شهدای ایران: وقتی متوجه شد یک گردان امکان عبور از خط را بنابر دلایلی ندارد قاطعانه و شجاعانه تصمیم گرفت گردان دیگری را جایگزین کند؛ مهمترین تصمیمات را شجاعانه در سختترین لحظات و شرایط اتخاذ میکرد. او هم مثل یار دیرینش حاج کاظم رستگار از متولدین شهرستان ری بود. سلسله مراتب را میشناخت و همواره در غم فراق دوستان شهیدش میگریست و از خداوند، شهادت را طلب میکرد. مصداق بارز این حسرت و تلاش برای رسیدن به قافله عشق را دوستانش در دیدار با دختر شهید رستگار پیش از اعزام آخر به سوریه دیدهاند؛ جایی که حاج احمد به این دختر شهید میگوید «نگران نباشید چند وقت دیگر من زیر پای پدرتان دفن میشوم».
تاریخ شفاهی جنگ
یک اصل است
سردار شهید احمد غلامی را همان مرد با صلابت در عمل، اقتدار در گفتار و شهامت در میدان رزم میشناسند که بعد از 65 سال گذر سخت زندگی اینگونه با عزت و افتخار به جایگاه رفیع شهادت آن هم در دفاع از حریم ولایت دست یافت. این فرمانده شهید مدافع حرم چندی پیش در همایش هماندیشی فرماندهان و مسئولین ادواری لشکر 10 سیدالشهداء میگفت: «رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس تا وقتی که فرصت دارند باید نسبت به خاطرات خود اقدام کنند؛ تاریخ شفاهی جنگ یک اصل است و باید تدوین شود. ماندگاری آن در جامعه باعث میشود تا جوانان آن را به عنوان یک الگو بشناسند؛در این بین توجه به بخش مردمی جنگ هم مهم است». شهید غلامی معتقد بود «این آثار باید دقیق و منظم بیان شوند و یک وظیفه بسیار مهم بر دوش رزمندگان است که تجربههای جنگ خود را بیان کنند. ما قواره جدیدی به نام جنگ هشت ساله و دفاع مقدس را رقم زدیم که میتواند برای همه کشورها به عنوان یک الگوی رزم شناخته شود. مطالبی که ما مینویسیم باید واقعیت داشته باشد چراکه میخواهد برای نسل آینده ثبت شود».
دعا کردیم سردار زنده بماند
وقتی شنیدیم سردارغلامی از فرماندهان تأثیرگذار دوران دفاع مقدس در راه مبارزه با تروریستهای تکفیری و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در حلب سوریه به شدت مجروح شده دعا کردیم این یار مبارز و فرمانده تلاشگر و با دقت و تئوریسین فعال نظامی بماند تا قافله مستحکم جبهه حق علیه باطل از استراتژیها و برنامههای هوشمندانه و حکیمانه او بهره ببرد اما پس از چند ساعت به یاران شهیدش پیوست. سردار محمد فلکی فرمانده گردان ادوات سیدالشهداء(ع) و همرزم او در دوران دفاع مقدس اینگونه درباره او بیان کرد: سردار شهید حاج احمد غلامی این توفیق را پیدا کرد در سن 65 سالگی بعد از گذشت بیش از سه دهه به یاران شهید دوران دفاع مقدس خودش برسد. ویژگیهای خاصی داشت که خداوند در این عرصه پرهیاهو صدای دلش را شنید. در عین ناملایماتی که در گذر زمان متوجه او شده بود هیچوقت ارادت و اعتقاد خودش را نسبت به شهداء و آرمانهای دوران دفاع مقدس از دست نداد. همواره علیرغم کهولت سن و مشکلات جسمی در جمع بروبچههای جبههای، فعالانه حضور پیدا میکرد. یکی از سربازان به نام ولایت و پا رکاب حضرت آقا بود.
به ماندگاری دفاع مقدس اهمیت میداد
وی ادامه داد: شهید احمد غلامی تأکید میکرد؛ رزمندگانی که در دوران دفاع مقدس حضور داشتهاند باید لحظه به لحظه حضور خودشان، صحنههایی را که دیدند و از حوادثی که مطلع شدند و... همه اینها را ثبت کنند. به همین خاطر بخش عمدهای از فعالیتهای خودش را در موزه دفاع مقدس با هدف جمعآوری آثار دوران ابتدایی تشکیل تیپ سیدالشهداء(ع) سپری میکرد.
این همرزم شهید غلامی، خاطرنشان کرد: با اینکه در اوج رتبههای بالای مسئولیتی قرار داشت حتی زمانی که مسئولیت جانشینی تیپ سیدالشهداء به او واگذار شد و یا زمانی که فرمانده تیپ 110 خاتم بود و پس از پایان جنگ مسئولیت اتاق مرکز کنترل و فرماندهی نیروی زمینی سپاه را برعهده گرفت ولی همواره بسیار صمیمی و متواضع با افرادی که مسئولیت پایینتری داشتند، برخورد میکرد. شاید بسیاری حاج احمد را برای اولین بار در پادگان ولیعصر(عج) سپاه تهران دیده باشند. چون او از نیروهای اولیه این پادگان محسوب میشود.
شهید رستگار هم به او اعتقاد داشت
وی افزود: بعد از شروع جنگ تحمیلی در قالب گردانهای پادگان ولیعصر(عج) وارد جبهههای جنگ شد و با تشکیل تیپ حضرت رسول(ص) به عنوان یکی از فرماندههای گردانهای تیپ در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس و رمضان حضور داشت. به محض تشکیل تیپ سیدالشهداء(ع) از طرف شهید حاج علی موحد دانش به عنوان جانشین تیپ منتخب شد. بعداز شهادت شهید موحد، حاج کاظم رستگار به فرماندهی رسید. توانمندیهای عملیاتی و درایت و تدبیری که در صحنههای نبرد به میدان عمل میکشاند و شجاعت و دلیری که از خودش نشان میداد حاج احمد را کماکان در مسئولیت جانشینی تیپ سیدالشهداء ماندگار کرد.
فرمانده گردان ادوات سیدالشهداء(ع) اضافه کرد: بعد از حوادث سال 63 و خروج این افراد از تیپ سیدالشهداء(ع) شهید حاج احمد غلامی فرماندهی تیپ مستقل شهید بروجردی را که بعدها به نام تیپ 110 خاتمالانبیاء(ص) نامیده شد برعهده گرفت. با این تیپ در عملیاتهای متعددی از جمله عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه نقشآفرینی کرد.
تفقدها حاج احمد را
از ساده زیستی دور نکرد
وی تأکید کرد: شهید حاج احمد غلامی چهره درخشان و سرداری سرشناس در جمع فرماندهان بود. فرماندهان ارشد سپاه و ستادکل نیروهای مسلح او را مورد تفقد قرار میدادند. ولی هیچکدام از این ویژگیها مانع نشد که زندگی بسیار ساده و رفتار بسیار صمیمی با نیروهای خود را از دست بدهد.
کمتر از 10 روز تا سالروز تولد 65 سالگی
سردار فلکی با بیان اینکه کمتر از ده روز پیشاز تولد به دیدار حاج کاظم رفت، افزود: با توجه به حوادث اخیر و توطئه وهابیون در اطراف ایران، حاج احمد به عنوان یک مستشار نظامی به عراق رفت و در صحنههای نبرد رزمندگان علیه داعش، نقش موثری ایفا کرد. او به عنوان آخرین مأموریت و به منظور بررسی اوضاع سوریه عازم منطقه حلب شد که در آستانه سالروز تولدش (اول شهریور 1330 ) بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. او با شهادت، به یاران صمیمی و قدیمی خود همچون شهید حاج علی موحد دانش، شهید محسن وزوایی، حاج کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی، حمید شاهحسینی، احمد سارباننژاد، حسین اسکندرلو، شهید یدالله کلهر، شهید حاج ابراهیم همت و... پیوست. شهید غلامی در عین حال که مدال افتخار فتح را از دستان مبارک رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالی) دریافت کرده بود اما آخرین مدال فتح و پیروزی را از دستان عمهسادات در جوار حرم حضرت زینب(س) دریافت کرد.
شجاعانه، قاطعانه و به موقع تصمیم میگرفت
وی با اشاره به روایتی از تصمیم بجا و مدبرانه حاج احمد غلامی در جریان عملیات والفجر یک، گفت: با توجه به شرایط خاص منطقه فکه و دویرج، در شب عملیات وقتی متوجه شد یک گردان امکان عبور از خط را بنابر دلایلی ندارد قاطعانه و شجاعانه تصمیم گرفت گردان دیگری را جایگزین کند. این اقدام از ویژگیهای بارز این شهید بزرگوار بود. زیرا او مهمترین تصمیمات را شجاعانه و در سختترین لحظات و شرایط اتخاذ میکرد. بنده این افتخار را داشتم که با تدبیر او آن شب گردان من که قرار بود در مراحل بعدی وارد عمل شود همان شب اول وارد میدان شد و روز بعد سایرین دیدند که این تدبیر و این تصمیم سردار غلامی چقدر بجا و به موقع بود.
این همرزم شهید غلامی با بیان اینکه حاج کاظم رستگار و این شهید بزرگوار هر دو مکمل یکدیگر بودند، تصریح کرد: حاج احمد غلامی همچون حاج کاظم از متولدین شهرستان ری بود؛ در طول دوران دفاع مقدس رابطه بسیار صمیمی و علاقه وافری به شهید حاج کاظم رستگار داشت.از ویژگیهای بارز شهید غلامی صلابت در عمل، اقتدار در گفتار و شهامت در میدان رزم بود.
بعد از 65 سال به هم رسیدند
وی تأکید کرد: حاج احمد در کنار شهید رستگار،در عین رعایت سلسله مراتب، بسیار صمیمی همچون دو برادری که جدا کردنشان از همدیگر سخت بود رفتار میکردند. حاج احمد غلامی همواره از اینکه از یاران شهیدش جدا شود و به آنها نرسد افسوس میخورد و از خدای خودش مسئلت میکرد به آنها بپیوندد و خداوند هم برای جدا کردن به سن و سال نگاه نمیکند. آنچه در درون قلب او اتفاق میافتد را نگاه میکند و حاج احمد را بعد از 65 سال گذر سخت زندگی اینگونه با عزت و افتخار پذیرفت.
زیر پای پدرت دفن میشوم
سردار فلکی به توصیه ویژهای که حاج احمد غلامی پیش از آخرین اعزام خود به منطقه مأموریتی سوریه به فرزند شهید رستگار داشت و به گونهای از شهادتش رمزگشایی کرده بود، اظهار داشت: سیدمحمد ابوترابی میگوید چند وقت پیش وقتی حاج احمد با دختر شهید رستگار صحبت میکرد به ایشان گفته بود که نگران نباشید چند وقت دیگر من در زیر پای پدرت دفن میشوم. و حالا به اتفاق دوستان به بهشت زهرا(س) رفتیم و محل دفن ایشان را زیر پای شهید رستگار مشخص کردیم.
برای دفاع از اسلام مرزی قائل نیستیم
وی در پایان پیرامون اهمیت حضور این مستشاران و فرماندهان اصیل دفاع مقدس در سوریه، خاطرنشان کرد: امروز بعضاً عنوان میکنند که رزمندگان ما چه ضرورتی دارد که در خارج از کشور خود بجنگند که باید گفت؛ اولاً حاج احمد غلامی مسئولیت مستشاری داشت، ثانیاً انسانهایی که در اسلام ذوب شدهاند برای اسلام مرزی قائل نیستند؛ آنچه برای انسانهایی همانند احمد غلامی اصل بود دفاع از حریم اسلام بود.
همچنین سردار منصور کوچکمحسنی، از دیگر همرزمان شهید غلامی به نقل خاطرهای از این شهید بسنده کرد و گفت: سرفصل این خاطره را چهارساعت استرس نامیدهام. گردانها در نزدیکی مسیر ورودی شهر زحله مستقر شدند. زمان سریع میگذشت. ساعت چهار بعدازظهر بود. فرماندهان، نیروهای خود را منظم و منطقه را تقسیم کردند. حرکاتی که فرماندهان و رزمندگان بسیجی به نمایش گذاشته بودند، برادران لبنانی و فرماندهان ارشد سوری را نگران کرده بود. هرچه عقربههای ساعت جلوتر میرفت، منطقه شلوغتر میشد. غیراز دوستان لبنانی ما تعداد افسران ارشد ارتش سوریه نیز بیشتر میشدند و هرچه زمان میگذشت ردههای بالاتر از ارتش سوریه به منطقه میآمدند. ما فاصله خود را از آنها زیادتر میکردیم و از برادران ستاد خواهش کردیم هر شخصی تقاضای صحبت و مذاکره داشت. جواب منفی آنها را از منطقه نیروها دور کنند. دلیلمان این بود که بدانند تصمیم جدی است و مشکل ما با جلسه حل نخواهد شد.
وی افزود: همه نگران بودیم و بعضی از دوستانم نگرانتر! بعضی از فرماندهان ما میدانستند که اگر آنها را آزاد نکند ما وارد آن شهر خواهیم شد و اصرار داشتند که مذاکره با آنها را رد نکنیم؛ ساعت نزدیک به شش بعدازظهر بود؛ برای اینکه مقداری نگرانی را از دوستان خود دور کنیم خدمتشان عرض کردیم: اگر مطمئن شدیم که آنها را آزاد نخواهند کرد در لحظات آخر مذاکره و صحبت را خواهیم پذیرفت و بعد از آن نیروهایمان را به زبدانی برمیگردانیم. در آخرین دقایق بود که از شهید کاظم رستگار و سردار شهید احمد غلامی تقاضا کردیم که نیروها را آماده حرکت به سوی شهر زحله کنند. آماده شدن جهت حرکت نیروها نگرانیهای لبنانیها و افسران سوری را زیادتر کرده بود. در کنار ما چندین جیپ ارتش سوریه مرتب با بیسیم صحبت میکردند. برادر حسین موسوی نیز مرتب در حال صحبت کردن با آنها بود. آنها در حال مذاکره با فالانژها و هم با فرماندهان ارشد خودشان بودند. هرچه زمان پیش میرفت نگرانیها بیشتر میشد. پیام دادند که اگر مدت کوتاهی صبر و تحمل کنید، آنها قول دادهاند که آن برادران را آزاد خواهند کرد.
وی در خاتمه تأکید کرد: صبر کردیم و در منطقه ماندیم تا بعد از آزادی و تحویل گرفتن آنها منطقه را ترک کنیم. ساعت نزدیک هفت بود. برادران ستاد خبر دادند که برادران را آوردهاند و به سوی آنها رفتیم. از یک خودروی نظامی آنها را پیاده کردند. موهای آنها را تراشیده و سر و صورت آنها کاملاً کبود و ورم کرده و چشمهای آنها بر اثر ضرباتی که خورده بودند خونآلوده بود.آنها را تحویل گرفتیم. شهید هاشمی دوست و یار قدیمی ما بود. یک بار زمان آزادیش گریه کردیم و یک بار بعد از شهادت ایشان در بهمن سال شصت و یک در عملیات والفجر مقدماتی در فکه! بعد از تحویل گرفتن آن برادران، نیروها را به زبدانی بردیم. بعداز چند ساعت استرس و نگرانی شبی را تا صبح در کنار شهید هاشمی و دوستان او به سر بردیم.
اکبر باقری دولابی رئیس ستاد کنگره لشکر 10 سیدالشهداء(ع) نیز گفت: احمد غلامی از فعالان مبارزه با اشرار قبل از دوران دفاع مقدس در کردستان و غرب کشور بود. وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد در عملیاتهای مختلف حضور فعال داشت و از فرماندهان حاضر در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس بود. بعد از آن به همراه شهید علیرضا موحد دانش و کاظم رستگار به تأسیس لشکر 10 سیدالشهداء همت گمارد و در این لشکر جانشین حاج کاظم رستگار فرمانده این لشکر بود. تا زمانیکه او به شهادت رسید در این سمت فعالیت میکرد و بعد از آن تیپ 110 خاتم الانبیاء(ص) را راهاندازی کرد و فرمانده این تیپ شد.
سکوت خودش را شکست
وی افزود: بعد از پایان 8 سال دفاع مقدس نیز یکی از معاونین عملیات نیروی زمینی سپاه پاسداران شد و تا زمان بازنشستگی در همین سمت ماند. او حتی بعد از دوران بازنشستگی نیز در زمینه مقاومت و نشر ارزشهای دفاع مقدس میکوشید. عضو هیئت امنای مجمع رزمندگان لشکر 10 سیدالشهداء(ع) شد و در این مجمع فعال بود. وقتی بحث تجاوز تکفیریها به کشورهای اسلامی و مردم مظلوم عراق و سوریه پیش آمد، به دلیل تجربه فراوانی که در امور رزم و فنون نظامی داشت به عنوان مستشار نظامی به سوریه و عراق رفت و مسئولیت آموزش بخشی از نیروهای مقاومت را برعهده گرفت و پس از سکوتی مظلومانه و معنادار سرانجام در حلب سوریه به شهادت رسید و به فرمانده و رفیق شهیدش حاج کاظم نجفی رستگار پیوست.
*کیهان
یک اصل است
سردار شهید احمد غلامی را همان مرد با صلابت در عمل، اقتدار در گفتار و شهامت در میدان رزم میشناسند که بعد از 65 سال گذر سخت زندگی اینگونه با عزت و افتخار به جایگاه رفیع شهادت آن هم در دفاع از حریم ولایت دست یافت. این فرمانده شهید مدافع حرم چندی پیش در همایش هماندیشی فرماندهان و مسئولین ادواری لشکر 10 سیدالشهداء میگفت: «رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس تا وقتی که فرصت دارند باید نسبت به خاطرات خود اقدام کنند؛ تاریخ شفاهی جنگ یک اصل است و باید تدوین شود. ماندگاری آن در جامعه باعث میشود تا جوانان آن را به عنوان یک الگو بشناسند؛در این بین توجه به بخش مردمی جنگ هم مهم است». شهید غلامی معتقد بود «این آثار باید دقیق و منظم بیان شوند و یک وظیفه بسیار مهم بر دوش رزمندگان است که تجربههای جنگ خود را بیان کنند. ما قواره جدیدی به نام جنگ هشت ساله و دفاع مقدس را رقم زدیم که میتواند برای همه کشورها به عنوان یک الگوی رزم شناخته شود. مطالبی که ما مینویسیم باید واقعیت داشته باشد چراکه میخواهد برای نسل آینده ثبت شود».
دعا کردیم سردار زنده بماند
وقتی شنیدیم سردارغلامی از فرماندهان تأثیرگذار دوران دفاع مقدس در راه مبارزه با تروریستهای تکفیری و دفاع از حرم حضرت زینب(س) در حلب سوریه به شدت مجروح شده دعا کردیم این یار مبارز و فرمانده تلاشگر و با دقت و تئوریسین فعال نظامی بماند تا قافله مستحکم جبهه حق علیه باطل از استراتژیها و برنامههای هوشمندانه و حکیمانه او بهره ببرد اما پس از چند ساعت به یاران شهیدش پیوست. سردار محمد فلکی فرمانده گردان ادوات سیدالشهداء(ع) و همرزم او در دوران دفاع مقدس اینگونه درباره او بیان کرد: سردار شهید حاج احمد غلامی این توفیق را پیدا کرد در سن 65 سالگی بعد از گذشت بیش از سه دهه به یاران شهید دوران دفاع مقدس خودش برسد. ویژگیهای خاصی داشت که خداوند در این عرصه پرهیاهو صدای دلش را شنید. در عین ناملایماتی که در گذر زمان متوجه او شده بود هیچوقت ارادت و اعتقاد خودش را نسبت به شهداء و آرمانهای دوران دفاع مقدس از دست نداد. همواره علیرغم کهولت سن و مشکلات جسمی در جمع بروبچههای جبههای، فعالانه حضور پیدا میکرد. یکی از سربازان به نام ولایت و پا رکاب حضرت آقا بود.
به ماندگاری دفاع مقدس اهمیت میداد
وی ادامه داد: شهید احمد غلامی تأکید میکرد؛ رزمندگانی که در دوران دفاع مقدس حضور داشتهاند باید لحظه به لحظه حضور خودشان، صحنههایی را که دیدند و از حوادثی که مطلع شدند و... همه اینها را ثبت کنند. به همین خاطر بخش عمدهای از فعالیتهای خودش را در موزه دفاع مقدس با هدف جمعآوری آثار دوران ابتدایی تشکیل تیپ سیدالشهداء(ع) سپری میکرد.
این همرزم شهید غلامی، خاطرنشان کرد: با اینکه در اوج رتبههای بالای مسئولیتی قرار داشت حتی زمانی که مسئولیت جانشینی تیپ سیدالشهداء به او واگذار شد و یا زمانی که فرمانده تیپ 110 خاتم بود و پس از پایان جنگ مسئولیت اتاق مرکز کنترل و فرماندهی نیروی زمینی سپاه را برعهده گرفت ولی همواره بسیار صمیمی و متواضع با افرادی که مسئولیت پایینتری داشتند، برخورد میکرد. شاید بسیاری حاج احمد را برای اولین بار در پادگان ولیعصر(عج) سپاه تهران دیده باشند. چون او از نیروهای اولیه این پادگان محسوب میشود.
شهید رستگار هم به او اعتقاد داشت
وی افزود: بعد از شروع جنگ تحمیلی در قالب گردانهای پادگان ولیعصر(عج) وارد جبهههای جنگ شد و با تشکیل تیپ حضرت رسول(ص) به عنوان یکی از فرماندههای گردانهای تیپ در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس و رمضان حضور داشت. به محض تشکیل تیپ سیدالشهداء(ع) از طرف شهید حاج علی موحد دانش به عنوان جانشین تیپ منتخب شد. بعداز شهادت شهید موحد، حاج کاظم رستگار به فرماندهی رسید. توانمندیهای عملیاتی و درایت و تدبیری که در صحنههای نبرد به میدان عمل میکشاند و شجاعت و دلیری که از خودش نشان میداد حاج احمد را کماکان در مسئولیت جانشینی تیپ سیدالشهداء ماندگار کرد.
فرمانده گردان ادوات سیدالشهداء(ع) اضافه کرد: بعد از حوادث سال 63 و خروج این افراد از تیپ سیدالشهداء(ع) شهید حاج احمد غلامی فرماندهی تیپ مستقل شهید بروجردی را که بعدها به نام تیپ 110 خاتمالانبیاء(ص) نامیده شد برعهده گرفت. با این تیپ در عملیاتهای متعددی از جمله عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه نقشآفرینی کرد.
تفقدها حاج احمد را
از ساده زیستی دور نکرد
وی تأکید کرد: شهید حاج احمد غلامی چهره درخشان و سرداری سرشناس در جمع فرماندهان بود. فرماندهان ارشد سپاه و ستادکل نیروهای مسلح او را مورد تفقد قرار میدادند. ولی هیچکدام از این ویژگیها مانع نشد که زندگی بسیار ساده و رفتار بسیار صمیمی با نیروهای خود را از دست بدهد.
کمتر از 10 روز تا سالروز تولد 65 سالگی
سردار فلکی با بیان اینکه کمتر از ده روز پیشاز تولد به دیدار حاج کاظم رفت، افزود: با توجه به حوادث اخیر و توطئه وهابیون در اطراف ایران، حاج احمد به عنوان یک مستشار نظامی به عراق رفت و در صحنههای نبرد رزمندگان علیه داعش، نقش موثری ایفا کرد. او به عنوان آخرین مأموریت و به منظور بررسی اوضاع سوریه عازم منطقه حلب شد که در آستانه سالروز تولدش (اول شهریور 1330 ) بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. او با شهادت، به یاران صمیمی و قدیمی خود همچون شهید حاج علی موحد دانش، شهید محسن وزوایی، حاج کاظم رستگار، مرتضی سلمان طرقی، حمید شاهحسینی، احمد سارباننژاد، حسین اسکندرلو، شهید یدالله کلهر، شهید حاج ابراهیم همت و... پیوست. شهید غلامی در عین حال که مدال افتخار فتح را از دستان مبارک رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالی) دریافت کرده بود اما آخرین مدال فتح و پیروزی را از دستان عمهسادات در جوار حرم حضرت زینب(س) دریافت کرد.
شجاعانه، قاطعانه و به موقع تصمیم میگرفت
وی با اشاره به روایتی از تصمیم بجا و مدبرانه حاج احمد غلامی در جریان عملیات والفجر یک، گفت: با توجه به شرایط خاص منطقه فکه و دویرج، در شب عملیات وقتی متوجه شد یک گردان امکان عبور از خط را بنابر دلایلی ندارد قاطعانه و شجاعانه تصمیم گرفت گردان دیگری را جایگزین کند. این اقدام از ویژگیهای بارز این شهید بزرگوار بود. زیرا او مهمترین تصمیمات را شجاعانه و در سختترین لحظات و شرایط اتخاذ میکرد. بنده این افتخار را داشتم که با تدبیر او آن شب گردان من که قرار بود در مراحل بعدی وارد عمل شود همان شب اول وارد میدان شد و روز بعد سایرین دیدند که این تدبیر و این تصمیم سردار غلامی چقدر بجا و به موقع بود.
این همرزم شهید غلامی با بیان اینکه حاج کاظم رستگار و این شهید بزرگوار هر دو مکمل یکدیگر بودند، تصریح کرد: حاج احمد غلامی همچون حاج کاظم از متولدین شهرستان ری بود؛ در طول دوران دفاع مقدس رابطه بسیار صمیمی و علاقه وافری به شهید حاج کاظم رستگار داشت.از ویژگیهای بارز شهید غلامی صلابت در عمل، اقتدار در گفتار و شهامت در میدان رزم بود.
بعد از 65 سال به هم رسیدند
وی تأکید کرد: حاج احمد در کنار شهید رستگار،در عین رعایت سلسله مراتب، بسیار صمیمی همچون دو برادری که جدا کردنشان از همدیگر سخت بود رفتار میکردند. حاج احمد غلامی همواره از اینکه از یاران شهیدش جدا شود و به آنها نرسد افسوس میخورد و از خدای خودش مسئلت میکرد به آنها بپیوندد و خداوند هم برای جدا کردن به سن و سال نگاه نمیکند. آنچه در درون قلب او اتفاق میافتد را نگاه میکند و حاج احمد را بعد از 65 سال گذر سخت زندگی اینگونه با عزت و افتخار پذیرفت.
زیر پای پدرت دفن میشوم
سردار فلکی به توصیه ویژهای که حاج احمد غلامی پیش از آخرین اعزام خود به منطقه مأموریتی سوریه به فرزند شهید رستگار داشت و به گونهای از شهادتش رمزگشایی کرده بود، اظهار داشت: سیدمحمد ابوترابی میگوید چند وقت پیش وقتی حاج احمد با دختر شهید رستگار صحبت میکرد به ایشان گفته بود که نگران نباشید چند وقت دیگر من در زیر پای پدرت دفن میشوم. و حالا به اتفاق دوستان به بهشت زهرا(س) رفتیم و محل دفن ایشان را زیر پای شهید رستگار مشخص کردیم.
برای دفاع از اسلام مرزی قائل نیستیم
وی در پایان پیرامون اهمیت حضور این مستشاران و فرماندهان اصیل دفاع مقدس در سوریه، خاطرنشان کرد: امروز بعضاً عنوان میکنند که رزمندگان ما چه ضرورتی دارد که در خارج از کشور خود بجنگند که باید گفت؛ اولاً حاج احمد غلامی مسئولیت مستشاری داشت، ثانیاً انسانهایی که در اسلام ذوب شدهاند برای اسلام مرزی قائل نیستند؛ آنچه برای انسانهایی همانند احمد غلامی اصل بود دفاع از حریم اسلام بود.
همچنین سردار منصور کوچکمحسنی، از دیگر همرزمان شهید غلامی به نقل خاطرهای از این شهید بسنده کرد و گفت: سرفصل این خاطره را چهارساعت استرس نامیدهام. گردانها در نزدیکی مسیر ورودی شهر زحله مستقر شدند. زمان سریع میگذشت. ساعت چهار بعدازظهر بود. فرماندهان، نیروهای خود را منظم و منطقه را تقسیم کردند. حرکاتی که فرماندهان و رزمندگان بسیجی به نمایش گذاشته بودند، برادران لبنانی و فرماندهان ارشد سوری را نگران کرده بود. هرچه عقربههای ساعت جلوتر میرفت، منطقه شلوغتر میشد. غیراز دوستان لبنانی ما تعداد افسران ارشد ارتش سوریه نیز بیشتر میشدند و هرچه زمان میگذشت ردههای بالاتر از ارتش سوریه به منطقه میآمدند. ما فاصله خود را از آنها زیادتر میکردیم و از برادران ستاد خواهش کردیم هر شخصی تقاضای صحبت و مذاکره داشت. جواب منفی آنها را از منطقه نیروها دور کنند. دلیلمان این بود که بدانند تصمیم جدی است و مشکل ما با جلسه حل نخواهد شد.
وی افزود: همه نگران بودیم و بعضی از دوستانم نگرانتر! بعضی از فرماندهان ما میدانستند که اگر آنها را آزاد نکند ما وارد آن شهر خواهیم شد و اصرار داشتند که مذاکره با آنها را رد نکنیم؛ ساعت نزدیک به شش بعدازظهر بود؛ برای اینکه مقداری نگرانی را از دوستان خود دور کنیم خدمتشان عرض کردیم: اگر مطمئن شدیم که آنها را آزاد نخواهند کرد در لحظات آخر مذاکره و صحبت را خواهیم پذیرفت و بعد از آن نیروهایمان را به زبدانی برمیگردانیم. در آخرین دقایق بود که از شهید کاظم رستگار و سردار شهید احمد غلامی تقاضا کردیم که نیروها را آماده حرکت به سوی شهر زحله کنند. آماده شدن جهت حرکت نیروها نگرانیهای لبنانیها و افسران سوری را زیادتر کرده بود. در کنار ما چندین جیپ ارتش سوریه مرتب با بیسیم صحبت میکردند. برادر حسین موسوی نیز مرتب در حال صحبت کردن با آنها بود. آنها در حال مذاکره با فالانژها و هم با فرماندهان ارشد خودشان بودند. هرچه زمان پیش میرفت نگرانیها بیشتر میشد. پیام دادند که اگر مدت کوتاهی صبر و تحمل کنید، آنها قول دادهاند که آن برادران را آزاد خواهند کرد.
وی در خاتمه تأکید کرد: صبر کردیم و در منطقه ماندیم تا بعد از آزادی و تحویل گرفتن آنها منطقه را ترک کنیم. ساعت نزدیک هفت بود. برادران ستاد خبر دادند که برادران را آوردهاند و به سوی آنها رفتیم. از یک خودروی نظامی آنها را پیاده کردند. موهای آنها را تراشیده و سر و صورت آنها کاملاً کبود و ورم کرده و چشمهای آنها بر اثر ضرباتی که خورده بودند خونآلوده بود.آنها را تحویل گرفتیم. شهید هاشمی دوست و یار قدیمی ما بود. یک بار زمان آزادیش گریه کردیم و یک بار بعد از شهادت ایشان در بهمن سال شصت و یک در عملیات والفجر مقدماتی در فکه! بعد از تحویل گرفتن آن برادران، نیروها را به زبدانی بردیم. بعداز چند ساعت استرس و نگرانی شبی را تا صبح در کنار شهید هاشمی و دوستان او به سر بردیم.
اکبر باقری دولابی رئیس ستاد کنگره لشکر 10 سیدالشهداء(ع) نیز گفت: احمد غلامی از فعالان مبارزه با اشرار قبل از دوران دفاع مقدس در کردستان و غرب کشور بود. وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد در عملیاتهای مختلف حضور فعال داشت و از فرماندهان حاضر در عملیاتهای فتحالمبین و بیتالمقدس بود. بعد از آن به همراه شهید علیرضا موحد دانش و کاظم رستگار به تأسیس لشکر 10 سیدالشهداء همت گمارد و در این لشکر جانشین حاج کاظم رستگار فرمانده این لشکر بود. تا زمانیکه او به شهادت رسید در این سمت فعالیت میکرد و بعد از آن تیپ 110 خاتم الانبیاء(ص) را راهاندازی کرد و فرمانده این تیپ شد.
سکوت خودش را شکست
وی افزود: بعد از پایان 8 سال دفاع مقدس نیز یکی از معاونین عملیات نیروی زمینی سپاه پاسداران شد و تا زمان بازنشستگی در همین سمت ماند. او حتی بعد از دوران بازنشستگی نیز در زمینه مقاومت و نشر ارزشهای دفاع مقدس میکوشید. عضو هیئت امنای مجمع رزمندگان لشکر 10 سیدالشهداء(ع) شد و در این مجمع فعال بود. وقتی بحث تجاوز تکفیریها به کشورهای اسلامی و مردم مظلوم عراق و سوریه پیش آمد، به دلیل تجربه فراوانی که در امور رزم و فنون نظامی داشت به عنوان مستشار نظامی به سوریه و عراق رفت و مسئولیت آموزش بخشی از نیروهای مقاومت را برعهده گرفت و پس از سکوتی مظلومانه و معنادار سرانجام در حلب سوریه به شهادت رسید و به فرمانده و رفیق شهیدش حاج کاظم نجفی رستگار پیوست.
*کیهان