او در آن سالهایی که موسوی بر سر کار بود و آقای هاشمی هم حامی او بود حملات تندی به سیاستهای آقای هاشمی داشت و به دلیل عدم محافظه کاری و صراحت لهجه در بیان نظرات خود رانده شد. ایشان وقتی تفکری را غلط می دید محافظه کار نبود و هیچ چیزی را در نظر نمی گرفت و انتقاد خود را بیان می کرد.
شهدای ایران :شخصیتهای مهم انقلاب اسلامی را اغلب یا به دلیل فعالیتهای سیاسی بعد از پیروزی انقلاب یا به واسطه مظلومیت و شهادت و شکنجهها در طول مبارزات، میشناسیم اما دراین میان برخی شخصیتها با وجود اثرگذاری عمیق در شکل گیری انقلاب کمتر شناخته شده اند.
"سیدعلی اکبر پرورش" از جمله این افراد است؛ نام او را شاید تنها به واسطه حضور چهار سالهاش در مسند وزارت آموزش و پرورش شنیده باشیم اما شاید کمتر کسی خصوصا از نسل سوم و چهارم انقلاب او را به عنوان یک شخصیت مهم انقللاب اسلامی بشناسد!
شخصیتی که بزرگان انقلاب چون رهبرانقلاب، استاد شهید مطهری و آیت الله مهدوی کنی در مورد او توصیفات عجیبی دارند که در مورد کمتر کسی شنیده شده است؛ شهید مطهری او را استاد خطاب می کند و مرحوم مهدوی کنی با وجود تاسیس دانشگاه امام صادق (ع) به مرحوم استاد پرورش بابت تربیت نیروهای اثرگذار انقلابی غبطه میخورد و رهبر انقلاب در پیام تسلیت آن مرحوم دوازده خصیصه مهم را درمورد او بر می شمرد، از جمله: یاور صدیق انقلاب مرحوم، چهره محترم و اثرگذار، بخش اعظم عمر بابرکت خود را در خدمت اسلام و ارزشهای متعالی دین گذرانید، لهجه صادق، دل بااخلاص، خلق نیک، مروج و تحکیمکننده انقلاب و نظام اسلامی، تلاشهای مبارزاتی در دوران طاغوت، خدمات ارزنده و مسئولیتهای سنگین خود در قوه مجریه و قوه مقننه و شورای عالی دفاع در دوران جمهوری اسلامی، با همه توان به کشور و ملت خود خدمت کرد و سلامت و راحت خود را بر سرِ انجام وظیفه نهاد و زندگی پاک و شرافتمندانه داشت.
در میان دوستان نزدیک استاد پرورش سید مسعود شهیدی را محمدکاظم انبارلویی، سردبیر روزنامه رسالت که خود از دوستان آن مرحوم محسوب میشود، به عنوان صمیمیترین دوست ایشان معرفی کرد و آقای شهیدی هم وقتی شنید قرار است درباره یار نازنین سفرکرده اش صحبت کند با نشاط و حوصله سوالات ما را پاسخ داد.
سرآغاز آشنایی و ارتباط با امام خمینی (ره)
سیدمسعود شهیدی که خود در سالهای ابتدای انقلاب نماینده دولت درصدا و سیما بوده است از چندماه پیش از پیروزی انقلاب تا پایان عمر شریف مرحوم پرورش درکنار ایشان بوده است؛ او در معرفی آن مرحوم چنین گفت: آقای پرورش در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پدرش را در اوان کودکی از دست داد و مادرش در تربیت او دقت خاصی داشت. او زن مومنه و آگاهی بود و لذا از همان 10 ـ 12 سالگی سیدعلی اکبر را به روحانی محل که از خاندان بهشتی نژاد بود سپرد و مرحوم پرورش از همان کودکی با روحانی بزرگواری ارتباط برقرار کرد و این ارتباط بسیار محکم تا سن 15 سالگی آقای پرورش تحت تربیت ایشان بود تا این که آقای بهشتی نژاد ایشان را با شهید بهشتی آشنا کرد و این ارتباط هم به دلیل خوش فکری و هوش سرشار استاد پرورش تبدیل به ارتباط محکمی شد، در سال 41 و 42 که امام در قم بودند آقای بهشتی نژاد مرحوم را با افکار امام آشنا میکند و بعد از فوت مرحوم بروجردی مرحوم پرورش را به دیدار امام برد و این سرآغاز ارتباط با امام بود.
ایشان در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه اصفهان قبول شد در این مدت با تعداد دیگری از علمای اصفهان مثل حاج آقا رحیم ارباب مرتبط می شودند و بعد از لیسانس به تهران و به دانشسرای عالی میروند و با جلال آل احمد آشنا میشوند. در زمانی که در تهران بودند علامه امینی بیمار بودند و در بیمارستانی بستری شده بودند. آقای پرورش بیمارستان را پیدا می کنند و به بیمارستان می روند و در آن بیمارستان با ایشان گفتگوهای متعددی داشتند و علامه هم اجازه داده بودند ایشان هرروز به بیمارستان برود و سرمایهای که آن چند روز از علامه امینی دریافت کرد تاثیر بزرگی روی ایشان گذاشت که همواره آن را یاد می کردند.
بعد از اتمام تحصیلات برای سربازی به کازرون می رود و از این زمان سخنرانی های خود را شروع می کند و با نگاه به مسائل روز کم کم سخنرانی هایش هم مورد توجه مردم قرار می گیرد.
دعای مرحوم پرورش برای شاه!
ایشان پنج شنبه و جمعه در کازرون در مساجد سخنرانی می کردند و آن زمان هنوز برای ساواک شناخته شده نبود و صرفا یک سخنران مذهبی شناخته می شدند و حتی ارتش او را به سخنرانی دعوت می کند و از او میخواهند برای شاه دعا کند که او می گوید خدا شاهنشاه آریامهر را با خشایارشاه محشور کن! آقای شهیدی میخندد و بازهم بر هوش سرشار مرحوم پرروش تاکید میکند و ادامه میدهد: بعد از سربازی دبیر ادبیات فارسی در دبیرستان های معتبر اصفهان می شود و کلاس های درسش به محبوب ترین کلاس های درس اصفهان تبدیل می شود و کم کم از مساجد هم از او درخواست کلاس می کنند و به دلیل جذابیت و تسلط او دانش آموزان روزهای تعطیل برای شرکت در کلاس هایش به مسجد می آمدند.
تمام این افراد و دانش آموزانش بعدها تبدیل شدند به سرمایههای انقلاب در اصفهان و این کادرسازی و تربیت نیرو که ایشان از سنین دانشآموزی شروع کرد یکی از ابتکارات مهم بود.
مرحوم پرورش در روح و جان دانش آموزانش نفوذ کرده بود و دعاهای کمیلی که ایشان برگزار می کرد در نوع خود بی نظیر بود؛ شب جمعه ساعت سه بعد از نصف شب صدها نوجوان از سراسر اصفهان در این مراسم در آن سال ها شرکت می کردند و جاذبه عجیب این مرد، نوجوانان را جذب کرده بود. این دعای کمیل یک نوع عشق بازی بود که با اشعار زیبای عرفانی هم همراه بود و کسی که یک بار شرکت میکرد دلداه میشد، جوانان از سه شنبه از هم می پرسیدند این هفته دعا کجا برگزار میشود؟
فعالیتهای ایشان در دبیرستان ها و مساجد موجب شد که ساواک او را دستگیر کند و بعد از دستگیری جمعیت بزرگی از دانش آموزان کلاسها را تعطیل کردند که ساواک را به ترس انداختند و بعد از مدت کوتاهی ایشان آزاد شد بعد از سخنرانی دیگری هم دستگیر شد که آیت الله خادمی و تعدادی از علما اعتراض کردند و آزاد شدند اما فعالیت خود را ادامه می داد و گرم ترین و پراثرترین سخنرانی ها را داشت و خود علما هم آقای پرورش را دعوت می کردند زیرا می دانستند که ایشان معارف و علوم دینی را از اساتید بزرگی آموخته است. او در تمام عمر، همواره مشغول تحصیل علوم دینی بود.
وقتی کمر انجمن حجتیه شکست
آقای شهیدی آرام و با حوصله از استاد پرورش حرف می زند، درباره شجاعت او می گوید: آقای پرورش در اصفهان مخفیانه با یک گروه در داخل ارتش ارتباط داشت و جلسات محرمانه با آنها می گذاشت و آنها را مدیریت می کرد؛ در آن زمان لو رفتن این ارتباط مجازاتش اعدام بود. ایشان با برخی از گروههای مبارزاتی که کار مسلحانه انجام میدادند ارتباط داشت و بعد از پیروزی انقلاب این گروهها سپاه اصفهان را تشکیل دادند.
برخی از حضور در انجمن حجتیه علیه استاد پرورش استفاده کردند، آقای شهیدی توضیح میدهد: انجمن حجتیه در ابتدای تشکیل فعالیت مثبتی علیه بهائیت داشت و متشکل از جوانان خوش فکر بود. این مبارزه بسیار مثبت و مهم بود و آقای پرورش هم با آنها ارتباط داشت تا زمانی که انجمن با امام زاویه پیدا کرد و اعلام کرد در امور سیاسی دخالت نمی کنیم آن زمان با سران انجمن در اصفهان وارد بحث شد، ایشان هم که یکی از معروف ترین و محبوب ترین سخنرانان این انجمن بود با آنها اتمام حجت کرد و از آن خارج شد پس از این خروج حتی سعی کردند با تهدید ایشان را منصرف کنند چون این خروج ضربه سنگینی به اعتبار این انجمن زد. مقام معظم رهبری در خاطراتشان نوشتهاند: زمانی که در مشهد بودم و شنیدم فردی مثل آقای پرورش از انجمن استعفا داده گفتم انجمن حجتیه در اصفهان کمرش شکست.
طرح بررسی اموال مسئولین قبل و بعد از دریافت مسئولیت از سوی مرحوم پرورش
یار صمیمی استاد، فعالیت های پس از انقلاب استاد را تشریح کرد و گفت: حزب جمهوری اسلامی در اصفهان با حضور آقای طاهری و پرورش تشکیل شد تا زمان انتخابات که آقای طاهری طرفدار بنی صدر بود و از حزب خارج شد. آقای پرورش یکی از چهار نماینده خبرگان قانون اساسی اصفهان در مجلس خبرگان به دلیل اشراف بر مسائل دینی و سیاسی پیشنهادات مهمی را مطرح کرد که مورد تشویق علما قرار گرفت مثلا بررسی اموال مسئولین قبل و بعد از دریافت مسئولیت با پیشنهاد ایشان در مجلس خبرگان با حمایت علما به تصویب رسید که بر اساس آیه قرآنی بود که هرکس به قدرت میرسد حتی پیامبر اطرافیانش خطرناکند حتی اگر همسران پیامبر باشند؛ ایشان بر همین اساس معتقد بود اطرافیان مسئولان خطرناکند و باید کنترل شوند.
بعد از مجلس خبرگان در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی، وارد مجلس شد و سپس در کابینه اول شهید رجایی وزیر آموزش و پرورش شد در نخست وزیری مهندس موسوی هم وزیر آموزش و پرورش بود و بعدا بر سر اختلاف بر سر اقتصاد دولتی ایشان، آقای ناطق نوری، رفیق دوست، توکلی و عسگراولادی از کابینه بیرون آمدند و از آن زمان هم که سال 61 بود دیگر ایشان از امور دولتی کنار گذاشته شدند.
ایشان در دوره وزارتشان درگیریهای زیادی داشت و طرفداران اقتصاد دولتی که مهندس موسوی و آیتالله هاشمی و رسانه ها طرفدارشان بودند قدرت زیادی داشتند و این جریان فکری در وزارتخانه ها قدرت زیای داشت و کارشکنیهای بسیار زیادی در وزارتخانه انجام میدادند؛ هم در مجلس و هم در مدیریتهای وزارتخانه، جنگ غیرمنصفانه و شدیدی علیه ایشان راه انداختند و حتی در مدارس علیه او اعلامیه پخش میکردند که حجتیهای و بیصلاحیت است.
ـ نام دو نفر را میآورم اما آقای شهیدی در این خصوص حرفی نمیزند هرچند می دانم نام برخی از شخصیت های مهم که بعدها وزیر هم شدند در راس افراد ناسازگار در وزارتخانه با مرحوم پرورش است که در واقع فعالیت ایشان در وزارتخانه را مختل کرده بودند.
شهیدی از نقش مرحوم پرورش در شورای عالی دفاع چنین میگوید: در مجلس اول که نماینده بود طبق تصمیم شورای انقلاب، عضو شورای عالی دفاع شد. خدمات آقای پرورش در شورای عالی دفاع را از زبان فرماندهان باید شنید که سردار رحیم صفوی در این باره مسائلی نقل کردهاند؛ از رساندن اسلحه به سپاه و تلاش برای شکست حصر آبادان و آزادی خرمشهر از جمله خدمات ایشان در کنار سایرانقلابیهای حاضر در شورای عالی دفاع بود.
ماجرای مخالفت مرحوم پرورش با منتظری
سیدمسعود شهیدی درباره ارتباط و موضع مرحوم پرورش درباره مسئله آیتالله منتظری میگوید: مرحوم پرورش از قبل از انقلاب نسبت به جریان فاسد بیت آیت الله منتظری و گروه سیدمهدی هاشمی آگاهی داشت.
پس از انتشار کتاب شهید جاوید توسط آیتالله صالحی نجفآبادی که تحریف امام حسین و قیام عاشورا بود و آیتالله منتظری هم مقدمهای بر آن نوشته بود ولی بعدا گفت که من نخوانده بودم و به توصیه کسی نوشتم؛ بلافاصله پس از انتشار، علما موضع گرفتند و این کتاب شد عامل دعوا بین علما و سیدمهدی هاشمی که طرفدار سرسخت کتاب بود حتی زمانی که آیت الله شمس آبادی در منبرش از این کتاب بد گفت او را به شهادت رساندند و به بهانه این کتاب منحرف، ترور علما را شروع کردند و وحشتی در اصفهان ایجاد کردند که کسی نتواند به این تفکر انتقاد کند اما مرحوم پرورش شروع کرد به مخالفت با این گروه اما با وجود علاقه به آیتالله منتظری نتوانست به او بقبولاند که این گروه خطرناک و منحرف هستند و ایشان از اولین کسانی بود که علیه آقای منتظری موضع گرفت.
شبی که او را از وزارت خلع کردند
آقای شهیدی دو دلیل را برای عدم قبول مسئولیتهای دولتی توسط مرحوم پرورش برمی شمرد: مرحوم پرورش شخصیتی داشت که هرکس از نزدیک با او معاشرت می کرد او را عارف به تمام معنا می دید و اتصال و ارتباط قلبی مدام با خداوند داشت و اصل زندگیش همین بود و وزرات و وکالت برایش درجه بعدی بود مگر اینکه به او تکلیف میشد تا سمتی را قبول کند؛ شبی که او را از وزارت خلع کردند پیش او بودم تغییری در حال و روحیات او نسبت به شب پیش وجود نداشت.
او شغل اصلی خود را بندگی میدانست و تا آخرین لحظه ای که زنده بود به این شغل مشغول بود و مشاغل دنیایی برای او مسئولیت و وظیفه بود و خودش به دنبال آن نبود. از همان اول که من با ایشان در اصفهان قبل از انقلاب معاشرت میکردم تا آخر عمرشان که با ایشان بودم، تغییری در مشی زندگی اش ایجاد نشد و به دنبال این که چیزی به دست بیاورد نبود. حتی حقوقی که از سازمان منطقهای اکو در شاخه فرهنگی به دلار پرداخت میشد و رقم بالایی هم بود شاید حدود هفتاد هزار دلار، آن را نگرفت و میگفت دوست ندارم این پول وارد زندگی من شود.
از سوی دیگر، ایشان در آن سالهایی که مهندس موسوی بر سر کار بود و آقای هاشمی هم حامی او بود حملات تندی به سیاست های آقای هاشمی داشتند و به دلیل عدم محافظه کاری و صراحت لهجه در بیان نظرات خود رانده شد. ایشان وقتی تفکری را غلط می دید محافظه کار نبود و هیچ چیزی را در نظر نمی گرفت و انتقاد خود را بیان می کرد.
سوال آخرم ارتباط او با امام و مقام معظم رهبری است، آقای شهیدی توضیح میدهد: یک محبت قلبی عمیق با مقام معظم رهبری داشت. گرمی این ارتباط در آخرین ملاقات که عکسش هم منتشر شده که چگونه در آغوش هم هستند و چقدر خندانند، معلوم است.
دکتر قلب امام خاطرهای نقل کرد که روزهای آخر که امام نیمه بیهوش بودند یک شب، نیمه شب از خواب بیدار شدند و حاج احمد را خواستند و از او پرسیدند آقای پرورش کجاست؟ احمد آقا گفتند تهران هستند. با نگرانی پرسیدند از او استفاده میشود؟ احمد آقا گفتند نگران نباشید از وجود او استفاده میشود و بعد امام خوابیدند.
مرحوم پرورش را بعدها خواهند شناخت...
به دلیل بیماری شدید دیابت در ظرف یک سال سلامت جسمی شان از دست رفت و روزهای آخر قدرت حرف زدن هم نداشتند. یک روز حاج علی انسانی از مداحان تهرانی که چند سفر حج باهم رفته بودند و داستانی از مشرف شدن آقای پرورش به محضر امام زمان نقل کرده و رفاقت عرفانی باهم داشتند، آمد اصفهان که آقای پرورش را ببیند؛ خودش میگفت: با او حرف زدم و جواب نداد قسمش دادم و گفتم تو را به حضرت زهرا یک کلمه به من بگو؛ گفت یا زهرا .... و این آخرین کلمه ای بود که از زبان ایشان شنیده شد.
سیدمسعود شهیدی میگوید در تلاش هستند تا مجموع نوارهای سخنرانی مرحوم، استادسیدعلی اکبر پرورش را جمع آوری کنند تا این شخصیت موثر انقلابی را بیشتر بشناسانند.
*بسیج فرهنگیان
"سیدعلی اکبر پرورش" از جمله این افراد است؛ نام او را شاید تنها به واسطه حضور چهار سالهاش در مسند وزارت آموزش و پرورش شنیده باشیم اما شاید کمتر کسی خصوصا از نسل سوم و چهارم انقلاب او را به عنوان یک شخصیت مهم انقللاب اسلامی بشناسد!
شخصیتی که بزرگان انقلاب چون رهبرانقلاب، استاد شهید مطهری و آیت الله مهدوی کنی در مورد او توصیفات عجیبی دارند که در مورد کمتر کسی شنیده شده است؛ شهید مطهری او را استاد خطاب می کند و مرحوم مهدوی کنی با وجود تاسیس دانشگاه امام صادق (ع) به مرحوم استاد پرورش بابت تربیت نیروهای اثرگذار انقلابی غبطه میخورد و رهبر انقلاب در پیام تسلیت آن مرحوم دوازده خصیصه مهم را درمورد او بر می شمرد، از جمله: یاور صدیق انقلاب مرحوم، چهره محترم و اثرگذار، بخش اعظم عمر بابرکت خود را در خدمت اسلام و ارزشهای متعالی دین گذرانید، لهجه صادق، دل بااخلاص، خلق نیک، مروج و تحکیمکننده انقلاب و نظام اسلامی، تلاشهای مبارزاتی در دوران طاغوت، خدمات ارزنده و مسئولیتهای سنگین خود در قوه مجریه و قوه مقننه و شورای عالی دفاع در دوران جمهوری اسلامی، با همه توان به کشور و ملت خود خدمت کرد و سلامت و راحت خود را بر سرِ انجام وظیفه نهاد و زندگی پاک و شرافتمندانه داشت.
سرآغاز آشنایی و ارتباط با امام خمینی (ره)
سیدمسعود شهیدی که خود در سالهای ابتدای انقلاب نماینده دولت درصدا و سیما بوده است از چندماه پیش از پیروزی انقلاب تا پایان عمر شریف مرحوم پرورش درکنار ایشان بوده است؛ او در معرفی آن مرحوم چنین گفت: آقای پرورش در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پدرش را در اوان کودکی از دست داد و مادرش در تربیت او دقت خاصی داشت. او زن مومنه و آگاهی بود و لذا از همان 10 ـ 12 سالگی سیدعلی اکبر را به روحانی محل که از خاندان بهشتی نژاد بود سپرد و مرحوم پرورش از همان کودکی با روحانی بزرگواری ارتباط برقرار کرد و این ارتباط بسیار محکم تا سن 15 سالگی آقای پرورش تحت تربیت ایشان بود تا این که آقای بهشتی نژاد ایشان را با شهید بهشتی آشنا کرد و این ارتباط هم به دلیل خوش فکری و هوش سرشار استاد پرورش تبدیل به ارتباط محکمی شد، در سال 41 و 42 که امام در قم بودند آقای بهشتی نژاد مرحوم را با افکار امام آشنا میکند و بعد از فوت مرحوم بروجردی مرحوم پرورش را به دیدار امام برد و این سرآغاز ارتباط با امام بود.
ایشان در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه اصفهان قبول شد در این مدت با تعداد دیگری از علمای اصفهان مثل حاج آقا رحیم ارباب مرتبط می شودند و بعد از لیسانس به تهران و به دانشسرای عالی میروند و با جلال آل احمد آشنا میشوند. در زمانی که در تهران بودند علامه امینی بیمار بودند و در بیمارستانی بستری شده بودند. آقای پرورش بیمارستان را پیدا می کنند و به بیمارستان می روند و در آن بیمارستان با ایشان گفتگوهای متعددی داشتند و علامه هم اجازه داده بودند ایشان هرروز به بیمارستان برود و سرمایهای که آن چند روز از علامه امینی دریافت کرد تاثیر بزرگی روی ایشان گذاشت که همواره آن را یاد می کردند.
بعد از اتمام تحصیلات برای سربازی به کازرون می رود و از این زمان سخنرانی های خود را شروع می کند و با نگاه به مسائل روز کم کم سخنرانی هایش هم مورد توجه مردم قرار می گیرد.
دعای مرحوم پرورش برای شاه!
ایشان پنج شنبه و جمعه در کازرون در مساجد سخنرانی می کردند و آن زمان هنوز برای ساواک شناخته شده نبود و صرفا یک سخنران مذهبی شناخته می شدند و حتی ارتش او را به سخنرانی دعوت می کند و از او میخواهند برای شاه دعا کند که او می گوید خدا شاهنشاه آریامهر را با خشایارشاه محشور کن! آقای شهیدی میخندد و بازهم بر هوش سرشار مرحوم پرروش تاکید میکند و ادامه میدهد: بعد از سربازی دبیر ادبیات فارسی در دبیرستان های معتبر اصفهان می شود و کلاس های درسش به محبوب ترین کلاس های درس اصفهان تبدیل می شود و کم کم از مساجد هم از او درخواست کلاس می کنند و به دلیل جذابیت و تسلط او دانش آموزان روزهای تعطیل برای شرکت در کلاس هایش به مسجد می آمدند.
تمام این افراد و دانش آموزانش بعدها تبدیل شدند به سرمایههای انقلاب در اصفهان و این کادرسازی و تربیت نیرو که ایشان از سنین دانشآموزی شروع کرد یکی از ابتکارات مهم بود.
مرحوم پرورش در روح و جان دانش آموزانش نفوذ کرده بود و دعاهای کمیلی که ایشان برگزار می کرد در نوع خود بی نظیر بود؛ شب جمعه ساعت سه بعد از نصف شب صدها نوجوان از سراسر اصفهان در این مراسم در آن سال ها شرکت می کردند و جاذبه عجیب این مرد، نوجوانان را جذب کرده بود. این دعای کمیل یک نوع عشق بازی بود که با اشعار زیبای عرفانی هم همراه بود و کسی که یک بار شرکت میکرد دلداه میشد، جوانان از سه شنبه از هم می پرسیدند این هفته دعا کجا برگزار میشود؟
فعالیتهای ایشان در دبیرستان ها و مساجد موجب شد که ساواک او را دستگیر کند و بعد از دستگیری جمعیت بزرگی از دانش آموزان کلاسها را تعطیل کردند که ساواک را به ترس انداختند و بعد از مدت کوتاهی ایشان آزاد شد بعد از سخنرانی دیگری هم دستگیر شد که آیت الله خادمی و تعدادی از علما اعتراض کردند و آزاد شدند اما فعالیت خود را ادامه می داد و گرم ترین و پراثرترین سخنرانی ها را داشت و خود علما هم آقای پرورش را دعوت می کردند زیرا می دانستند که ایشان معارف و علوم دینی را از اساتید بزرگی آموخته است. او در تمام عمر، همواره مشغول تحصیل علوم دینی بود.
وقتی کمر انجمن حجتیه شکست
آقای شهیدی آرام و با حوصله از استاد پرورش حرف می زند، درباره شجاعت او می گوید: آقای پرورش در اصفهان مخفیانه با یک گروه در داخل ارتش ارتباط داشت و جلسات محرمانه با آنها می گذاشت و آنها را مدیریت می کرد؛ در آن زمان لو رفتن این ارتباط مجازاتش اعدام بود. ایشان با برخی از گروههای مبارزاتی که کار مسلحانه انجام میدادند ارتباط داشت و بعد از پیروزی انقلاب این گروهها سپاه اصفهان را تشکیل دادند.
برخی از حضور در انجمن حجتیه علیه استاد پرورش استفاده کردند، آقای شهیدی توضیح میدهد: انجمن حجتیه در ابتدای تشکیل فعالیت مثبتی علیه بهائیت داشت و متشکل از جوانان خوش فکر بود. این مبارزه بسیار مثبت و مهم بود و آقای پرورش هم با آنها ارتباط داشت تا زمانی که انجمن با امام زاویه پیدا کرد و اعلام کرد در امور سیاسی دخالت نمی کنیم آن زمان با سران انجمن در اصفهان وارد بحث شد، ایشان هم که یکی از معروف ترین و محبوب ترین سخنرانان این انجمن بود با آنها اتمام حجت کرد و از آن خارج شد پس از این خروج حتی سعی کردند با تهدید ایشان را منصرف کنند چون این خروج ضربه سنگینی به اعتبار این انجمن زد. مقام معظم رهبری در خاطراتشان نوشتهاند: زمانی که در مشهد بودم و شنیدم فردی مثل آقای پرورش از انجمن استعفا داده گفتم انجمن حجتیه در اصفهان کمرش شکست.
طرح بررسی اموال مسئولین قبل و بعد از دریافت مسئولیت از سوی مرحوم پرورش
یار صمیمی استاد، فعالیت های پس از انقلاب استاد را تشریح کرد و گفت: حزب جمهوری اسلامی در اصفهان با حضور آقای طاهری و پرورش تشکیل شد تا زمان انتخابات که آقای طاهری طرفدار بنی صدر بود و از حزب خارج شد. آقای پرورش یکی از چهار نماینده خبرگان قانون اساسی اصفهان در مجلس خبرگان به دلیل اشراف بر مسائل دینی و سیاسی پیشنهادات مهمی را مطرح کرد که مورد تشویق علما قرار گرفت مثلا بررسی اموال مسئولین قبل و بعد از دریافت مسئولیت با پیشنهاد ایشان در مجلس خبرگان با حمایت علما به تصویب رسید که بر اساس آیه قرآنی بود که هرکس به قدرت میرسد حتی پیامبر اطرافیانش خطرناکند حتی اگر همسران پیامبر باشند؛ ایشان بر همین اساس معتقد بود اطرافیان مسئولان خطرناکند و باید کنترل شوند.
بعد از مجلس خبرگان در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی، وارد مجلس شد و سپس در کابینه اول شهید رجایی وزیر آموزش و پرورش شد در نخست وزیری مهندس موسوی هم وزیر آموزش و پرورش بود و بعدا بر سر اختلاف بر سر اقتصاد دولتی ایشان، آقای ناطق نوری، رفیق دوست، توکلی و عسگراولادی از کابینه بیرون آمدند و از آن زمان هم که سال 61 بود دیگر ایشان از امور دولتی کنار گذاشته شدند.
ایشان در دوره وزارتشان درگیریهای زیادی داشت و طرفداران اقتصاد دولتی که مهندس موسوی و آیتالله هاشمی و رسانه ها طرفدارشان بودند قدرت زیادی داشتند و این جریان فکری در وزارتخانه ها قدرت زیای داشت و کارشکنیهای بسیار زیادی در وزارتخانه انجام میدادند؛ هم در مجلس و هم در مدیریتهای وزارتخانه، جنگ غیرمنصفانه و شدیدی علیه ایشان راه انداختند و حتی در مدارس علیه او اعلامیه پخش میکردند که حجتیهای و بیصلاحیت است.
ـ نام دو نفر را میآورم اما آقای شهیدی در این خصوص حرفی نمیزند هرچند می دانم نام برخی از شخصیت های مهم که بعدها وزیر هم شدند در راس افراد ناسازگار در وزارتخانه با مرحوم پرورش است که در واقع فعالیت ایشان در وزارتخانه را مختل کرده بودند.
شهیدی از نقش مرحوم پرورش در شورای عالی دفاع چنین میگوید: در مجلس اول که نماینده بود طبق تصمیم شورای انقلاب، عضو شورای عالی دفاع شد. خدمات آقای پرورش در شورای عالی دفاع را از زبان فرماندهان باید شنید که سردار رحیم صفوی در این باره مسائلی نقل کردهاند؛ از رساندن اسلحه به سپاه و تلاش برای شکست حصر آبادان و آزادی خرمشهر از جمله خدمات ایشان در کنار سایرانقلابیهای حاضر در شورای عالی دفاع بود.
ماجرای مخالفت مرحوم پرورش با منتظری
سیدمسعود شهیدی درباره ارتباط و موضع مرحوم پرورش درباره مسئله آیتالله منتظری میگوید: مرحوم پرورش از قبل از انقلاب نسبت به جریان فاسد بیت آیت الله منتظری و گروه سیدمهدی هاشمی آگاهی داشت.
پس از انتشار کتاب شهید جاوید توسط آیتالله صالحی نجفآبادی که تحریف امام حسین و قیام عاشورا بود و آیتالله منتظری هم مقدمهای بر آن نوشته بود ولی بعدا گفت که من نخوانده بودم و به توصیه کسی نوشتم؛ بلافاصله پس از انتشار، علما موضع گرفتند و این کتاب شد عامل دعوا بین علما و سیدمهدی هاشمی که طرفدار سرسخت کتاب بود حتی زمانی که آیت الله شمس آبادی در منبرش از این کتاب بد گفت او را به شهادت رساندند و به بهانه این کتاب منحرف، ترور علما را شروع کردند و وحشتی در اصفهان ایجاد کردند که کسی نتواند به این تفکر انتقاد کند اما مرحوم پرورش شروع کرد به مخالفت با این گروه اما با وجود علاقه به آیتالله منتظری نتوانست به او بقبولاند که این گروه خطرناک و منحرف هستند و ایشان از اولین کسانی بود که علیه آقای منتظری موضع گرفت.
شبی که او را از وزارت خلع کردند
آقای شهیدی دو دلیل را برای عدم قبول مسئولیتهای دولتی توسط مرحوم پرورش برمی شمرد: مرحوم پرورش شخصیتی داشت که هرکس از نزدیک با او معاشرت می کرد او را عارف به تمام معنا می دید و اتصال و ارتباط قلبی مدام با خداوند داشت و اصل زندگیش همین بود و وزرات و وکالت برایش درجه بعدی بود مگر اینکه به او تکلیف میشد تا سمتی را قبول کند؛ شبی که او را از وزارت خلع کردند پیش او بودم تغییری در حال و روحیات او نسبت به شب پیش وجود نداشت.
او شغل اصلی خود را بندگی میدانست و تا آخرین لحظه ای که زنده بود به این شغل مشغول بود و مشاغل دنیایی برای او مسئولیت و وظیفه بود و خودش به دنبال آن نبود. از همان اول که من با ایشان در اصفهان قبل از انقلاب معاشرت میکردم تا آخر عمرشان که با ایشان بودم، تغییری در مشی زندگی اش ایجاد نشد و به دنبال این که چیزی به دست بیاورد نبود. حتی حقوقی که از سازمان منطقهای اکو در شاخه فرهنگی به دلار پرداخت میشد و رقم بالایی هم بود شاید حدود هفتاد هزار دلار، آن را نگرفت و میگفت دوست ندارم این پول وارد زندگی من شود.
از سوی دیگر، ایشان در آن سالهایی که مهندس موسوی بر سر کار بود و آقای هاشمی هم حامی او بود حملات تندی به سیاست های آقای هاشمی داشتند و به دلیل عدم محافظه کاری و صراحت لهجه در بیان نظرات خود رانده شد. ایشان وقتی تفکری را غلط می دید محافظه کار نبود و هیچ چیزی را در نظر نمی گرفت و انتقاد خود را بیان می کرد.
سوال آخرم ارتباط او با امام و مقام معظم رهبری است، آقای شهیدی توضیح میدهد: یک محبت قلبی عمیق با مقام معظم رهبری داشت. گرمی این ارتباط در آخرین ملاقات که عکسش هم منتشر شده که چگونه در آغوش هم هستند و چقدر خندانند، معلوم است.
دکتر قلب امام خاطرهای نقل کرد که روزهای آخر که امام نیمه بیهوش بودند یک شب، نیمه شب از خواب بیدار شدند و حاج احمد را خواستند و از او پرسیدند آقای پرورش کجاست؟ احمد آقا گفتند تهران هستند. با نگرانی پرسیدند از او استفاده میشود؟ احمد آقا گفتند نگران نباشید از وجود او استفاده میشود و بعد امام خوابیدند.
مرحوم پرورش را بعدها خواهند شناخت...
به دلیل بیماری شدید دیابت در ظرف یک سال سلامت جسمی شان از دست رفت و روزهای آخر قدرت حرف زدن هم نداشتند. یک روز حاج علی انسانی از مداحان تهرانی که چند سفر حج باهم رفته بودند و داستانی از مشرف شدن آقای پرورش به محضر امام زمان نقل کرده و رفاقت عرفانی باهم داشتند، آمد اصفهان که آقای پرورش را ببیند؛ خودش میگفت: با او حرف زدم و جواب نداد قسمش دادم و گفتم تو را به حضرت زهرا یک کلمه به من بگو؛ گفت یا زهرا .... و این آخرین کلمه ای بود که از زبان ایشان شنیده شد.
سیدمسعود شهیدی میگوید در تلاش هستند تا مجموع نوارهای سخنرانی مرحوم، استادسیدعلی اکبر پرورش را جمع آوری کنند تا این شخصیت موثر انقلابی را بیشتر بشناسانند.
*بسیج فرهنگیان