شهدای ایران shohadayeiran.com

شهیدان صفر و قربان جعفرزاده از شهدای شهرستان شهیدپرور نور طی وصیتنامه و نامه‌های خود به مادر و همسرشان از فریب مردم توسط دشمنان نظام ابراز نگرانی کرده و سفارش‌هایی را به بانوان داشتند.

به گزارش  شهدای ایران، نشر و اشاعه فرهنگ دفاع مقدس یکی از وظایف خطیر رسانه‌هاست که در همین زمینه گفت‌وگو با رزمندگان و خانواده‌های محترم شهدا می‌تواند رویی زیبا از جنگ در میان مخاطبان به نمایش بگذارد.


نگرانی شهدا از فریب مردم توسط دشمنان نظام+عکس

روایت‌هایی که از آن دوران به ثبت رسیده است اعم از خاطرات و تاریخ شفاهی رزمندگان و همچنین خاطرات خانواده‌های شهدا برای تبیین سیره شهیدشان، به‌عنوان گنجی است که باید به هر طریقی به نسل امروز انتقال یابد.

امروز ابزار راهبردی رسانه می‌تواند زبان گویای وقایع و اتفاقات آن دوران باشد؛ مدیریت  خبرگزاری در استان مازندران با هدف حفظ تاریخ و معارف دفاع مقدس و اشاعه این فرهنگ در دنیای امروزی، سلسله گزارش‌هایی را تحت عنوان یادکردی از روزهای جهاد و شهادت، روزانه از نظر مخاطبان می‌گذراند.

* حرف امام از زن و بچه مهم‌تر است

آتیکه توکلی مادر شهیدان قربان و صفر جعفرزاده می‌گوید: صفر پسر بزرگ‌ترم بود و نخستین‌بار در سن 27 سالگی به جبهه رفت، آن زمان نیز متأهل و دارای فرزند بود.

هنگامی‌‌که قصد رفتن به جبهه را داشت به او گفتم: «تو زن و بچه داری و آنها به تو نیاز دارند، خرج زندگی می‌‌خواهند، می‌‌بینی که ما هم چقدر در سختی هستیم، پس آنها را تنها نگذار».

 

در جوابم گفت: «اگر چیزی برای شستن ندارید، خاکستر آتش را بریزید داخل آب و با آن لباس‌ها را بشویید و در زمینه خورد و خوراک هم باید در این شرایط کمتر بخوریم و کمتر مصرف کنیم، ما گوش به فرمان امام خمینی(ره) هستیم، ما نباید در خانه باشیم و تا جایی که از دست ما برمی‌‌آید نباید کوتاهی کنیم، به فرموده امام باید به جبهه برویم تا زمانی که اسلام در خطر است، همه این‌ها را رها می‌‌کنیم و برای حفظ اسلام، وطن، انقلاب و امام می‌‌رویم».

گفتم: «اگر بروی ما هم تنها می‌‌شویم»؛ گفت: «خدا نگهدار شماست و شما را تنها نخواهد گذاشت».

پسرم صفر سه بار به جبهه رفت ولی پسر دیگرم قربان دو بار که اولین‌بار بعد از اولین سالگرد شهادت صفر بدون آنکه به ما اطلاع بدهد، به جبهه رفت و وقتی فهمیدم، گفتم برود خدا پشت و پناهش باشد، اسلام در خطر است و این‌ها باید بروند اگر این‌ها نروند پس چه کسانی بروند؟!

صفر همیشه می‌‌گفت؛ این‌ها که در پشت جبهه هستند باید از اسلام و انقلاب مواظبت کنند، ولایت را تنها نگذارند، مساجد را رها نکنند و فریب حرف دشمنان را نخورند، او آرزوی شهادت داشت و همیشه می‌‌گفت خیلی دوست دارم شهید شوم.‏

قربان هم هر وقت صحبت از جبهه می‌‌شد می‌‌گفت، حرف امام از زن و بچه مهم‌تر است، باید از امام پیروی کنیم و مطیع حرف او باشیم.

وقتی جنازه صفر را آوردند، رفتم و جنازه‌اش را دیدم، دست راستش قطع بود و سرش هم از تنش جدا شده بود، به سر و سینه‌اش دست کشیدم و بوسیدم و گفتم: «پسرم شهادتت مبارک».

پسرم قربان هم پس از هفت سال با پلاک و چند تکه استخوان بازگشت، او را هم بوسیدم و شهادتش را به او تبریک گفتم.

فرزندم صفر در عملیات‌های بیت‌المقدس و در مناطق دارخوئین و کردستان حضور داشت که در همان عملیات به شهادت رسید.

 نگرانی شهدا از فریب مردم توسط دشمنان نظام+عکس

شهید صفر جعفرزاده

پسرم قربان در زمان عملیات بیت‌المقدس در سال 1361 در کردستان بود و در تشییع پیکر صفر حضور نداشت و سرانجام قربان نیز در سال 1367 به شهادت رسید.

هر دو نامه می‌‌دادند و همیشه سفارش می‌‌کردند امام را تنها نگذارید، وحدت داشته باشید، حامی‌ ولایت‌فقیه باشید، حجاب‌تان را حفظ کنید و سعی کنید بسیجی مخلصی باشید.‏

* کم‌تر بخورید و کم‌تر بپوشید اما به جبهه‌ها کمک کنید

رقیه رنجبر همسر شهید صفر جعفرزاده می‌گوید: من 20 ساله بودم که با شهید ازدواج کردم، یک پسر و دو دختر از شهید دارم، قبل از انقلاب به عقد هم در آمدیم، ایشان به خدمت سربازی رفت و زمانی که امام راحل فرمودند، «پادگان‌ها را ترک کنید»، او از پادگان فرار کرد و وقتی نزدیک به انقلاب شد در فعالیت‌های انقلابی و راهپیمایی‌ها شرکت کرد.

در روستاها نگهبانی می‌‌داد که مبادا منافقین به روستاها نفوذ کنند، با شروع جنگ به جبهه رفت، او به امام، اسلام و انقلاب بسیار علاقه‌مند بود و شیفته شخصیت والای امام بود و همیشه در هر جایی که بودیم از امام صحبت می‌‌کرد.

همیشه به من سفارش می‌‌کرد کم‌تر بخورید و کم‌تر بپوشید اما به جبهه‌ها کمک کنید و من هم آن زمان تا دیروقت خیاطی می‌‌کردم و لباس برای رزمنده‌ها ارسال می‌‌کردم، همچنین به کمک زنان روستا نان پخت می‌‌کردیم و کمک‌هایی که از مردم جمع‌آوری می‌‌شد را به جبهه ارسال می‌‌کردیم.

* شماها باید حجاب‌تان مثل حجاب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) باشد

زینب پیام همسر شهید قربان جعفرزاده می‌گوید: 14 ساله بودم که با همسر شهیدم که تنها 20 سال داشت، ازدواج کردم، که در زمان او ازدواج به من گفت: «من، پدر، مادر و زن‌داداشم که همسر شهید است و سه فرزند برادرم همه با یکدیگر زندگی می‌‌کنیم، این همه چیز زندگی من است، آیا حاضری با چنین شرایطی با من زندگی کنی؟»

من هم در جوابش گفتم: «افتخار می‌‌کنم که به پدر و مادر شهید و همسر و فرزندان شهید خدمت کنم»؛ البته ناگفته نماند او خود نیز به خانواده شهدا بسیار احترام می‌‌گذاشت و فردی بسیار منطقی و جاافتاده بود.

من او را به‌عنوان معلم و الگوی خود می‌‌دانستم، در آن زمان او به‌عنوان معلم در مدرسه‌ای در روستای لاویج تدریس می‌‌کرد ولی به‌خاطر فرزندان برادر شهیدش دست از شغلش کشید، می‌‌گفت: من نمی‌‌توانم فرزندان برادرم را ترک کنم و از آنها دور باشم.

همیشه به من توصیه می‌کرد، «شماها باید حجاب‌تان مثل حجاب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) باشد و دخترم را زینب‌وار و پسرم را حسین‌وار تربیت کنید». ‏

 نگرانی شهدا از فریب مردم توسط دشمنان نظام+عکس

شهید قربان جعفرزاده

به بچه‌ها اهمیت زیادی می‌‌داد و هر بار از محل کار برمی‌‌گشت، دخترم را بیشتر در آغوش می‌‌گرفت و می‌‌بوسید، می‌‌گفت: «دل دختر نازک‌تر از دل یک پسر است»، به پسرم می‌‌گفت: «تو داداش منی و اینجوری دلش را به‌دست می‌‌آورد».

اسم دخترم را برادرشوهرم، زهرا گذاشت و می‌‌گفت به این علت که هرگاه در عملیات نام زهرا(س) را می‌‌بریم، موفق هستیم، اسم پسرم را هم نام عموی شهیدش صفر گذاشتیم و شکر خدا هر دو فرزندم را به سفارش پدرشان خوب تربیت کردم، که امیدوارم تا آخر این‌گونه باشند.

به گزارش فارس، شهید صفر جعفرزاده فرزند ذکریا و آتیکه، 4 فروردین 1331 در شهرستان نور دیده به جهان گشود و به‌عنوان نیروی پیاده تیپ 25 کربلا در 10 اردیبهشت 1361 در عملیات بیت‌المقدس بر اثر اصابت ترکش به سر، جام شهادت را سرکشید.

همچنین شهید قربان جعفرزاده فرزند زکریا و آتیکه، یکم خرداد 1342 در شهرستان نور گام به عالم هستی نهاد و به‌عنوان نیروی پیاده لشکر ویژه 25 کربلا در 4 خرداد 1367 در دشت تفتیده شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار