امام پس از به جای آوردن غسل و پوشیدن لباس و بر سرگذاشتن عمامهای سفید
از پنبه که یک طرف آن بر روى سینه مبارکش افتاده و طرف دیگرش بر شانهاش
قرار گرفته بود، در حالی که خود را خوشبو کرده و عصایی در دست داشت، به
غلامان خود فرمود: به همین هیئت خود را درآورید و به آنها دستور داد
پیشاپیش حضرتش حرکت نمایند. سپس با پای برهنه از خانه بیرون آمده و راه
مصلّی را در پیش گرفت و چون اندکى راه رفت سر به طرف آسمان بالا کرد و
تکبیر گفت، با تکبیر گفتن امام، غلامان حضرت نیز تکبیر گفتند.
لشکریان با مشاهده حالت حضرت، همگی از مرکبها پیاده شده و هر کس کاردی
به همراه داشت، زودتر توانست بندهای چکمه خود را باز کند و پابرهنه شود.
امام تکبیر دیگری گفت، همه با او یکصدا شدند. طنین تکبیر چنان بود که گویی
آسمان و در و دیوار با امام همصدا شدهاند. شهر مرو با دیدن امام و شنیدن
تکبیر او، از کثرت گریه و فریاد مردم به لرزه در آمد.
مأمون دگرگونی اوضاع را دریافت. فضل بن سهل به او گفت: اگر حضرت رضا به
همین نحو به مصلّی برود، مردم شیفته او شده و فتنهای برپا خواهد شد؛ از
این رو افرادی را به سوی ایشان فرستاد تا امام را برگردانند. مأمون به امام
(ع) پیغام داد که شما را زحمت داده و در رنج انداختیم و دوست نداریم از
این پس، بیشتر به مشقّت بیفتید، از همینجا برگردید، کسی که مطابق مرسوم با
مردم نماز میخوانده، این نماز را نیز اقامه میکند. امام کفشهای خود را
خواست و پوشید و به منزل بازگشت. مردم در آن روز دچار پراکندگی شدند و نماز
در آن روز به خود نظم نگرفت.
عمده دلیل مأمون از جلوگیری اقامه نماز عید به وسیله امام رضا (ع)، احساس
خطری بود که از ناحیه محبوبیت و اظهار علاقه و استقبال مردم از امام شده
بود؛ چراکه به گمان مأمون و مشاورش اقامه این نماز و ایراد خطبه به وسیله
امام علی بن موسی الرضا(ع)ممکن بود حکومت وی را به خطر اندازد؛ زیرا آنان
قصد استفاده تبلیغاتی از این نماز را داشته و هرگز فکر نمی کردند، امام
این گونه در میان مردم حتی رجال کشور و فرماندهان لشگر دارای محبوبیت باشد.
لذا دستور داد تا امام از اقامه نماز منصرف شود، تا بدین وسیله خود و
حکومتش از خطرات احتمالی از ناحیه امام (ع) حفظ نماید.