امام کاظم(ع) بسیار نحیف شده بود و مدام مدهوش میشد، وقتی دیگر شیعیان میخواستند بروند، امام چشم باز کرد و فرمود: اینها دروغ میگویند، اگر روانداز من را بردارید، متوجه اثرات شکنجههای آنان بر روی دست و پای من خواهید شد.
شهدای ایران: فارس نوشت: آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در شب شهادت امام موسی کاظم(ع) به ایراد سخنرانی پرداخت که گزیدهای از آن در ادامه میآید:
*مردم در طول تاریخ، هیچ گاه امت نشدند
چرا ائمه هدی یا خانهنشین شدند و نهایتاً به شهادت رسیدند و یا مثل مولی الموالی حاکم شدند، اما معالاسف مردم مطیع نشدند و یا مانند امام مجتبی(ع) اصحابشان ایشان را ترک کردند الا قلیل و یا مثل ابی عبدالله و دیگر ائمه به شهادت رسیدند و یا مثل موسی بن جعفر(ع) در زندان بودند و نهایتاً به شهادت رسیدند؟
یک دلیل این است: مردم معنای امامت را درک نکردند. فکر کردند امامت فقط به عنوان ذریه و فرزندان رسول خدا، امر مبارکی است اما آن را به عنوان اس و اساس و اینکه حاکمیبت و خلافت جزئی از آن است، قبول نداشتند.
چرا باید وجود مقدس باب الحوائج حداقل ۷ سال که برخی تا ۱۴ سال نیز بیان میکنند در زندان باشند؟! آن امت کجا هستند؟! پس امت، امت نبود و مدل امام و امتی در جامعه مفهوم نداشت و امام فقط به عنوان فرزند رسول الله در نزد مردم بود.
اگر مردم میدانستند که امام است که امور در دست اوست و خداوند فرموده: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا» یعنی اگر مردم میخواهند هدایت به امر ما شوند، ما برایشان ائمهای جعل کردهایم اما معالاسف مردم این را نفهمیدند.
با اینکه قرآن فرمود: «کان الناس امة واحدة» و یا «و کذلک جعلناکم امة وسطا»، اما مردم در طول تاریخ، هیچ گاه امت نشدند. حتی در دوران امیرالمؤمنین هم امت نبودند. امام که امام هست، پس آن طرف نقص دارد که امت است. اگر امت، امّت باشد، می اند باید مطیع باشد، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، وقتی امت نشد، به زدن قرآنهای بر نی شده ایراد گرفت. در حالی که اولین خصلت امت، اطاعت با معرفت است، لذا میگوییم: امامت جزء اصول دین است و اصول دین، تحقیقی است، نه تقلیدی.
*شرط تحقق انسانیت
ما هم امت نیستیم، اگر امت بودیم، میدانستیم در زمان غیبت، باید یک دوران تمرین امام و امتی باشد. لذا تا امتی به وجود نیاید، دیگر خداوند امام را نمیفرستد و مهره آخرش را بیجهت نمیسوزاند. آن امام که خصایص همه انبیاء و ائمه را دارد و بارها بیان کردیم که جد مکرمش فرمود: «لو ادرکته لخدمته مادام حیاتی».
ذوالجلال و الاکرام امور انسانها را در بستر امام و امت قرار داد. یک پایه امت و یک پایه امام است. تا یک کدام از این دو نباشد، انسانیت محقق نمیشود و شبه انسانیت است. پروردگار عالم امام را فرستاده، اما امت، امت نشده «و قلیل من عبادی الشکور». با یک گل بهار نمیشود، با قلیل، امّت درست نمیشود.
هر کس که با ابی عبدالله آمد، امت ایشان بود و بقیه مگر عده کمی که اجازه گرفته بودند مانند عبدالله بن جعفر که مریض بودند، امت نبودند. حتی اگر بعد از شهادت امام، توبه هم کردند. توبه بعد از شهادت امام پذیرفته نیست، چون امری است که نمیتوان جبران مافات کرد.
هر امتی با امام زمان خودش محشور میشود، آنهایی که زمان موسی بن جعفر بودند، سکوت کردند و حداقل نرفتند تکلیف شرعی خود را بپرسند و یادشان رفت، خلافت جزئی از امامت است.
پس مردم، امت نشدند. چرا حضرت موسی بن جعفر باید در زندان باشند تا به شهادت برسند؟ چون مردم، امت نبودند شاید دوستشان هم داشتند اما فقط به عنوان فرزند رسول خدا و میگفتند: ایرادی ندارد کس دیگری خلیفه باشد.
*چرا در زمان غیبت، بلایا زیاد میشود؟
در زمان غیبت، بلایا زیاد میشود تا مردم بفهمند که باید مدل امام و امتی به وجود آید. همه شیعیان باید مثل شیخ زکزاکی شوند. چرا ایشان توانست در عرض ۱۱ سال، حدود ۲۰ میلیون را شیعه کند با اینکه خودش هم در ابتدا از اهل جماعت بود؟ خود ایشان میگوید: من کوچکترین حرکتی را بدون نگاه به فرمایشات و سیره عملی امام خامنهای انجام نمیدهم. یعنی خودش را جزء امت میداند، با اینکه شیعیان زیادی در اطرافش بودند که او را رهبر خود میدانستند. اما خودش میگوید: من امام نیستم، من جزء امتم.
حالا عراق را ببینید. مع الاسف برخی طور دیگری هستند. مرجع بزرگوار، آیتالله سیستانی خودش را جزء امت میداند و امام را امام المسلمین، امام خامنهای میداند. اگر غیر از این است دفتر معظمله تکذیب کند. اما یک عده در همان عراق خود را از امت جدا میدانند. حداقل تا شیعیان و محبین باور نکنند که یک امام بیشتر نیست و هر کس در هر مقامی هست، ولو مرجع تقلید، جزء امت است و این قضیه تمرین نشود؛ امام حقیقی نمیآید.
آنها که امروز این را که امام یکی است، نمیپذیرند، فردا صد در صد در مقابل امام حقیقی میایستند. لذا خداوند هم مهره آخرش را بیهوده خرج نمیکند.
امتی که امت نباشد، امام زیر شکنجه میرود، آن هم به دست یک یهودی، سندی بن شاهک. حالا یک عده هم میروند از قبر مبارک حضرت موسی بن جعفر تبرک میجویند، اما نفهمیدند که باید امت باشند و مع الاسف بحث عرب و عجم را هم راه میاندازند که خواسته یهود است.
آیتالله العظمی سیستانی میفرمایند: اهل جماعت، برادران ما نه، بلکه جان ما هستند. اما یک عده دیگر علیه این قضیه عمل میکنند که سبب از بین رفتن شیعه میشوند و بعد هم مدعی امام بودن هم میشوند.
لذا معالاسف مشکلاتی برای شیعیان به وجود میآید تا بدانند که باید به یک جا مراجعه کنند. لذا تا این امر محقق نشود، ظهوری صورت نخواهد گرفت یا باید خودمان بپذیریم و یا مجبورمان میکنند که بپذیریم. امام المسلمین، رهبر ایران نیست، امام است. خدا نگذرد از آنکه بعد از امام راحل نگذاشت به ایشان امام گفته شود، مگر امام راحل معصوم بود که امام میگفتیم؟ پس چرا به ایشان نگوییم؟!
امام که شد، مابقی امت هستند. امام حسن که امام بود، امام حسین با اینکه بالقوه امام بود اما امت ایشان بود. این قاعده است. فلان مرجع تاج سر ماست، اما آن مرجع هم خودش امت است.
این را مردم زمان ائمه نفهمیدند و امامان زجر کشیدند و امتشان هم در جهنم هستند، مگر با رافت و شفاعت امام. بدون امام هم همه اعمال باطل است.
مگر امام باید در زندان باشد؟! اف بر شما امت! حالا اینکه امام شفاعت میکند، چیز دیگری است.
*حضرت موسی بن جعفر(ع) و پیشبینی آزادی اولشان!
یحیی بن خالد در گزارشی از مدینه از حمایت موسی بن جعفر توسط پیروانش به هارون خبر داد. هارون ناراحت شد و به بهانه زیارت از بغداد به مدینه آمد تا امام را بکشد. وقتی به مدینه آمد، دید که نه امام و نه پیروان امام به استقبالش نیامدند، دستور بازداشت امام را داد.
عبدالله مالک خزاعی که رئیش زندان بود، میگوید: شبی بود که ناگهان فرستادهای از طرف هارون الرشید آمد و من را به کاخ او برد، ترسیده بودم که حتماً کاری از من سر زده و قصد دارند من را بکشند که نیمه شب به دنبال من فرستادند. وارد کاخ شدم، هارون الرشید گفت: من در خواب مردی حبشی را دیدم که گرز آهنی داشت و به من گفت که موسی بن جعفر را آزاد کنم.
عبدالله مالک خزاعی میگوید: به درون زندان رفتم، دیدم امام با دیدن من ایستاد، تصور کردم که امام فکر میکند که میخواهم او را شکنجه کنم، وقتی خبر آزادی را دادم، امام فرمود: میدانستم، پیامبر را در خواب دیدم و ایشان به من بشارت آزادیم را دادند. بعد هم فرمود: این آزادی اول من است.
بعد از مدتی باز هم هارون دستور داد که امام را دستگیر کنیم و فرمایش امام محقق شد.
*حدود فدک از لسان حضرت موسی بن جعفر(ع)
اطرافیان هارون به او توصیه کردند که موسی بن جعفر را بخریم، هارون به آنها عتاب کرد که چه میگویید؟! مگر او خریدنی است؟! آنها گفتند: بله، اینها از اول تا به حال، مدام از فدک صحبت میکنند، شما به او فدک را بدهید.
هارون آقا را خواست و این یکی از مواقعی بود که ایشان را تکریم کرد و به ایشان گفت: میخواهم فدک را به شما بدهم. امام نمیپذیرفت، تا اینکه بسیار اصرار کرد. امام هم فرمود: پس اگر بخواهم فدک را بگیرم، آن را با تمام حدودش میخواهم.
هارون گفت: حدودش کجاست؟
فرمود: یک طرف آن عدن، طرف دیگر سمرقند، طرف دیگر آفریقا و طرف دیگر هم دریاها و جزیرههای ارمنستان است.
رنگ هارون پرید و چهرهاش سیاه شد، گفت: پس چیزی برای ما باقی نمیماند؟!
امام فرمود: بله، تو درست میگویی، اما بدان خلافت برای امام حجت خداست. یعنی امام با این فرمایش به او فهماندند که شما غاصب هستید!
*اللهم عجل وفاتی!
این درد است که امام در زندان بمانند و در آخر سر به سجده گذارند و بگویند: اللهم انی اسئلک راحة عند الموت، اللهم عجل وفاتی و ... . البته امام شکایت نمیکردند، اما این مطالب را عنوان کردند تا ثبت و ضبط شود و مردم بدانند چقدر ایشان زجر کشیدند.
اواخر عمر مبارک حضرت بود که یک عده از شیعیان را جمع کردند تا ایشان را ببینند. امام بسیار نحیف شده بودند و مدام مدهوش میشدند. با این کار میخواستند به پیروانشان بگویند: ما ایشان را نکشتیم و خودشان حالشان مساعد نیست. وقتی دیگر شیعیان میخواستند بروند، امام چشم باز کردند و فرمودند: اینها دروغ میگویند، اگر روانداز من را بردارید، متوجه اثرات شکنجههای آنان بر روی دست و پای من خواهید شد ... .
سندی بن شاهک ملعون این قدر این بدن نحیف را زد که برخی میگویند: در بین همان ضربات بود که حضرت جان به جان آفرین تسلیم کردند.
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون
*مردم در طول تاریخ، هیچ گاه امت نشدند
چرا ائمه هدی یا خانهنشین شدند و نهایتاً به شهادت رسیدند و یا مثل مولی الموالی حاکم شدند، اما معالاسف مردم مطیع نشدند و یا مانند امام مجتبی(ع) اصحابشان ایشان را ترک کردند الا قلیل و یا مثل ابی عبدالله و دیگر ائمه به شهادت رسیدند و یا مثل موسی بن جعفر(ع) در زندان بودند و نهایتاً به شهادت رسیدند؟
یک دلیل این است: مردم معنای امامت را درک نکردند. فکر کردند امامت فقط به عنوان ذریه و فرزندان رسول خدا، امر مبارکی است اما آن را به عنوان اس و اساس و اینکه حاکمیبت و خلافت جزئی از آن است، قبول نداشتند.
چرا باید وجود مقدس باب الحوائج حداقل ۷ سال که برخی تا ۱۴ سال نیز بیان میکنند در زندان باشند؟! آن امت کجا هستند؟! پس امت، امت نبود و مدل امام و امتی در جامعه مفهوم نداشت و امام فقط به عنوان فرزند رسول الله در نزد مردم بود.
اگر مردم میدانستند که امام است که امور در دست اوست و خداوند فرموده: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا» یعنی اگر مردم میخواهند هدایت به امر ما شوند، ما برایشان ائمهای جعل کردهایم اما معالاسف مردم این را نفهمیدند.
با اینکه قرآن فرمود: «کان الناس امة واحدة» و یا «و کذلک جعلناکم امة وسطا»، اما مردم در طول تاریخ، هیچ گاه امت نشدند. حتی در دوران امیرالمؤمنین هم امت نبودند. امام که امام هست، پس آن طرف نقص دارد که امت است. اگر امت، امّت باشد، می اند باید مطیع باشد، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، وقتی امت نشد، به زدن قرآنهای بر نی شده ایراد گرفت. در حالی که اولین خصلت امت، اطاعت با معرفت است، لذا میگوییم: امامت جزء اصول دین است و اصول دین، تحقیقی است، نه تقلیدی.
*شرط تحقق انسانیت
ما هم امت نیستیم، اگر امت بودیم، میدانستیم در زمان غیبت، باید یک دوران تمرین امام و امتی باشد. لذا تا امتی به وجود نیاید، دیگر خداوند امام را نمیفرستد و مهره آخرش را بیجهت نمیسوزاند. آن امام که خصایص همه انبیاء و ائمه را دارد و بارها بیان کردیم که جد مکرمش فرمود: «لو ادرکته لخدمته مادام حیاتی».
ذوالجلال و الاکرام امور انسانها را در بستر امام و امت قرار داد. یک پایه امت و یک پایه امام است. تا یک کدام از این دو نباشد، انسانیت محقق نمیشود و شبه انسانیت است. پروردگار عالم امام را فرستاده، اما امت، امت نشده «و قلیل من عبادی الشکور». با یک گل بهار نمیشود، با قلیل، امّت درست نمیشود.
هر کس که با ابی عبدالله آمد، امت ایشان بود و بقیه مگر عده کمی که اجازه گرفته بودند مانند عبدالله بن جعفر که مریض بودند، امت نبودند. حتی اگر بعد از شهادت امام، توبه هم کردند. توبه بعد از شهادت امام پذیرفته نیست، چون امری است که نمیتوان جبران مافات کرد.
هر امتی با امام زمان خودش محشور میشود، آنهایی که زمان موسی بن جعفر بودند، سکوت کردند و حداقل نرفتند تکلیف شرعی خود را بپرسند و یادشان رفت، خلافت جزئی از امامت است.
پس مردم، امت نشدند. چرا حضرت موسی بن جعفر باید در زندان باشند تا به شهادت برسند؟ چون مردم، امت نبودند شاید دوستشان هم داشتند اما فقط به عنوان فرزند رسول خدا و میگفتند: ایرادی ندارد کس دیگری خلیفه باشد.
*چرا در زمان غیبت، بلایا زیاد میشود؟
در زمان غیبت، بلایا زیاد میشود تا مردم بفهمند که باید مدل امام و امتی به وجود آید. همه شیعیان باید مثل شیخ زکزاکی شوند. چرا ایشان توانست در عرض ۱۱ سال، حدود ۲۰ میلیون را شیعه کند با اینکه خودش هم در ابتدا از اهل جماعت بود؟ خود ایشان میگوید: من کوچکترین حرکتی را بدون نگاه به فرمایشات و سیره عملی امام خامنهای انجام نمیدهم. یعنی خودش را جزء امت میداند، با اینکه شیعیان زیادی در اطرافش بودند که او را رهبر خود میدانستند. اما خودش میگوید: من امام نیستم، من جزء امتم.
حالا عراق را ببینید. مع الاسف برخی طور دیگری هستند. مرجع بزرگوار، آیتالله سیستانی خودش را جزء امت میداند و امام را امام المسلمین، امام خامنهای میداند. اگر غیر از این است دفتر معظمله تکذیب کند. اما یک عده در همان عراق خود را از امت جدا میدانند. حداقل تا شیعیان و محبین باور نکنند که یک امام بیشتر نیست و هر کس در هر مقامی هست، ولو مرجع تقلید، جزء امت است و این قضیه تمرین نشود؛ امام حقیقی نمیآید.
آنها که امروز این را که امام یکی است، نمیپذیرند، فردا صد در صد در مقابل امام حقیقی میایستند. لذا خداوند هم مهره آخرش را بیهوده خرج نمیکند.
امتی که امت نباشد، امام زیر شکنجه میرود، آن هم به دست یک یهودی، سندی بن شاهک. حالا یک عده هم میروند از قبر مبارک حضرت موسی بن جعفر تبرک میجویند، اما نفهمیدند که باید امت باشند و مع الاسف بحث عرب و عجم را هم راه میاندازند که خواسته یهود است.
آیتالله العظمی سیستانی میفرمایند: اهل جماعت، برادران ما نه، بلکه جان ما هستند. اما یک عده دیگر علیه این قضیه عمل میکنند که سبب از بین رفتن شیعه میشوند و بعد هم مدعی امام بودن هم میشوند.
لذا معالاسف مشکلاتی برای شیعیان به وجود میآید تا بدانند که باید به یک جا مراجعه کنند. لذا تا این امر محقق نشود، ظهوری صورت نخواهد گرفت یا باید خودمان بپذیریم و یا مجبورمان میکنند که بپذیریم. امام المسلمین، رهبر ایران نیست، امام است. خدا نگذرد از آنکه بعد از امام راحل نگذاشت به ایشان امام گفته شود، مگر امام راحل معصوم بود که امام میگفتیم؟ پس چرا به ایشان نگوییم؟!
امام که شد، مابقی امت هستند. امام حسن که امام بود، امام حسین با اینکه بالقوه امام بود اما امت ایشان بود. این قاعده است. فلان مرجع تاج سر ماست، اما آن مرجع هم خودش امت است.
این را مردم زمان ائمه نفهمیدند و امامان زجر کشیدند و امتشان هم در جهنم هستند، مگر با رافت و شفاعت امام. بدون امام هم همه اعمال باطل است.
مگر امام باید در زندان باشد؟! اف بر شما امت! حالا اینکه امام شفاعت میکند، چیز دیگری است.
*حضرت موسی بن جعفر(ع) و پیشبینی آزادی اولشان!
یحیی بن خالد در گزارشی از مدینه از حمایت موسی بن جعفر توسط پیروانش به هارون خبر داد. هارون ناراحت شد و به بهانه زیارت از بغداد به مدینه آمد تا امام را بکشد. وقتی به مدینه آمد، دید که نه امام و نه پیروان امام به استقبالش نیامدند، دستور بازداشت امام را داد.
عبدالله مالک خزاعی که رئیش زندان بود، میگوید: شبی بود که ناگهان فرستادهای از طرف هارون الرشید آمد و من را به کاخ او برد، ترسیده بودم که حتماً کاری از من سر زده و قصد دارند من را بکشند که نیمه شب به دنبال من فرستادند. وارد کاخ شدم، هارون الرشید گفت: من در خواب مردی حبشی را دیدم که گرز آهنی داشت و به من گفت که موسی بن جعفر را آزاد کنم.
عبدالله مالک خزاعی میگوید: به درون زندان رفتم، دیدم امام با دیدن من ایستاد، تصور کردم که امام فکر میکند که میخواهم او را شکنجه کنم، وقتی خبر آزادی را دادم، امام فرمود: میدانستم، پیامبر را در خواب دیدم و ایشان به من بشارت آزادیم را دادند. بعد هم فرمود: این آزادی اول من است.
بعد از مدتی باز هم هارون دستور داد که امام را دستگیر کنیم و فرمایش امام محقق شد.
*حدود فدک از لسان حضرت موسی بن جعفر(ع)
اطرافیان هارون به او توصیه کردند که موسی بن جعفر را بخریم، هارون به آنها عتاب کرد که چه میگویید؟! مگر او خریدنی است؟! آنها گفتند: بله، اینها از اول تا به حال، مدام از فدک صحبت میکنند، شما به او فدک را بدهید.
هارون آقا را خواست و این یکی از مواقعی بود که ایشان را تکریم کرد و به ایشان گفت: میخواهم فدک را به شما بدهم. امام نمیپذیرفت، تا اینکه بسیار اصرار کرد. امام هم فرمود: پس اگر بخواهم فدک را بگیرم، آن را با تمام حدودش میخواهم.
هارون گفت: حدودش کجاست؟
فرمود: یک طرف آن عدن، طرف دیگر سمرقند، طرف دیگر آفریقا و طرف دیگر هم دریاها و جزیرههای ارمنستان است.
رنگ هارون پرید و چهرهاش سیاه شد، گفت: پس چیزی برای ما باقی نمیماند؟!
امام فرمود: بله، تو درست میگویی، اما بدان خلافت برای امام حجت خداست. یعنی امام با این فرمایش به او فهماندند که شما غاصب هستید!
*اللهم عجل وفاتی!
این درد است که امام در زندان بمانند و در آخر سر به سجده گذارند و بگویند: اللهم انی اسئلک راحة عند الموت، اللهم عجل وفاتی و ... . البته امام شکایت نمیکردند، اما این مطالب را عنوان کردند تا ثبت و ضبط شود و مردم بدانند چقدر ایشان زجر کشیدند.
اواخر عمر مبارک حضرت بود که یک عده از شیعیان را جمع کردند تا ایشان را ببینند. امام بسیار نحیف شده بودند و مدام مدهوش میشدند. با این کار میخواستند به پیروانشان بگویند: ما ایشان را نکشتیم و خودشان حالشان مساعد نیست. وقتی دیگر شیعیان میخواستند بروند، امام چشم باز کردند و فرمودند: اینها دروغ میگویند، اگر روانداز من را بردارید، متوجه اثرات شکنجههای آنان بر روی دست و پای من خواهید شد ... .
سندی بن شاهک ملعون این قدر این بدن نحیف را زد که برخی میگویند: در بین همان ضربات بود که حضرت جان به جان آفرین تسلیم کردند.
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون