سال های پیش زمانی که سینما تشنه یک نفس تازه بود تئاتر همچون یک مادر مهربان خاتون وار فرزندان از آب و گل درآمده خود را روانه پرده نقرهای سینما کرد یکی از آنها محمد علی کشاورز بود. به بهانه نوروز و تولدش دیداری با وی تازه کردیم.
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، سال های پیش زمانی که سینما تشنه یک نفس تازه بود تئاتر همچون یک مادر مهربان خاتون وار فرزندان از آب و گل درآمده خود را روانه پرده نقرهای سینما کرد. سینمایی که تشنه هنرنمایی و خلاقیت، خسته از تکرار و تقلید، گوشهای کز کرده بود، نسلی از بازیگران که جزو فرزندان تئاتر خاتون بودند همچون شیر از راه رسیدند تا او بتواند بایستد.
این روزها به آنها پنج تن سینما هم میگویند. نمیدانم کلماتی چون استاد، پیشکسوت و هنرمند میتواند تعریف درستی از جایگاه بازیگرانی باشد که برای یک ملت خاطره ساز بودهاند یا نه، اما خوب میدانم آنها فقط بازیگر نیستند. عزت الله انتظامی، داود رشیدی، جمشید مشایخی، علی نصیریان و محمد علی کشاورز تربیت شده صحنه نمایش یعنی خاتون جان هستند. چه نسلی با چه یال و کوپالی آمد. هر کدام قصه خودشان را دارند.
نوروز 95 به بهانه این که یکی از پنج تن سینما متولد فروردین است به دیدارش رفتیم. او بهار جدیدش را در 86 سالگی تجربه میکند. محمد علی کشاورز را همه میشناسند او همان ایفاگر نقش خواجه قشیری در سریال تاریخی «سربداران»، «خوابگزار اعظم» در سریال جذاب و پر تماشاگر «سلطان و شبان»، پسر بزرگ و سلطهگر فیلم «مادر»، اتابک در فیلم سینمایی «کمال الملک» و خالق ماندگار نقش «شعبون استخونی» در «هزار دستان» است. به «پدرسالار» هم معروف است. این فرزند خاتون با نقشهای ماندگارش حجت را بر سینما تمام کرد.
او حالا این روزها روزگار را در خانهاش سپری میکند، در خانه کتاب میخواند، در خانه کارهای پزشکیاش انجام میشود، در خانه رسانهها را میبیند و در خانه ... خلاصه دلم میگیرد اما پدر سالار این روزها خانه نشینی را زندگی میکند.
خبرگزاری فارس جمعه ساعت 10 صبح، برای رسیدن به قرارمان آماده میشویم تا به نمایندگی از فرزندان خاتون خانم به دیدن یکی از فرزندانش برویم. تا به منزلش برسیم هماهنگیهای لازم را انجام دادیم تا قرارمان را به فضای سبزی که در نزدیکی خانهاش بود بیندازیم جایی غیر از خانهای که این روزها زیاد میبیندش.
حالا شرایط آمادهاست برای یک دید و بازدید نوروزی، نیمکتی برای نشستن، خاطرههای نگفته، سوالهای آماده، هوای بهاری و حال خوب استاد که کاممان را شیرین میکند. بعد از احوال پرسی خودش پیش قدم میشود و صحبتهایش را پیش از هر سوالی آغاز می کند که گفت: ایرانیان عزیزم سال نو را تبریک می گویم و امید وارم نوروزتان پیروز باشد. برای تک تک عزیزانم بهترین ها رو آرزومندم.
به او میگویم استاد باعث افتخارما است که امروز در کنار هنرمند پیشکسوتی نشستم که برای چند نسل خاطره سازی کرده است او هم با لحنی پر از انرژی گفت: «باعث افتخار من است که در مملکت ایران به دنیا آمدم و ایرونی هستم و تا الان هم برای ایران و ایرانی کار کردم.»
«لبخندی میزند و در ادامه خنده تلخ و شیرینش گفت: «حالا هم که از کار افتادم. ولی به هر حال مسئله ایران است و مردم خوب ایران چون در هر جایی هم مردم خوب داریم و هم بد، روی صحبتم با مردم خوب ایران است و برای شان آرزوی موفقیت، شادی و پیروزی میکنم. امیدوارم مملکت خودشان را دوست داشته باشند و تمام هم و غم خود را برای آزادی و پیشرفت سرزمین خود به کار گیرند به خصوص افرادی که در هنر سینما فعالیت دارند.
آنقدر با حلاوت در مورد ایران و ایرانی صحبت میکند و غرور در چشمانش موج میزند که گاهی شبیه به یک نظامی محافظ مرزهای ایران میشود و من را یاد بازیش در نقش دائی جان سرهنگ سریال «دائیی جان ناپلئون» میاندازد او با لحنی پدرانه در تعریف سرزمینش میگوید: «هیچ فرقی در سرزمین من بین زن و مرد نیست. برخی فکر نکنند چون مرد هستند هر کاری دوست دارند انجام میدهند، نه. الان ما در مملکت خودمان دیدهایم که چه کارهای مهمی است که به زنها محول میشود که البته بهتر از مردها هم آنها را انجام میدهند. مردم ایران باید برای سربلندی و آزادی سرزمینشان یک دل شوند و به هم کمک کنند، کوشش و تلاش کنند، البته گروهی که در مسیر این اتفاق ها بسیار اثر گذارند روزنامهنگارها و خبرنگارها هستند.»
خالق نقش «خوابگذار اعظم» در سریال به یادماندنی «سلطان و شبان» به واسطه حرفهاش حتما ایران را به خوبی دیده است از او درباره مکانهای دیدنی ایران میپرسم که با لحنی بریده بریده و پر تاکید به من که حالا به چشم خبرنگار نگاه میکند میگوید: «باید به مردم ایران نشان دهید که ایران فقط تهران نیست، ایران بلوچستان دارد در شمال و جنوب کشورمان شهرهای زیبا و خاصی دارد که باید آن ها را به مردم معرفی کنید. باز هم میگویم ایران فقط تهران نیست.
همین طور که به صحبتهای نصیحت گونه استاد گوش میدهم با خود میگویم حق دارد دلش برای جای جای ایران بتپد و سفارش کند چرا که او دیگر متعلق به اصفهان شهری که در آنجا به دنیا آمده است نیست او متعلق به یک فرهنگ و تاریخ ایرانی است باید هم جوش مردم را بزند متوجه میشود به فکر فرو رفتهام و کمی سرش را پایین میآورد که به چشمانش نگاه کنم دوباره متوجه حرفهایش میشوم که میگوید: «باید مردم یک سرزمین کهن با تاریخ و تمدن کشورشان آشنا باشند به نقاط مختلف سفر کنند تا فرهنگهای مختلف خود را بشناسند. باید متوجه شوند که یک کرد و بلوچ و یا ترک چگونه زندگی میکند. سرزمین ما سرزمینی است که در آن اقوام مختلف زندگی می کنند باید اقوام مختلف دلهایشان یکی شود تا برای ابادی کشور حرکت کنند.»
در حین صحبت های استاد کشاورز به چشمهایش نگاه میکردم که چقدر ...، دیگر علاقه ندارم سوالی بپرسم سوالیهایی که شاید بارها بارها به آنها جواب داده است مثلاً در مورد تنها فرزندش نیلی که در بلژیک زندگیمیکند و یا آخرین کارش که «فرزند صبح» بود و هنوز تکلیفش نامشخص است، کاغذ سوالهایم را در جیبم میگذارم ترجیح میدهم او حرف بزند و من گوش کنم ترجیح میدهم از هرچه میخواهد بگوید، مهمان که اینقدر صاحبخانه را سوال پیچ نمیکند. وقتی حرف هایش تمام شد با لبخندی رو به من گفت: ببخشید فکر کنم خیلی صحبت کردم.
افتادگی نه در لحن بلکه در رفتار بازیگری که 37 اثر سینمایی، 47 سریال و 12 تله تئاتر را در کارنامه خود به ثبت رسانده است برایم دل نشین و آموزنده است. چقدر نشستن کنار او با این همه یال و کوپال آسان تر از ایستادن در مقابل برخی بازیگران امروز سینما است که لقب ستاره را به گردن خود آویزان کردهاند. رو به بازیگر نقش«اتابک» سریال «کمال الملک» گفتم «این چه حرفیه استاد. لذت میبریم وقتی شما صحبت میکنید شک نکنید سادهترین حرفها هم از جانب شما در جان ما و خوانندگان این متن مینشیند. او هم گفت: «اختیار داری عزیز دلم.»
به وی گفتم:به هرحال یکی از بهانههای مان برای آمدن غیر از سال نو تولدتان از فروردین ماه است، استاد 26 فروردین ماه روز تولد 86 سالگیتان است 85 بهار را پشت سر گذاشتید در هشتاد و ششمین تجربه بهاری خود چه چیزی دوست دارید که به عنوان هدیه دریافت کنید چیزی که شما را سر ذوق بیاورد؟ باز هم دغدغه همیشگیاش را بیان کرد و گفت: والله آن چیزی که برای من لذت بخش است این است که اتحاد مردم را ببینم تا هیچ کشوری نتواند به خاک ما تجاوز کند. در دل اتحاد دوستی برادری و عشق وجود دارد. در طول تاریخ همیشه هر جا که نیاز بوده مردم ایران به کمک هم آمدند اگر جوان ترها کمی تاریخ بخوانند قطعاً به این نکته ها مختصر و کوتاه و شاید تکراری من پی میبرند و متوجه اهمیت آنها میشوند.
مگر میشود بازیگر سریالهای ماندگاری چون «پدرسالار» در نقش اسدالله خان و دائی جان سرهنگ در «دائیی جان ناپلئون» و یا «شعبون استخونی» در «هزار دستان» باشی و تلویزیون نبینی؟! دلیلش را میپرسم کمی کتش را صاف و صوف میکند آهسته و شاید با کنایه، میگوید: تلویزیون دارم اما نگاه نمیکنم چیزهایی در شبکههای تلوزیون وجود دارد که خیلی با روحیهام سازگار نیست اما کتاب، کتاب زیاد میخوانم عاشق مطالعهام و هنوز دوست دارم که یاد بگیرم.
چند وقت پیش در سینما وقتی پرویز پرستویی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر موفق شد سیمرغ بلورین بهترین بازیگری را دریافت کند آن را با به پنج بازیگر سینما که آن ها را پنج تن سینما نامگذاشت اهداء کرد. برایم جالب شد تا بدانم چطور از این کار و برخی اتفاقات روز سینما مطلع میشود که گفت: نه اطلاعات آنچنانی نداشتم فقط در روزنامه خواندم و برخی از اطرافیانم هم این خبر را به من اطلاع دادند. میخواهم مطلبی بگویم نه این که چون پرستویی در آنجا از من تقدیر کرده است اما او را از قبل من میشناسم. پرستویی یک انسان والا و وارسته است. او دلش پاک است یکی از ویژگیهای او مطالعه بوده است. پرستویی جزو هنرمندان درجه یک سرزمین مان است. برای او آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم. اما افراد دیگهای هم هستند که خودم آنها را دوست دارم مثل عزت الله انتظامی، داود رشیدی علی نصیریان اما متاسفانه من و داود رشیدی مریض شدیم و فعلاً نمی توانیم کار کنیم. در مورد علی نصیریان باید بگویم که در طول مدتی که با او آشنا بودم یک چیز بسیار مهم را از او یاد گرفتم و آن نجابت است.
خودش از هم صنفهای و هم دورهای هایش یاد کرد که به یاد خاطرهاش از زنده یاد علی حاتمی افتادم که روزی به دیدارش میرود تا او را با خود به سینما ببرد کشاورز هم در جواب به او گفته بود نه من علاقهای به آمدن به جشنواره و اینطور جاها ندارم علی جان به ما جایزه نمیدهند، اما در نهایت به اسرار مرحوم حاتمی وی راضی میشود و او را همراهی میکند. زمانی که استاد را به یاد این خاطرهاش میاندازم و دلیل این نگاهش را جویا میشوم لبخندی میزند، سری تکان میدهد و میگوید: آیا غیر از این بود؟ این نگاه درست است.
میگویم: «یعنی استاد اعتقادتان این بود که به شما جایزه و یا سیمرغ نمیدهند و او این بار با لحنی محکم تر که تداعی کننده جدیت «پدرسالار» برایم بود گفت: «من جایزه نمیخواهم، سیمرغ هم نمیخواهم، من جایزه و سیمرغام را از مردم دریافت میکنم که البته آن را هم گرفتهام. من از تک تک مردم این سرزمین جایزهام را گرفتهام.
در ادامه صحبتهایش یادآور شدم زمانی که روزی گفتهبود یک خوشه انگور از یک گاریچی دریافت کرده که او را بهترین هدیه میدانسته است و او هم لبخندی زد و گفت از این جوایز شیرین زیاد گرفته و گفت: روزی در کرمان مشغول قدم زدن بودم خانم های روستایی را دیدم که در گوشهای نشستند و کشک درشت میکنند تا من را دیدند بلند شدند و کلی احترام گذاشتند همه آنها من را با نام پدر سالار صدا میکردند و از آن کشک مخصوص به من هم دادند این محبت برای من بزرگترین جایزهای بود که گرفته بودم.
لذت گرفتن یک کشک در چشمان استاد دیده میشد و شاید هنوز مزهانها زیر زبانش باشد هدیهای پر از عشق از زنان ساده روستایی که در خانه با «پدرسالار» زندگی کردهاند. او در ادامه صحبتهایش گفت: بله لذت معنوی کشکهای زنان روستایی از سیمرغ برایم بیشتر است، واقعاً بیشتر است. برای این که من از بین مردم رشد کردم و باید به فکر مردم باشم اگر چیزی دارم از حمایتها و دعای مردم سرزمینم است. من به مردم مملکتم بدهکارم.
کمی به فکر فرو میرود، سکوت میکنم، دلم نمیآید خلوتش را به هم بزنم نمیدانم کدام بخش از خاطراتش را مرور میکند او پر است از خاطرات تلخ و شیرین، پر از نگفتنیهایی که مجالی برای گفتنش نیست یا اصلاً گفتنی نیست. استاد و یا به قول پرستویی یکی از پنج تن سینمای ایران که در کنارش نشسته بودم نگاهش را پایین میاندازد و آرام میگوید: حالا چند سالی است که پایم شکسته و نمیتوانم کار کنم. به جوانترها سفارش میکنم که در این حرفه سلامتی مهمتر از هر چیزی است خیلی چیزها از همین سیگار و ژست شروع میشود.
نمیتوان به بازیگر آثاری چون «دلشدگان» و «مادر» رسید و حرفی از علی حاتمی نزد آن هم بازیگری که در هفت فیلم با حاتمی همکاری داشته است. یاد زنده یاد حاتمی که میافتد از دخترش لیلا هم حرف میزند و بازیش را نیز تایید میکند در صحبتهایش به سال هایی اشاره میکند که برای من تاریخ دوری است، حالا استاد خاطره بازیاش میگیرد و میگوید: علی حاتمی نمایشنامه برای کودکان مینوشت و وقتی در دانشکده هنرهای دراماتیک رفتیم علی همراه ما بود یکی از دلایلی که با او کار کردم میزان سواد و آگاهی او نسبت به تئاتر و سینما بود. چرا علی حاتمی نامش در تاریخ سینما ماندگار میشود؟ یکی از ویژگیهای مهم او نجابت است. در صحبتهایش از اکبر خواجویی کارگردان پدرسالار هم یاد میکند، او را هم فرد با سوادی میداند که هم سینما را میشناسد و هم تئاتر خواجویی خالق سریال به یادماندنی «پدر سالار» است.
یاد گروهی که با آنها کارش را آغاز کرده میافتد مگر میشود به آن تیم فکر کرد و از اخلاق حرف نزد شاید دلیل سفارشش به جوانترها این باشد که گفت: یک عاشق بازیگری باید جای جای سرزمینش، مردمانش و فرهنگش را بشناسد. بازیگری ادای یک سری دیالوگ نیست، بازیگر در مقابل دوربین قرار گرفتن و یا به روی صحنه تئاتر رفتن نیست، کار تئاتر سخت است خیلی سخت. بازیگرانی که در حال حاضر فعالیت میکنند با خود فکر میکنند که ماندگار میشوند؟! مردم آنها را دوست دارند؟! مردم ایران فهمیده و باشعور هستند خیلی مهم است که آنها در مورد منش یک بازیگر چه میگویند.
او کارهای زیادی برای تلویزیون انجام داده است حتی کارگردانی هم کرده است او را به یاد تله تئاتر «بختک» میاندزم که خودش ساخته بود از من میپرسد که میدانی نویسندهاش کیست؟ کمی فکر میکنم که خودش با لحن آموزگاری میگوید: دکتر محمد صنعتی یکی از روانپزشکان درجه یک این کشور بود. کارگردانی کردن کار سختی است صبر میخواهد. البته یک کار دیگری را کارگردانی کردم به نام «نیویورک نیویورک» عباس زاهدی آن را نوشته بود. عباس هرچیزی را نمینوشت برای این که برای خودش ارزش قائل بود.
به استاد میگویم تلاش کردم تا یکی از دوستان هم نسلش برای مصاحبه همراه ما باشد که نشد او هم با روی خوش و ادبیات خاص خودش گفت: یک مسئلهای است ما با بچههای جوان نمیتوانیم خاطره بازی کنیم حرفهای مشترک کمی داریم. بچه های جوان ایدههای جدیدی دارند که مختص خودشان است و ما آنها را نداریم اما هنوز با دوستان قدیمام در تماسم. گاهی با عزت الله انتظامی تماس میگیرم و گاهی هم با علی نصیریان و همینطور سایر دوستان هم نسلام.
در همین حین یکی از رهگذران که سن و سالی هم داشت و مدت زیادی بود انتظار میکشید تا ما صحبتهایمان تمام شود جلو آمد و گفت: «اجازه میدهید یک عکس سلفی با استاد بگیرم؟!» حق داشت این روزها همه سلفی میگیرند هوای خوب باشد و دوربین آماده و یکی از خاطره ساز ترین بازیگران سینما... مگر میشود از سلفی گرفتن گذشت؟!
بحث بسیار از سوالهای مد نظرمان دور شد و خود را به جریان صحبتهای محمد علی کشاورز سپردیم به هر حال هدف دید و بازدید بود که حاصل شد.
حرف آخر استاد این بود:
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
در این مصاحبه مهدی نوری مدیرکل فرهنگی خبرگزاری فارس نیز ما را همراهی کرد و یادبودی تقدیم محمد علی کشاورز از سوی وی به نمایندگی از خبرگزاری فارس صورت گرفت.
این روزها به آنها پنج تن سینما هم میگویند. نمیدانم کلماتی چون استاد، پیشکسوت و هنرمند میتواند تعریف درستی از جایگاه بازیگرانی باشد که برای یک ملت خاطره ساز بودهاند یا نه، اما خوب میدانم آنها فقط بازیگر نیستند. عزت الله انتظامی، داود رشیدی، جمشید مشایخی، علی نصیریان و محمد علی کشاورز تربیت شده صحنه نمایش یعنی خاتون جان هستند. چه نسلی با چه یال و کوپالی آمد. هر کدام قصه خودشان را دارند.
نوروز 95 به بهانه این که یکی از پنج تن سینما متولد فروردین است به دیدارش رفتیم. او بهار جدیدش را در 86 سالگی تجربه میکند. محمد علی کشاورز را همه میشناسند او همان ایفاگر نقش خواجه قشیری در سریال تاریخی «سربداران»، «خوابگزار اعظم» در سریال جذاب و پر تماشاگر «سلطان و شبان»، پسر بزرگ و سلطهگر فیلم «مادر»، اتابک در فیلم سینمایی «کمال الملک» و خالق ماندگار نقش «شعبون استخونی» در «هزار دستان» است. به «پدرسالار» هم معروف است. این فرزند خاتون با نقشهای ماندگارش حجت را بر سینما تمام کرد.
او حالا این روزها روزگار را در خانهاش سپری میکند، در خانه کتاب میخواند، در خانه کارهای پزشکیاش انجام میشود، در خانه رسانهها را میبیند و در خانه ... خلاصه دلم میگیرد اما پدر سالار این روزها خانه نشینی را زندگی میکند.
خبرگزاری فارس جمعه ساعت 10 صبح، برای رسیدن به قرارمان آماده میشویم تا به نمایندگی از فرزندان خاتون خانم به دیدن یکی از فرزندانش برویم. تا به منزلش برسیم هماهنگیهای لازم را انجام دادیم تا قرارمان را به فضای سبزی که در نزدیکی خانهاش بود بیندازیم جایی غیر از خانهای که این روزها زیاد میبیندش.
حالا شرایط آمادهاست برای یک دید و بازدید نوروزی، نیمکتی برای نشستن، خاطرههای نگفته، سوالهای آماده، هوای بهاری و حال خوب استاد که کاممان را شیرین میکند. بعد از احوال پرسی خودش پیش قدم میشود و صحبتهایش را پیش از هر سوالی آغاز می کند که گفت: ایرانیان عزیزم سال نو را تبریک می گویم و امید وارم نوروزتان پیروز باشد. برای تک تک عزیزانم بهترین ها رو آرزومندم.
به او میگویم استاد باعث افتخارما است که امروز در کنار هنرمند پیشکسوتی نشستم که برای چند نسل خاطره سازی کرده است او هم با لحنی پر از انرژی گفت: «باعث افتخار من است که در مملکت ایران به دنیا آمدم و ایرونی هستم و تا الان هم برای ایران و ایرانی کار کردم.»
«لبخندی میزند و در ادامه خنده تلخ و شیرینش گفت: «حالا هم که از کار افتادم. ولی به هر حال مسئله ایران است و مردم خوب ایران چون در هر جایی هم مردم خوب داریم و هم بد، روی صحبتم با مردم خوب ایران است و برای شان آرزوی موفقیت، شادی و پیروزی میکنم. امیدوارم مملکت خودشان را دوست داشته باشند و تمام هم و غم خود را برای آزادی و پیشرفت سرزمین خود به کار گیرند به خصوص افرادی که در هنر سینما فعالیت دارند.
آنقدر با حلاوت در مورد ایران و ایرانی صحبت میکند و غرور در چشمانش موج میزند که گاهی شبیه به یک نظامی محافظ مرزهای ایران میشود و من را یاد بازیش در نقش دائی جان سرهنگ سریال «دائیی جان ناپلئون» میاندازد او با لحنی پدرانه در تعریف سرزمینش میگوید: «هیچ فرقی در سرزمین من بین زن و مرد نیست. برخی فکر نکنند چون مرد هستند هر کاری دوست دارند انجام میدهند، نه. الان ما در مملکت خودمان دیدهایم که چه کارهای مهمی است که به زنها محول میشود که البته بهتر از مردها هم آنها را انجام میدهند. مردم ایران باید برای سربلندی و آزادی سرزمینشان یک دل شوند و به هم کمک کنند، کوشش و تلاش کنند، البته گروهی که در مسیر این اتفاق ها بسیار اثر گذارند روزنامهنگارها و خبرنگارها هستند.»
خالق نقش «خوابگذار اعظم» در سریال به یادماندنی «سلطان و شبان» به واسطه حرفهاش حتما ایران را به خوبی دیده است از او درباره مکانهای دیدنی ایران میپرسم که با لحنی بریده بریده و پر تاکید به من که حالا به چشم خبرنگار نگاه میکند میگوید: «باید به مردم ایران نشان دهید که ایران فقط تهران نیست، ایران بلوچستان دارد در شمال و جنوب کشورمان شهرهای زیبا و خاصی دارد که باید آن ها را به مردم معرفی کنید. باز هم میگویم ایران فقط تهران نیست.
همین طور که به صحبتهای نصیحت گونه استاد گوش میدهم با خود میگویم حق دارد دلش برای جای جای ایران بتپد و سفارش کند چرا که او دیگر متعلق به اصفهان شهری که در آنجا به دنیا آمده است نیست او متعلق به یک فرهنگ و تاریخ ایرانی است باید هم جوش مردم را بزند متوجه میشود به فکر فرو رفتهام و کمی سرش را پایین میآورد که به چشمانش نگاه کنم دوباره متوجه حرفهایش میشوم که میگوید: «باید مردم یک سرزمین کهن با تاریخ و تمدن کشورشان آشنا باشند به نقاط مختلف سفر کنند تا فرهنگهای مختلف خود را بشناسند. باید متوجه شوند که یک کرد و بلوچ و یا ترک چگونه زندگی میکند. سرزمین ما سرزمینی است که در آن اقوام مختلف زندگی می کنند باید اقوام مختلف دلهایشان یکی شود تا برای ابادی کشور حرکت کنند.»
در حین صحبت های استاد کشاورز به چشمهایش نگاه میکردم که چقدر ...، دیگر علاقه ندارم سوالی بپرسم سوالیهایی که شاید بارها بارها به آنها جواب داده است مثلاً در مورد تنها فرزندش نیلی که در بلژیک زندگیمیکند و یا آخرین کارش که «فرزند صبح» بود و هنوز تکلیفش نامشخص است، کاغذ سوالهایم را در جیبم میگذارم ترجیح میدهم او حرف بزند و من گوش کنم ترجیح میدهم از هرچه میخواهد بگوید، مهمان که اینقدر صاحبخانه را سوال پیچ نمیکند. وقتی حرف هایش تمام شد با لبخندی رو به من گفت: ببخشید فکر کنم خیلی صحبت کردم.
افتادگی نه در لحن بلکه در رفتار بازیگری که 37 اثر سینمایی، 47 سریال و 12 تله تئاتر را در کارنامه خود به ثبت رسانده است برایم دل نشین و آموزنده است. چقدر نشستن کنار او با این همه یال و کوپال آسان تر از ایستادن در مقابل برخی بازیگران امروز سینما است که لقب ستاره را به گردن خود آویزان کردهاند. رو به بازیگر نقش«اتابک» سریال «کمال الملک» گفتم «این چه حرفیه استاد. لذت میبریم وقتی شما صحبت میکنید شک نکنید سادهترین حرفها هم از جانب شما در جان ما و خوانندگان این متن مینشیند. او هم گفت: «اختیار داری عزیز دلم.»
به وی گفتم:به هرحال یکی از بهانههای مان برای آمدن غیر از سال نو تولدتان از فروردین ماه است، استاد 26 فروردین ماه روز تولد 86 سالگیتان است 85 بهار را پشت سر گذاشتید در هشتاد و ششمین تجربه بهاری خود چه چیزی دوست دارید که به عنوان هدیه دریافت کنید چیزی که شما را سر ذوق بیاورد؟ باز هم دغدغه همیشگیاش را بیان کرد و گفت: والله آن چیزی که برای من لذت بخش است این است که اتحاد مردم را ببینم تا هیچ کشوری نتواند به خاک ما تجاوز کند. در دل اتحاد دوستی برادری و عشق وجود دارد. در طول تاریخ همیشه هر جا که نیاز بوده مردم ایران به کمک هم آمدند اگر جوان ترها کمی تاریخ بخوانند قطعاً به این نکته ها مختصر و کوتاه و شاید تکراری من پی میبرند و متوجه اهمیت آنها میشوند.
مگر میشود بازیگر سریالهای ماندگاری چون «پدرسالار» در نقش اسدالله خان و دائی جان سرهنگ در «دائیی جان ناپلئون» و یا «شعبون استخونی» در «هزار دستان» باشی و تلویزیون نبینی؟! دلیلش را میپرسم کمی کتش را صاف و صوف میکند آهسته و شاید با کنایه، میگوید: تلویزیون دارم اما نگاه نمیکنم چیزهایی در شبکههای تلوزیون وجود دارد که خیلی با روحیهام سازگار نیست اما کتاب، کتاب زیاد میخوانم عاشق مطالعهام و هنوز دوست دارم که یاد بگیرم.
چند وقت پیش در سینما وقتی پرویز پرستویی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر موفق شد سیمرغ بلورین بهترین بازیگری را دریافت کند آن را با به پنج بازیگر سینما که آن ها را پنج تن سینما نامگذاشت اهداء کرد. برایم جالب شد تا بدانم چطور از این کار و برخی اتفاقات روز سینما مطلع میشود که گفت: نه اطلاعات آنچنانی نداشتم فقط در روزنامه خواندم و برخی از اطرافیانم هم این خبر را به من اطلاع دادند. میخواهم مطلبی بگویم نه این که چون پرستویی در آنجا از من تقدیر کرده است اما او را از قبل من میشناسم. پرستویی یک انسان والا و وارسته است. او دلش پاک است یکی از ویژگیهای او مطالعه بوده است. پرستویی جزو هنرمندان درجه یک سرزمین مان است. برای او آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم. اما افراد دیگهای هم هستند که خودم آنها را دوست دارم مثل عزت الله انتظامی، داود رشیدی علی نصیریان اما متاسفانه من و داود رشیدی مریض شدیم و فعلاً نمی توانیم کار کنیم. در مورد علی نصیریان باید بگویم که در طول مدتی که با او آشنا بودم یک چیز بسیار مهم را از او یاد گرفتم و آن نجابت است.
خودش از هم صنفهای و هم دورهای هایش یاد کرد که به یاد خاطرهاش از زنده یاد علی حاتمی افتادم که روزی به دیدارش میرود تا او را با خود به سینما ببرد کشاورز هم در جواب به او گفته بود نه من علاقهای به آمدن به جشنواره و اینطور جاها ندارم علی جان به ما جایزه نمیدهند، اما در نهایت به اسرار مرحوم حاتمی وی راضی میشود و او را همراهی میکند. زمانی که استاد را به یاد این خاطرهاش میاندازم و دلیل این نگاهش را جویا میشوم لبخندی میزند، سری تکان میدهد و میگوید: آیا غیر از این بود؟ این نگاه درست است.
میگویم: «یعنی استاد اعتقادتان این بود که به شما جایزه و یا سیمرغ نمیدهند و او این بار با لحنی محکم تر که تداعی کننده جدیت «پدرسالار» برایم بود گفت: «من جایزه نمیخواهم، سیمرغ هم نمیخواهم، من جایزه و سیمرغام را از مردم دریافت میکنم که البته آن را هم گرفتهام. من از تک تک مردم این سرزمین جایزهام را گرفتهام.
در ادامه صحبتهایش یادآور شدم زمانی که روزی گفتهبود یک خوشه انگور از یک گاریچی دریافت کرده که او را بهترین هدیه میدانسته است و او هم لبخندی زد و گفت از این جوایز شیرین زیاد گرفته و گفت: روزی در کرمان مشغول قدم زدن بودم خانم های روستایی را دیدم که در گوشهای نشستند و کشک درشت میکنند تا من را دیدند بلند شدند و کلی احترام گذاشتند همه آنها من را با نام پدر سالار صدا میکردند و از آن کشک مخصوص به من هم دادند این محبت برای من بزرگترین جایزهای بود که گرفته بودم.
لذت گرفتن یک کشک در چشمان استاد دیده میشد و شاید هنوز مزهانها زیر زبانش باشد هدیهای پر از عشق از زنان ساده روستایی که در خانه با «پدرسالار» زندگی کردهاند. او در ادامه صحبتهایش گفت: بله لذت معنوی کشکهای زنان روستایی از سیمرغ برایم بیشتر است، واقعاً بیشتر است. برای این که من از بین مردم رشد کردم و باید به فکر مردم باشم اگر چیزی دارم از حمایتها و دعای مردم سرزمینم است. من به مردم مملکتم بدهکارم.
کمی به فکر فرو میرود، سکوت میکنم، دلم نمیآید خلوتش را به هم بزنم نمیدانم کدام بخش از خاطراتش را مرور میکند او پر است از خاطرات تلخ و شیرین، پر از نگفتنیهایی که مجالی برای گفتنش نیست یا اصلاً گفتنی نیست. استاد و یا به قول پرستویی یکی از پنج تن سینمای ایران که در کنارش نشسته بودم نگاهش را پایین میاندازد و آرام میگوید: حالا چند سالی است که پایم شکسته و نمیتوانم کار کنم. به جوانترها سفارش میکنم که در این حرفه سلامتی مهمتر از هر چیزی است خیلی چیزها از همین سیگار و ژست شروع میشود.
نمیتوان به بازیگر آثاری چون «دلشدگان» و «مادر» رسید و حرفی از علی حاتمی نزد آن هم بازیگری که در هفت فیلم با حاتمی همکاری داشته است. یاد زنده یاد حاتمی که میافتد از دخترش لیلا هم حرف میزند و بازیش را نیز تایید میکند در صحبتهایش به سال هایی اشاره میکند که برای من تاریخ دوری است، حالا استاد خاطره بازیاش میگیرد و میگوید: علی حاتمی نمایشنامه برای کودکان مینوشت و وقتی در دانشکده هنرهای دراماتیک رفتیم علی همراه ما بود یکی از دلایلی که با او کار کردم میزان سواد و آگاهی او نسبت به تئاتر و سینما بود. چرا علی حاتمی نامش در تاریخ سینما ماندگار میشود؟ یکی از ویژگیهای مهم او نجابت است. در صحبتهایش از اکبر خواجویی کارگردان پدرسالار هم یاد میکند، او را هم فرد با سوادی میداند که هم سینما را میشناسد و هم تئاتر خواجویی خالق سریال به یادماندنی «پدر سالار» است.
یاد گروهی که با آنها کارش را آغاز کرده میافتد مگر میشود به آن تیم فکر کرد و از اخلاق حرف نزد شاید دلیل سفارشش به جوانترها این باشد که گفت: یک عاشق بازیگری باید جای جای سرزمینش، مردمانش و فرهنگش را بشناسد. بازیگری ادای یک سری دیالوگ نیست، بازیگر در مقابل دوربین قرار گرفتن و یا به روی صحنه تئاتر رفتن نیست، کار تئاتر سخت است خیلی سخت. بازیگرانی که در حال حاضر فعالیت میکنند با خود فکر میکنند که ماندگار میشوند؟! مردم آنها را دوست دارند؟! مردم ایران فهمیده و باشعور هستند خیلی مهم است که آنها در مورد منش یک بازیگر چه میگویند.
او کارهای زیادی برای تلویزیون انجام داده است حتی کارگردانی هم کرده است او را به یاد تله تئاتر «بختک» میاندزم که خودش ساخته بود از من میپرسد که میدانی نویسندهاش کیست؟ کمی فکر میکنم که خودش با لحن آموزگاری میگوید: دکتر محمد صنعتی یکی از روانپزشکان درجه یک این کشور بود. کارگردانی کردن کار سختی است صبر میخواهد. البته یک کار دیگری را کارگردانی کردم به نام «نیویورک نیویورک» عباس زاهدی آن را نوشته بود. عباس هرچیزی را نمینوشت برای این که برای خودش ارزش قائل بود.
به استاد میگویم تلاش کردم تا یکی از دوستان هم نسلش برای مصاحبه همراه ما باشد که نشد او هم با روی خوش و ادبیات خاص خودش گفت: یک مسئلهای است ما با بچههای جوان نمیتوانیم خاطره بازی کنیم حرفهای مشترک کمی داریم. بچه های جوان ایدههای جدیدی دارند که مختص خودشان است و ما آنها را نداریم اما هنوز با دوستان قدیمام در تماسم. گاهی با عزت الله انتظامی تماس میگیرم و گاهی هم با علی نصیریان و همینطور سایر دوستان هم نسلام.
در همین حین یکی از رهگذران که سن و سالی هم داشت و مدت زیادی بود انتظار میکشید تا ما صحبتهایمان تمام شود جلو آمد و گفت: «اجازه میدهید یک عکس سلفی با استاد بگیرم؟!» حق داشت این روزها همه سلفی میگیرند هوای خوب باشد و دوربین آماده و یکی از خاطره ساز ترین بازیگران سینما... مگر میشود از سلفی گرفتن گذشت؟!
بحث بسیار از سوالهای مد نظرمان دور شد و خود را به جریان صحبتهای محمد علی کشاورز سپردیم به هر حال هدف دید و بازدید بود که حاصل شد.
حرف آخر استاد این بود:
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
در این مصاحبه مهدی نوری مدیرکل فرهنگی خبرگزاری فارس نیز ما را همراهی کرد و یادبودی تقدیم محمد علی کشاورز از سوی وی به نمایندگی از خبرگزاری فارس صورت گرفت.