شعر از سیده تکتم حسینی
از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من
دلبستهات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمان تری از من
فالله خیر حافظا خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده های زخمیات دل می بری از من
عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...........
از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من
دلبستهات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمان تری از من
فالله خیر حافظا خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده های زخمیات دل می بری از من
عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...........