شهدای ایران shohadayeiran.com

توجه به برخي واژگان رايج در ادبيات علوم سياسي مي‌تواند در درك بهتر وضعيت كنشگران سياسي ما را ياري دهد...
شهدای ایران:توجه به برخي واژگان رايج در ادبيات علوم سياسي مي‌تواند در درك بهتر وضعيت كنشگران سياسي ما را ياري دهد؛ خاصه آنكه برخي الفاظ در سطح عمومي و در ادبيات عامه فهم ژورناليستي راه يافته و بعضاً معناي آن‌ها نيز دچار دگرگوني‌هايي شده است. در چنين مواقعي بازگشت به ريشه واژگان و توجه به كاربست اصولي آنان اهميت ويژه‌اي مي‌يابد. در اين نوشتار به بررسي دو عبارت «راديكاليسم» و «محافظه‌كاري» به اختصار پرداخته مي‌شود و تفاوت «انقلابي بودن» كه به عنوان كليدواژه رهبر انقلاب در كنشگري مطلوب سياسي جاافتاده است با اين واژگان به اختصار مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

  راديكاليسم چه مي‌گويد؟

واژه راديكال ريشه‌اي لاتين دارد و معني لغوي آن «ريشه» است. هرچند كاربرد اين كلمه در علوم مختلف متفاوت است، اما در علوم سياسي اصطلاحاً به هواداران اصلاحاتي گفته مي‌شود كه براي كار خود شيوه‌هاي پرسرو صدا و تأثيرگذار با دامنه بالا را برمي‌گزينند. ظاهراً كاربرد اين واژه به ناآرامي‌هاي بعد از انقلاب كبير فرانسه بازمي‌گردد كه طي آن برخي گروه‌ها (اصطلاحاً گروه‌هاي چپ) خواستار تحول و تغييرات اساسي در وضعيت و ساختارهاي كشور بودند. البته اين اطلاق تنها به گروه‌هاي چپ سياسي در جامعه منحصر نماند و پس از فراگير شدن، به رفتارهاي «افراطي»، «سازش‌ناپذير» و «بي قيد و شرط» تعميم يافت. در معرض پديده‌هايي مانند فاشيسم يا نازيسم، راديكاليسم راست هم رنگ و بوي جدي‌تري به خود گرفت. هرچند پدر تئوريك رفتار راديكال را كارل ماركس عنوان مي‌كنند اما در واقع كاربرد واژه راديكال در ادبيات علوم سياسي و چنين نظريه‌پردازي‌هايي منحصر نماند و بيش از آن كه يك واژه علمي باشد، كاركردهاي رسانه‌اي و ژورناليستي پيدا كرد، لذا تعريف عمومي و ژورناليستي از اين واژه خود بار معنايي مجزايي را متحمل مي‌شود. در استفاده عمومي، عبارت راديكال، مقابل واژگاني نظير «ميانه‌رو»، «دموكراتيك» يا حتي «قانوني» واقع مي‌شود. امري كه باعث مي‌شود در زبان فارسي بعضاً به جاي كاربست اين واژه از مترادف «تندرو» استفاده كنند. به هر حال وجه مشترك اين تعاريف، «مخالفت با نظم و نظام موجود و تمايل به تغيير نظم موجود به شيوه‌اي مطلوب‌تر» است.
 راديكاليسم در حال حاضر داراي بار معنايي منفي است. چند گزاره كليدي به تفكر راديكال نسبت داده مي‌شود از جمله اين كه: «تنها يك حق وجود دارد»، «ساير موارد باطل هستند»، «حق قابل دسترسي است و بايد بر باطل غلبه كند». تركيب اين عبارات منجر به رفتارهايي مي‌شود كه به راديكاليسم منتهي مي‌‌شود. اين رفتارها حاوي خشونت است و اصطلاحاً گفته مي‌شود راديكال‌ها براي رسيدن به غايت مطلوب خود بسيار دست و پا مي‌زنند، آن قدر كه دست و پايشان به صورت ديگران هم برخورد مي‌كند.
از قضا يكي از پيشاني‌هايي كه طيف راديكال جامعه براي ابراز خشونت خود بر‌مي‌گزيند، قشر دانشجو است چراكه ذات دانشجو با توجه به احساسات و شور حاكم و روحيه آرمانگرايي، كمتر مآل انديشي مي‌كند و از همين روست كه در اوايل دهه 80، برخي افراد كه اساساً به هويت جنبش دانشجويي معتقد نبودند در نشست سراسري يكي از تشكل‌هاي دانشجويي وقت راديكاليسم را جزو مباني رفتاري دانشجويان مي‌دانستند و با ذكر اين عبارت كه: «دانشجو بايد آرمانگرا باشد نه مصلحت‌گرا... دانشجو بايد عاشق باشد نه عاقل» تصويري غيرواقعي و مبتني بر مطلوب خود از جنبش دانشجويي ابراز مي‌كردند.‌» طبيعتاً چنين طرز تفكري به دنبال آن است كه زمان مواجهه با ساختارهاي نظام و شكل‌گيري يك حركت اپوزيسيوني، قشر دانشجو پيش افتاده و مطالبات سياسي آن‌ها را فرياد بكشد، دقيقاً همان اتفاقي كه در سال 78 در قضاياي كوي دانشگاه افتاد.
هم اكنون نيز پديده راديكاليسم، بروزهاي متفاوتي از داخل جوامع پيشرفته (گروه‌هاي افراطي و خشونت‌طلب) گرفته تا جوامع اسلامي (در قالب‌هايي چون تكفير و ارهاب) به بازسازي هويت خود مشغول است. در همين حين است كه عده‌اي در داخل مأموريت دارند، گفتمان افراطي‌گري و تندروي را با نشان دادن مترسك تكفيري‌ها، به منتقدين وضع موجود نسبت داده و الفاظي چون «راديكال»، «تندرو» و افراطي را در جدالي لفظي به منتقدان خود نسبت دهند.
 
محافظه‌كاران چه مي‌خواهند؟

و اما اين قشر كه خطر ايجاد راديكال‌ها يا دغدغه موهوم راديكاليسم را در فضاي عمومي فرياد مي‌زنند، معمولاً به دسته‌اي تحت عنوان «محافظه‌كاران (conservatists) تعلق دارند. اما محافظه‌كاري چيست و مباني نظري آن از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟
در مقابل تفكر راديكال، ميانه‌رو‌ها هستند كه اعتقاد دارند، هيچ گروهي در موازنه سياسي قابل حذف نيست و اساساً بايد به نحوي با همه گروه‌هاي موجود –چه در فضاي سياست داخلي و چه سياست خارجي- تعامل داشت.
مبدأ محافظه‌كاري را منتسب به ديدگاه‌هاي ادموند برك مي‌دانند كه از طرفي از حفظ سنت مقابل انقلاب و نوآوري دفاع مي‌كرد و از سوي ديگر هوادار بازار آزاد و مداخله نكردن دولت در اقتصاد بود. محافظه‌كاران، جامعه را مجموعه‌اي از افراد نفع‌طلب مي‌دانستند كه بازار آزاد ضامن عدالت طبيعي در چنين جامعه‌اي بود.
ادموند برك معتقد بود مجموعه حكومت را مي‌توان امري مقدس دانست و مي‌شود كه «چنان احترامي براي امر مقدس قائل شويم كه همه نهادهاي مستقر اجتماع را شامل شود». در چنين شرايطي مقابله با ساختار، امري غيرمقدس مي‌نماياند و به منكري تبديل مي‌شود كه استحقاق مقابله دارد.
بين محافظه‌كاري با مذهب نوعي پيوند نزديك وجود دارد. سابقه اين مسئله به اروپاي قرون وسطي بازمي‌گردد كه كليسا، پيوند نزديكي با حكومت داشت، و به نوعي تضمين ابقاي حكومت به حساب مي‌آمد. لذا پيوندي دو سويه شكل گرفته بود به نحوي كه مبلغان مذهب، حافظان حكومت بودند و حاكماني كه بر حفظ وضعيت و ساختار حكومتي خود اصرار داشتند، چاره‌اي جز تبليغ دين (كاتوليسيسم) نداشتند. امروزه نيز در اروپا احزاب دموكرات - مسيحي محافظه‌كار محسوب مي‌شوند.
يكي ديگر از وجوه مميزه محافظه‌كاري، تلاش براي توجيه نابرابري‌هاي اجتماعي است. محافظه‌كاران معتقدند انسان‌ها به لحاظ استعداد و توانمندي با يكديگر برابر نيستند و لذا شكل‌گيري نابرابري‌هاي اجتماعي در جامعه كاملاً طبيعي است. اين تفكر اعتقاد دارد هرگونه تلاش براي حذف نابرابري‌هاي اجتماعي، به استبداد در حاكميت مي‌انجامد و لذا بايد در جامعه طبقه نخبه از ارزشي والاتر و امتيازاتي ويژه برخوردار باشند. از اين لحاظ محافظه‌كاري پيوندي طبيعي با ايدئولوژي ليبراليسم برقرار كرده و برخلاف راديكال‌ها كه خود را داراي قرابت بيشتري با ايدئولوژي‌هاي برابري‌طلب نظير سوسياليسم مي‌انگارند، به چارچوب‌هاي ليبرال و نئوليبرال نزديك مي‌شوند. از جمله نتايج اين مسئله تأكيد بر مالكيت است كه به گفته برك «جوهر اصلي مالكيت... اين است كه نابرابر باشد». از نظر محافظه‌كاران مالكيت نيز نهادي است به تقدس مذهب و خانواده و حفظ و بقاي اين نهاد است كه حفظ حكومت را تضمين مي‌كند.
ماهيت روحيه محافظه‌كارانه در آن است كه به هويت‌هاي مستقر و شكل گرفته در جامعه بها دهد و مقابله با آن را برنتابد. محافظه‌كاران به تكريم عادات موجود پرداخته و بيش از هرچيز در پي ثبات هستند.
ديدگاه‌هاي مقابل ادموند برك در خصوص محافظه‌كاري معتقد هستند سياست نبايد صرفاً فرانمود فعاليت‌هاي سياسي باشد، بلكه بايد در مباني و نظريات خود، جايگاه انسان در هستي را نيز مشخص كند و بر اساس ايده‌گرايي به دنبال تحقق اين جايگاه باشد؛ در حالي كه محافظه‌كاري در يك عبارت خلاصه دكتريني است كه مي‌گويد در توسعه تاريخي هر جامعه، واقعيات آن جامعه است كه بايد لحاظ گردد.
 
 انقلابي كيست؟

انقلاب اسلامي، تحولي در ادبيات علوم سياسي معاصر بود. همان طور كه ميشل فوكو انقلاب اسلامي را وراي تئوري‌هاي موجود دانست و هرچند ابتدا آن را انقلابي پست مدرن معرفي كرد اما بعدها اظهار داشت انقلاب اسلامي در چارچوب نظريات فعلي قابل تحليل نيست. طبيعتاً رفتارهاي گروه‌هاي ذيل انقلاب نيز مي‌تواند خارج از چارچوب‌هاي رايج توصيف شود. وقتي انقلاب اسلامي با خود واژه «انقلابي‌گري» را به همراه مي‌آورد؛ چارچوب خود اين انقلاب است كه بايد مبين معناي انقلابي‌گري باشد.
بسياري كوشيده‌اند تا رفتار انقلابيون را به يكي از دو نگرش سياسي «محافظه‌كار» يا «راديكال» نزديك كنند اما انقلاب وراي اين دو نگرش است. برخي معتقدند انقلابيون به اين دليل كه در پي حفظ انقلاب و حكومت اسلامي هستند طبيعتاً داراي رفتارهاي محافظه‌كارانه مي‌شوند. سپس از ويژگي‌هايي همچون پيوند مذهب و محافظه كاري نام مي‌برند و اين دو را به انقلابيون نسبت مي‌دهند. رفتار برخي افراد كه در شكل‌گيري انقلاب مؤثر بودند و بعداً دلايل مادي و انگيزه‌هايي ديگر مانع ادامه مسير شد و ميل به حفظ وضع موجود پيدا كردند چنين تصوري را تقويت كرد كه انقلابيون در پي تثبيت وضعيت موجود هستند. حال آن كه رهبر انقلاب اسلامي به عنوان يكي از بنيانگذاران اصلي اين انقلاب معتقد است: «محافظه‌كاري قتلگاه انقلاب است.»
از سوي ديگر برخي مي‌كوشند تا با مصداق آوردن از برخي حركات تندروانه و تشبيه انقلابيون به رفتارهاي راديكال‌هاي ديگر كشورها، در تئوري‌پردازي خود، انقلابي‌گري را مساوي با راديكاليسم تلقي كنند. وصف عباراتي نظير «تندرو» براي انقلابيون تلاشي در همين راستاست. حال آن كه برخلاف آنچه در ويژگي‌هاي تفكرات راديكال گفته شد، رهبر انقلاب اولين شاخصه انقلابي بودن را پايبندي به حفظ اصول، مباني و ارزش‌ها مي‌دانند؛ امري كه در تفكر راديكال جايگاهي ندارد.
همچنين رهبري در سخنان خود تأكيد مي‌كنند كه تند‌روي در مسير حق چيز بدي نيست. درمسير مستقيم برخي كندتر مي‌روند و برخي تندرو‌تر هستند. و آيه «السابقون السابقون اولئك المقربون» را شاهد مي‌آورد.
در خاتمه بايد تأسي جست از جمله رهبر انقلاب كه خود و حاملان تفكر اصيل انقلاب را وراي دوقطبي‌هاي خودساخته محافظه‌كاري- راديكاليسم دانسته و صراحتاً مي‌فرمايند: «من انقلابي‌ام.»

*جوان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار