شهدای ایران shohadayeiran.com

برو به دواخانه بگو بحساب من دوای این نسخه را بدهند و من رفتم دوا را گرفته و آوردم، بعد فرمود برو به حساب من یک گونی ذغال بگیر، من رفتم ذغال را گرفته و با مقداری غذا آوردم، خلاصه آن شب آن خانواده فقیر از هر جهت راحت شدند، هم بیمار با خوردن دوا آرام شد و هم غذا خوردند و هم کرسیشان گرم شد، بعد فرمود روزی چقدر گوشت برای منزل ما می‏گیری عرض کردم هفت سیر، این بزرگوار فرمود نصف آن گوشت را هر روز به این خانه بده و آن نصف دیگر هم برای ما فعلا بس است آن وقت فرمود؛ حالا بلند شو برویم بخوابیم.1
شهدای ایران: از آنجا که دین مبین اسلام دین انسان دوستی است و به همه افراد جامعه اعم از فقیر و غنی احترام می گزارد، یکی از فرامین مهم آن کمک به همنوع علی الخصوص مستمندان و نیازمندان مسلمان است.

آیه:

خداوند متعال در قرآن می فرماید:

تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى مائده/2

در هر كار خير و تقوا يكديگر را يارى دهيد

آینه:

حکایت؛ مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری مرجع تقلید و موسس حوزه علمیه قم خادمی داشت بنام شیخ علی که نقل می کند: شبی در ایام زمستان خوابیده بودم، صدای درب بلند شد، بلند شدم درب را باز کردم دیدم زن فقیری است، اظهار کرد شوهرم مریض است، نه دوا و نه غذا دارم نه ذغال که اقلاً کرسی را گرم کنم، من جواب دادم خانم این موقع شب که کاری نمی‏شود کرد، آقا هم می‏دانم الان چیزی ندارد که کمک کند، زن ناامید برگشت ولی دیدم آقا که حرف های ما را گوش می‏داده مرا صدا کرد و فرمود: شیخ علی اگر روز قیامت خداوند از من و از تو باز خواست کند که در این ساعت شب بنده من به در خانه شما آمد چرا او را ناامید کردید؟ ما چه جوابی داریم؟ عرض کردم آقا ما الان چه کاری می‏توانیم برای او انجام بدهیم؟  فرمود تو منزل او را بلد شدی؟ عرض کردم: بلی می‏دانم ولی رفتن در میان آن کوچه‏ها با این گل و برف مشکل است، آقا فرمود: بلند شو برویم وقتی که آمدیم مریض را دیدیم و منزل را هم ملاحظه کردیم صحت اظهارات آن خانم معلوم شد آن وقت آقا بمن فرمود برو از قول من به صدر الحکماء بگو همین الان بیاید این مریض را معاینه کند، من رفتم دکتر را آوردم دکتر پس از معاینه نسخه‏ای نوشت و به من داد و رفت، آقا به من فرمود: برو به دواخانه بگو بحساب من دوای این نسخه را بدهند و من رفتم دوا را گرفته و آوردم، بعد فرمود برو به حساب من یک گونی ذغال بگیر، من رفتم ذغال را گرفته و با مقداری غذا آوردم، خلاصه آن شب آن خانواده فقیر از هر جهت راحت شدند، هم بیمار با خوردن دوا آرام شد و هم غذا خوردند و هم کرسیشان گرم شد، بعد فرمود روزی چقدر گوشت برای منزل ما می‏گیری عرض کردم هفت سیر، این بزرگوار فرمود نصف آن گوشت را هر روز به این خانه بده و آن نصف دیگر هم برای ما فعلا بس است آن وقت فرمود؛ حالا بلند شو برویم بخوابیم.1

کسی نیک بیند به هردو سرای                             که نیکی رساند به خلق خدای2

  1  با اقتباس و ویراست از کتاب  مردان علم در دنیای عمل
  2  سعدی


*حوزه
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار