همه چیز از دورهم نشینی در یک پارک شروع شد. آن روزها من تحت تاثیر حرفهای دوستانم قرار گرفتم و برای دستبرد به پولهای همراه حسابدار شرکت با آنها همکاری کردم البته در این ماجرا مقصر اصلی خودم بودم چرا که...
شهدای ایران:جوانی که به اتهام ارتکاب سرقتهای مسلحانه توسط کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است، در حالی که عنوان میکرد رویاپردازی و بلندپروازی هایم موجب شد تا به سوی کارهای خلاف کشیده شوم در حاشیه رسیدگی قضایی به پرونده اش به ماجرای چگونگی ورودش به باند سرقت مسلحانه اشاره کرد و گفت: پدرم کارگر بازنشسته بود و تنها میتوانست به زحمت مخارج اعضای خانواده را تامین کند. این در حالی بود که من 4 برادر و 3 خواهر داشتم. با این وجود دستمان نزد کسی دراز نبود و زندگی آرامی داشتیم. اما من رویاهای زیادی در سر داشتم و میخواستم یک شبه پولدار شوم به همین خاطر در هر جایی که استخدام میشدم چند روز بعد آن کار را رها میکردم تا این که آخرین بار فقط 2 روز در یک شرکت کار کردم و سپس با این بهانه که با حقوق 700 هزار تومانی به جایی نمیرسم کارم را رها کردم. باز هم بیکار و سرگردان بودم که به جمع برخی از دوستانم در یک پارک اضافه شدم. یکی از آنها حدود 7 ماه در همان شرکت کار کرده بود و کارکنان آن جا را به طور کامل میشناخت. در همین دورهم نشینی بود که یکی از دوستانم پیشنهاد سرقت را مطرح کرد. او میگفت: وقتی چند میلیون تومان به دست آوریم دیگر سرقت نمیکنیم. در همین اثنا دوست دیگرم پیشنهاد دستبرد به پولهای شرکت را مطرح کرد و گفت: محلهای رفت و آمد حسابدار شرکت را به طور دقیق میداند و مطمئن است که او همیشه حدود 30 میلیون تومان پول شرکت را به همراه دارد. این بود که پیشنهاد او مورد قبول دیگر دوستانم قرار گرفت و نقشه سرقت مسلحانه را طراحی کردیم. روز حادثه با خودرویی که سرقت کرده بودیم به تعقیب حسابدار شرکت پرداختیم سپس در یک منطقه خلوت مقابلش پیچیدیم و یکی از دوستانم در حالی که اسلحهای در دست داشت از خودرو پیاده شد و دیگری هم با پاشیدن اسپری فلفل پولها را سرقت کرد. آن روز 5 میلیون تومان از پولهای مسروقه به من رسید و برای مدتی به مسافرت رفتم ولی خیلی زود آن پولها تمام شد و من به مدت 3 یا 4 ماه دوباره کارگری کردم با این وجود باز هم بیکار شدم و نزد دوستانم در پارک رفتم.این بار قرار بود با خرید اسلحه سرقتها ی بزرگ تری انجام بدهیم اما یکی از دوستانمان جا زد و با ما همکاری نکرد به طوری که دیگر گوشی تلفنش را هم پاسخ نمیداد. این گونه بود که من با آنها همکاری کردم. ولی بعد از مدتی فهمیدم کارآگاهان اداره عملیات ویژه آگاهی برخی از دوستانم را دستگیر کردهاند من هم که ترسیده بودم به طور پنهانی یک خانه مجردی اجاره و اسلحهها را نیز در منزل برادرم مخفی کردم ولی طولی نکشید که کارآگاهان مرا هم محاصره و دستگیر کردند. حالا با خودم فکر میکنم اگر به حقوق کارگری قانع بودم امروز کابوسهای وحشتناک آزارم نمیداد و... .
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی
*خراسان
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی
*خراسان