مرحوم شهید صدر از شکاف پنجره ی اتاق نگاه می کرد و می دید که در آن گرمای تابستان، نیروهای امنیتی که منزل شان را محاصره کرده بودند، ایستاده اند و عرق می ریزند.
شهدای ایران: مرحوم شهید صدر از شکاف پنجره ی اتاق نگاه می کرد و می دید که در آن گرمای تابستان، نیروهای امنیتی که منزل شان را محاصره کرده بودند، ایستاده اند و عرق می ریزند.
به گزارش تسنیم، به مناسبت 19 فروردینماه سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر توسط رژیم بعثی عراق به بیان خاطرهای از بزرگواری شهیدسید محمد باقرصدر از زبان شاگرد ایشان حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حائری می پردازیم :
خانه ایشان در سال اخیر عمرش، حدود 10 ماه، از طرف نیروهای امنیتی بعث عراق محاصره شده بود. نیروهای دولتی دور منزل را محاصره کرده بودند و کسی حق نداشت اطراف منزل ایشان رفت و آمد کند. خود ایشان هم اجازه نداشت بیرون برود، حتی آب و غذا را هم از ایشان قطع کرده بودند. حدود یک هفته ایشان را خیلی در فشار قرار دادند تا از گرسنگی تلف کنند. این جریان مفصل است، ولی مورد شاهدی که میخواهم عرض کنم، این است: یکی از برادران و دوستان عزیزمان، شیخ محمد نعمانی، که در آن مدت در منزل ایشان مخفی مانده بود و دولتیها از اختفای ایشان مطلع نبودند، نقل میکند: مرحوم شهید صدر از شکاف پنجره اتاق نگاه میکرد و میدید که در آن گرمای تابستان، نیروهای امنیتی که منزلشان را محاصره کرده بودند، ایستادهاند و عرق میریزند. ایشان دلش به حال آن ها سوخت و به محمدرضا گفت که به حاجی عباس که خادم ایشان بود البته آن اواخر حتی خادم را هم بیرون کردند بگوید به آن ها آب خنک بدهد؛ زیرا در گرما ایستادهاند و به گفته شهید صدر اسیر ایشان شدهاند. او میگوید: گفتم حاج آقا، اینها شما و زن و بچههایتان را محاصره کرده و زیر فشار قرار دادهاند. شهید صدر جواب داد: ممکن است آنها چندان مقصر نباشند و در اثر شرایط زندگیشان گمراه شده و به این حالت افتاده و تحت تأثیر دولت طاغوتی قرار گرفتهاند. اگر کسی آنها را تربیت میکرد، خوب تربیت میشدند و اگر کسی نبود که امت را تربیت کند، شاید ما هم مثل آنها میشدیم(گریه شدید استاد) حاج عباس آب تهیه کرد و به آنها داد و گفت: سید گفته به شما آب خنک بدهم. جالب این جاست که به نقل آقای نعمانی، یکی از کسانی که مسئول محاصره منزل ایشان بود، بعدها هدایت شد، فداکاری کرد و در راه شهید صدر به شهادت رسید. این هم یک نمونه از رفتارهای اخلاقی شهید صدر با دشمنش که ما را به یاد صحنه کربلا میاندازد، هنگامی که امام حسین(ع) به دشمن آب داد. آیا ما شاگردان ایشان حق نداریم وقتی سخن از ایشان میآید، اشکمان بریزد؟ آن چه ما در شخصیت شهید صدر میبینیم، بسیار منحصر به فرد است و من در تاریخ سراغ ندارم که شاگردانی در برابر استاد این قدر احساس فانی شدن کنند، جز دو شخصیت؛ یکی امام خمینی و دیگری شهید صدر .من از شاگردان امام خمینی نبودم و آن طور که باید ایشان را درک نکردم اما شاگردان خاصشان نسبت به ایشان، مانند وقتی که نام شهید صدر میآید و ما گریه مان میگیرد، شاگردان خاص مرحوم امام خمینی هم نسبت به ایشان اینگونه هستند و این نشانه عظمت این دو شخصیت الهی است.
منبع : مجله مسطر ، جامعه المصطفی العالمیه
به گزارش تسنیم، به مناسبت 19 فروردینماه سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر توسط رژیم بعثی عراق به بیان خاطرهای از بزرگواری شهیدسید محمد باقرصدر از زبان شاگرد ایشان حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حائری می پردازیم :
خانه ایشان در سال اخیر عمرش، حدود 10 ماه، از طرف نیروهای امنیتی بعث عراق محاصره شده بود. نیروهای دولتی دور منزل را محاصره کرده بودند و کسی حق نداشت اطراف منزل ایشان رفت و آمد کند. خود ایشان هم اجازه نداشت بیرون برود، حتی آب و غذا را هم از ایشان قطع کرده بودند. حدود یک هفته ایشان را خیلی در فشار قرار دادند تا از گرسنگی تلف کنند. این جریان مفصل است، ولی مورد شاهدی که میخواهم عرض کنم، این است: یکی از برادران و دوستان عزیزمان، شیخ محمد نعمانی، که در آن مدت در منزل ایشان مخفی مانده بود و دولتیها از اختفای ایشان مطلع نبودند، نقل میکند: مرحوم شهید صدر از شکاف پنجره اتاق نگاه میکرد و میدید که در آن گرمای تابستان، نیروهای امنیتی که منزلشان را محاصره کرده بودند، ایستادهاند و عرق میریزند. ایشان دلش به حال آن ها سوخت و به محمدرضا گفت که به حاجی عباس که خادم ایشان بود البته آن اواخر حتی خادم را هم بیرون کردند بگوید به آن ها آب خنک بدهد؛ زیرا در گرما ایستادهاند و به گفته شهید صدر اسیر ایشان شدهاند. او میگوید: گفتم حاج آقا، اینها شما و زن و بچههایتان را محاصره کرده و زیر فشار قرار دادهاند. شهید صدر جواب داد: ممکن است آنها چندان مقصر نباشند و در اثر شرایط زندگیشان گمراه شده و به این حالت افتاده و تحت تأثیر دولت طاغوتی قرار گرفتهاند. اگر کسی آنها را تربیت میکرد، خوب تربیت میشدند و اگر کسی نبود که امت را تربیت کند، شاید ما هم مثل آنها میشدیم(گریه شدید استاد) حاج عباس آب تهیه کرد و به آنها داد و گفت: سید گفته به شما آب خنک بدهم. جالب این جاست که به نقل آقای نعمانی، یکی از کسانی که مسئول محاصره منزل ایشان بود، بعدها هدایت شد، فداکاری کرد و در راه شهید صدر به شهادت رسید. این هم یک نمونه از رفتارهای اخلاقی شهید صدر با دشمنش که ما را به یاد صحنه کربلا میاندازد، هنگامی که امام حسین(ع) به دشمن آب داد. آیا ما شاگردان ایشان حق نداریم وقتی سخن از ایشان میآید، اشکمان بریزد؟ آن چه ما در شخصیت شهید صدر میبینیم، بسیار منحصر به فرد است و من در تاریخ سراغ ندارم که شاگردانی در برابر استاد این قدر احساس فانی شدن کنند، جز دو شخصیت؛ یکی امام خمینی و دیگری شهید صدر .من از شاگردان امام خمینی نبودم و آن طور که باید ایشان را درک نکردم اما شاگردان خاصشان نسبت به ایشان، مانند وقتی که نام شهید صدر میآید و ما گریه مان میگیرد، شاگردان خاص مرحوم امام خمینی هم نسبت به ایشان اینگونه هستند و این نشانه عظمت این دو شخصیت الهی است.
منبع : مجله مسطر ، جامعه المصطفی العالمیه