اگر میلیاردها تومان هزینه میکردیم که به دنیا بفهمانیم آمریکا ناحق است نمیتوانستیم اما جنگ در سوریه و عراق این را به وضوح نشان داد... هیچ تضمینی نیست که اگر رزمندهها در سوریه دفاع نکنند، خاکریزمان در کنار آرامگاه بوعلی باشد.
به گزارش شهدای ایران، فرماندهی گردان غواصها، فعالیت در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 32 و فرماندهی گردان پیاده 153 از مسئولیتهای سردار شهید علیرضا شمسیپور در دوران دفاع مقدس بود که پس از آن مسئولیت بسیج ورزشکاران را برعهده گرفت و با شروع جنگ سوریه به عنوان مستشار نظامی به این کشور اعزام شد و در حدود دو ماه مسئولیت هدایت گردانی از فاطمیون را برعهده داشت.
علاوه بر این وی کار تفحص شهدا را دنبال میکرد و در آخرین عملیات خود برای تفحص شهدای عملیات والفجر 4 در عراق بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. وی از دوستان شهید حسین همدانی بود.
شهید شمسی پور سوم اردیبهشت ماه امسال در جمع نوجوانان بسیجی و قرآنی خاطراتی از روزهای حضورش در سوریه را بیان کرد که در ادامه میخوانید:
خدا این توفیق را داد که نه به عنوان مدافع حرم که به عنوان کسی که اسمش در بین زائران نوشته شده در کنار رزمندههای سوریه باشیم. انسان وقتی وارد سوریه میشود جدای از فضای معنوی حرم حضرت زینب(س)، حرم حضرت رقیه(س)، غریبی و خرابههای آن که اکنون هم آثارش است، را میبیند و حال و هوای آدم را دگرگون میکند.
** مدافعانی از عراق، ترکیه، افغانستان زیر لوای جمهوری اسلامی
جدای از زیارت و معنویت، آنجا است که به قدرت جمهوری اسلامی پی میبریم و اینکه آقا میفرمایند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند پشتشان به کجا قرص و محکم است. تمامی کشورها به اسم فاطمیون، بدریون، زینبیون، حیدریون و فاتحین و غیره از کشورهایی مثل افغانستان، آذربایجان و حتی ترکیه و کشوری مثل عراق که خودش درگیر جنگ است لشکرهایی را تشکیل میدهند و زیر لوای جمهوری اسلامی میجنگند. کشوری همچون لبنان که خودش درگیر مشکلات است و سوریهای که مورد تهاجم دنیای غرب قرار گرفته با تمامی مشکلات زیر علم و پرچم جمهوری اسلامی قرار میگیرند و با کفر مقابله میکنند. ایران با قدرتی که دارد توانسته نیروها را از همه دنیا جمع کند و امروز آمریکا فهمیده است که نمیتواند در مقابل ایران بایستد.
همه این عزت حاصل رشادتهای آنهاییست که به شهادت رسیدند و هیبتی به جمهوری اسلامی دادند که دنیای کفر اجازه عرض اندام ندارد. از همه جالبتر اینکه کسانی زیر بیرق حضرت زینب(س) به شهادت رسیدند که اهل تسنن هستند. اهل سنت گردان و گروهان تشکیل میدهند و این جای خوشحالی دارد.
** در سوریه میجنگیم تا در کوچههای شهرمان نجنگیم
اگر میلیاردها تومان هزینه میکردیم که به دنیا بفهمانیم آمریکا ناحق است نمیتوانستیم اما جنگ در سوریه و عراق این را به وضوح نشان داد. به اینهایی که میگویند چرا مدافعان حرم در عراق و سوریه میجنگند باید بگوییم شما که در خط انقلاب نیستید باید خوشحال باشید که این شهدای بسیجی و پاسدار میروند و دفاع میکنند که بچههای شما کشته نشوند. هیچ تضمینی نیست اگر رزمندهها آنجا دفاع نکنند، خاکریزمان در کنار آرامگاه بوعلی باشد.
در وسط شهر دمشق و حلب میبینیم که مسلحین یک طرف خیابان هستند و نیروهای مقاومت آن طرف باهم میجنگند. اگر در سوریه نجنگیم خاکریزمان در همین کوچهها خواهد بود. حافظین انقلاب اسلامی امروز در قالب فاطمیون و زینبیون و حیدریون در حال دفاع هستند و خودشان را فدای اسلام میکنند.
** شهدای غریب افغانستانی
خیلی غریبانه است نیروهای افغانستانی به اسم مستعار وقتی از سوریه بدون پاسپورت و شناسنامه بخواهند به کشورشان برگردند. اگر دولت افغانستان بفهمد که اینها به عنوان مدافع حرم جنگیدند 18 سال زندانی میشوند.
عجیب است وقتی شهید میشوند دو ماه جنازه آنها در معراج الشهدا میماند که اگر راهی داشت بدون اطلاع دولت افغانستان به ایران بیایند و بچههایشان را زیارت کنند و در آخر یک جایی در تهران دفن شوند.
قدرت جمهوری اسلامی آنقدر زیاد است که اگر نفری از ایران هم به سوریه نرود هستند کسانی که در این کشور دفاع کنند، انقلاب اسلامی مسیر خودش را میرود، مگر میشود در این دنیای با نظم و قانون که خداوند خودش وعده ظفر داده پیروزی محقق نشود. شما جوانان قدر لحظههای خودتان را بدانید، من به عنوان یک سرباز میگویم که ما در آنجا جهاد اصغر میکنیم، جهاد اکبر را شما میکنید.
یکی از دوستان در سوریه صحبت میکرد و میگفت همین که میدیدم سردار همدانی با وجودی که در تهران زندگی میکرد اما لهجه همدانی خود را داشت انگار دنیا را به من دادهاند. طوری وانمود نمیکرد که بگوید من آدم بزرگی هستم. یکی از بزرگیهای سردار همدانی همین بود که همیشه اصالتش را حفظ میکرد. ایشان آنقدر در دل مردم سوریه و خصوصا اهل تسنن جا داشت که وقتی فهمیدند از سمت خود تودیع شده یکی از دوستان سوری یک میلیارد تومان خرج کرد و در سالن بزرگی برای سردار مراسم گرفت چنان در آن مراسم این شخص گریه میکرد که برای ما عجیب بود. سردار همدانی در سوریه معروف نشد در همین جلسات قرآنی و بسیج خودش را ساخت و در جهاد اکبر پیروز شد.
** شهادت تنها در سوریه نیست
شهادت را تنها در سوریه نمیدهند. قدر این جلسات قرآن را بدانید. یک روز بچهها در دوران انقلاب به شهادت رسیدند. تا مدتها حرف و صحبت بود که فلانی و فلانی در خیابانها شهید شدند ولی تمام شد. کسی از شهدای انقلاب امروز حرفی نمیزند. بعد شهدای کردستان و ترور آمدند و دورانشان تمام شد. نوبت به شهدای دفاع مقدس رسید و از خاطرات شهدا در یادوارهها و راهیان نور و غیره گفتند. الان رسیده است به شهدای مدافع حرم. نباید بگذاریم که این شهدا فقط در داستان بمانند.
چندتایی از رزمندهها اهل تهران و همدان و تعدادی از شیعیان نبل و الزهرا به همراه تعدادی از اهل تسنن با ما کار میکردند جزو اطلاعات عملیات بودند. یکی از این بچهها به نام احمد نشان میداد که اهل پایگاه مقاومت و بسیج است چون در همه کارها اول بود. در 60 روزی که آنجا بودیم نمیگذاشت کسی چایی دم کند، میگفت خودم میخواهم چایی بدهم. چون جایی بزرگ شده بود که راه سعادت را میدانست.
** شهادت، مزد 40 روز چایی دادن به رزمندهها
روز آخری که قرار بود برگردد خیلی ناراحت بودم که باید خداحافظی کنیم. شب آخر نگران بودم که دیگر همدیگر را نبینیم. قرار بود برویم خط احمد اول گفت من هم همراه شما میآیم در عرض 30 ثانیه نظرش عوض شد و گفت: نه من تسویه کردم قرار است صبح به تهران پرواز کنم. ساعت 1 شب در حال برگشتن به مقر بودیم که دیدیم انفجاری رخ داد. فکر کردم انفجار پشت سر هست. نزدیک که شدم دیدم یکی بدو بدو آمد و گفت چراغها را خاموش کنید دارند میزنند. با تعجب گفتم دشمن که گلولههایش تا اینجا نمیرسد. ماشین را عقب بردم با نور کم چراغ قوه کمی گشتیم، یکی از نگهبانها گفت اینجا انفجار شده، به دنبال صدایی که شنیده میشد رفتم. دیدم سربازی روی زمین افتاده. کلی خون ازش رفته و چون هوا سرد است بخار بلند میشود.
نگاه کردم به حنجرهاش که خون ازش میآمد. لحظات آخرش بود و نمیشد کاری کرد. داد زدم و آمبولانس را صدا کردم. احساس کردم از این بمبهای بین جادهای کار گذاشتهاند به بچهها سریع گفتم اینجا جمع نشوید ممکن است کمین کرده باشند و بخواهند حمله کنند. همه متفرق شدند، بالای سرش آمدم دقت که کردم دیدم احمد است، همانی که 40 روز تلاش کرد چایی به رزمندهها بدهد، همانی که دیشب برگ تسویه را گرفته بود و صبح میخواست با پرواز به ایران برگردد.
لحظات آخر هم به آدم شهادت میدهند، حتما نباید مدافع حرم شویم که شهادت بدهند. به سادگی لحظات جوانی را از دست ندهید. همه شهدا روزی در همین جلسات بودند. در زندگی و جلسات بهترین نفرات باشید. اگر چندبار از جلو نظام و بشین پاشو گفتند این را خدمت بدانید، به این ثواب اعمالی میدهند که روزی تاسفش را میخورید.
علاوه بر این وی کار تفحص شهدا را دنبال میکرد و در آخرین عملیات خود برای تفحص شهدای عملیات والفجر 4 در عراق بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. وی از دوستان شهید حسین همدانی بود.
شهید شمسی پور سوم اردیبهشت ماه امسال در جمع نوجوانان بسیجی و قرآنی خاطراتی از روزهای حضورش در سوریه را بیان کرد که در ادامه میخوانید:
خدا این توفیق را داد که نه به عنوان مدافع حرم که به عنوان کسی که اسمش در بین زائران نوشته شده در کنار رزمندههای سوریه باشیم. انسان وقتی وارد سوریه میشود جدای از فضای معنوی حرم حضرت زینب(س)، حرم حضرت رقیه(س)، غریبی و خرابههای آن که اکنون هم آثارش است، را میبیند و حال و هوای آدم را دگرگون میکند.
** مدافعانی از عراق، ترکیه، افغانستان زیر لوای جمهوری اسلامی
جدای از زیارت و معنویت، آنجا است که به قدرت جمهوری اسلامی پی میبریم و اینکه آقا میفرمایند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند پشتشان به کجا قرص و محکم است. تمامی کشورها به اسم فاطمیون، بدریون، زینبیون، حیدریون و فاتحین و غیره از کشورهایی مثل افغانستان، آذربایجان و حتی ترکیه و کشوری مثل عراق که خودش درگیر جنگ است لشکرهایی را تشکیل میدهند و زیر لوای جمهوری اسلامی میجنگند. کشوری همچون لبنان که خودش درگیر مشکلات است و سوریهای که مورد تهاجم دنیای غرب قرار گرفته با تمامی مشکلات زیر علم و پرچم جمهوری اسلامی قرار میگیرند و با کفر مقابله میکنند. ایران با قدرتی که دارد توانسته نیروها را از همه دنیا جمع کند و امروز آمریکا فهمیده است که نمیتواند در مقابل ایران بایستد.
همه این عزت حاصل رشادتهای آنهاییست که به شهادت رسیدند و هیبتی به جمهوری اسلامی دادند که دنیای کفر اجازه عرض اندام ندارد. از همه جالبتر اینکه کسانی زیر بیرق حضرت زینب(س) به شهادت رسیدند که اهل تسنن هستند. اهل سنت گردان و گروهان تشکیل میدهند و این جای خوشحالی دارد.
** در سوریه میجنگیم تا در کوچههای شهرمان نجنگیم
اگر میلیاردها تومان هزینه میکردیم که به دنیا بفهمانیم آمریکا ناحق است نمیتوانستیم اما جنگ در سوریه و عراق این را به وضوح نشان داد. به اینهایی که میگویند چرا مدافعان حرم در عراق و سوریه میجنگند باید بگوییم شما که در خط انقلاب نیستید باید خوشحال باشید که این شهدای بسیجی و پاسدار میروند و دفاع میکنند که بچههای شما کشته نشوند. هیچ تضمینی نیست اگر رزمندهها آنجا دفاع نکنند، خاکریزمان در کنار آرامگاه بوعلی باشد.
در وسط شهر دمشق و حلب میبینیم که مسلحین یک طرف خیابان هستند و نیروهای مقاومت آن طرف باهم میجنگند. اگر در سوریه نجنگیم خاکریزمان در همین کوچهها خواهد بود. حافظین انقلاب اسلامی امروز در قالب فاطمیون و زینبیون و حیدریون در حال دفاع هستند و خودشان را فدای اسلام میکنند.
** شهدای غریب افغانستانی
خیلی غریبانه است نیروهای افغانستانی به اسم مستعار وقتی از سوریه بدون پاسپورت و شناسنامه بخواهند به کشورشان برگردند. اگر دولت افغانستان بفهمد که اینها به عنوان مدافع حرم جنگیدند 18 سال زندانی میشوند.
عجیب است وقتی شهید میشوند دو ماه جنازه آنها در معراج الشهدا میماند که اگر راهی داشت بدون اطلاع دولت افغانستان به ایران بیایند و بچههایشان را زیارت کنند و در آخر یک جایی در تهران دفن شوند.
قدرت جمهوری اسلامی آنقدر زیاد است که اگر نفری از ایران هم به سوریه نرود هستند کسانی که در این کشور دفاع کنند، انقلاب اسلامی مسیر خودش را میرود، مگر میشود در این دنیای با نظم و قانون که خداوند خودش وعده ظفر داده پیروزی محقق نشود. شما جوانان قدر لحظههای خودتان را بدانید، من به عنوان یک سرباز میگویم که ما در آنجا جهاد اصغر میکنیم، جهاد اکبر را شما میکنید.
یکی از دوستان در سوریه صحبت میکرد و میگفت همین که میدیدم سردار همدانی با وجودی که در تهران زندگی میکرد اما لهجه همدانی خود را داشت انگار دنیا را به من دادهاند. طوری وانمود نمیکرد که بگوید من آدم بزرگی هستم. یکی از بزرگیهای سردار همدانی همین بود که همیشه اصالتش را حفظ میکرد. ایشان آنقدر در دل مردم سوریه و خصوصا اهل تسنن جا داشت که وقتی فهمیدند از سمت خود تودیع شده یکی از دوستان سوری یک میلیارد تومان خرج کرد و در سالن بزرگی برای سردار مراسم گرفت چنان در آن مراسم این شخص گریه میکرد که برای ما عجیب بود. سردار همدانی در سوریه معروف نشد در همین جلسات قرآنی و بسیج خودش را ساخت و در جهاد اکبر پیروز شد.
** شهادت تنها در سوریه نیست
شهادت را تنها در سوریه نمیدهند. قدر این جلسات قرآن را بدانید. یک روز بچهها در دوران انقلاب به شهادت رسیدند. تا مدتها حرف و صحبت بود که فلانی و فلانی در خیابانها شهید شدند ولی تمام شد. کسی از شهدای انقلاب امروز حرفی نمیزند. بعد شهدای کردستان و ترور آمدند و دورانشان تمام شد. نوبت به شهدای دفاع مقدس رسید و از خاطرات شهدا در یادوارهها و راهیان نور و غیره گفتند. الان رسیده است به شهدای مدافع حرم. نباید بگذاریم که این شهدا فقط در داستان بمانند.
چندتایی از رزمندهها اهل تهران و همدان و تعدادی از شیعیان نبل و الزهرا به همراه تعدادی از اهل تسنن با ما کار میکردند جزو اطلاعات عملیات بودند. یکی از این بچهها به نام احمد نشان میداد که اهل پایگاه مقاومت و بسیج است چون در همه کارها اول بود. در 60 روزی که آنجا بودیم نمیگذاشت کسی چایی دم کند، میگفت خودم میخواهم چایی بدهم. چون جایی بزرگ شده بود که راه سعادت را میدانست.
** شهادت، مزد 40 روز چایی دادن به رزمندهها
روز آخری که قرار بود برگردد خیلی ناراحت بودم که باید خداحافظی کنیم. شب آخر نگران بودم که دیگر همدیگر را نبینیم. قرار بود برویم خط احمد اول گفت من هم همراه شما میآیم در عرض 30 ثانیه نظرش عوض شد و گفت: نه من تسویه کردم قرار است صبح به تهران پرواز کنم. ساعت 1 شب در حال برگشتن به مقر بودیم که دیدیم انفجاری رخ داد. فکر کردم انفجار پشت سر هست. نزدیک که شدم دیدم یکی بدو بدو آمد و گفت چراغها را خاموش کنید دارند میزنند. با تعجب گفتم دشمن که گلولههایش تا اینجا نمیرسد. ماشین را عقب بردم با نور کم چراغ قوه کمی گشتیم، یکی از نگهبانها گفت اینجا انفجار شده، به دنبال صدایی که شنیده میشد رفتم. دیدم سربازی روی زمین افتاده. کلی خون ازش رفته و چون هوا سرد است بخار بلند میشود.
نگاه کردم به حنجرهاش که خون ازش میآمد. لحظات آخرش بود و نمیشد کاری کرد. داد زدم و آمبولانس را صدا کردم. احساس کردم از این بمبهای بین جادهای کار گذاشتهاند به بچهها سریع گفتم اینجا جمع نشوید ممکن است کمین کرده باشند و بخواهند حمله کنند. همه متفرق شدند، بالای سرش آمدم دقت که کردم دیدم احمد است، همانی که 40 روز تلاش کرد چایی به رزمندهها بدهد، همانی که دیشب برگ تسویه را گرفته بود و صبح میخواست با پرواز به ایران برگردد.
لحظات آخر هم به آدم شهادت میدهند، حتما نباید مدافع حرم شویم که شهادت بدهند. به سادگی لحظات جوانی را از دست ندهید. همه شهدا روزی در همین جلسات بودند. در زندگی و جلسات بهترین نفرات باشید. اگر چندبار از جلو نظام و بشین پاشو گفتند این را خدمت بدانید، به این ثواب اعمالی میدهند که روزی تاسفش را میخورید.
*مشرق