود از جهت آزادی بیان، از جهت نقد بیرحمانه و صریح، از جهت رقابت شدید و جدی (تا لحظه آخر هیچ کسی نمیداند، چه کسی برنده میشود) نه تنها از هیچیک از انتخاباتهای غرب کم نمیآورد، بلکه از بیشتر آنها جلوتر است. در بعضی از امور مانند درصد مشارکت، ما از آنها بالاتر هم هستیم، مشارکت در آمریکا 55 درصد است و ما 73 درصد.
کشوری که چهل سال است مدام دارند علیهاش تبلیغات میکنند که اینها مخالف دموکراسیاند، اینها مستبدّند، دیکتاتوریاند. از این منظر نگاه کنید، باید هم رییس قبیله مدرن، سراسیمه برود توی بغل این قبیله و بگوید جمع شویم، یک غلطی بکنیم، یک خاکی بر سرمان بریزیم.غرب؛ چه می توانست که نکرد؟!
حدود چهل سال است که جمهوری اسلامی به وجود آمده و غرب و سرسپردگانش در منطقه کوچکترین همدلی و همکاری با جمهوری اسلامی نداشتهاند و برعکس هر آن چه که از دستشان بر میآمده، علیه ایران به کار بردهاند. یعنی یک نفر بیاید ادعا بکند، غرب میتوانست یک کار علیه ایران بکند و نکرد، بدتر از بمباران شیمیایی مناطق مسکونی که نداریم؟ (در حلبچه و سردشت) تا این حد غرب و صدام با هم همکاری کردند، تا زدن هواپیمای مسافربری و... .هیچ کار نظامی و سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی نماند که انجام نداده باشند. یک گرگ خونخوار وحشی مانند صدام را هشت سال به جان این جمهوری انداختند علاوه بر آن فشارهای سیاسی، تحریم و تبلیغات عجیب و غریب، و پروپاگاندا علیه ایران ... .
هیچ کمکی که نکردند، تمام توطئههایشان را هم به کار گرفتند، اما جمهوری اسلامی نابود که نشد، هیچ، تضعیف که نشد، هیچ، روز به روز هم قدرتمندتر شد.امروز جمهوری اسلامی در جهان اسلام و در منطقه اوّلا امنترین کشور است؛ از عربستان گرفته تا ترکیه تا افغانستان و عراق، هیچ کشوری با امنیت ایران نداریم.مردمسالارترین کشور منطقه است؛ معیارهای دموکراسی در ایران در تراز جهانی است، پهلو به پهلوی همه مدّعیان میزند.نقش تعیینکننده و حذفنشدنی در معادلات منطقهای و جهانی دارد.پیشروترین در علم و فنآوری؛ هستهای، هوافضا، نانوتکنولوژی، موشکی، حتی در بعضی از اینها در رده جهانی است و جزو هفت، هشت کشور اول دنیا است.
فقط هم بحثهای صنعتیاش نیست، حتی در هنر و سینما برجستهتر و بالندهتر از اغلب کشورها است؛ (مقایسه کنید باکارنامه سی چهل ساله سینمای ضعیف و سخیفِ دوران طلاییِ ارتباط با غرب در ایرانِ اعلیحضرت)
از این منظر نگاه بکنید به جمهوری اسلامی و به انتخابات.صدها سال دین منهای سیاست را تبلیغ کردند....صدها سال است در دنیا دارند تبلیغ میکنند که : سیاست ؛منهای دین و دین؛ منهای سیاست ! چقدر غربیها و غربزدهها تلاش کردند؟
حالا این انتخاباتی که مثلا ما دلمان ازش خون است، دعوا بر سر چی بوده است؟ چهار تا نامزد بودند، دو تا آخوند و دو تا تحصیلکرده علوم مدرن، یکی تحصیل کرده فرانسه و دیگری در دانشگاه داخلی. الان آن دو نفر روی هم هفتصد هزار رأی آوردند و دو آخوند یکی فقط شانزده میلیون! و دیگری 23 میلیون! دویست سال است دارند میگویند دین منهای سیاست و سیاست منهای دین، حالا بیش از چهل میلیون نفر آمدند یکی میگوید آن روحانی سید خوب است، دیگری میگوید آن روحانی دیگر خوب است! کجا رأی گرفتهاند؟ در چند هزار مسجد.
از منظرجهانی و بیرونی نگاه کنید! صدها سال است متفکّرانشان، نخبگانشان ، نظریهپردازانشان، ارتشها و تانکها و دولتهایشان ، همه و همه در غرب بسیج شدهاند که اثبات کنند: "دین منهای سیاست و سیاست منهای دین"! و اینها را از هم جدا بکنند، بعد؛ جهانیان میبینند در جمهوری "اسلامی" با این اوصاف که گفتیم و آن همه فشارهایی که گفتیم: عجب نظامِ آزادی و عجب مردم سالاریِ جدّی، رقابتی و پرشوری!
انتخابات 88 و تأثیرش در شروع بیداری اسلامی
سال 89 در مسجد صنعتگران گفتم و منتشر هم شد که انتخابات 88 ایران ظرفیت این را دارد که به یک مطالبهی وسیعی در جهان اسلام و در کشورهای اسلامی بینجامد. از شانس ما هفتهی بعدش بیداری اسلامی شروع شد! بنده بر اساس تحلیل گفتم چشم برزخی که نداشتیم!
تحلیلم این بود که چون آنها میخواستند آقای احمدینژاد را تخریب کنند انتخابات 88 را خیلی خوب منعکس کردند، فحشها و انتقادات تند اینها را در سطح جهانی بازتاب دادند. این اثر عکس داشت، یعنی هیچ انتخاباتی به اندازهی 88 منعکس نشده بود. البته خوب تکنولوژیهای ارتباطاتی هم گسترش پیدا کرده بود. معلوم است وقتی در جهان عرب اینها منعکس شد، گفتند شما که میگفتید جمهوری اسلامی استبداد است، دیکتاتوری است، کسی جرأت ندارد حرف بزند ...، عجب نظام آزادی، عجب دموکراسی پرشور جدّیای! به شدت تأثیر گذاشته بود در منطقه.
و یک دلیلِ اینکه در سال 88 آنطور بازی را به هم زدند، همین بود، از این میترسیدند. خدا لعنت کند، فتنه گرانی را که از نفهمیشان، یا قدرت پرستیشان، یا حسادتشان، یا هر اسمی که میخواهید روی این رذالتشان بگذارید، که اگر آن بازی اتفاق نمیافتاد، خیلی بیش از اینها آن انرژی که در جهان اسلام آزاد میشد، به نتایج خیلی بالاتری میتوانست برسد.
انتخابات 96 یک مدل کامل مردمسالاری شد
انتخابات دیروز از این جهت مزیتهای انتخابات 88 را دارد.در سال 88 شما اولا یک دموکراسی رقابتی جدی و بیتعارف را به رخ جهان کشیدید.ثانیا یک دولت با یک رأی خیلی خوب، حالا آن دفعه 63 درصد، این بار 57 درصد، یک دولت مستقر منبعث از آراء مردم با رأی خوب و مقتدر،ثالثا یک اپوزسیون قوی قانونی، که سیزده میلیون رأی داشتند، یعنی پازل سیاسی نظام تکمیل شده بود:
مشارکت بالا(بالای هشتاد درصد ) ؛دولت قوی ( با 63 درصد رأی) و اپوزسیون قانونی قدرتمند ( با حدود پانزده میلیون رأی)، یک نظام ایده آل درجه یک! که آمریکاییها و فتنهگرها با آن آشوبها انرژیاش را هدر دادند؛ امروز هم همین اتفاق افتاده است و به معنای واقعی جمهوریت را به رخ کشیده است.
بعضی بچهها پیامهای آقا را که میخوانند، با خودشان میگویند: آقا دارد چه میگوید، میگویند دل ما خون است یا بعضی میگویند قربان دل خون آقا بشوم! این پیام تبریک چیست، دیگر باید شیعه تقیه کند!نه آقا، این چیزهایی که آقا میگوید از سر صدق میگوید، چرا؟چون با یک غوره سردیاش نمیکند و با یک مویز گرمیاش کند، چون سعهی صدر و بصیرت دارد. بصیرت نه به معنای کلیشهای و بیرمقی که بعضی از ما استفاده میکنیم.
خوب این یک منظر؛ که از بیرون نگاه کنیم و دلمان آرام بگیرد که اتفاق مثبتی افتاده است؛ این چیزی که آقا امروز در پیامشان آوردند، ایشان با صدق صحبت میکنند با مردم، آقا از بالا میبینند، وقبلا هم گفته بودند برای من اصل؛ مشارکت است.
جمهوریت و سبک زندگی انقلابی
خوب، حالا بیاییم از منظر داخلی یک مقدار نزدیکتر نگاه کنیم.از نزدیک که نگاه میکنیم -بنده شخصاً حسّ خودم را دارم میگویم-، من وقتی که میبینم یک همشهری و هموطنم ذیل پرچم جمهوری اسلامی دارد هورا میکشد و اظهار خوشحالی میکند که کاندیدایش برنده شده است، از ته دلم خوشحال میشوم اگر چه دارد به من چنگ و دندان نشان میدهد و میگوید حالتان را گرفتیم!
این فرق ماهایی است که برایمان اصل نظام فراتر از دعواهای سطوح بعدی، ارزش دارد و موضوعیت دارد. ممکن است مثلاً بگویم اگر کاندیدای ما رأی میآورد بهتر میشد، خوشحالتر میشدیم و حتی ناراحت باشیم از اینکه مثلاً چرا آن فرصت بهتر به وجود نیامد و ... . ولی واقعاً آن جنبهی دیگرش هم برایم مهم است.
شما الان نگاه کن ذیل نظام مقدس جمهوری اسلامی؛ بیست و سه، چهار میلیون آدم، شاد و خوشحال هستند. احساس قدرت میکنند، احساس آزادی انتخاب دارند. این خیلی ارزشمند است. والله اینها ارزشمند است.
این را شهدای ما آوردند. هزاران سال بر این ملت گذشت هزاران سال، یک روز، دو روز، ده سال، صد سال و پانصد سال نیست. هزاران سال بر این ملت گذشت؛ این ملت آدم حساب نمیشدند. شما با یک چنین ملتی طرف هستید، یک چنین حافظهی تاریخی دارند، یک چنین سابقهی ذهنی دارند. نهادینه شده است مظلومیت در اینها. چه کسی آمد به اینها آزادی انتخاب داد؟ این افتخار ما است یک سید شیعهی مرجع تقلید مجاهدی آمد، او گفت «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد و به ملت ما حق انتخاب داد.
شاهان در این مملک چه میکردند، از شاپور ذواالاکتاف بگیرید تا ناصرالدین شاه قاجار و رضاخان و ... بعضی وقتها تاریخ را ورق بزنیم. چه جنایاتی میکردند! العیاذ بالله خدایی میکردند روی زمین.الان ملت آزاد است، این ارزشمند است. والله باید اشک شوق ریخت برای این. مخصوصا وقتی که با این گستردگی اتفاق میافتد. فقط شمال تهران رأی ندادند که. امروز هم آقای روحانی در پیامش میگفت. در روستاهای الیگودرز والشتر هم، ایشان و رقبایشان رأی دارند.
این خیلی قیمت دارد که آحاد مردم به شکل برابر حق رای دادن و مشارکت در تعیین سرنوشت دولت را دارند.آن بحثهای دیگر به جای خودش،(در وقتش از خجالت دولت هم در می آییم ) اما میخواهم بگویم این باید جزو سبک زندگی ما بشود که از خوشحالی مردم خوشحال بشویم. یکی از ارکان سبک زندگی انقلابی این است که از خوشحالی تودهها زیر بیرق جمهوری اسلامی خوشحال بشود، اگر چه به خلاف نظر او رأی داده باشند. اگر چه از یک جهت دیگرش ناراحتی داشته باشد. این باید بشود جزو سبک زندگی انقلابی ما.
شما فکر کنید این انرژی که در جامعهی ما آزاد شد، همین احساس آزادی که مردم کردند، این خیلی دستاورد بزرگی است. میخواهم بگویم این خیلی فرصت مهمی است که باید از این فرصت استفاده کرد. اگر با نگاه فرصتمحور نگاه نکنیم، این فرصتها از دست میروند. شکر این نعمت را نمیتوانیم به جا بیاوریم.
حتی همین عقدهگشاییهایی که شد. کمی حالش خوب شد. دو تا فحش داد، دو تا نمیدانم بالا و پایین ؛ یک دملی نیشتر خورد.
مردم؛ هدف هستند نه ابزار!
یک نکتهی مهم دیگر این است که ما یک کاروان هستیم، ما یک امّت هستیم. اصلاً نگاه دینی این است. «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ».
مردم ابزار ما نیستند. مردم هدف ما هستند. ما گاهی اوقات فکر میکنیم که ما میخواهیم برویم مثلاً فلان آرمان بزرگ را به دست بیاوریم، فلان قلهی بزرگ را فتح کنیم، خوب این ملت هم باید بشود تدارکات ما، یا عقبه پشتیبانی ما؟ نه آقا! همه با هم قرار است یک کاری را بکنیم. و این یک لوازمی دارد. او که پیامبر خدا بود با مردم مشورت میکرد، و به آن عمل میکرد؛ مشورتهایی که گاهی در نهایت معلوم میشد غلط بوده است. پیامبر خدا، که عقل کل است.
در قصّهی اُحُد، پیامبر مردم را جمع کردند فرمودند که چه کار کنیم؟ اینها میخواهند حمله کنند، یک عده گفتند در مدینه بایستیم، یک عده گفتند نه برویم در بیرون درگیر بشویم. بحث در گرفت. خود پیامبر هم نظرشان این بود که بمانند در شهر، ولی نظر جمع را پذیرفتند گفتند خیلی خوب برویم و رفتند و شکست خوردند. شما یکجا بیاورید که پیامبر گفتند: دیدید گفتم! توبیخ نکردند مردم را حتی.
مکلَّفان مُحِق؛ مُحِقّان مسئول
یک کار جمعی است. باید برای مردم حق انتخاب قائل باشی تا بعد بیایند آنطوری جان بدهند پای تکلیف. ولی وقتی که بگویی تو فقط تکلیف داری، حق نداری! پیغمبرش هم والله این حرف را نزد. پیغمبر میگفت حق دارید، حق اشتباه کردن دارید. یکی از مبانی جمهوری اسلامی این است که مردم حق دارند اشتباه کنند. امام فرق میکرد با من و شما. امام واقعاً به قول شهید آوینی از هر ده کلمهای که میگفت، هر ده کلمهاش دینی بود. با مبنا حرف میزد. چرا امام اینقدر پیش برد؟ به خاطر اینکه آدم دقیقی بود، آدم عمیقی بود. چرا خیلی از دیگران امام را نمیفهمیدند؟
به خاطر اینکه امام یک قلهی بالاتری بود، میدانست دارد چه کار میکند، میدانست استقرار جمهوریت در ایران اسلامی یعنی چه، میدانست حمایت از بنیصدر یعنی چه، بعضی "غوره نشده مویز شده"ها میگویند: "نه آقا، ایشان من باب أکل میته جمهوریت را پذیرفتند! ..." یا امام را متهم میکنند به اینکه: " بیسواد بود، فهمی از فلسفهی غرب نداشت، مدرنیته را نمیفهمید ، آمد قاتی کرد ساختارهای مدرن را با مبانی سنت"!
اما این تأویلهای الکی و این تفسیر از جمهوری اسلامی، هیچ سندی و حتی یک قرینه هم در حرف امام ندارد. همینطوری رجماً بالغیب یک چیزی میپرانند. با قیافههای ظاهر الصلاح موجّه.
پس جمهوریت در دل مبانی دینی ماست. جمهوریتی که امام میگفت و این که آقا دارد بارها تأکید میکند که جمهوریت ما مشابهتهایی با ساختارهای دموکراسی در غرب دارد ولی فکر نکنید ما این را از آنجا گرفتیم. نه! این مبانی ِخودی دارد.
پس باید خوشحال بود هم به خاطر خوشحالی مردم و هم به خاطر عصبانیت دشمنان.
استقلالِ پیش رفته و پیشرفت مستقل
درست است آنها بین بد و بدتر میگویند خوب این یکی انتخاب بشود از آن یکی بهتر است، ولی آنها با اساس مشکل دارند. آنها از درون خراشیده میشوند وقتی میبینند جمهوری اسلامی که چهل سال است دارند میگویند دیکتاتوری است، این انتخاباتها که برگزار میشود در این سطح رقابت و در این سطح آزادی. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَر» واقعاً همینطور است. میسوزند از درون. که یک الگویی شکل گرفته است از لحاظ سیاسی و ساز و کارهای دموکراتیک، بالاتر از استانداردهای منطقه که هیچ، تنه به تنهی کلی از کشورهای مدعی میزند. از جهت علمی روز به روز دارد پیشرفت میکند. از جهت نیروی انسانی روز به روز دارد قویتر میشود. مهارتهای انسانی و فنی و صنعتی و ... دارد در آن گسترش پیدا میکند. از جهت معادلات بینالمللی روز به روز پایش دارد محکمتر میشود. در سوریه اراده کند، در لبنان اراده کند، در عراق اراده کند میتواند کلی دردسر ایجاد کند برای کل قدرتهای جهانی، و مهمتر از همه اینکه تحت پارادایم آمریکا هم نیست. مثل ژاپن نیست. ژاپن چه بود؟ گفتند آقا استقلالت را بده، به تو پیشرفت بدهیم. گفت باشد. همه چیزش را داد. شما بخوانید آمارهای ژاپن را. بعضی وقتها میبینم بعضی از ژاپن با یک حسرتی حرف میزنند. آمارهای ژاپن را آدم شرمش میآید بگوید. بالاترین رقم فحشا و آمار زنای با محارم...، ژاپن ژاپنی که میگویند این است. ژاپن چه کرده؟ خودش را فروخته است. خود فروشی کرده است.
یکی از بچهها رفته بود هیروشیما میگفت شهردار آنجا میگفت اگر بمب اتمی خوردیم، حقّمان بوده است، آمریکا باید این کار را میکرد!
ولی پیشرفت ایران تحت پارادایم آنها و با کنار گذاشتن هویت واستقلال نیست. خوب، این هم پس یک نکته که هم به خاطر خوشحالی هموطنانمان و هم به خاطر غیظ دشمنانمان ما باید به صحنههایی مثل انتخابات دیروز با افتخار نگاه کنیم. شکوهش را ببینیم.
جمهوریت تعارفی یا جمهوریت "تعارفی" ؟!
نکتهی بعدی این است که ما نیازمند این هستیم که مسائل اصلیمان را، مسائل جدّیمان را بتوانیم با ادبیات قرآنی، با ادبیات معارفی خودمان بفهمیم و برای دیگران توضیح بدهیم. قبل از همه، خودمان این را بفهمیم. تلقّی ما از جمهوریت چیست؟ساختاری که از رو در بایستی و تعارف برآمده و اصالت ندارد ؟ !
من آنقدری که میفهمم و آنقدری که به عقل ناقصم رسیده است اینها را در این چند سال گفتهام و نوشتهام . جمهوریت را من ذیل معرفت همگانی میبینم. «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات، 13) خداوند میفرماید اصلاً این اختلافاتی که ما بین شما ایجاد کردیم حکمت دارد. تفاوتهایی که در شما ایجاد کردیم حکمت دارد. حکمتش چیست؟ حکمتش این است که شما در یک چرخهی متقابل کسب معرفت وارد بشوید. "تعارف" به معنای دانستن از طریق همکاری با هم است دیگر. میگوید اصلاً اختلاف کمک میکند که شما به مدارج بالاتری از معرفت برسید!
جمهوریت را میشود ذیل این فهمید. یک نفر یک حرفی دارد، یک نفر یک حرف مخالفی دارد، بله باید اخلاق رعایت بشود ولی به ما گفتند «اِضرِبُوا بَعضَ الرَّأیِ بِبَعض تَولَّد مِنه الصَّواب» اینها در معارف ما است، اینها دیگر حرفهای ژان ژاک روسو و هابز و کانت و اینها نیست!
اینها حرفهای خودمان است وقتی خودمان از اینها استفاده نکنیم، مجبور میشویم یک عده بروند از خارج واردات کنند، غلط غلوط یک حرفهای سردرگمی، کلی هم هزینهها و آسیبهای بعدیاش را تحمل کنیم. جمهوریت آنقدری که من میفهمم یعنی همه با هم بدانیم، همه با هم بخواهیم، همه با هم بتوانیم.کار ما در این حوزه دعوت است!
استقامت در کاروان جمهور
امام میگویند که این آیهی شریفهی «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» دو بار در قرآن آمده است. یکی در سورهی هود است یک بار در سورهی دیگر آمده است. اما پیامبر فرمودند سورهی هود مرا پیر کرد.
«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» استقامت کردن برای پیامبر کار راحتی بوده است، با آن خُلُق عظیمی که پیامبر داشتند استقامت کردن برای ایشان کاری نداشت. چرا میگویند مرا پیر کرد؟ به خاطر آن دومی است، آنجا که میگوید «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ» (هود، 112) و کسانی که همراهت هستند. جامعه را با خود نگاه داشتن، با خود همراه کردن، وارد این کاروان کردن، با شتاب مناسب به سمت مقصد حرکت دادن، این است که کار پیامبرانه است وگرنه هر عارف و زاهدی ، شخصاً ممکن است مقاماتی پیدا بکند.
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید، 25) اگر فرمود فقها، امناءالرُسُل هستند، اگر امام میگفت ولایت فقیه ادامهی ولایت رسول الله است، اختیاراتی که فقیه دارد همان اختیاراتی است که پیامبر دارد، از این جهت بود که آقا ما میخواهیم یک حرکت اجتماعی را، یک حرکت فراگیر و همگانی را سامان بدهیم.
اینها را من قبلا گفتهام که از یک نظر شاید بتوان گفت جمهوری یک نظام تربیتی است برای حزباللهیها. اگر به شما بگویند مثلاً سوم خرداد بیا خرمشهر راهیان نور است؛ مثلاً میخواهیم برویم شلمچه زیارت کنیم. میروی بلیط میگیری میروی آبادان آنجا حظّت را میبری و بر میگردی. اما اگر بگویند که بچههای مسجدت را بردار بیاور، جمهوریت این دومی است. آقا برو بچههای مسجدت را بردار بیاور. این است که زحمت دارد. همت بالا میطلبد.
دیروز بنده در کوی طلاب مشهد رأی دادم، در شمال شهر تهران که رأی ندادم. چرا این جوانهایی که بچه محل من هستند میآیند به آقای روحانی رأی میدهند؟ من غلط میکنم بیایم اینها را متهم کنم. شاید سی، چهل درصد کسانی که رأی مینوشتند، به آقای روحانی رأی میدادند. من که عرضه ندارم با همینها مفاهمه برقرار کنم، 50 تا جلسه در دانشگاه امیرکبیر و دانشگاه تبریز و بوشهر داشتم، چهار تا جلسه در مسجد انصارالمهدی خودمان نداشتم، این را متّهمش کنم؟ این چه از من شنیده است؟ چه ورودی داشته است که بعد ما انتظار داشته باشیم خروجیاش این نباشد؟
جمهوریت، را ذیل تواصی «تَواصَوا بِالحَقِّ و تَواصَوا بِالصَّبر» باید ببینیم، ذیل «لِتَعارَفوا» باید ببینیم. ذیل تعاون باید ببینیم. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» (مائده، 2) ساز و کارهای جمهوریتی برای ما ساز و کارهای مبارک هستند، چرا؟ چون در خدمت امور مقدس میتوانند باشند.
پس جمهوریت در انقلاب اسلامی هم مبنا و هم کاربردِ دینی و انقلابی دارد.
چه کسی میتواند حرف حق را به مردم برساند؟
قرآن گفته است: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى بِاللَّهِ حَسیبا» (احزاب، 39) خداوند میفرماید که رساندن وظیفهی شما است. «تبلیغ» یعنی رساندن. حرف را برسانید. اما قرآن میگوید میدانید چه کسی میتواند حرف حق را به مردم برساند؟ کسی که از خدا بترسد. «یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» و از هیچکس غیر از خدا نترسد.
میگوید: "بله بله درست است. ما از آمریکا نمیترسیم. از انگلیس هم نمیترسیم"! نه آقا بیا پایینتر. اگر ترسیدی از فلان آقا، از فلان تشکیلات، از فلان اسم، اگر چشمهایتان را درویش کردید چون قرار است که از دیگران بترسید، پس تبلیغ نمیشود کرد، تبلیغات نمیشود کرد. چرا؟ چون وقتی تو حرف را بخواهی برسانی به مردم، بروی با مردم مخاطبه و مفاهمه برقرار کنی، ملت را که خدا چوب خلق نکرده است! درست است دو تا گوش دارند ولی یک زبان هم دارند. حرف بزنی حرف میزنند. و باید تو آزاده باشی، باید وامدار این و آن نباشی. باید ترسان از این و آن نباشی که بتوانی با او حرف بزنی و او در تو صدق ببیند. خشیت از خدا، خشیت دیگران را از بین میبرد.
«اَلنَّجاةُ فِی الصِّدق»؛ فقط بحث فردی نیست؛ در بحث اجتماعیاش و سیاسیاش هم هست. آقا ما چرا نجات پیدا نمیکنیم؟ مرتب مرحله به مرحله ... به خاطر اینکه صدق نداری، چرا صدق نداری؟ چون خشیت و پروا و ملاحظه از دیگران داری. خوب پس تبلیغ که تعطیل، چرا؟ چون ما نمیتوانیم خشیت خدا را داشته باشیم و خشیت دیگران را نداشته باشیم و صدق داشته باشیم. پس چه کار کنیم؟
میگوییم آقا همهی ساز و کارها تعطیل! ساز و کار اقناع تعطیل! تبیین تعطیل! اقناع، پَر، تبیین، پَر، تواصی، پَر. بصیرتبخشی، پَر. چه کار کنیم پس؟ آقا این مدلهای جدید چینی آمده است، دوستان ما که اسکلههای قاچاق دارند وارد کردهاند از چین!
تشکیلات ؛ جایگزین همه چیز!
جمهوریت به جای اینکه مبنایش بشود استدلال و اقناع و تبیین و تبلیغات، -تبلیغات به معنای درستش نه به معنای پروپاگاندا و اغواگری، تبلیغات به معنای قرآنی؛ تبلیغ یک واژه ملکوتی است- چه جایگزینش بشود؟ تشکیلات! یک مدل چینی برادران وارد کردند، تشکیلات میآوریم. تشکیلاتی رأی بدهید.
به چه کسی رأی بدهیم؟ساکت شو. الان که وقتش نیست!بابا پنج روز دیگر انتخابات است.ساکت شو! صبح جمعه، لیست برایت میآورند در خانهات، بچهها میآیند توزیع میکنند میروی به آنها رأی میدهی. مدل جالبی است!میپرسی اینها شعارشان چیست؟ برنامهشان چیست؟ کارنامهشان چیست؟ با چه سازوکاری کشف شدند؟
به جای اینکه جواب بدهند، میگویند: سوال کردی؟ ذنب لایُغفَر مرتکب شدی! مرگ بر ضد ولایت فقیه!
اِ ... . آقا این چه ولایت فقیهی است؟ این چه فقهی است؟ آن فقیهی که ما میشناختیم امام بود، آقا است که میگویند مردم باید با تحلیل رأی بدهند، تحلیلگر باشند، ملت را تحلیلگر بار بیاورید.
نه! یک چیز دیگر در پستو به ما گفتند. گفتند ملت را تحلیلگر بار نیاورید، ملت را تحلیلگیر بار بیاورید!
بعد، حزباللهی که یک لفظ قرآنی و یک مفهوم ملکوتی است و خدا دقیق آن را در آیات آخر سورهی مجادله تعریف کرده است: «... وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ ...» (مجادله، 22)، اصلاً خدا میگوید حزبالله کسی است که عشیرهای و قبیلگی عمل نمیکند. اینها میگویند نه! خدا از حزب الله یک تعریف دارد، آن تعریف منسوخشده است ! ما تعریف تازه برایش داریم. وارد کردیم چینیاش را آوردیم. حزباللهی چینی وارد کردیم عالی. جواب میدهد!
بله. دوپینگ یک بار، دو بار، سه بار جواب میدهد ولی یک بار هم آنچنان میخوری زمین که ربّت را یاد کنی.
تشکیلات جایگزین تبلیغات!
الگوی حزبالّلابی جایگزین الگوی حزبالّلهی!
هنوز شاید وقت زدن یک سری حرفها نرسیده، ولی حتماً یک سری تعارفات را کنار خواهیم گذاشت و حرفهای جدی در روزهای آینده قابل طرح خواهد بود.
چون شنیدم بعضی عناصر وقیح در مشهد، در توجیه فساد سیاسیشان که به این نتیجه منجر شد، دست پیش زدهاند که پس نیفتند.
اینجا مشهد است! اینجا جایی است که چهل و پنج سال پیش علمدار تفکر و پرچمدار روشنفکری دینی در این شهر، سیدعلی خامنهایها بودند! [صلوات حضّار] که قبل از اینکه بخواهند دستوری بدهند و ابلاغی بکنند، مولّد فکر بودند و تبلیغ میکردند. هنوز که هنوز است آدم میخواند این کتاب "طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآنِ" آقا را بوی بهار از آن میآید! تازگی را حس میکند. پیوند با حقیقت را در آن حس میکند، زنده کننده است. جریان ناب اسلامی، تفکر روشنفکری دینی به معنای دقیق و درست خودش، یکی از مبادی مهمّش مشهد بوده! بعد در این مشهد یک عده بیایند بگویند تفکر تعطیل! تحلیل تعطیل! تبیین تعطیل! اقناع تعطیل! تشکیلات جایگزین همه چیز!
بعد با وقاحت انتظار داشته باشند که فرزندان خمینی، فرزندان خامنهای اینجا خفه بشوند؟ در برابر یک چنین جریان منحطّ عقبماندهی نان به نرخ روز خور متوهّم قالتاقی سکوت کنند!؟بدانند که پایشان را از گلیمشان درازتر کردهاند!
یادمان نرفته همین آقای دکتر جلیلی کاندیدا شد در انتخابات مجلس همین شهر، و چهها نگفتند همین آقایان مدّعی ولایت!
همین دوستانی که بعضا امروز دنبال ایناند که با ایشان عکس یادگاری بگیرند. یادت رفته چه میگفتی؟! چه فضاسازی های مسخره ای کردی؟ که در مسجدی که تمام عکسهایش رفقای سعید آقا بودند، بعضی بچه بسیجیها را مسئلهدار کنند که آقا اینها میخواهند "لیست آقا"! را ملکوک کنند! "لیست آقا" چه کسی بود؟ سر لیستش برادر گرامی ما جناب حجتالاسلام آقای تیمورعلی عسکری مشاور محترم رییس فقید مجمع تشخیص بودند. حامیانش که بودند؟ میشود گفت؟ اجازه هست اسم بیاوریم؟بگوییم چه نهادهایی پشت آن لیست جعلی بودند؟
جاعلان "لیست آقا"! جرات دارند امروز با بچه حزب اللهی های مشهد روبرو بشوند؟!این اتفاقات در همین شهر افتاده! بگذریم. برگردیم به بحث خودمان.اصل اتفاقی که باید بیفتد تازهگردانی فکر ماست و تازهگردانی روحیههای ماست.
از انفعال بینشی تا تقلید ِ مَنِشی
الان نمیخواهم ورود کنم به آسیبشناسی انتخابات اخیر، شاید یکی از دلایل عدمالفتحی که اتفاق افتاده این بود که مثل انتخابات قبلی دوباره بعضی از دوستان سعی کردند به رقیب تشبه کنند.
سال 92 در جریان انتخابات تفکر طرف مقابل و آسیب شناسیاش از وضع کشور را پذیرفتند، مقاله نوشتند گفتند بله ما باید هژمونی آمریکا را بپذیریم. کاندیداهای اصولگرا هم آمدند با نوع بینش ِآقای روحانی همراهی کردند. گفتمان آنها غالب شد، ملت گفتند خیلی خوب حالا که اینطوری است چرا ما به تقلّبیاش رأی بدهیم، ما به اصلش رأی میدهیم.
این بار امّا دوستان ما، فراتر از بینش طرف مقابل، منش او را پذیرفتند. با همان منش و روش خواستیم او را بزنیم. گفتیم اگر منش او این است که مثلاً روی مصداقها ، افشاگری و رسواگری کند، ما هم بیاییم با همان روش و منش وارد بشویم. از لحاظ اخلاقی شبیه شدیم به او، گفتیم ببینید ملت مگر شما نمیخواهید یک آدم زرنگ یا قالتاقی باشد تا مثلاً ریاست جمهوری را بدهید به او؟ اینطوری بهتر میپسندید؟ تحلیلمان این بود. حالا، ببینید که ما از او قالتاقتریم! ملت گفتند نه، تا اینجا که آمدی، تو هم پذیرفتی که رجل سیاسی جمهوری اسلامی مَنِشَش باید این باشد، منشی که ما نه در رجایی دیده بودیم، نه در خامنهای دیده بودیم، بالاخره ما در این طراز اول رجل سیاسی جمهوری اسلامی الگوهایی داریم، نه در چمران دیده بودیم... ولی شما میگویید نه! آن منش درست نبوده این منشی که آن روز مقابل چمران بوده آن منش درست است.
خیلی خوب اگر او درست است، که همان اصلش را باز رأی میدهیم! اینها همه سطوح تحلیلی مناقشه برانگیز و جدلی است که ممکن است یکی دیگر بگوید نه اینطوری نبود آنطوری بود، اینها را میشود بحث کرد. یکی از تفریحات بعد از انتخابات هم میتواند همین بحثها باشد، مشروط به اینکه باز خیلی هم خود این موجب شقاق نشود.
مبانی دینیمان را بازخوانی کنیم
اما به نظرم اصل قضیه همان است که ما اگر پرچممان پرچم ولایت است، ولایت یعنی آقا، یعنی امام خمینی، یعنی کسانی که مبانیشان روشن است، بیّن است، آشکار است، منطقی است، استدلالی است، اقناعی است. کتابهاشان هست. من پیشنهادم این است به همهی بچههای مشهد، که اولین کاری که در دستور کار قرار بدهند بعد از انتخابات، بازخوانی کتاب "طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن" باشد. طلبه ها و دانشجوهای حزب اللهی ؛ هم خودشان این کتاب را بخوانند و هم نهضت بازخوانی اش را در مساجد مشهد راه بیاندازند.
یک بار برگردیم مرور کنیم. مطمئن شویم این دینی که ما داریم از آن حرف میزنیم، این انقلابی که ما داریم از آن حرف میزنیم، همان چیزی باشد که آقا میگوید؛ یک اشتراک لفظی نباشد، آن جهادی که شما میخواهید انجام بدهید آن جهدی، تلاشی و اقدامی که میخواهید بکنید، اگر جهتگیریاش درست نباشد واویلاست. این خیلی نکتهی مهمی است.
«اِهدِنا الصِّراطَ المُستقیمَ صِراطَ الَّذینَ اَنعَمت علیهِم غَیرِ المَغضُوبِ علیهم و لاالضّالّین» .
دو گروه هستند، یک عده مغضوب علیهم هستند، یک عده ضالین هستند. مغضوب که خدا نکند آدم جزء مغضوبین باشد، ولی ضالین هم مغضوب علیهم نیستند ولی گمراهند. این هم خیلی بد است! خسرالدنیا و والاخره که میگویند اینها هستند. گمراهی فقط در این نیست که الزاماً تو یک کار صریحی را انجام بدهی که غضب الهی در آن باشد.
صراط مستقیم هم حداقل یک معنایش نزدیکترین راه است. بعضی وقتها دوستان چون صزاط مستقیم را نزدیکترین راه نمیدانند، میروند از چین؛ میانبُر وارد میکنند، میگویند راه خدا هزار تا پیچیدگی دارد، معلوم نیست «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکم» «وَالّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهم...» جواب بدهد!! بیایید از راه میانبُر برویم. شیوههای کاملاً سکولار با مبانی غلط! با مبانی مخالف انقلاب اسلامی را تحمیل کردند به حزباللهیها به اسم ولایت و تفکر ولایی!
تشکیلات ادّعایی اینها، یک جنس بنجل چینی است!
این "تشکیلات" ادعایی آقایان، یک جنس بنجل چینی است که بر اطاعت کور و ابلهانه مبتنی است و مشابه همانهایی که مشهد را پر کردند از پاساژهایی که بارانداز اجناس بنجل چینی است، میخواهند با قیافههای حق به جانب، با تیپهای ظاهرالصلاح، تفکر ولایی را در این شهر نابود کنند و نگاه بچگانه خودشان به تشکیلات و سازماندهی سیاسی را جایگزین همهچیز کنند. تفکر ولایی از جانب حزبالّلابیها در همه کشور و از جمله در مشهد در خطر است. تمام زندگیشان شده است لابی کردن و از این جلسه به آن محفل رفتن و سهمخواهی کردن و برنامهریزی برای حذف اصلح در لیست ها و جایگزین کردن به قول خودشان "حرف گوش کنها"! و بعد همه را به ضدولایت فقیه بودن متهم کردن. خطر این جماعت ظاهرالصلاح و پرخسارت را باید با تبیین و آگاهی بخشی، دفع کرد.
ما طرفدار ولایت فقیه هستیم، فقیه یعنی چه!؟ فقاهت یعنی چه؟! فقاهت یعنی فهم! فهم عمیق، فهم روشن، بیّن، وقتی میگویی ولی فقیه؛ باید فضا باز بشود، باید ملت احساس گشایش بکنند! چرا؟ چون یعنی اقناع پیش آمد، فهم پیش آمد، ولایت فقیه برای ما این است. ما فهممان این است که در ولایت فقیه گشایش هست. نور هست.
از خدا باید هم هدایت خواست هم نصرت
کارمان به جایی رسیده که از خدا فقط کمک و نصرت میخواهیم! در حالیکه در قرآن که نگاه کنی، نصرت و هدایت کنار هم است. اما ما میگوییم که ما خودمان میدانیم چه میکنیم. شما فقط کمک کن! «اِیّاکَ نَعبُدُ وِ اِیّاکَ نَستَعین»؛ بعد هم میگوید «اِهدِنا الصِّراطَ المُستقیم»؛ یعنی «نستعین» هم به تعبد مقید است، هم به هدایت. یعنی هم به نیّتها، هم به اقدامات. اما ما از خدا فقط نصرت میخواهیم! ما راه را پیدا کردیم، تو نصرت بده! العیاذبالله خدا شده است مدیر تدارکات ما! ما خودمان برنامهریزی استراتژیک بلدیم، از چین هم که دوستان مدل وارد کردند فقط الان از خدا نصرت میخواهیم!
قرآن میگوید «کَفی بِرَبِّک هادیاً و نَصیراً» هادیا، را مقدم میکند. اگر نصرت میخواهی، هدایت هم بخواه. مسیر را درست برو. تا بهت گفتند فلان جلسه را بگذار، فلان ائتلاف را بکن، فلان شعار را بده ، سریع انجام نده. مزمزه کن. اول در مسیر خدا باش بعد از خدا نصرت هم بخواه.
جریان روشنفکری دینی باید در مشهد تازه بشود
حرکتی که باید آغاز بشود این است که تفکر روشنفکری دینی در مشهد تازه بشود. با همان قرائت آیتالله خامنهای. اگر این تفکر تازهگردانی شد، شما هم میتوانید از ثمراتش استفاده کنید. آنها در چنان جامعهای، زیر چکمههای آمریکا، در مسجد کوچکی مثل مسجد امام حسن (علیه السلام)، در آن شرایط شکنجه و تبعید و زندان، آن پرچم را بلند کردند و پیش بردند و پیروز شدند.
«اِنَّهُم فِتیهٌ آمَنوا بِرَبِّهم و زِدناهُم هدیً» (همین آیه خودتان) اگر اسمتان را از این آیه شریف گرفتید، باید با منشها و از مسیرهای درست بروید. امروز آن روز است. وقتی سرتان به سنگ میخورد، برگردید ببینید کجا اشتباه کردید. آنچیزی که به ذهن من میرسد، این است که در مشهد باید مسجد امام حسنها و مسجد کرامتها احیاء بشود. این حرفی که بعضی دوستان میزنند که مشکل ما تشکیلات است، من قبول ندارم. و یک آدرس انحرافی میدانم. حداقل این است که اولویت ندارد. وقتی افراط بشود و بخواهد جا را بر آرمان و تفکر و نرمافزار تنگ کند، مضرّ هم هست.
نرمافزار تفکر دینی در مشهد باید تازهگردانی بشود. باید برگردد به مبانی دقیق فقاهتی خودش با قرائت مقام معظم رهبری.
مشهد چه از جهت فضلا، چه از جهت مخاطبان این قابلیت را دارد. راهش چیست؟ ارجاع مسائل روز به مبانی و منابع معارفی قرآنی و ولایی. ونه تکنیکهای وارداتی چینی و انگلیسی و تایلندی و ... .
شهید مطهری خودش را در معرض سوالات جامعه قرار داد
آقای مطهری چرا مطهری شد؟ جلد دوم قرآن را داشت مثلاً؟! یا یک احادیثی را شنیده بود که دیگران نشنیده بودند مثلا؟! آقای مطهری از این جهت مطهری شد که با سؤالات تازه درگیر میشد. والا خیلیهای دیگر خدمت علامهی طباطبایی بودند که همشاگردی آقای مطهری بودند، آنها مطهری نشدند. مطهری چه کار میکرد؟ به او میگفتند تو قم باشی مرجع میشوی بعدِ آقای بروجردی مثلاً تو جزو امیدهای مرجعیت هستی. گفت آقا من تکلیفم را چیز دیگری تشخیص میدهم. بلند شد آمد تهران، انجمن اسلامی مهندسان، انجمن اسلامی پزشکان، عمدهی کتابهای آقای مطهری را شما نگاه کنید، محصول تقاضای جامعه است. البته او خودش را هم در معرض قرار داد ولی آن تقاضا وجود داشت. آقا چند بار فرمودند؛ که بعضی از فضلائی که ما امروز در کشور داریم از دورهی جوانی ما جلوتر هستند، این عین تعبیر آقا است. ولی از آنها استفاده نمیشود. باید آقایان در معرض قرار بگیرند. باید سؤالات جدی جامعه با آنها در میان گذاشته بشود؛ در سبک زندگی، در سبک سیاستورزی. بعضیها را من و شما الان میشناسیم، ممکن است خیلیها باشند من و شما اصلاً اسمشان را هم نشنیده باشیم.
در همین حجرهها در همین مدارس مشهد که خیلیهایش را ما آدرسش را هم بلد نیستیم، باید رفت اینها را پیدا کرد، خدمتشان رسید و استفاده کرد. خود آقای علمالهدی به نظرم خیلی از این جهت قابل استفاده است. مشروط به اینکه شما بروید و از ایشان بخواهید که آقا ما یک فضای مسجد کرامتی در مشهد کم داریم. همان درس تفسیر مهدیهی ایشان هم درس خوبی است، ولی من هر وقت رفتم آنجا یک تعداد پیرمرد و میانسال نشستند و چهار پنج نفر که آنجا آمدهاند نامه بدهند به حاجآقا ، وگرنه آقای علمالهدی عالم خوشذوقی است در استفاده از آیات و ادعیه و احادیث و اینها، تا برسد به خیلی از فضلایی که در مشهد هستند و باید اینها را آورد پای کار.
آقای نظافت یک جلسه آمد در شهرداری، سه چهار تا بحث مدیریتی گفت. حدیث خواند. با یک ذوق تبیینی قابل توجهی. خیلی شیرین بود من دیدم مدیرانی که در آن جلسه بودند واقعا استفاده کردند. ولی اینها جرقّهای است. استمرار ندارد. باید تازهگردانی معرفتی نهادینه بشود.