حوزه/ روش این دنیا برای آنها که تسلیمِ حق نمی شوند مثل یک قفس آینه ایست که تمام شش طرفش را از آینه درست کرده اند؛ وقتی که شخص خود را در این قفس محصور می کند به هر طرف که نگاه می کند، تا بی نهایت به غیر از آن چیزهایی که داخل قفس است، نمی بیند.
به گزارش شهدای ایران، برگی از دفتر زندگی شهیدی دیگر از دیار علم و فقاهت را مرور می کند که برای جلب رضایت مادر به استخاره متوسل می شود و آیه 36 سوره نمل راضی بودن به رضای حق را در دل مادر تقویت می کند.
شهید محمد رضا سر زارع در سال 1339 در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود؛ وی تحصیلات ابتدائی را در روستای «هیو» شهرستان تنکابن و در تهران و قزوین گذراند.
شهید محمدرضا نزد آیت الله باریک بین امام جمعه قزوین و در یکی از مدارس این شهر به تحصیل علوم دینی مشغول گردید.
وی در مبارزه با رژیم طاغوت شرکتی فعال داشت و در همین ارتباط در اوایل سال 1357 از سوی ساواک همراه با تصاویر و اعلامیه های امام خمینی (ره) دستگیر و مورد شکنجه آنان قرار گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل بسیج مستضعفین به دستور امام (ره) دوره های آموزش نظامی را در سپاه پاسداران قزوین طی نمود و ضمن کسب مهارت های لازم در اوایل جنگ تحمیلی عازم جبهه جنوب (دار خوین) شد.
وی چندین بار بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح گردید و جهت مداوا جبهه را ترک کرد ولی هر بار قبل از بهبودی کامل دوباره عازم جبهه می شد.
شهید محمد رضا سر زارع سرانجام به تاریخ 17/2/1361در عملیات غرور آفرین بیت المقدس و در اثر اصابت ترکش خمپاره به مقام شهادت نائل آمد.
استخاره برای جلب رضایت مادر
آخرین باری که شهید عازم جبهه می شد مادر رضایت نمی داد، تا این که شهید گفت: استخاره می کنیم. مادر نیز به استخاره راضی شد. پدر شهید استخاره به قرآن نمود و آیه 36 سوره نمل «فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» هنگامى كه(فرستاده ملكه سبا)ا نزد سليمان آمد، گفت: «مى خواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد)؟! آن چه خدا به من داده، بهتر است از آن چه به شما داده است؛ بلكه شما هستيد كه به هديه هايتان خوشحال مى شويد.
بدین ترتیب مادر هم راضی به رضای خدا شد.
وصیت نامه
تمامی این کشتارهایی که بشریت مرتکب می شود و این ظلم هایی که در حق یکدیگر روا می دارد و حق حیات را از ضعفا سلب می کند و کودکان را یتیم و مادران و پدران را در سوگ فرزندانشان می نشاند و زن ها را بی شوهر و عواطف انسانی را جریحه دار و نابود می کند؛ همه و همۀ اینها نتایج طغیان نفس های ماست طغیانگری نفسِ حیران و سرگشته و غرق در خویش، و در نتیجه خالق خود را فراموش می کند و در میان دستان پلید شیاطین درون و برون اسیر می شود.
فرض کنید این دنیا برای آنها که تسلیمِ حق نمی شوند مثل یک قفس آینه ای ایست که تمام شش طرفش را از آینه درست کرده اند؛ وقتی که شخص خود را در این قفس محصور می کند به هر طرف که نگاه می کند، تا بی نهایت به غیر از آن چیزهایی که داخل قفس است، نمی بیند.
هیچ راهی در این قفس ندارد. خود را به این طرف و آن طرف می زند تا وقتی که این قفس را نشکسته نمی تواند نجات پیدا کند؛ حال باید یا قفس را بشکند یا این که به جان ضعفا بیفتد و هر چه قدر که دستش می رسد نابود کند، بکُشد بخورد، بسوزاند هر چه که از دستش بر می آید انجام دهد.
حال در این راه، آن چه از دست ما بربیاد جهاد کنیم تا کفار به امر خدا برگردند و خود ما نیز در این راه تصفیه شویم.
از مادر عزیزم می خواهم هر موقع برای من ناراحت شد به یاد جوان های مردم بیفتد که هر روز شهید می شوند یا شهید شده اند و از خدا برای من طلب مغفرت کند. همچنین دست پدر عزیزم را می بوسم که در بسیاری موارد معلم من بوده است.
شهید محمد رضا سر زارع در سال 1339 در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود؛ وی تحصیلات ابتدائی را در روستای «هیو» شهرستان تنکابن و در تهران و قزوین گذراند.
شهید محمدرضا نزد آیت الله باریک بین امام جمعه قزوین و در یکی از مدارس این شهر به تحصیل علوم دینی مشغول گردید.
وی در مبارزه با رژیم طاغوت شرکتی فعال داشت و در همین ارتباط در اوایل سال 1357 از سوی ساواک همراه با تصاویر و اعلامیه های امام خمینی (ره) دستگیر و مورد شکنجه آنان قرار گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل بسیج مستضعفین به دستور امام (ره) دوره های آموزش نظامی را در سپاه پاسداران قزوین طی نمود و ضمن کسب مهارت های لازم در اوایل جنگ تحمیلی عازم جبهه جنوب (دار خوین) شد.
وی چندین بار بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح گردید و جهت مداوا جبهه را ترک کرد ولی هر بار قبل از بهبودی کامل دوباره عازم جبهه می شد.
شهید محمد رضا سر زارع سرانجام به تاریخ 17/2/1361در عملیات غرور آفرین بیت المقدس و در اثر اصابت ترکش خمپاره به مقام شهادت نائل آمد.
استخاره برای جلب رضایت مادر
آخرین باری که شهید عازم جبهه می شد مادر رضایت نمی داد، تا این که شهید گفت: استخاره می کنیم. مادر نیز به استخاره راضی شد. پدر شهید استخاره به قرآن نمود و آیه 36 سوره نمل «فَلَمَّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» هنگامى كه(فرستاده ملكه سبا)ا نزد سليمان آمد، گفت: «مى خواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد)؟! آن چه خدا به من داده، بهتر است از آن چه به شما داده است؛ بلكه شما هستيد كه به هديه هايتان خوشحال مى شويد.
بدین ترتیب مادر هم راضی به رضای خدا شد.
وصیت نامه
تمامی این کشتارهایی که بشریت مرتکب می شود و این ظلم هایی که در حق یکدیگر روا می دارد و حق حیات را از ضعفا سلب می کند و کودکان را یتیم و مادران و پدران را در سوگ فرزندانشان می نشاند و زن ها را بی شوهر و عواطف انسانی را جریحه دار و نابود می کند؛ همه و همۀ اینها نتایج طغیان نفس های ماست طغیانگری نفسِ حیران و سرگشته و غرق در خویش، و در نتیجه خالق خود را فراموش می کند و در میان دستان پلید شیاطین درون و برون اسیر می شود.
فرض کنید این دنیا برای آنها که تسلیمِ حق نمی شوند مثل یک قفس آینه ای ایست که تمام شش طرفش را از آینه درست کرده اند؛ وقتی که شخص خود را در این قفس محصور می کند به هر طرف که نگاه می کند، تا بی نهایت به غیر از آن چیزهایی که داخل قفس است، نمی بیند.
هیچ راهی در این قفس ندارد. خود را به این طرف و آن طرف می زند تا وقتی که این قفس را نشکسته نمی تواند نجات پیدا کند؛ حال باید یا قفس را بشکند یا این که به جان ضعفا بیفتد و هر چه قدر که دستش می رسد نابود کند، بکُشد بخورد، بسوزاند هر چه که از دستش بر می آید انجام دهد.
حال در این راه، آن چه از دست ما بربیاد جهاد کنیم تا کفار به امر خدا برگردند و خود ما نیز در این راه تصفیه شویم.
از مادر عزیزم می خواهم هر موقع برای من ناراحت شد به یاد جوان های مردم بیفتد که هر روز شهید می شوند یا شهید شده اند و از خدا برای من طلب مغفرت کند. همچنین دست پدر عزیزم را می بوسم که در بسیاری موارد معلم من بوده است.
* لاله های محراب البرز