در رومانی قبرستانی هست با سنگ قبرهای آبی و همین رنگ باعث شده تا به آن قبرستان آبی هم بگویند؛ اما نکته جالب اینکه افراد با خنده ای بزرگ روی صورتشان از آنجا بیرون می آیند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از صدا وسیما؛در رومانی قبرستانی هست با سنگ قبرهای آبی و همین رنگ باعث شده تا به آن قبرستان آبی هم بگویند؛ اما نکته جالب اینکه افراد با خنده ای بزرگ روی صورتشان از آنجا بیرون می آیند. داخل این قبرستان مرگ به شوخی گرفته شده و به آن مثل بازی نگاه شده است، بازی اینکه هرکه زودتر بمیرد می بازد چون من رازها و خصوصیات بدش را شعری طنز می کنم و می نویسم روی سنگ قبر ! واقعا خنده دار و باورنکردنی است، اما حقیقت دارد.
اگر فردی در روستای Săpânța در رومانی زندگی کند و بمیرد، سهمش می شود یه سنگ قبر آبی که روی آن، نامش نوشته شده با یک نقاشی که یا شغل او را بیان می کند و یا نحوه مرگش را، اگر هم شانس بیاورد، شعری که کسی را نخنداند! البته بعضی شعرها درنهایت شایستگی داستان زنده فرد متوفی را بیان کردند و یا با درون مایه ای طنز داستان تلخ مرگ بچه ای را، اما با خواندن بعضی هم واقعا نمی توانید جلوی خنده تان را بگیرید! درواقع این برخورد اهالی با مرگ، به باور آنها برمی گردد، باوری که زندگی بعد از مرگ را حیاتی جاویدان و پر از شادی می داند، بنابراین این واقعیت را می پذیرند و خیلی سخت نمی گیرند. البته این به معنی سوگواری نکردن نیست، سوگواری می کنند، اما به روش خودشان. ریشه این ماجرا به سال ۱۹۳۵ بر می گردد، زمانی که استن لون پاتراس نجار روستا، وظیفه ساختن صلیب از چوب بلوط و نقاشی کردن آن را داشته است.
رسم اینگونه بوده که بعد از سوگواری سه روزه، محلی ها تو کافه جمع می شدند و خاطرات و نظرشان را درباره فرد متوفی و یا نحوه مرگش بازگو میکردند، اینجا بود که پاتراس سرپا گوش می شد و به دنبال سوژه برای نقاشی و شعر روی سنگ قبر بود. او صلیب را آبی رنگ می کرد، روی آن نقاشی مرتبط با زندگی فرد متوفی را می کشید، دور آن را پر از گل های رنگارنگ می کرد و در نهایت هم شعری طنز اما تلخ می نوشت! شعر هایی که گاهی غم و مرگ زود هنگام را بیان میکردند و گاهی هم خیانت، دورویی و صفات منفی فرد را ! در ادامه تصاویری از این قبرستان منتشر شده است.
اگر فردی در روستای Săpânța در رومانی زندگی کند و بمیرد، سهمش می شود یه سنگ قبر آبی که روی آن، نامش نوشته شده با یک نقاشی که یا شغل او را بیان می کند و یا نحوه مرگش را، اگر هم شانس بیاورد، شعری که کسی را نخنداند! البته بعضی شعرها درنهایت شایستگی داستان زنده فرد متوفی را بیان کردند و یا با درون مایه ای طنز داستان تلخ مرگ بچه ای را، اما با خواندن بعضی هم واقعا نمی توانید جلوی خنده تان را بگیرید! درواقع این برخورد اهالی با مرگ، به باور آنها برمی گردد، باوری که زندگی بعد از مرگ را حیاتی جاویدان و پر از شادی می داند، بنابراین این واقعیت را می پذیرند و خیلی سخت نمی گیرند. البته این به معنی سوگواری نکردن نیست، سوگواری می کنند، اما به روش خودشان. ریشه این ماجرا به سال ۱۹۳۵ بر می گردد، زمانی که استن لون پاتراس نجار روستا، وظیفه ساختن صلیب از چوب بلوط و نقاشی کردن آن را داشته است.
رسم اینگونه بوده که بعد از سوگواری سه روزه، محلی ها تو کافه جمع می شدند و خاطرات و نظرشان را درباره فرد متوفی و یا نحوه مرگش بازگو میکردند، اینجا بود که پاتراس سرپا گوش می شد و به دنبال سوژه برای نقاشی و شعر روی سنگ قبر بود. او صلیب را آبی رنگ می کرد، روی آن نقاشی مرتبط با زندگی فرد متوفی را می کشید، دور آن را پر از گل های رنگارنگ می کرد و در نهایت هم شعری طنز اما تلخ می نوشت! شعر هایی که گاهی غم و مرگ زود هنگام را بیان میکردند و گاهی هم خیانت، دورویی و صفات منفی فرد را ! در ادامه تصاویری از این قبرستان منتشر شده است.