شهدای ایران shohadayeiran.com

دختر کوچکی که درون سالن صدای شیرین‌زبانی اش بلند بود، اینجا بیرون سالن هم شروع کرده به شیرین زبانی؛ ولی این شیرین زبانی آخرش همه آدم های اطرافش را زیر بار کلمات کودکانه اش له می کند؛ کودک یک سره می گوید: بابا ... بابا ... بابا.

شهدای ایران:کلاه شکسته، کپسول و تجهیزات آتش نشانی... این ها همه چیزهای دردناک از حادثه ای است که چهل روز قبل قلب تهران را آتش زد؛ حالا همه اینجا جمع شده اند تا دوباره این صحنه ها جلوی چشم ها رژه بروند؛ هر کسی از در وارد می شد همین تجهیزات از زیر آوار درآمده بهمش می ریزد.

*اینجا، حوزه هنری است؛ سیاستمدار و ورزش و هنرمند و همه جمع شده اند تا در مراسمی که اسمش هم مثل رسم آتش نشان های شهید پلاسکو انتخاب شده حاضر باشند، مراسمی که اهالی رسانه آنرا برای تجلیل از شهدای آتش نشان پلاسکو ترتیب داده اند؛ هیچکدام از شرکت کنندگان باورشان نمی شود که اینقدر زود 40 روز گذشته باشد؛ خیلی خودشان را حوالی ساعت 15 به حوزه هنری رسانده اند تا در مراسم «پرواز ققنوس ها» حاضر باشند.

*قبل از شروع مراسم چهره هایی مختلفی را می توان دید ولی در بین این همه چهره و سیاستمدار بیشتر چشم ها به سمت خانواده هایی می چرخد که عکس یک شهید را بدست گرفته اند؛ مادر، پدر، خواهر و همسر شهیدان آتش نشان به جای خود ولی چیزی که خیلی ها را مبهوت کرده سن و سال بچه های مراسم است، بچه هایی که خیلی زود لقب فرزند شهید گرفته اند.

*جلال ملکی از آن چهره های معروف حادثه پلاسکو است؛ به قول رفقایش او جلال آرام و صبور روزهایی است که پای گیرنده های تلویزیونی مات و مبهوت به آوارهای خراب شده بر سر پلاسکو که نه کل شهر، خیره می شدیم و همین ملکی که این روزها پیرتر از 40 روز پیش به نظر می رسد، با همان صبرش دردناک ترین خبرها را ارائه می داد؛ خیلی ها دوست دارند با ملکی حداقل یک سلفی به یادگار داشته باشند؛ با مرد روزهای سخت پلاسکو.

*صدای گریه کودک هایی که برخی هاشان هنوز نمی توانند درست راه بروند از گوشه و کنار سالن بلند می شود؛ اینجا باید مثل بقیه یادواره های شهدای مدافع حرم مراقب باشی، بچه ای را با تندی آرام نکنی؛ شاید همان بچه فرزند شهیدی باشد که همه اینجا به احترامشان ایستاده اند؛ بچه هم با صدای تلاوت قرآن آرام می شود و می خوابد؛ آنقدر آرام که فکر می کنی دارد خواب بابایش را می بیند.

*ققنوس؛ همان پرنده افسانه ای است که خود را بر آتش می افکند تا ققنوسی دیگر ادامه زندگی را آغاز کند؛ حالا همه می دانند چرا اسم به آتش نشان های پلاسکو لقب ققنوس داده اند؛ هنوز چشم خیلی ها روزی که یکی از آتش نشان ها با اشک از جانفشانی دوستش برای نجات مردم باقی مانده در پلاسکو می گفت را به یاد دارند.


زیارت سیدالشهدا از میان بال‌ سوخته ققنوس‌ها

*قرمز و آبی اینجا فرقی نمی کند؛ شاید این از معدود برنامه های غیر ورزشی باشد که بتوانی در آن اسطوره های باشگاه های استقلال و پرسپولیس را یکجا ببینی؛ علی پروین، پرویز مظلومی، استیلی و فتح الله زاده هم خود را به مراسم تجلیل از قهرمانان آب و آتش و یا به دقیق ترین تعبیر، شهدای خدمت برسانند؛ از بازیگر ها هم عبدالرضا اکبری و عمو فیتیله ای ها به حوزه هنری آمده اند؛ کسانی که حضورشان بیشتر برای بچه ها جذاب است.

*در بخش دیگری از مراسم، ترانه ای درباره شهدای آتش نشان توسط یکی از خوانندگان اجرا شد؛ به شعر که دقت می کنی بیشتر دلت برای چهل روز تنهایی خانواده شهدای آتش نشان می گیرد؛ «اسمتو روی کوچمون گذاشتن؛ دخترمون اینطوری گم نمیشه»؛ این غم انگیزترین مصرع ترانه ای است که اجرا شد.

*قسمت بعدی برنامه پخش کلیپی از درد دل های مردم و حرف هایشان درباره فاجعه پلاسکو و شهدای آتش نشان است؛ حرف های دردناکی که هنوز هم بعد از چهل روز می تواند اشک را به چشم ها جاری کند؛ در بین پخش کلیپ صدای هقt> هق گریه پیرزنی که بعدا معلوم می شود مادر یکی از شهدای آتش نشان است، عکاس ها و سالن را متوجه وسط سالن می کند؛ برادر شهید سعی می کند مادرش را که حالا زمزمه «ای وای پسرم» اش قلب سالن را آتش زده، آرام کند.

*مراسم به لحظات پایانی خود نزدیک می شود؛ حالا قرار است هوشیار یکی از مداحان اهل بیت کمی برای دل داغ دیده جمع روضه بخواند؛ قبل از شروع مداحی به پبشنهاد مجری همه دست ها را بالا می گیرند و بعد از فریاد لبیک یا حسین، سلامی به سید الشهدا عرضه می کند؛ حالا همه از میان دست ققنوس های سید الشهدا را زیارت کرده اند.

*بخش آخر مراسم تجلیل خانواده های شهدای حادثه پلاسکو است؛ حالا بخشی که همه فکر می کردند پایان کار است به نقطه اوج ماجرا تبدیل می شود؛ اولین خانواده که به روی سن دعوت می شود، خانواده شهید روحانی است؛ دختر خردسالی که به همراه مادرش بالای جایگاه می رود، دختری که شاید هنوز تصویر دقیقی از پدر در ذهن نداشته باشد.

*خانواده های بعدی که می آیند عمق درد بیشتر می شود؛ اکثر شهدای آتش نشان حادثه پلاسکو، بچه های کوچک شان را باقی گذاشته اند و خودشان از قبل آتش به آسمان رفته اند؛ دختر کوچک قدیانی، دو پسر نوجوان حاجی پور، دختر حامد هوایی و ... بیشتر شهامت ققنوس ها را نشان می دهد و البته باز همان اشک ها مهمان چشم های جمع می شود.


زیارت سیدالشهدا از میان بال‌ سوخته ققنوس‌ها

*مراسم تمام شده است؛ دختر کوچکی که درون سالن صدای شیرین‌زبانی اش بلند بود، اینجا بیرون سالن هم شروع کرده به شیرین زبانی؛ ولی این شیرین زبانی آخرش همه آدم های اطرافش را زیر بار کلمات کودکانه اش له می کند؛  کودک یک سره می گوید: بابا ... بابا ... بابا.



نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار