دستورات اسلام ابعاد گوناگونی دارد و در بُعد اخلاقی، مسائل را بر محور وحدت محبت پایه گذاری می کند مبنا رابطه عاطفی است؛ نه این که استدلالات عقلی آن چنانی را پیش بکشد و از عدالت کتابی سخن بگوید.
شهدای ایران:مرحوم آیت الله آقامجتبی تهرانی در خصوص پایه گذاری مسائل اخلاقی بر مبنای محبت گفته اند : اگر رابطه محبت در کار باشد، این رابطه از وحدت عدالت، قوی تر است، چراکه هر فعل ارادی که از انسان صادر می شود، مسبوق به محبت است. به عبارت دیگر نزدیک ترین مقدمه نسبت به عمل، محبت است ولی مسئله کارکرد عقلی در رابطه با عمل، مقدمه دوردستی است.
هر عملی که انسان انجام می دهد، از نظر روش داخلی این گونه است که ابتدا آن عمل را تصویر می کند و بعد در داخل روی آن کار می کند. به این صورت که آیا این عمل برای من نافع است یا نه؟ حالا نفع آن در هر رابطه ای که می خواهد باشد؛ اعم از اینکه در رابطه با عقل باشد یا در رابطه با شهوت، غضب و امثال اینها، که حکما در مقدمات اراده، آن را «تصدیق به فایده» می گویند. اول تصویر عمل و سپس تصدیق به فایده آن وجود دارد و بعد از این که آن عمل را تصدیق به فایده کرد، آنجا است که نسبت به آن عمل محبت پیدا کرده و عمل، مورد علاقه او قرار می گیرد.
دیدگاه حکما درباره تصویر عمل و محبت به آن
حکما در این عرصه دو گروه هستند. اکثر فلاسفه می گویند: اصلا اراده ، «شوق مؤکد» است؛ یعنی محبت و علاقه در یک سطح بالا، اراده است. ولی نظریه جدیدتر دیگری در این زمینه وجود دارد که می گوید: بعد از شوق مؤکدی که در انسان پیدا شد، یک حالت دیگری در او پیدا می شود که آن حالت «اراده» است که او اراده می کند و بعد هم عمل، انجام می شود.
نظریه ای که می گوید خود اراده، شوق مؤکد است، خیلی روشن است که اگر انسان مسائل اخلاقی را بر وحدت محبت پایه گذاری کند، کاربرد آن خیلی بهتر و آفتش کمتر است؛ چون همان محبت است که سبب ایجاد فعل و عمل است که عمل هم نقش مؤثری از نظر اخلاقی دارد.
اما کسانی که می گویند وقتی شوق مؤکد حاصل شود، بعد از آن اراده در نفس حاصل می شود، یعنی آن حالتی که موجب می شود انسان به سمت آن عمل حرکت کند، در اینجا هم مسئله محبت و شوق، به عمل نزدیک تر از مسائل عقلی است؛ چون آنچه در رابطه یا عقل است، تصویر فعل است که این کار به وسیله قوه وهمیه انجام می شود و به تعبیر دیگر، عقل فکر می کند و مطلب را بالا و پایین می کند تا این که فایده ای عقلانی برای آن عمل تصویر کند. در صورتی که اخلاق بر مبنای عدالت، یعنی قسط داخلی پایه گذاری شود، در واقع این قسط داخلی توسط عقل نظری برقرار شده است. بنابراین عدالت یک مقدمه بعیده ای در رابطه با فعل است. ولی محبت و شوق، به عمل نزدیک تر است.
اهتمام اسلام به مسئله محبت
اگر ما مسائل اخلاقی را بر مبنای محبت پایه گذاری کنیم، آنجا است که به مسائل اخلاقی نزدیک تر می شود، گذشته از این که آفتی ندارد، نزدیک تر هم می شویم. لذا این هم یکی از جهات برتری روش «کشفیون» بر روش «نظریون» در باب مسئله اخلاق است. یعنی این که «حقیقت سعادت چیست».
حقیقت سعادت، محبت است؛ چون محبت کارساز است. انسانی سعادتمند است که محبتش در رابطه با خیر مطلق باشد و خیر مطلق یعنی وجود مطلق، مبدأ واحد یعنی الله است. اگر نگاهی اجمالی به دستوراتی که در مکتب اسلام است، بیندازیم، می بینیم که این مکتب الهی هم در مسائلی می خواهد از همین رابطه محبت استفاده کند. با نگاهی به عبادات می بینیم که اسلام می گوید نمازهای پنچگانه یا نماز جمعه را به جماعت بخوان، چرا؟ یک بُعد آن، بُعد سیاسی است، اما نباید از بُعد اخلاقی آن غفلت کرد.
وقتی انسان در جماعت حاضر می شود، وقتی که هر روز چند بار به مسجد برود و افراد را ببیند، آنجاست که عواطف او در رابطه با مسائل انسانی تحریک می شود. اینجا بحث عقل را مطرح نمی کند، بلکه از راه عاطفه- البته به طور ناخودآگاه- وارد شده است.
این مسئله در منابع و کتب روایی ما نیز مطرح شده است. وقتی شخصی که دارای یک رفاه نسبی است، وارد مسجد می شود و با افرادی که در مضیقه هستند، برخورد می کند، این قهری است که عواطفش خواه ناخواه تحریک می شود، چون مسئله یک بار نیست، بلکه روزی چند بار است. یا برخوردهایی که انسان در مسئله حج با دیگران دارد، عواطف او تحریک می شود. یکی از سنن اسلامی این است که انسان ها را به عیادت از بیماران تحریض و ترغیب می کند؛ یک بُعد آن این جهت است که او متنبه شده و عواطفش تحریک شود. در این جا رابطه محبتی ایجاد شده و موجب می شود تا اعمالی را که در رابطه با فضائل انسانی است، انجام بدهد و ملکه حسنه ای که یک انسان در رابطه با برادران ایمانی اش باید داشته باشد، برای روح او حاصل شود.
لذا دستورات اسلام ابعاد گوناگونی دارد و در بُعد اخلاقی اش مسائل را بر محور وحدت محبت پایه گذاری می کند. مبنا رابطه عاطفی است؛ نه این که استدلالات عقلی آن چنانی را پیش بکشد و از عدالت کتابی سخن بگوید. اینها بی شباهت به شعار نیست. اینها درست و صحیح است؛ اما صرف الفاظ است که گفته می شود. کمتر کسی است که شنیده و بخواهد حد وسطی، آن هم بر مبنای این استدلالات خشک عقلی در خودش ایجاد کند.
*برگرفته از کتاب اخلاق ربانی
هر عملی که انسان انجام می دهد، از نظر روش داخلی این گونه است که ابتدا آن عمل را تصویر می کند و بعد در داخل روی آن کار می کند. به این صورت که آیا این عمل برای من نافع است یا نه؟ حالا نفع آن در هر رابطه ای که می خواهد باشد؛ اعم از اینکه در رابطه با عقل باشد یا در رابطه با شهوت، غضب و امثال اینها، که حکما در مقدمات اراده، آن را «تصدیق به فایده» می گویند. اول تصویر عمل و سپس تصدیق به فایده آن وجود دارد و بعد از این که آن عمل را تصدیق به فایده کرد، آنجا است که نسبت به آن عمل محبت پیدا کرده و عمل، مورد علاقه او قرار می گیرد.
دیدگاه حکما درباره تصویر عمل و محبت به آن
حکما در این عرصه دو گروه هستند. اکثر فلاسفه می گویند: اصلا اراده ، «شوق مؤکد» است؛ یعنی محبت و علاقه در یک سطح بالا، اراده است. ولی نظریه جدیدتر دیگری در این زمینه وجود دارد که می گوید: بعد از شوق مؤکدی که در انسان پیدا شد، یک حالت دیگری در او پیدا می شود که آن حالت «اراده» است که او اراده می کند و بعد هم عمل، انجام می شود.
نظریه ای که می گوید خود اراده، شوق مؤکد است، خیلی روشن است که اگر انسان مسائل اخلاقی را بر وحدت محبت پایه گذاری کند، کاربرد آن خیلی بهتر و آفتش کمتر است؛ چون همان محبت است که سبب ایجاد فعل و عمل است که عمل هم نقش مؤثری از نظر اخلاقی دارد.
اما کسانی که می گویند وقتی شوق مؤکد حاصل شود، بعد از آن اراده در نفس حاصل می شود، یعنی آن حالتی که موجب می شود انسان به سمت آن عمل حرکت کند، در اینجا هم مسئله محبت و شوق، به عمل نزدیک تر از مسائل عقلی است؛ چون آنچه در رابطه یا عقل است، تصویر فعل است که این کار به وسیله قوه وهمیه انجام می شود و به تعبیر دیگر، عقل فکر می کند و مطلب را بالا و پایین می کند تا این که فایده ای عقلانی برای آن عمل تصویر کند. در صورتی که اخلاق بر مبنای عدالت، یعنی قسط داخلی پایه گذاری شود، در واقع این قسط داخلی توسط عقل نظری برقرار شده است. بنابراین عدالت یک مقدمه بعیده ای در رابطه با فعل است. ولی محبت و شوق، به عمل نزدیک تر است.
اهتمام اسلام به مسئله محبت
اگر ما مسائل اخلاقی را بر مبنای محبت پایه گذاری کنیم، آنجا است که به مسائل اخلاقی نزدیک تر می شود، گذشته از این که آفتی ندارد، نزدیک تر هم می شویم. لذا این هم یکی از جهات برتری روش «کشفیون» بر روش «نظریون» در باب مسئله اخلاق است. یعنی این که «حقیقت سعادت چیست».
حقیقت سعادت، محبت است؛ چون محبت کارساز است. انسانی سعادتمند است که محبتش در رابطه با خیر مطلق باشد و خیر مطلق یعنی وجود مطلق، مبدأ واحد یعنی الله است. اگر نگاهی اجمالی به دستوراتی که در مکتب اسلام است، بیندازیم، می بینیم که این مکتب الهی هم در مسائلی می خواهد از همین رابطه محبت استفاده کند. با نگاهی به عبادات می بینیم که اسلام می گوید نمازهای پنچگانه یا نماز جمعه را به جماعت بخوان، چرا؟ یک بُعد آن، بُعد سیاسی است، اما نباید از بُعد اخلاقی آن غفلت کرد.
وقتی انسان در جماعت حاضر می شود، وقتی که هر روز چند بار به مسجد برود و افراد را ببیند، آنجاست که عواطف او در رابطه با مسائل انسانی تحریک می شود. اینجا بحث عقل را مطرح نمی کند، بلکه از راه عاطفه- البته به طور ناخودآگاه- وارد شده است.
این مسئله در منابع و کتب روایی ما نیز مطرح شده است. وقتی شخصی که دارای یک رفاه نسبی است، وارد مسجد می شود و با افرادی که در مضیقه هستند، برخورد می کند، این قهری است که عواطفش خواه ناخواه تحریک می شود، چون مسئله یک بار نیست، بلکه روزی چند بار است. یا برخوردهایی که انسان در مسئله حج با دیگران دارد، عواطف او تحریک می شود. یکی از سنن اسلامی این است که انسان ها را به عیادت از بیماران تحریض و ترغیب می کند؛ یک بُعد آن این جهت است که او متنبه شده و عواطفش تحریک شود. در این جا رابطه محبتی ایجاد شده و موجب می شود تا اعمالی را که در رابطه با فضائل انسانی است، انجام بدهد و ملکه حسنه ای که یک انسان در رابطه با برادران ایمانی اش باید داشته باشد، برای روح او حاصل شود.
لذا دستورات اسلام ابعاد گوناگونی دارد و در بُعد اخلاقی اش مسائل را بر محور وحدت محبت پایه گذاری می کند. مبنا رابطه عاطفی است؛ نه این که استدلالات عقلی آن چنانی را پیش بکشد و از عدالت کتابی سخن بگوید. اینها بی شباهت به شعار نیست. اینها درست و صحیح است؛ اما صرف الفاظ است که گفته می شود. کمتر کسی است که شنیده و بخواهد حد وسطی، آن هم بر مبنای این استدلالات خشک عقلی در خودش ایجاد کند.
*برگرفته از کتاب اخلاق ربانی