شهید «علی عباس حسین پور» در عمليات والفجر 8 درحالیكه به گفته دوستانش 40 روز در استقبال از شهادت روزه بود به عنوان غواص خطشكن شركت كرد و در سياهی شب از موج های عظيم رودخانه وحشی اروند گذشت و توانست همراه با ديگر همرزمان خود خط مستحكم دشمن را در ساحل فاو بشكند و راه را برای عبور نيروهای پياده هموار سازد.
به گزارش شهدای ایران، استان لرستان با تقدیم بیش از 6300 شهید سهم بسزایی در دوران انقلاب و دفاع مقدس داشته است و سرداران شهید این دیار با درخشش در عملیات های متفاوت خاطرات گرانبهایی را در تارک تاریخ به ثبت رسانده اند.
میتوان گفت تقویم شهدای لرستان را که ورق میزنیم از همه اقشار جامعه از جمله کارگری، پزشکی، مهندسی، دانش آموزی و دانشجویی دوشادوش رزمندگان اسلام نقش خود را ایفا کردهاند، که ازجمله این شهدا میتوان به دانشجوی شهید «علی عباس حسین پور» اشاره کرد که در ذیل با زندگی سراسر حماسه وی آشنا می شنویم.
شهيد علی عباس حسین پور در مرداد سال 1345 در خرم آباد به دنيا آمد.
تحصيلات ابتدايي را در مدرسه سعيد به پايان برد و اين درست زماني بود كه شهيد محراب آيت الله مدني به خرم آباد تبعيد شده بود. او مرادش را يافته بود و هميشه در منزل آن شهيد حضور مي يافت و در جلسات وي شركت مي ورزيد و مكبر نماز آن حضرت و دست پرورده و شاگرد آن شهيد بزرگوار بود.
او مقطع راهنمايي را در حالي به پايان برد كه انقلاب اسلامی با رهبری حضرت امام خمينی (ره)به پيروزی رسيد و در دوران دبيرستان با توجه به اين كه مسئول انجمن اسلامي دبيرستان امام بود در اسلامی كردن جو دبيرستان تاثير فراوان داشت.
وی علاوه بر مسئوليت انجمن اسلامي دبيرستان و مسئوليت آموزش عقيدتی بسيج سپاه خرم آباد به ورزش هم علاقه وافری داشت و در يك مسابقه سراسری دو و ميدانی توانسته بود مقام نايب قهرمانی كشور را به دست آورد.
تکلیف و دین
هنوز در سال سوم دبيرستان درس مي خواند كه تكليف و دين او را به جبهه های نبرد كشانيد و در اولين ماموريت در تاريخ 30 بهمن 61 در خرمشهر مجروح گرديد و پس از بهبودی برای عمليات خيبر مجدداً به خط مقدم رفت و برای بار دوم در طلائيه مجروح گرديد. با توجه به اينكه در هر 2 بار مجروحيت از ناحيه پا مورد اصابت تركش قرار گرفت نتوانست ورزش قهرماني را ادامه دهد.
حضور در دانشگاه
شهید در كنكور سراسری دانشگاه شرکت کرد و در رشته علوم اسلامي دانشگاه رضوی برای كسب معارف اسلامی ثبت نام نمود و با رفتن به دانشگاه دوره تازه ای در زندگی او آغاز گرديد. همزمان با تحصيل در دانشگاه در حوزه علميه نواب مشهد مقدس نيز طلبه بود.
از نمونه های اخلاقی شهید این بود که هم دانشگاهی های وی تا بعد از شهادتش از دوبار مجروح شدن شهید خبر نداشتند.
با ايمان اسلامی و يقين روشنی كه بر دل داشت نتوانست طاقت بياورد و دوباره به سوی جبهه های حق عليه باطل روي آورد.
مسولیت های شهید
در طول مدتی كه در جبهه بسر برد از خود مديريت و قدرت و شجاعت های فراوان نشان داد و اين باعث شد كه مسئوليت های خطيری را در دفاع مقدس تقبل كند كه به برخی از آنها اشاره مي شود.
معاونت اطلاعات عمليات قرارگاه نجف (محور2)فرمانده گروهان شناسايي لشگر وليعصر (عج)، عضو واحد اطلاعات نظامي قرارگاه سلمان،عضو واحد اطلاعات سپاه لرستان.
40 روز روزه داری در استقبال از شهادت
وي در عمليات والفجر 8 در حاليكه به گفته دوستانش 40 روز در استقبال از شهادت روزه بود به عنوان غواص خط شكن شركت كرد و در حاليكه در سياهي شب از موج هاي عظيم رودخانه وحشی اروند كه در اثر جزر و مد در شب به وجود مي آيد گذشت،توانست همراه با ديگر همرزمان خود خط مستحكم دشمن را در ساحل فاو بشكند و راه را براي عبور نيروهاي پياده هموار سازد.
وي در غروب 23 بهمن 64 در فاو هنگام گرفتن وضو از ناحيه گلو مورد اصابت تركش و بمب شيميايي قرار گرفت و در حال گفتن ذکر يا زهرا به شهادت رسيد.
پيكر مطهر شهید اشتباها به مشهد مقدس فرستاده شد
نكته بسيار جالب و قابل توجه اينكه پيكر مطهر ايشان به جاي اينكه به زادگاهش خرم آباد انتقال يابد به مشهد مقدس فرستاده شد و اين نشانه اوج اخلاص و ارادت وي به علي بن موسي الرضا (ع)و همچنين لطف و عنايت حضرت به ايشان بود.به طوري كه بعد از رسيدن جنازه به مشهد مقدس پيكر او را در حرم مطهر به طواف بردند و سپس در دانشگاه به عنوان اولين شهيد دانشگاه به گرد او حلقه زدند.
پيكر مطهر وی فضای دانشگاه را معنوی نمود كه در اين رابطه يكي از دانشجويان بيان كرده است:
او باز آمد و ما با او نماز گذارديم او امام جماعت شده بود،او خوابيده نماز مي خواند و بار ديگر در بالاي سر حضرت رضا (ع)از ولي نعمتش تشكر كرد.
من به درس دو دانشگاه عمل مي كنم دانشگاه علم و دانشگاه كربلا
در يكي از نشريات دانشجويان مسلمان خارج از كشور،مقاله ای در رابطه با وی به چاپ رسيد كه در آن اين جمله ذكر شده بود: او گفت من به درس 2 دانشگاه عمل مي كنم دانشگاه علم و دانشگاه كربلا.اما من همه چيز را به خاطر دانشگاه كربلا ترك مي كنم تا به بلندترين نقطه علم و دانش نائل شوم.
و يكي از اساتيد دانشگاه نيز مقاله ای در وصف او نوشته است كه جمله ای از آن به اين شرح است: اينك جای تو در كلاس دانشگاه خالي است ولي تو كلاس فشرده تاريخي و خون سرخت معيار زندگي است. تو بدانجا سفر كردي كه نور عشق و حقيقت چشم را خيره مي كند تو به وصال رسيدي و ما توان ديدن خورشيد را نداريم.
وصیتنامه شهید
چندی قبل در تشییع جنازه شهیدی یکبار و فقط یکبار بویی از بهشت بوی دلنوازی که تا آن زمان در عمرم استشمام نکرده بودم حس کردم.من می روم با کوله باری از گناه و معصیت.به این امید طالب شهادت هستم که بعد از شهادت آقایمان بر سر بالینمان خواهد آمد و گنهکارانی همچو من را شفاعت خواهد کرد.
*دفاع پرس
خدایا از تو می خواهم در لحظه ای که شهادت برایم میرسد از تمامی دوستیها و عشق و محبتها جز دوستی و محبت به خودت آزادم سازی.
بارالها دلم چنان گرفته که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته.دلم از این دنیای مادی از هواهای نفسانی،از وسوسه های شیطانی از گناهان کبیره و صغیره،از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و...گرفته.
می خواهم بال بزنم، پرواز کنم،عشق در وجودم موج می زند.معبود و معشوق مرا فرا می خواند.کفنم را بیاورید تا بپوشم.خون من از خون امام حسین (ع)و علی اصغر (ع)بخون خفته رنگین تر نیست.
خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش درآورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت.خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هرچه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم.
برادر بدون تأمل بپاخیز تند و تیز حرکت کن دیگر غسل احتیاج نیست منتظر شستشو نباش با یک جنبش خودت را به خدا پیوند بده و در او فنا شو.آنجاست که خداگونه شده ای.دیگر این دنیای پست فانی تحمل ماندن تو را ندارد تو باید پرواز کنی.
بارالها من بارها می خواستم در عزیمت به جبهه وصیت نامه بنویسم ولی هر بار مردد بودم و توان این نوشتن از من گرفته شده بود.علیرغم گفته های برادران عزیز رزمنده در جبهه قبل از عملیات در بر به شهادت رسیدن من،ولی در دلم این رخنه کرده بود که من حالا نوبتم نشده است،ولی این بار بطور ناخودآگاه قلمم روان شده،روحم بال درآورده، هر روز و شبم شده است گریه در فراق دوست.
بارالها من 2 بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم،پس کی نوبت وصل من می شود.در دلم این نقطه روشن شدن و هر روز روشن تر می شود که این بار سوم برنخواهم گشت تا مصلحت الهی چه باشد.
بارالها این بار درآمدنم به جبهه دستم باز شده قلمم گیرا شده نوشته هایم پر از عشق شده حالم عوض شده دنیا همچون قفسی برایم تنگ شده و بر دلم احاطه دارد.یقینم افزون شده عشق به طاعت تو در دلم موج می زند.می دانم می دانم بوی این سعادت ابدی به مشامم می رسد.مثل اینکه وقت دیدار است بدنم می لرزد از شوق دیدار.ولی خودم را محکم می گیرم تا نگویند از ترس مرگ است.
خدا ای خدا چقدر در انتظار این لحظه ساعتها و روزها بسر بردم.خدایا چگونه تو را سپاس گویم بخاطر این همه لطفت.
بارالها معبودا دست از مس وجود شسته ام از آن بعد حیوانی انسان،خود را بالا کشیده ام قدم بر روح الهی خود گذاشته ام می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل الله همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم و بر تمامی پلیدیهای دنیا که به ظاهر خوشرنگ و دلپذیرند چشم پوشم و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم.
میتوان گفت تقویم شهدای لرستان را که ورق میزنیم از همه اقشار جامعه از جمله کارگری، پزشکی، مهندسی، دانش آموزی و دانشجویی دوشادوش رزمندگان اسلام نقش خود را ایفا کردهاند، که ازجمله این شهدا میتوان به دانشجوی شهید «علی عباس حسین پور» اشاره کرد که در ذیل با زندگی سراسر حماسه وی آشنا می شنویم.
شهيد علی عباس حسین پور در مرداد سال 1345 در خرم آباد به دنيا آمد.
تحصيلات ابتدايي را در مدرسه سعيد به پايان برد و اين درست زماني بود كه شهيد محراب آيت الله مدني به خرم آباد تبعيد شده بود. او مرادش را يافته بود و هميشه در منزل آن شهيد حضور مي يافت و در جلسات وي شركت مي ورزيد و مكبر نماز آن حضرت و دست پرورده و شاگرد آن شهيد بزرگوار بود.
او مقطع راهنمايي را در حالي به پايان برد كه انقلاب اسلامی با رهبری حضرت امام خمينی (ره)به پيروزی رسيد و در دوران دبيرستان با توجه به اين كه مسئول انجمن اسلامي دبيرستان امام بود در اسلامی كردن جو دبيرستان تاثير فراوان داشت.
وی علاوه بر مسئوليت انجمن اسلامي دبيرستان و مسئوليت آموزش عقيدتی بسيج سپاه خرم آباد به ورزش هم علاقه وافری داشت و در يك مسابقه سراسری دو و ميدانی توانسته بود مقام نايب قهرمانی كشور را به دست آورد.
تکلیف و دین
هنوز در سال سوم دبيرستان درس مي خواند كه تكليف و دين او را به جبهه های نبرد كشانيد و در اولين ماموريت در تاريخ 30 بهمن 61 در خرمشهر مجروح گرديد و پس از بهبودی برای عمليات خيبر مجدداً به خط مقدم رفت و برای بار دوم در طلائيه مجروح گرديد. با توجه به اينكه در هر 2 بار مجروحيت از ناحيه پا مورد اصابت تركش قرار گرفت نتوانست ورزش قهرماني را ادامه دهد.
حضور در دانشگاه
شهید در كنكور سراسری دانشگاه شرکت کرد و در رشته علوم اسلامي دانشگاه رضوی برای كسب معارف اسلامی ثبت نام نمود و با رفتن به دانشگاه دوره تازه ای در زندگی او آغاز گرديد. همزمان با تحصيل در دانشگاه در حوزه علميه نواب مشهد مقدس نيز طلبه بود.
از نمونه های اخلاقی شهید این بود که هم دانشگاهی های وی تا بعد از شهادتش از دوبار مجروح شدن شهید خبر نداشتند.
با ايمان اسلامی و يقين روشنی كه بر دل داشت نتوانست طاقت بياورد و دوباره به سوی جبهه های حق عليه باطل روي آورد.
مسولیت های شهید
در طول مدتی كه در جبهه بسر برد از خود مديريت و قدرت و شجاعت های فراوان نشان داد و اين باعث شد كه مسئوليت های خطيری را در دفاع مقدس تقبل كند كه به برخی از آنها اشاره مي شود.
معاونت اطلاعات عمليات قرارگاه نجف (محور2)فرمانده گروهان شناسايي لشگر وليعصر (عج)، عضو واحد اطلاعات نظامي قرارگاه سلمان،عضو واحد اطلاعات سپاه لرستان.
40 روز روزه داری در استقبال از شهادت
وي در عمليات والفجر 8 در حاليكه به گفته دوستانش 40 روز در استقبال از شهادت روزه بود به عنوان غواص خط شكن شركت كرد و در حاليكه در سياهي شب از موج هاي عظيم رودخانه وحشی اروند كه در اثر جزر و مد در شب به وجود مي آيد گذشت،توانست همراه با ديگر همرزمان خود خط مستحكم دشمن را در ساحل فاو بشكند و راه را براي عبور نيروهاي پياده هموار سازد.
وي در غروب 23 بهمن 64 در فاو هنگام گرفتن وضو از ناحيه گلو مورد اصابت تركش و بمب شيميايي قرار گرفت و در حال گفتن ذکر يا زهرا به شهادت رسيد.
پيكر مطهر شهید اشتباها به مشهد مقدس فرستاده شد
نكته بسيار جالب و قابل توجه اينكه پيكر مطهر ايشان به جاي اينكه به زادگاهش خرم آباد انتقال يابد به مشهد مقدس فرستاده شد و اين نشانه اوج اخلاص و ارادت وي به علي بن موسي الرضا (ع)و همچنين لطف و عنايت حضرت به ايشان بود.به طوري كه بعد از رسيدن جنازه به مشهد مقدس پيكر او را در حرم مطهر به طواف بردند و سپس در دانشگاه به عنوان اولين شهيد دانشگاه به گرد او حلقه زدند.
پيكر مطهر وی فضای دانشگاه را معنوی نمود كه در اين رابطه يكي از دانشجويان بيان كرده است:
او باز آمد و ما با او نماز گذارديم او امام جماعت شده بود،او خوابيده نماز مي خواند و بار ديگر در بالاي سر حضرت رضا (ع)از ولي نعمتش تشكر كرد.
من به درس دو دانشگاه عمل مي كنم دانشگاه علم و دانشگاه كربلا
در يكي از نشريات دانشجويان مسلمان خارج از كشور،مقاله ای در رابطه با وی به چاپ رسيد كه در آن اين جمله ذكر شده بود: او گفت من به درس 2 دانشگاه عمل مي كنم دانشگاه علم و دانشگاه كربلا.اما من همه چيز را به خاطر دانشگاه كربلا ترك مي كنم تا به بلندترين نقطه علم و دانش نائل شوم.
و يكي از اساتيد دانشگاه نيز مقاله ای در وصف او نوشته است كه جمله ای از آن به اين شرح است: اينك جای تو در كلاس دانشگاه خالي است ولي تو كلاس فشرده تاريخي و خون سرخت معيار زندگي است. تو بدانجا سفر كردي كه نور عشق و حقيقت چشم را خيره مي كند تو به وصال رسيدي و ما توان ديدن خورشيد را نداريم.
وصیتنامه شهید
چندی قبل در تشییع جنازه شهیدی یکبار و فقط یکبار بویی از بهشت بوی دلنوازی که تا آن زمان در عمرم استشمام نکرده بودم حس کردم.من می روم با کوله باری از گناه و معصیت.به این امید طالب شهادت هستم که بعد از شهادت آقایمان بر سر بالینمان خواهد آمد و گنهکارانی همچو من را شفاعت خواهد کرد.
*دفاع پرس
خدایا از تو می خواهم در لحظه ای که شهادت برایم میرسد از تمامی دوستیها و عشق و محبتها جز دوستی و محبت به خودت آزادم سازی.
بارالها دلم چنان گرفته که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته.دلم از این دنیای مادی از هواهای نفسانی،از وسوسه های شیطانی از گناهان کبیره و صغیره،از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و...گرفته.
می خواهم بال بزنم، پرواز کنم،عشق در وجودم موج می زند.معبود و معشوق مرا فرا می خواند.کفنم را بیاورید تا بپوشم.خون من از خون امام حسین (ع)و علی اصغر (ع)بخون خفته رنگین تر نیست.
خدایا احساس می کنم که اعضای تنم میله های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش درآورده اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی فایده است مگر به لطف و رحمتت.خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هرچه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم.
برادر بدون تأمل بپاخیز تند و تیز حرکت کن دیگر غسل احتیاج نیست منتظر شستشو نباش با یک جنبش خودت را به خدا پیوند بده و در او فنا شو.آنجاست که خداگونه شده ای.دیگر این دنیای پست فانی تحمل ماندن تو را ندارد تو باید پرواز کنی.
بارالها من بارها می خواستم در عزیمت به جبهه وصیت نامه بنویسم ولی هر بار مردد بودم و توان این نوشتن از من گرفته شده بود.علیرغم گفته های برادران عزیز رزمنده در جبهه قبل از عملیات در بر به شهادت رسیدن من،ولی در دلم این رخنه کرده بود که من حالا نوبتم نشده است،ولی این بار بطور ناخودآگاه قلمم روان شده،روحم بال درآورده، هر روز و شبم شده است گریه در فراق دوست.
بارالها من 2 بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم،پس کی نوبت وصل من می شود.در دلم این نقطه روشن شدن و هر روز روشن تر می شود که این بار سوم برنخواهم گشت تا مصلحت الهی چه باشد.
بارالها این بار درآمدنم به جبهه دستم باز شده قلمم گیرا شده نوشته هایم پر از عشق شده حالم عوض شده دنیا همچون قفسی برایم تنگ شده و بر دلم احاطه دارد.یقینم افزون شده عشق به طاعت تو در دلم موج می زند.می دانم می دانم بوی این سعادت ابدی به مشامم می رسد.مثل اینکه وقت دیدار است بدنم می لرزد از شوق دیدار.ولی خودم را محکم می گیرم تا نگویند از ترس مرگ است.
خدا ای خدا چقدر در انتظار این لحظه ساعتها و روزها بسر بردم.خدایا چگونه تو را سپاس گویم بخاطر این همه لطفت.
بارالها معبودا دست از مس وجود شسته ام از آن بعد حیوانی انسان،خود را بالا کشیده ام قدم بر روح الهی خود گذاشته ام می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل الله همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم و بر تمامی پلیدیهای دنیا که به ظاهر خوشرنگ و دلپذیرند چشم پوشم و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم.