سال 1356 بود یك روز شهید آیت الله شاه آبادی آمده بود دم در منزل ما و من خانه نبودم. بچه ها گفتند كه آن بزرگوار آمده بودند و با شما كاری مهم داشتند. من بلافاصله رفتم خدمت ایشان و آقای شاه آبادی به من گفتند امشب یك نفر به نام "كورت والدهایم" كه دبیر كل سازمان ملل است می خواهد به تهران بیاید.
از طرفی شاه می خواهد ایران را به عنوان یك كشور امن جلوه بدهد و بگوید كشور ما امن و امان است و هیچ مشكلی نداریم. خلاصه آقای شاه آبادی صاف و پوست كنده گفتند: ما می خواهیم مملكت را به هم بریزیم!
گفتیم همین الان؟ با این فرصت كوتاه یك شبه؟ گفتند بله. كلی هم اصرار و تشویق می كردند كه می توانید.
اگر اشتباه نكنم آن موقع با آیت الله شهید دكتر بهشتی هم در این باره مشورت كردم. نظر ایشان این نیز بود كه اگر بتوانید خیلی هم خوب است.
تقاضای ایشان چنین بود و ما هم گفتیم باشد. اصرار داشتند كه خیلی مهم است كه این كار انجام بشود. اگر بشود ضربه ای بزرگ زده ایم به نظام شاهنشاهی.
ما شبانه رفتیم دم در خانه یكی از بچه ها كه ایشان اطلاعیه می نوشت و قلم خوبی داشت؛ رضا جعفریان. از بیرون خانه صدایش كردم و مخفیانه به او گفتم كه اطلاعیه ای بنویس با این مضمون كه می خواهیم بازار را تعطیل كنیم.
به فكرم رسید كه اگر می خواهیم شهر را تكانی بدهیم كه خوب سر و صدا بكند باید بازار را تعطیل كنیم. كاری كنیم كه فردا بازار تهران تعطیل شود به تبع آن بازار شهرهای بزرگ هم تعطیل می شود و همه این خبرها روی آنتن های بین المللی می آید. یك درگیری هم درست می كنیم. برنامه ریزی خوبی كرده بودیم. حقیقتش خودم فكر كردم و تصمیم گرفتم. زمان چندانی نبود كه بنشینم بحث كنیم و كار شورایی بشود.
رفتیم پیش محمد بروجردی و گفتم می خواهیم چنین كاری بكنیم. تا آنجا كه می توانید همه بچه ها را آماده كنید. ما تعدادی موتور دست دوم هم خریده بودیم برای عملیات نظامی. آن موتورها را داشتیم و نیروها و بچه های شاخه نظامی هم بودند.
گفتیم فعلاً این كار را بكنیم علی الحساب؛ این ها هم قبول كردند. بعد رفتیم شاه عبدالعظیم(ع) اعلامیه ها را آماده كردیم و از آ نجا به قرچك رفتیم. ما یك خانه امن در قرچك داشتیم كه تایپ و تكثیر و فیلم و زینك می گرفتیم و در تیراژ خیلی زیاد تكثیر می كردیم.
شبانه روز بین سیصد تا پانصد هزار تا برگه می توانستیم تكثیر كنیم. چند تا ماشین زیراكس فیلم و زینكی هم داشتیم و اینها مرتب كار م یكردند. خلاصه رفتیم آ نها را آماده كردیم و تا آ نها را دادیم به شهید بروجردی ـ شهید بروجردی مسؤول بود ـ اینها رفته بودند بازار و تا نزدیك یهای چهارسوق بزرگ اعلامیه ها را توزیع كرده بودند.
شهید بروجردی آن لحظه و آن ساعت با تعدادی از بچه ها مسؤول توزیع اعلامیه ها در بازار بود. صبح زود ساعت شش ما توانستیم اعلامیه ها را به این ها برسانیم. این ها هم اعلامیه ها را از زیر درهای كركره ای بازار به داخل مغازه ها می انداختند.
جالب اینكه هر نفری هم كه می آمد به سرعت آن را می خواند. اعلامیه را به امضای جمعی از بازاریان تهران صادر كرده بودیم. بر همین اساس كافی بود فقط همان چند نفر اولی كه آن را می خوانند تعطیل كنند. همین طور هم شد و همه بازار دروازه مولوی از چهارراه مولوی تا چهارسوق بزرگ بستند و بالطبع همه بازار بسته شد.
آن روز بازار تهران بسته شد و به موازات آن بازار مشهد- تبریز - شیراز و اصفهان نیز بسته شد. شبش رادیو بی بی سی گفت همه مردمی كه امروز رفته بودند بازار از بازار بیرون زدند. به وسیله این كه یكدفعه همه بازاری ها از بازار بیرون بزنند به طور طبیعی یك راهپیمایی شكل می گرفت. به سرعت رفتیم و آقای هادی غفاری را هم آوردیم برای گردانندگی آن بحرانی كه ایجاد كرده بودیم. درگیری ایجاد شد. گارد هم نیروهایش را آورد. حتی تانك هم آورد. چهارراه گلوبندك و چهار راه مولوی شلوغ بود...
گفت و شنود شاهد یاران با محسن كنگرلو از هم رزمان شهید
منبع: ماهنامه تاریخی فرهنگی شاهد یاران، شماره 67 ، یادنامه سردار شهید محمد بروجردی