شهدای ایران shohadayeiran.com

شهيد حسينعلي پورابراهيمي اولين شهيد مدافع حرم شهرستان آستانه اشرفيه است كه 20 خردادماه 95 در دفاع از حرم اهل بيت به شهادت رسيد. چند روز پيش (24 خرداد) در حالي با يكي از اقوامش به گفت و گو نشستيم كه پيكر شهيد آماده تشييع و خاكسپاري در گلزار شهداي رشت مي‌شد.
شهدای ایران:شهيدحسينعلي پورابراهيمي اولين شهيد مدافع حرم شهرستان آستانه اشرفيه است كه 20 خردادماه 95 در دفاع از حرم اهل بيت به شهادت رسيد. چند روز پيش (24 خرداد) در حالي با يكي از اقوامش به گفت و گو نشستيم كه پيكر شهيد آماده تشييع و خاكسپاري در گلزار شهداي رشت مي‌شد. بنابراين ترديد داشتيم با خانواده‌اي كه به تازگي عزيزي از دست داده چطور وارد گفت و گو شويم. به هرحال دل به دريا زديم و سيد مصطفي پورقاسم شوهر خواهر شهيد كه اتفاقاً از همرزمان دوران دفاع مقدسش نيز بوده، ‌با گشاده‌رويي دقايقي همكلاممان شد. برگ‌هايي از زندگي و منش جانباز شهيد پورابراهيمي را كه تا همين چند روز پيش در ميان ما بود پيش رو داريد.
گويا شهيد در عين اينكه سن زيادي نداشت، از رزمندگان دفاع مقدس بود؟

بله؛ حسينعلي سال 1350 در روستاي درگاه از توابع شهرستان آستانه اشرفيه به دنيا آمده بود و وقتي كه جنگ تمام شد تنها 17 سال داشت. با اين وجود همراه يكديگر توفيق حضور در جبهه‌ها را يافتيم. وقتي هم كه بحث دفاع از حرم پيش آمد، او نگفت زمان جنگ دينم را ادا كردم و جانباز دفاع مقدس هستم و باز رخت رزم پوشيد. دو بار به سوريه اعزام گرفت كه بار دوم به شهادت رسيد.
چطور شد كه تصميم گرفت مدافع حرم شود؟

در سفر اربعين سال 94 كه با هم بوديم، نمي‌دانم در تل زينبه چه اتفاقي افتاد كه ايشان از آنجا تصميم جدي خود را گرفت تا داوطلبانه براي دفاع از حرم حضرت زينب(س) راهي شود. وقتي كه از كربلا برگشتيم، بحث رفتن به سوريه را پيگير شد و حتي آموزش‌هاي نظامي را در همين زمينه ديد. بار اول دو ماه رفت سوريه و بازگشت. منتها وقتي كه شنيد دو تن از همرزمانش به شهادت رسيده‌اند، دوباره تصميم به رفتن گرفت. خصوصاً آنكه يكي از آن دو عزيز شهيد سعيد مسافر بود كه با حسينعلي خيلي صميمي بودند. اين طور شد كه يكبار ديگر ميثاقش با عمه سادات را تجديد كرد و باز راهي شد.
روحيات شهيد طوري بود كه احتمال شهادتش را بدهيد؟

به نظرم براي خود حسينعلي مسجل شده بود كه شهيد خواهد شد. ايشان قبل از آخرين اعزام حتي محل تدفينش را به همسرش نشان داده بود. همسر شهيد يك روز به ما گفت: نصف شبي همراه با حسينعلي به گلزار شهداي رشت و بالاي سر قبر شهيد «مسافر» رفتيم. حسين از اين شهيد كه همرزمش بود خيلي تعريف كرد و به من وصيت كرد وقتي شهيد شدم من را در همين جايي كه ايستاده‌ام دفن كنيد. همسرش هم به شوخي مي‌گويد: تا تو شهيد بشوي، اينجا پر مي‌شود، اما شهيد با جديت به ايشان مي‌گويد اينجا جاي من است! همين طور هم مي‌شود و بعد از شهادت، ‌حسينعلي را همان‌جا دفن كرديم. در همين دومين اعزامش تمام بچه‌هاي محله و دوستان كه او را مي‌شناختند اذعان داشتند كه حسين ديگر ماندني نيست؛ چراكه روحيه‌اش خيلي عوض شده بود.
كمي از فعاليت‌هاي شهيد در دوران دفاع مقدس بگوييد.

شهيد عضو بسيج مسجد صاحب الزمان(عج) روستاي درگاه بود و از بچگي در همان محله بزرگ شده بود. همچنين با بچه‌هاي مسجد ابوذر كرد محله هم ارتباط و همكاري داشت. كرد محله از زمان انقلاب تا كنون نقش فعالي داشت و 48 شهيد تقديم كرده است. حسينعلي براي اولين بار در 14 سالگي جبهه‌هاي دفاع مقدس را تجربه كرده بود و در عمليات زيادي شركت كرده بود. تخصصش تخريبچي لشكر قدس گيلان بود و هر كاري از دستش برمي‌آمد براي نظام اسلامي انجام مي‌داد. شهيد چه مدت هشت سالي كه در مأموريت كاري در تهران بود و چه بعدها كه ساكن رشت شد، از خادمي و فعاليت در بسيج دست نكشيد.
روزي كه حرف از رفتن زد كسي از خانواده‌ نخواست مانعش شود؟

وقتي كه بار اول به سوريه اعزام شد و دلايل رفتنش به سوريه را پرسيديم، ديديم انتخاب شهيد يك انتخاب معنوي است. چون شهيد برادر خانمم بود خب يك رابطه بسيار دوستانه با هم داشتيم و با آنكه بنده مي‌دانستم حضور در سوريه به علت مسائل عقيدتي، ‌سياسي و اجتماعي يك ضرورت است و گذشته از آن كه رفتن به سوريه يك تكليف است، ‌از ايشان خواستم حداقل بگويد چرا مي‌خواهد اين كار را بكند. حسينعلي هم گفت حالا كه فرصت جهاد پيش آمده چرا از آن استفاده نكنيم. حالا اگر در اين مسير به درجه شهادت برسيم چه بهتر، حتي به درجه جانبازي هم نائل شويم باز هم در اين فرصت جهادي كه خدا به ما داده است پيروزيم و با رفتن خود به عنوان مدافع حرم حداقل توانسته‌ايم تكليف خود را در اين مسير درست انجام دهيم. حسينعلي اعتقاد داشت چرا بايد منتظر بمانيم تا ديگران پرچم اسلام را بردارند و ما برويم زير آن پرچم؟ چه خوب است ما زودتر از ديگران اقدام بكنيم و در واقع خودمان طليعه‌دار اين عرصه باشيم. حتي وقتي كه شهيد براي بار دوم مي‌خواست به سوريه اعزام شود من گفتم تو يكبار رفتي و تكليف خود را انجام داديد ديگر براي چه مي‌رويد، به من پاسخ داد: بايد پرچم اسلام را هميشه محكم نگه داريم. به نظر من سخن سردار سليماني خيلي بجاست كه مي‌گويند اغلب بچه‌هاي جنگ دفاع مقدس و بچه‌هايي كه در دفاع از حرم شهيد مي‌شوند از قبل به عنوان شهيد انتخاب شده‌اند كه قسمت هر كسي نيست. واقعاً در حسينعلي پورابراهيمي نيز همين اتفاق افتاده بود و او از قبل شهيد شده بود. در ذهنيت همه شهيد شدن حسينعلي عمومي شده بود. همه مي‌دانستند او اگر اين دفعه به سوريه برود ديگر برگشتي در كار نيست.
نحوه شهادتشان چطور بود؟

شهيد در سوريه مسئول يكي از واحدهاي مستقر در حلب بود كه در درگيري با نيروهاي داعش در روستاي «الحمره» مجروح مي‌شود و سه روز به كما مي‌رود. نهايتاً حسينعلي به دليل شدت جراحات وارده به پشت و سر و گردن شب جمعه در 20 خردادماه به درجه رفيع شهادت نائل مي‌آيد. روز بعد يعني 21 خرداد خبر شهادتش از طريق همرزمانش به ما اطلاع داده شد. شهيد از جانبازان 20 درصد جنگ تحميلي بود كه ۱۹ ماه در جبهه‌هاي دفاع مقدس سابقه حضور داشت و زماني كه در فعاليت‌هاي دولتي نيز مأموريت داشتند باز هم براي بار چندم به درجه جانبازي نائل آمده بود.
برداشت شما از انگيزه اعزام مرداني‌ مثل شهيد پورابراهيمي به جبهه مقاومت اسلامي چيست؟

بعضي‌ها فكر مي‌كنند فقط مردم عام و از طبقه محروم يا حتي از قشر كم‌سواد، جبهه و جنگ با دشمنان را انتخاب مي‌كنند. در صورتي كه اين طور نيست. حسينعلي بسيار آدم آگاه و باسوادي بود كه كارشناسي ارشد داشت و ساليان سال در تهران رشته جامعه‌شناسي درس خوانده بود. بعد هم در رشته جغرافي سياسي ادامه تحصيل داده بود. اهل مطالعه و تجزيه و تحليل سياسي بود و از طرفي به لحاظ مالي مشكلي نداشتند. ولي عشق و تكليفي فرامادي حسينعلي پورابراهيمي را به سوريه كشاند و در حقيقت حضور او پاسخ محكم به كساني بود كه فكر مي‌كنند مدافعان حرم به خاطر دريافت ماديات وارد عرصه جنگ با تروريست‌ها مي‌شوند. در صورتي كه حسين بسيجي وار و به صورت داوطلبانه عازم سوريه شد. امروز امثال حسينعلي‌ها خيلي هستند. كساني كه از همه داشته‌هاي مادي‌شان براي پاسداشت ارزش‌ها مي‌گذرند و راهي نبرد با تروريست‌ها در جبهه مقاومت اسلامي مي‌شوند.
شهيد فرزندي هم داشت؟

بله، دو پسر داشت.
شهيد پورابراهيمي به عنوان يك همسر و پدر خانواده چه منشي داشت؟

بنده مدرس جامعه‌شناسي در دانشگاه هستم و يك درس تحت عنوان جامعه‌شناسي خانواده تدريس مي‌كنم. از نكات مهم اين درس پرداختن به انواع شكل ازدواج‌ها است. امروز كمتر ازدواجي داريم كه بر پايه و اساس عشق حقيقي صورت گرفته باشد. بنده وقتي كه به ازدواج حسين فكر مي‌كردم خود به خود سريال شوق پرواز در ذهنم تداعي مي‌شد حالا نمي‌خواهم بگويم زندگي عاشقانه حسين و همسرش كپي زندگي شهيد بابايي و همسرش است ولي واقعاً در مدت زماني كه با هم بودند عاشقانه با هم زندگي كردند و رابطه‌شان فراتر از امر ازدواج بود و عمق داشت. بعد از شنيدن خبر شهادت حسين، همسر و فرزندانشان در خلوت تنهايي خودشان اشك مي‌ريزند و آن صبر جميلي كه خداوند عنايت مي‌كند به وضوح در اين خانواده مشاهده مي‌شود.
در پايان اگر خاطره و ناگفته‌اي از شهيد داريد بيان كنيد؟

گريه‌هاي حسينعلي و خواندن زيارت‌هايش و نمازش هميشه براي من خاطره است. ولي در طول سفري كه با او در سال 94 به كربلا داشتم، محبتي كه حسين به ديگران به خصوص به كودكان عرب داشت، نظرم را جلب مي‌كرد و هر كجا مي‌رفتيم سريع با اهالي آن منطقه رابطه اخوت و دوستي برقرار مي‌كرد و برخوردي متفاوت‌تر از ديگران داشت كه ما نداشتيم. يادم است پاي چپش كه جانباز بود به طور كلي آسيب ديده بود و دكتر از پياده‌روي زياد او را منع كرده بود، ولي توجه نمي‌كرد و در اربعين حسيني به راهش به سوي كربلا ادامه مي‌داد.

نویسنده : شكوفه زماني


منبع : روزنامه جوان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار