قصه ایثار، صبر و شکیابی مادران این مرز و بوم سرآغازش با نهضت خونین خمینی کبیر(ره ) و جان مایه اش عاشورای حسینی است، مادرانی که زینب وار عزیزان خود را تقدیم ارزش های ماندگار الهی کردند و مدال افتخار بر سینه های خود آویختند.
شهدای ایران:هشت سال دفاع مقدس کتابهای ایثار و شجاعت رادمردان و شیر زنانی را نگاشت که برای حال و آینده درس ها دارد.
باید گفت که معنای مادر یادآور همه ایثار ها و تلاش هایی است که این انسان برای آنچه در بطن خود پرورانده انجام می دهد.
قصه مادران شهدا؛ به عنوان واقعیتی ارزشمند باید گفته و نگاشته شود تا نسل امروز که مدیون خون شهداست آن را درک کند.
روستای سهلیه از توابع شهرستان ساوجبلاغ از جمله مناطقی است که مادران این خطه در دوران دفاع مقدس 25 فرزند عزیز خود را تقدیم انقلاب اسلامی کردند.
در این جا حکایت سه خواهر در روستای اغلان تپه شهرستان ساوجبلاغ که هر یک دو فرزند خود را تقدیم ماندگاری این مرزوبوم و ارزش های دینی کردند جالب و خواندنی است.
وقتی سراغ خانم فیروز فلاح مادر دو شهید را گرفتم ، گفتند با کدامشان می خواهی صحبت کنید، گفتم مادر دو شهید، گفتند این ها سه خواهرند، هر سه مادر شهید و هر کدام دو شهید تقدیم انقلاب اسلامی کردند، باورم نمی شد سه خواهر هر کدام دو شهید.
درب اولین منزل را زدم آقایی دررا باز کرد ، از او پرسیدم می خواهم با مادرتان گفت وگو کنم؛ حاج خانم حبیبه فیروز فلاح. او چند لحظه مکث کرد و گفت دو سال دیر آمدی مادرم به رحمت خدا رفته و مزارش کنار برادران شهیدم است.
راست می گفت من دیر آمده بودم بلافاصله سراغ خاله هایش را گرفتم، او گفت: امروز پنجشنبه است می توانی به گلزار شهدای روستا بروی و آنها را آنجا ببینی، خوشحال شدم.
زمین های کشاورزی اطراف مزار شهدا در واقع ورودی روستا بود که هنگام آمدن دیده بودم، برای رفتن به آنجا دیگر نیازی به پرس و جو نبود، فاصله کمی با روستا داشت، محوطه ای کوچک که مقبره شهدا از دور معلوم بود، تعدادی از مردم در کنار قبور مشغول قرائت فاتحه بودند سراغ خانم سالخورده ای که برای شست و شوی قبور ظرف به دست در کنار شیرآب منتظر بود، رفتم. او مرابا خود کنار شش مزار شهید برد.
جوانان رشیدی که آن روزها در مقابل دشمن تا دندان مسلح رفتند و جانفشانی کردند تا ما امروز در آرامش باشیم .
با خود گفتم این روستا کجا و جزیره مجنون کجا. این روستا کجا و کردستان کجا، این روستا کجا و ...، نگاهم به مزار شهدا. شهید معصوم نیک رنجبر، شهید صمد نیک رنجبر و مادر مرحومش حبیبه فیروز فلاح.
سئوال های درون ذهنم انگار می خواست بی پاسخ بماند از این رو از پیرمرد متولی گلزار شهدای روستای سهلیه سراغ دو خواهر دیگر را گرفتم که به من گفت منتظر باش آنها حتما می آیند. رفتم سراغ مزار چهار شهید دیگر که با هم پسرخاله بودند. راستی کاش می شد می توانستیم اوضاع آن دنیا را از آنها بپرسیم، پسرخاله ها چه می کنند…
پسر بزرگ مرحومه حبیبه فیروز فلاح با خاله هایش وارد آرامستان شد با جعبه شیرینی و گل های رز به دست. از همان ابتدا از من عذرخواهی کرد و گفت: "خواستم کارتان راه بیفتد نمی دانستم برای خاله ها میهمان آمده و امروز سر وقت کنار شهیدان نیامدند.
نیم ساعتی را مادران شهدا کنار فرزندان شهیدشان به قرائت فاتحه و قرآن و زمزمه پرداختند و من هم از آنان دور شدم تا آنها راحت حرف های خصوصی خود را به فرزندانشان بگویند. حاجیه خانم کبری فیروز فلاح مادر شهیدان محمد و مستعلی فیروز فلاح است و حاجیه خانم نازبانو فیروز فلاح هم مادر شهیدان سلیمان و غلامعلی خوشه کار.
وقتی به منزل مادر شهیدان فیروز فلاح رفتم خواهش کردم تا حاجیه خانم کبری فیروز فلاح هم حضور داشته باشند خانه کوچک روستایی که طاقچه قدیمی آن به عکس فرزندان شهیدش مزین بود.
چلوار سفیدی که روی طاقچه با گلدوزی یک شمع و گل و پروانه آدم را می برد به خیلی دوره های گذشته که خبری از چرخ های گل دوزی امروز نبود. حاجیه خانم به معرفی فرزندان شهیدش پرداخت، "سمت راست مستعلی و کوچیکه محمد که در عملیات آزاد سازی خرمشهر به شهادت رسید.”
"خیلی وقت بود خبری از مستعلی برای ما نمی آمد هرچی نامه می فرستادیم جوابی نمی آمد پست چی ها نامه های ما را برمی گردانند، نگران بودم دلم می گفت مستعلی دیگه نمیاد، شب ها خوابم نمی برد و یک روز که برای کار کشاورزی به بیرون رفته بودیم آقایی آمد سرِزمین ما و با پدر محمد شروع کرد به صحبت کردن، وقتی به طرف پدر محمد حرکت کردم آن آقا رفت. رنگ و روی پدر محمد فرق کرده بود، اشک هایش را به زور گوشه چشمش حفظ می کرد و مدام آب جوی کنار مزرعه را به صورت خود می زد تا من متوجه نشوم که از مستعلی خبر آوردند. تا خانه که رسیدیم از من سئوال کردن بود و از او سکوت… و بغضش در منزل ترکید و خبر شهادت مستعلی را به من داد. شروع کردم منزل را مرتب و جاروب کردن، پسرم محمد از بیرون که آمد سئوال کرد میهمان داریم. گفتم بله پسرم! داداشت می آید، گفت” پس چرا گریه می کنی، گفتم او شهید شده…”
مادر این شهدا ادامه می دهد: "شهید محمد گوشه در اتاق نشست انگار زانویش شکست، نای بلند شدن نداشت، وقتی مستعلی می خواست به جبهه برود او هم می خواست همراهش برود ولی سنش اجازه نمی داد و باز هم مستعلی بود که او را وادار به ماندن در خانه کرد و هر روز از برادرش سئوال می کرد، تنها چیزی که محمد می گفت این بود که داداش نمی گذارم خونت پایمال شود، بعد از مدتی محمد هم به جبهه رفت خیلی مانع نشدم و رفت و شهید شد.
حاجیه خانم نازبانو فیروز فلاح مادر شهیدان سلیمان و غلامعلی خوشه کار هم آلبوم عکس فرزندان شهیدش همه چیز و همه خاطراتش است.
او می گفت : وقتی برای دیدن خرمشهر رفتم و سنگرهای بچه ها را در جبهه ها دیدم آنجا بود که من گریه کردم ، من از شهید شدن فرزندانم دلخور نیستم آنها راه خود را انتخاب کردند و سعادتمند شدند.
شهید برای همیشه زنده است و این معجزه خدا است و وعده ای که در قرآن داده در سوره آل عمران "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً، بل احیاناً عند ربهم یُرزقون.”
مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی می خورند.
خوش به حال آنان که رفتند تا امروز جامعه ما ایمن بماند.
او ادامه داد: ولی جوانان قدر این امنیت را باید بدانند، باید بدانند که شهیدان برای ما آبرو آوردند و با بی حجابی و بی عفتی سعی نکنیم پای روی خون آرمان های شهیدانی بگذاریم که همه چیز خود را گذاشتند تا ایران و آبرو بماند.
مادر شهیدان سیلمان و غلامعلی خوشه کار خوب حرف می زد، سئوالی برای من نمانده بود وقتی از هر دو مادر که خواهر هستند درباره ویژگی هایی فرزندان شهیدشان پرسیدم، در جامعه در روستا، اخلاق و رفتارشان چگونه بود؟ یک جمله گفتند: شهیدان ما آنقدر خوب بودند که شهید شدند.
و چه عجیب است زندگی پس از مرگ این پسرخاله ها کنار هم.
یاد این شعر افتادم:
خوشا آنانکه جانان می شناسند/ طریق عشق و ایمان می شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان/ شهیدان را شهیدان می شناسند.
شهدا اسوه ارزش ها و ایثار نو و خون تازه ای در رگها و مایه حیات اجتماع هستند. خدایا! این چه نوع مردنی است که به زندگانی حیات می بخشد و موجب دوام و استمرار حیات بشری است و چون نامشان بر زبان رانده شود جانهای مشتاق به وجد می آیند .
خدایا این چه نوع مردنی است که طراوت و سرزندگی از آن می بارد؟! در طول تاریخ انسان های بسیاری آمده اند و رفته اند ولی گردشان هم پیدا نیست. شهید و شاهد همچنان سراج راه ما هستند که بیهوده نرویم و عمر را به ناچیز دنیا نبازیم. مرد باشیم همچو شهید و مستحکم چون بلوط و استوار و سربلند و آزاد. چون سرو و رسم پاکبازی و پاکدلی را از شهید به ارمغان ببریم و مادران شهید را نماد این ایثار بدانیم که درود خدا بر مادرانی که این چنین فرزندانی تربیت کرده اند تا امروز مایه حیات زندگان شوند.
مردم شهرستان 250 هزارنفری ساوجبلاغ واقع درغرب کرج در دوران دفاع حدود یک هزار تن از بهترین عزیزان خود را تقدیم آرمانهای والای اسلام و خمینی کبیر(ره) کردند.
*ایرنا
باید گفت که معنای مادر یادآور همه ایثار ها و تلاش هایی است که این انسان برای آنچه در بطن خود پرورانده انجام می دهد.
قصه مادران شهدا؛ به عنوان واقعیتی ارزشمند باید گفته و نگاشته شود تا نسل امروز که مدیون خون شهداست آن را درک کند.
روستای سهلیه از توابع شهرستان ساوجبلاغ از جمله مناطقی است که مادران این خطه در دوران دفاع مقدس 25 فرزند عزیز خود را تقدیم انقلاب اسلامی کردند.
در این جا حکایت سه خواهر در روستای اغلان تپه شهرستان ساوجبلاغ که هر یک دو فرزند خود را تقدیم ماندگاری این مرزوبوم و ارزش های دینی کردند جالب و خواندنی است.
وقتی سراغ خانم فیروز فلاح مادر دو شهید را گرفتم ، گفتند با کدامشان می خواهی صحبت کنید، گفتم مادر دو شهید، گفتند این ها سه خواهرند، هر سه مادر شهید و هر کدام دو شهید تقدیم انقلاب اسلامی کردند، باورم نمی شد سه خواهر هر کدام دو شهید.
درب اولین منزل را زدم آقایی دررا باز کرد ، از او پرسیدم می خواهم با مادرتان گفت وگو کنم؛ حاج خانم حبیبه فیروز فلاح. او چند لحظه مکث کرد و گفت دو سال دیر آمدی مادرم به رحمت خدا رفته و مزارش کنار برادران شهیدم است.
راست می گفت من دیر آمده بودم بلافاصله سراغ خاله هایش را گرفتم، او گفت: امروز پنجشنبه است می توانی به گلزار شهدای روستا بروی و آنها را آنجا ببینی، خوشحال شدم.
زمین های کشاورزی اطراف مزار شهدا در واقع ورودی روستا بود که هنگام آمدن دیده بودم، برای رفتن به آنجا دیگر نیازی به پرس و جو نبود، فاصله کمی با روستا داشت، محوطه ای کوچک که مقبره شهدا از دور معلوم بود، تعدادی از مردم در کنار قبور مشغول قرائت فاتحه بودند سراغ خانم سالخورده ای که برای شست و شوی قبور ظرف به دست در کنار شیرآب منتظر بود، رفتم. او مرابا خود کنار شش مزار شهید برد.
جوانان رشیدی که آن روزها در مقابل دشمن تا دندان مسلح رفتند و جانفشانی کردند تا ما امروز در آرامش باشیم .
با خود گفتم این روستا کجا و جزیره مجنون کجا. این روستا کجا و کردستان کجا، این روستا کجا و ...، نگاهم به مزار شهدا. شهید معصوم نیک رنجبر، شهید صمد نیک رنجبر و مادر مرحومش حبیبه فیروز فلاح.
سئوال های درون ذهنم انگار می خواست بی پاسخ بماند از این رو از پیرمرد متولی گلزار شهدای روستای سهلیه سراغ دو خواهر دیگر را گرفتم که به من گفت منتظر باش آنها حتما می آیند. رفتم سراغ مزار چهار شهید دیگر که با هم پسرخاله بودند. راستی کاش می شد می توانستیم اوضاع آن دنیا را از آنها بپرسیم، پسرخاله ها چه می کنند…
پسر بزرگ مرحومه حبیبه فیروز فلاح با خاله هایش وارد آرامستان شد با جعبه شیرینی و گل های رز به دست. از همان ابتدا از من عذرخواهی کرد و گفت: "خواستم کارتان راه بیفتد نمی دانستم برای خاله ها میهمان آمده و امروز سر وقت کنار شهیدان نیامدند.
نیم ساعتی را مادران شهدا کنار فرزندان شهیدشان به قرائت فاتحه و قرآن و زمزمه پرداختند و من هم از آنان دور شدم تا آنها راحت حرف های خصوصی خود را به فرزندانشان بگویند. حاجیه خانم کبری فیروز فلاح مادر شهیدان محمد و مستعلی فیروز فلاح است و حاجیه خانم نازبانو فیروز فلاح هم مادر شهیدان سلیمان و غلامعلی خوشه کار.
وقتی به منزل مادر شهیدان فیروز فلاح رفتم خواهش کردم تا حاجیه خانم کبری فیروز فلاح هم حضور داشته باشند خانه کوچک روستایی که طاقچه قدیمی آن به عکس فرزندان شهیدش مزین بود.
چلوار سفیدی که روی طاقچه با گلدوزی یک شمع و گل و پروانه آدم را می برد به خیلی دوره های گذشته که خبری از چرخ های گل دوزی امروز نبود. حاجیه خانم به معرفی فرزندان شهیدش پرداخت، "سمت راست مستعلی و کوچیکه محمد که در عملیات آزاد سازی خرمشهر به شهادت رسید.”
"خیلی وقت بود خبری از مستعلی برای ما نمی آمد هرچی نامه می فرستادیم جوابی نمی آمد پست چی ها نامه های ما را برمی گردانند، نگران بودم دلم می گفت مستعلی دیگه نمیاد، شب ها خوابم نمی برد و یک روز که برای کار کشاورزی به بیرون رفته بودیم آقایی آمد سرِزمین ما و با پدر محمد شروع کرد به صحبت کردن، وقتی به طرف پدر محمد حرکت کردم آن آقا رفت. رنگ و روی پدر محمد فرق کرده بود، اشک هایش را به زور گوشه چشمش حفظ می کرد و مدام آب جوی کنار مزرعه را به صورت خود می زد تا من متوجه نشوم که از مستعلی خبر آوردند. تا خانه که رسیدیم از من سئوال کردن بود و از او سکوت… و بغضش در منزل ترکید و خبر شهادت مستعلی را به من داد. شروع کردم منزل را مرتب و جاروب کردن، پسرم محمد از بیرون که آمد سئوال کرد میهمان داریم. گفتم بله پسرم! داداشت می آید، گفت” پس چرا گریه می کنی، گفتم او شهید شده…”
مادر این شهدا ادامه می دهد: "شهید محمد گوشه در اتاق نشست انگار زانویش شکست، نای بلند شدن نداشت، وقتی مستعلی می خواست به جبهه برود او هم می خواست همراهش برود ولی سنش اجازه نمی داد و باز هم مستعلی بود که او را وادار به ماندن در خانه کرد و هر روز از برادرش سئوال می کرد، تنها چیزی که محمد می گفت این بود که داداش نمی گذارم خونت پایمال شود، بعد از مدتی محمد هم به جبهه رفت خیلی مانع نشدم و رفت و شهید شد.
حاجیه خانم نازبانو فیروز فلاح مادر شهیدان سلیمان و غلامعلی خوشه کار هم آلبوم عکس فرزندان شهیدش همه چیز و همه خاطراتش است.
او می گفت : وقتی برای دیدن خرمشهر رفتم و سنگرهای بچه ها را در جبهه ها دیدم آنجا بود که من گریه کردم ، من از شهید شدن فرزندانم دلخور نیستم آنها راه خود را انتخاب کردند و سعادتمند شدند.
شهید برای همیشه زنده است و این معجزه خدا است و وعده ای که در قرآن داده در سوره آل عمران "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً، بل احیاناً عند ربهم یُرزقون.”
مپندارید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی می خورند.
خوش به حال آنان که رفتند تا امروز جامعه ما ایمن بماند.
او ادامه داد: ولی جوانان قدر این امنیت را باید بدانند، باید بدانند که شهیدان برای ما آبرو آوردند و با بی حجابی و بی عفتی سعی نکنیم پای روی خون آرمان های شهیدانی بگذاریم که همه چیز خود را گذاشتند تا ایران و آبرو بماند.
مادر شهیدان سیلمان و غلامعلی خوشه کار خوب حرف می زد، سئوالی برای من نمانده بود وقتی از هر دو مادر که خواهر هستند درباره ویژگی هایی فرزندان شهیدشان پرسیدم، در جامعه در روستا، اخلاق و رفتارشان چگونه بود؟ یک جمله گفتند: شهیدان ما آنقدر خوب بودند که شهید شدند.
و چه عجیب است زندگی پس از مرگ این پسرخاله ها کنار هم.
یاد این شعر افتادم:
خوشا آنانکه جانان می شناسند/ طریق عشق و ایمان می شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان/ شهیدان را شهیدان می شناسند.
شهدا اسوه ارزش ها و ایثار نو و خون تازه ای در رگها و مایه حیات اجتماع هستند. خدایا! این چه نوع مردنی است که به زندگانی حیات می بخشد و موجب دوام و استمرار حیات بشری است و چون نامشان بر زبان رانده شود جانهای مشتاق به وجد می آیند .
خدایا این چه نوع مردنی است که طراوت و سرزندگی از آن می بارد؟! در طول تاریخ انسان های بسیاری آمده اند و رفته اند ولی گردشان هم پیدا نیست. شهید و شاهد همچنان سراج راه ما هستند که بیهوده نرویم و عمر را به ناچیز دنیا نبازیم. مرد باشیم همچو شهید و مستحکم چون بلوط و استوار و سربلند و آزاد. چون سرو و رسم پاکبازی و پاکدلی را از شهید به ارمغان ببریم و مادران شهید را نماد این ایثار بدانیم که درود خدا بر مادرانی که این چنین فرزندانی تربیت کرده اند تا امروز مایه حیات زندگان شوند.
مردم شهرستان 250 هزارنفری ساوجبلاغ واقع درغرب کرج در دوران دفاع حدود یک هزار تن از بهترین عزیزان خود را تقدیم آرمانهای والای اسلام و خمینی کبیر(ره) کردند.
*ایرنا