تقابل آن سنگ قبر و این نوع مهربانی، شاید نکته اصلی این گزارش باشد؛ نکته ای که فراموشی آن، سبب تغییر تدریجی سبک زندگی و همنشینی با مخلوقات دیگر خدا شده است.
به گزارش شهدای ایران به نقل از پارس، «آرامگاه ابدی گربه جان». این، نوشته بزرگ روی یک سنگ قبر است. جایی حوالی یک مجتمع بزرگ تجاری اداری در غرب تهران. اینجا اما، نه گورستان جدید تهران است و نه قرار است باشد. اینجا زندگی یک «پیشی» پایان یافته. مثل همه گربه های دیگر. با این تفاوت که این گربه خوش شانس، هم سنگ مزار دارد و هم آرامگاه ابدی! حالا چند وقتی از انتشار عکس سنگ مزار «پیشی جان» در شبکه های اجتماعی گذشته است. بعد از سلفی گرفتنها و بازنشر در شبکه های مختلف، شاید این روزها بهترین فرصت باشد برای سراغ گرفتن دوباره از این سنگ قبر عجیب.
مجتمع تجاری، هنوز شلوغ نشده است. گرمای هوا و بلندی روزها، وقت پاساژگردی و خرید و سینما و تفریح را به ساعتهای پایانی روز منتقل کرده است و حوالی ظهر شاید خلوتترین ساعت روز در این مجتمع باشد. البته به غیر از رستوران معروف مجتمع که ساعتهای ناهار شلوغترین وقت خود را میگذراند. اطراف مجتمع، خبری از برجستگی سنگ قبر نیست. از چند سؤال و جواب و گپ کوتاه با نگهبان پارکینگ هم چیزی دستگیرمان نمیشود: «راستش منم شنیدم. همکارامون میگفتن شبا جوونا میان با سنگ قبره سلفی میندازن. ولی خودم هیچوقت راغب نشدم برم ببینم. آخه مگه حیوون هم آدمه که سنگ قبر لازم داشته باشه؟ کی میخواد بیاد سر خاکش؟»
مهمانداران رستوران معروف هم خبری از ماجرا ندارند و وقتی میشنوند، با همان لهجه غلیظ مشهدیشان تعجب خود را نشان میدهند: «مگه ممکنه؟ مویوم که صب تا شوم اینجایوم تا حالا همچی چیزی نشنیدم. ولی یره جان هرکی بوده خیلی بیکار بوده همچی کاری کرده.»
ماجرای بی اطلاعی، حتی به عطاری کوچه روبه روی مجتمع هم میرسد. جوان فروشنده، وقتی ماجرای سنگ قبر را میشنود، خنده تلخی میکند و میگوید: «آخرالزمون شده دیگه! ملت همه چیشون ردیف شده، دیگه افتادن به سنگ قبر گذاشتن برای حیوونهاشون. باز گربه یه چیزی. خدا کنه برا کروکودیل و مارشون به فکر مراسم تدفین نیفتند!» نگهبانان حفاظت خود مجموعه هم اطلاعاتی میدهند که معلوم میشود بیشتر به دنبال سرگرمی اند و پشت گوش انداختن. سه نفری دور میز نشسته اند و در حالی که ناهار مشترک را ریخته اند توی سینی بزرگ و چند لحظه یک بار هم تعارف میزنند، ماجرا را با جزئیات کامل شرح میدهند؛ آنقدر کامل و دقیق که شک نمیکنی ذهنشان توی این ساعتها بهترین وقت را برای خیال پردازی انتخاب کرده است: «ببین داداش! گربه هه خونگی بود. مال یه پیرزنی بود که خونه اش انتهای این کوچه بود. اینقدر بین اینها رابطه عاطفی عمیقی وجود داشت که واقعاً فکر میکردی بچه شه این گربه پشمالوی سفید. یه روز این گربه هه مریضی گرفت و مرد. این خانومه هم چون کسی رو نداشت و تنها بود، گربه رو آورد همین دور و برها چال کرد و از شدت علاقه براش سنگ قبر سفارش داد. تازه همین چند شب پیش چند تا جوون دیگه هم اومدند یه روباه دفن کردند و براش سنگ قبر گذاشتند.» ماجرا اما وقتی لو میرود که ازشان میخواهم همراهم بیایند و محل دقیق سنگ قبر قدیمی و جدید را نشانم بدهند. اتفاقی که البته نمی افتد و بهانه کار و اشاره به دور، باعث میشود که یکیشان اقرار کند همه ماجرا، حاصل «خیالبافیهای سر ناهار»شان بوده است.
سنگ مزار کنار جدول
تنها شاهد ماجرا، بالاخره در سوپر مارکت محل پیدا میشود. جوان 30ساله ای که دارد قفسه های مواد شوینده را مرتب میکند، میگوید: «گربه هه رو میشناختیم. هر روز می اومد بهش غذا میدادیم. خونگی نبود. خیابونی بود ولی به ماها عادت کرده بود. یه شب ماشین زد بهش مرد. بعد یه راننده که خیلی به این گربه علاقه داشت اومد برد خاکش کرد و شوخی شوخی یه سنگ قبر هم گذاشت روی اونجا. روی سنگ هم با ماژیک نوشت و زنگ زد اومدند عکس و فیلم گرفتند. اسم راننده هه محموده. هر روز ساعت 5 میاد اینجا مسافر دربستی میگیره.» نشانی دقیق سنگ قبر را میدهد. میروم همانجا و کنار جدول کنار ورودی بلوار، کنار ته سیگارها و بسته خالی چیپس، سنگ قبر شکسته و چند تکه را پیدا میکنم. انگار روزهاست کسی سراغی از آن نگرفته است و خبری از داغ بودن و ناب بودن سوژه برای عکس سلفی هم نیست.
آزرده میشد پاک کردم
اما قصه جنجالی سنگ قبر گذاشتن برای حیوانات، از پست اینستاگرامی یک بازیگر مشهور شروع شد. ساعد سهیلی که این روزها فیلم پرحاشیه «50 کیلو آلبالو» را هم روی پرده اکران دارد، اردیبهشت ماه پارسال با انتشار عکسی از سنگ قبر یک سگ 14 ساله، نوشت: «پگی خانوم بعد از 14 سال رفت.» پستی که البته حسابی هم خبرساز شد. آنقدر که چند روز بعد، با انتشار یک پست جدید و توضیح درباره اینکه آن سگ، مربوط به نفر سومی بوده که برایش مشکل هم ایجاد شده، از حذف آن عکس و پست جنجالی خبر داده بود؛ «متاسفانه پست قبلرو پاک کردم. چون سگ متعلق به سوم شخصی بود که ناخواسته وارد این موضوع شد و دیدگاه تعدادی از دوستان شاید باعث رنجش خاطر ایشان میشد.»
دانه ها و دام ها
اطراف مجموعه تجاری و سنگ قبر شکسته گربه بینوا، به فواصل منظم، گندم و ارزن ریخته اند. دانه هایی که اطرافش پر است از کبوتران و یاکریم های گرسنه ای که غذای خوبی پیدا کرده اند و حالا دور از رفت و آمد عابران و با استفاده از خلوتی معبر، با خیال راحت دلی از عزا درمی آورند. تقابل آن سنگ قبر و این نوع مهربانی، شاید نکته اصلی این گزارش باشد؛ نکته ای که فراموشی آن، سبب تغییر تدریجی سبک زندگی و همنشینی با مخلوقات دیگر خدا شده است. پگی خانوم و پیشی جان، البته شاید تنها حیواناتی باشند که به واسطه انتشار عکس سنگ قبرهایشان اینقدر خبرساز شده اند. اما ماجرای علاقه افراطی به حیوانات خانگی و گسترش فرهنگ غربی در نگهداری از آنان، حالا بسیار گسترده تر و جنجالی تر از این 2 حیوان بی جان شده است. رواج جراحیهای زیبایی که گزارش آن را در روزهای پیشین خواندید، همراه با تأسیس مهد کودک، رستوران و آتلیه مخصوص عکاسی حیوانات خانگی از قبیل سگ و گربه را اگر کنار قفسه های ویژه حیوانات خانگی در فروشگاههای زنجیره ای بگذارید، ابعاد ماجرا بیشتر مشخص میشود. رواج سبک زندگی غربی که هیچ سنخیتی با سبک زندگی ایرانی و اسلامی ندارد، این روزها شاید دغدغه ویژه و بیشتر مسوولان فرهنگی را میطلبد.
مجتمع تجاری، هنوز شلوغ نشده است. گرمای هوا و بلندی روزها، وقت پاساژگردی و خرید و سینما و تفریح را به ساعتهای پایانی روز منتقل کرده است و حوالی ظهر شاید خلوتترین ساعت روز در این مجتمع باشد. البته به غیر از رستوران معروف مجتمع که ساعتهای ناهار شلوغترین وقت خود را میگذراند. اطراف مجتمع، خبری از برجستگی سنگ قبر نیست. از چند سؤال و جواب و گپ کوتاه با نگهبان پارکینگ هم چیزی دستگیرمان نمیشود: «راستش منم شنیدم. همکارامون میگفتن شبا جوونا میان با سنگ قبره سلفی میندازن. ولی خودم هیچوقت راغب نشدم برم ببینم. آخه مگه حیوون هم آدمه که سنگ قبر لازم داشته باشه؟ کی میخواد بیاد سر خاکش؟»
مهمانداران رستوران معروف هم خبری از ماجرا ندارند و وقتی میشنوند، با همان لهجه غلیظ مشهدیشان تعجب خود را نشان میدهند: «مگه ممکنه؟ مویوم که صب تا شوم اینجایوم تا حالا همچی چیزی نشنیدم. ولی یره جان هرکی بوده خیلی بیکار بوده همچی کاری کرده.»
ماجرای بی اطلاعی، حتی به عطاری کوچه روبه روی مجتمع هم میرسد. جوان فروشنده، وقتی ماجرای سنگ قبر را میشنود، خنده تلخی میکند و میگوید: «آخرالزمون شده دیگه! ملت همه چیشون ردیف شده، دیگه افتادن به سنگ قبر گذاشتن برای حیوونهاشون. باز گربه یه چیزی. خدا کنه برا کروکودیل و مارشون به فکر مراسم تدفین نیفتند!» نگهبانان حفاظت خود مجموعه هم اطلاعاتی میدهند که معلوم میشود بیشتر به دنبال سرگرمی اند و پشت گوش انداختن. سه نفری دور میز نشسته اند و در حالی که ناهار مشترک را ریخته اند توی سینی بزرگ و چند لحظه یک بار هم تعارف میزنند، ماجرا را با جزئیات کامل شرح میدهند؛ آنقدر کامل و دقیق که شک نمیکنی ذهنشان توی این ساعتها بهترین وقت را برای خیال پردازی انتخاب کرده است: «ببین داداش! گربه هه خونگی بود. مال یه پیرزنی بود که خونه اش انتهای این کوچه بود. اینقدر بین اینها رابطه عاطفی عمیقی وجود داشت که واقعاً فکر میکردی بچه شه این گربه پشمالوی سفید. یه روز این گربه هه مریضی گرفت و مرد. این خانومه هم چون کسی رو نداشت و تنها بود، گربه رو آورد همین دور و برها چال کرد و از شدت علاقه براش سنگ قبر سفارش داد. تازه همین چند شب پیش چند تا جوون دیگه هم اومدند یه روباه دفن کردند و براش سنگ قبر گذاشتند.» ماجرا اما وقتی لو میرود که ازشان میخواهم همراهم بیایند و محل دقیق سنگ قبر قدیمی و جدید را نشانم بدهند. اتفاقی که البته نمی افتد و بهانه کار و اشاره به دور، باعث میشود که یکیشان اقرار کند همه ماجرا، حاصل «خیالبافیهای سر ناهار»شان بوده است.
سنگ مزار کنار جدول
تنها شاهد ماجرا، بالاخره در سوپر مارکت محل پیدا میشود. جوان 30ساله ای که دارد قفسه های مواد شوینده را مرتب میکند، میگوید: «گربه هه رو میشناختیم. هر روز می اومد بهش غذا میدادیم. خونگی نبود. خیابونی بود ولی به ماها عادت کرده بود. یه شب ماشین زد بهش مرد. بعد یه راننده که خیلی به این گربه علاقه داشت اومد برد خاکش کرد و شوخی شوخی یه سنگ قبر هم گذاشت روی اونجا. روی سنگ هم با ماژیک نوشت و زنگ زد اومدند عکس و فیلم گرفتند. اسم راننده هه محموده. هر روز ساعت 5 میاد اینجا مسافر دربستی میگیره.» نشانی دقیق سنگ قبر را میدهد. میروم همانجا و کنار جدول کنار ورودی بلوار، کنار ته سیگارها و بسته خالی چیپس، سنگ قبر شکسته و چند تکه را پیدا میکنم. انگار روزهاست کسی سراغی از آن نگرفته است و خبری از داغ بودن و ناب بودن سوژه برای عکس سلفی هم نیست.
آزرده میشد پاک کردم
اما قصه جنجالی سنگ قبر گذاشتن برای حیوانات، از پست اینستاگرامی یک بازیگر مشهور شروع شد. ساعد سهیلی که این روزها فیلم پرحاشیه «50 کیلو آلبالو» را هم روی پرده اکران دارد، اردیبهشت ماه پارسال با انتشار عکسی از سنگ قبر یک سگ 14 ساله، نوشت: «پگی خانوم بعد از 14 سال رفت.» پستی که البته حسابی هم خبرساز شد. آنقدر که چند روز بعد، با انتشار یک پست جدید و توضیح درباره اینکه آن سگ، مربوط به نفر سومی بوده که برایش مشکل هم ایجاد شده، از حذف آن عکس و پست جنجالی خبر داده بود؛ «متاسفانه پست قبلرو پاک کردم. چون سگ متعلق به سوم شخصی بود که ناخواسته وارد این موضوع شد و دیدگاه تعدادی از دوستان شاید باعث رنجش خاطر ایشان میشد.»
دانه ها و دام ها
اطراف مجموعه تجاری و سنگ قبر شکسته گربه بینوا، به فواصل منظم، گندم و ارزن ریخته اند. دانه هایی که اطرافش پر است از کبوتران و یاکریم های گرسنه ای که غذای خوبی پیدا کرده اند و حالا دور از رفت و آمد عابران و با استفاده از خلوتی معبر، با خیال راحت دلی از عزا درمی آورند. تقابل آن سنگ قبر و این نوع مهربانی، شاید نکته اصلی این گزارش باشد؛ نکته ای که فراموشی آن، سبب تغییر تدریجی سبک زندگی و همنشینی با مخلوقات دیگر خدا شده است. پگی خانوم و پیشی جان، البته شاید تنها حیواناتی باشند که به واسطه انتشار عکس سنگ قبرهایشان اینقدر خبرساز شده اند. اما ماجرای علاقه افراطی به حیوانات خانگی و گسترش فرهنگ غربی در نگهداری از آنان، حالا بسیار گسترده تر و جنجالی تر از این 2 حیوان بی جان شده است. رواج جراحیهای زیبایی که گزارش آن را در روزهای پیشین خواندید، همراه با تأسیس مهد کودک، رستوران و آتلیه مخصوص عکاسی حیوانات خانگی از قبیل سگ و گربه را اگر کنار قفسه های ویژه حیوانات خانگی در فروشگاههای زنجیره ای بگذارید، ابعاد ماجرا بیشتر مشخص میشود. رواج سبک زندگی غربی که هیچ سنخیتی با سبک زندگی ایرانی و اسلامی ندارد، این روزها شاید دغدغه ویژه و بیشتر مسوولان فرهنگی را میطلبد.