حاجی(سردار سلیمانی) بسیار زیرک وباهوش است. یک وقت در یک جلسه خصوصی، فردی به ایشان اظهار ارادت و نزدیکی میکرد و اظهار میداشت که شما دارید این همه زحمت میکشید اما قدر شما را نمیدانند و فلان و چنان.اما حاج قاسم گفت: «شما چرا ناراحتید؟ من یک سربازم، نهایتش میگویند برو جای دیگری نگهبانی بده و من هم میگویم چشم. اینکه ناراحتی ندارد.»
شهدای ایران:برادر حمید» همرزم دیروز و همراه امروز حاج قاسم سلیمانی در گفتوگو با خبرگزاری دانشجویان ایران درباره فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صحبت کرده است.
۱- حاج قاسم به هیچ یک از جناحهای سیاسی گرایش ندارد و همواره به ما هم نصیحت میکند که چنین باشیم و در هماهنگیها برای دیدار افراد با ایشان هرگزاین جناحی بودن را مد نظر قرار ندهیم.
۲- حاجی(سردار سلیمانی) بسیار زیرک وباهوش است. یک وقت در یک جلسه خصوصی، فردی به ایشان اظهار ارادت و نزدیکی میکرد و اظهار میداشت که شما دارید این همه زحمت میکشید اما قدر شما را نمیدانند و فلان و چنان.اما حاج قاسم گفت: «شما چرا ناراحتید؟ من یک سربازم، نهایتش میگویند برو جای دیگری نگهبانی بده و من هم میگویم چشم. اینکه ناراحتی ندارد.»
۳- حاجی بدون اطلاع قبلی، جایی میرود. حتی وقتی منزل اقوامش هم میرود، اطلاع نمیدهد. یک روزدر کرمان میخواست ساعتی استراحت کند، ایشان نظر دادند که به منزل یکی از اقوامش برویم، کسی در را باز نکرد. آن روزمنزل سه نفر از اقوامش رفتیم که منزل نبودند.آخر مجبور شدیم رفتیم حسینیه ثارالله.آنجا حاجی، روی یک زیلو، خوابید و ساعتی استراحت کرد.
۴- حاجی احترام خیلی زیادی به پدرشان قائل است. وقتی به استان کرمان وارد میشوند، اگر وقت محدودی هم داشته باشند، حتما به پدر بزرگوارشان سر میزنند.
۵- حاجی وقتی به دیدار پدر بزرگوارشان میرود، ایشان را حمام میبرند، لباسهایش را با دست خودش میشوید و جایی برای استراحت پدر پهن میکند و بعد از آن میبینیم نفس راحتی کشید. تا مادر ایشان نیز در قید حیات بودند، نسبت به مادر نیز چنین بود.
۶- همین جریان روضهخوانی در بیتالزهرا(س)که زمانی منزل خودشان بود و چند سالی است که حاجی(سردار سلیمانی) اون جا رو وقف کردند؛ شاید خیلیها ندانند که ایشان توی بیت الزهرا(س) خودشان شخصا میرود درب را میبندد و تمام سرویسهای بهداشتی آنجا را شخصا تمیز میکند.مردان بزرگ چنین خصوصیات اخلاقی دارند که دنیا رو هیچ حساب نمیکنند.
۷- حاجی در عین حالی که خیلی مهربان و خوش اخلاق است اما جذبه و ابهت عجیبی دارد. دو هفته پیش ما به خاطر اینکه ایشان کمی آزادتر باشند، از نزدیک ایشان رفتیم وگفتیم اگر ایشان بعدا سؤال کردند، سه نفری یک دروغ مصلحتی که هماهنگ کرده بودیم را میگوییم که از دست ما ناراحت نشود.حاجی سه چهار بار تماس گرفت وقتی ما به ایشان رسیدیم گفت کجا بودید؟ من وقتی نگاهم به چشمان ایشان افتاد، زبانم بند آمد و گفتم از بعدی بپرسید.از بعدی هم که پرسید او هم زبانش بند آمد و همینطور نفر سوم. یعنی جذبه حاجی، زبان هر سه ما رو بند آورد.
۸- چند وقت پیش، فرزند حاجی دستش را بسته بود و میگفت دستش درد میکنه. یک صبح برای نشون دادن دست ایشان، رفتیم بیمارستان. پرسنل بیمارستان با دیدن حاجی،فکر میکردند الان سردار سلیمانی چکار میکند و با چه تشریفاتی پیش دکتر میرود؟،اما دیدند نه، مثل یک آدم معمولی رفتند پیش دکتر. همه پرستاران و پزشکان بیمارستان تعجب کردند .حاجی حتی وقتی دکتر گفت باید از دست فرزندش عکس بگیرند، باز هم مثل یک شهروند عادی، در نوبت رادیوگرافی ایستاد تا نوبتش شد.هر کس جای ایشان بود میگفت من کار دارم، شتاب دارم، باید خارج از نوبت این کار انجام شود اما حاجی مثل یک شهروند عادی در نوبت ایستاد.
۹- خیلی خاکی و بیغرور است.یه شب که دیر وقت به یه محلی رسیدیم دیدیم حاج قاسم جای همه مارو پهن کرده و خودش هم رفت گوشهای خوابید.صبح زود که برای نماز بلند شده بود،گفت: لااقل دیشب موبایلهاتون رو خاموش میکردید بعد میخوابیدید، تا صبح مدام صدای زنگشان میآمد.اگر کس دیگری جای حاج قاسم بود، همون شب سر ما داد میکشید که موبایلهاتون رو خاموش کنید!.
۱- حاج قاسم به هیچ یک از جناحهای سیاسی گرایش ندارد و همواره به ما هم نصیحت میکند که چنین باشیم و در هماهنگیها برای دیدار افراد با ایشان هرگزاین جناحی بودن را مد نظر قرار ندهیم.
۲- حاجی(سردار سلیمانی) بسیار زیرک وباهوش است. یک وقت در یک جلسه خصوصی، فردی به ایشان اظهار ارادت و نزدیکی میکرد و اظهار میداشت که شما دارید این همه زحمت میکشید اما قدر شما را نمیدانند و فلان و چنان.اما حاج قاسم گفت: «شما چرا ناراحتید؟ من یک سربازم، نهایتش میگویند برو جای دیگری نگهبانی بده و من هم میگویم چشم. اینکه ناراحتی ندارد.»
۳- حاجی بدون اطلاع قبلی، جایی میرود. حتی وقتی منزل اقوامش هم میرود، اطلاع نمیدهد. یک روزدر کرمان میخواست ساعتی استراحت کند، ایشان نظر دادند که به منزل یکی از اقوامش برویم، کسی در را باز نکرد. آن روزمنزل سه نفر از اقوامش رفتیم که منزل نبودند.آخر مجبور شدیم رفتیم حسینیه ثارالله.آنجا حاجی، روی یک زیلو، خوابید و ساعتی استراحت کرد.
۴- حاجی احترام خیلی زیادی به پدرشان قائل است. وقتی به استان کرمان وارد میشوند، اگر وقت محدودی هم داشته باشند، حتما به پدر بزرگوارشان سر میزنند.
۵- حاجی وقتی به دیدار پدر بزرگوارشان میرود، ایشان را حمام میبرند، لباسهایش را با دست خودش میشوید و جایی برای استراحت پدر پهن میکند و بعد از آن میبینیم نفس راحتی کشید. تا مادر ایشان نیز در قید حیات بودند، نسبت به مادر نیز چنین بود.
۶- همین جریان روضهخوانی در بیتالزهرا(س)که زمانی منزل خودشان بود و چند سالی است که حاجی(سردار سلیمانی) اون جا رو وقف کردند؛ شاید خیلیها ندانند که ایشان توی بیت الزهرا(س) خودشان شخصا میرود درب را میبندد و تمام سرویسهای بهداشتی آنجا را شخصا تمیز میکند.مردان بزرگ چنین خصوصیات اخلاقی دارند که دنیا رو هیچ حساب نمیکنند.
۷- حاجی در عین حالی که خیلی مهربان و خوش اخلاق است اما جذبه و ابهت عجیبی دارد. دو هفته پیش ما به خاطر اینکه ایشان کمی آزادتر باشند، از نزدیک ایشان رفتیم وگفتیم اگر ایشان بعدا سؤال کردند، سه نفری یک دروغ مصلحتی که هماهنگ کرده بودیم را میگوییم که از دست ما ناراحت نشود.حاجی سه چهار بار تماس گرفت وقتی ما به ایشان رسیدیم گفت کجا بودید؟ من وقتی نگاهم به چشمان ایشان افتاد، زبانم بند آمد و گفتم از بعدی بپرسید.از بعدی هم که پرسید او هم زبانش بند آمد و همینطور نفر سوم. یعنی جذبه حاجی، زبان هر سه ما رو بند آورد.
۸- چند وقت پیش، فرزند حاجی دستش را بسته بود و میگفت دستش درد میکنه. یک صبح برای نشون دادن دست ایشان، رفتیم بیمارستان. پرسنل بیمارستان با دیدن حاجی،فکر میکردند الان سردار سلیمانی چکار میکند و با چه تشریفاتی پیش دکتر میرود؟،اما دیدند نه، مثل یک آدم معمولی رفتند پیش دکتر. همه پرستاران و پزشکان بیمارستان تعجب کردند .حاجی حتی وقتی دکتر گفت باید از دست فرزندش عکس بگیرند، باز هم مثل یک شهروند عادی، در نوبت رادیوگرافی ایستاد تا نوبتش شد.هر کس جای ایشان بود میگفت من کار دارم، شتاب دارم، باید خارج از نوبت این کار انجام شود اما حاجی مثل یک شهروند عادی در نوبت ایستاد.
۹- خیلی خاکی و بیغرور است.یه شب که دیر وقت به یه محلی رسیدیم دیدیم حاج قاسم جای همه مارو پهن کرده و خودش هم رفت گوشهای خوابید.صبح زود که برای نماز بلند شده بود،گفت: لااقل دیشب موبایلهاتون رو خاموش میکردید بعد میخوابیدید، تا صبح مدام صدای زنگشان میآمد.اگر کس دیگری جای حاج قاسم بود، همون شب سر ما داد میکشید که موبایلهاتون رو خاموش کنید!.