به گزارش شهدای ایران وبلاگ آقا مهدی باکری در مطلب اخیر خود نوشت :سردار «رسول اصغرزاده» میگوید: کسانی که عملیات بدر را درک کردهاند از شرایط سخت و طاقت فرسا و دشواری که برای رزمندگان اسلام در جریان این نبرد پیش آمد، خبر دارند. فشار شدید تانکها و هواپیماها و بمباران شدید دشمن وصف ناشدنی است. در همین شرایط بود که خبر شهادت سردار بزرگ اسلام شهید مهدی باکری به قرارگاه مرکزی فرماندهی رسید. موجی از غم و اندوه، سراسر روح فرماندهان قرارگاه را فرا گرفت. بخصوص چهره برادر محسن بشدت ملتهب و متأثر شد. خود من تا آن زمان ایشان را اینقدر ناراحت ندیده بودم. یکی از برادران پیشنهاد کرد برای کاهش اندوه آقا محسن در پی خبر شهادت مهدی باکری، خوب است یکی از بچهها روضهای بخواند تا ایشان قدری گریه کند. دیدم فکر خوبی است، گفتم یکی از دوستان روضهای خواند؛ روضه عصر عاشورا. قرارگاه، در ضجه و گریه فرو رفت. برادران حاضر در قرارگاه خیلی گریستند. در همین اثنا، آقای «محمد علی انصاری» از دفتر حضرت امام خمینی تماس تلفنی گرفتند (توضیحا عرض میشود که آقای انصاری در زمان عملیاتها رابط دفتر امام با فرماندهی کل سپاه بودند که اخبار را مستمرا به عرض حضرت امام (ره) میرساندند). وقتی تماس گرفتند، من اخبار را دادم. ایشان در همین حال، صدای روضه و گریه در قرارگاه را از تلفن شنیدند. گفتم: برادرمان مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا هم چند دقیقه قبل به شهادت رسیدند و چون آقا محسن خیلی ناراحت است، گفتهایم یکی از برادران روضهای میخواند.
ناگاه آقای انصاری گفت: گوشی را نگه دار، حاج احمد آقا صحبت میکنند. که گوشی را آقای حاج سید احمد آقا خمینی گرفتند و گفتند: آقای رسول زاده آنجا چه خبر است؟ گفتم: «گزارش را برای آقای انصاری دادم.» و ضمنا مسأله شهادت باکری و حزن و اندوه آقا محسن و روضه قرارگاه را به ایشان منتقل کردم. بدون خداحافظی گوشی را قطع کردند و شاید کمتر از ده دقیقه بعد، آقای انصاری زنگ زد و گفت: آقای رسول زاده، با حاج آقا (منظور حاج احمد آقا) صحبت کنید. حاج احمد آقا گفتند: آقای رسول زاده! این، پیام امام است. یادداشت کن و سریع به آقا محسن بده. پیام امام به این شرح بود: «چون گزارش دادند بعضیها ناراحت هستند میخواستم بگویم هیچ جای نگرانی نیست. البته من برای شهدا و شما دعا میکنم ولی باید همه ما بدانیم که ما تابع اراده خداوند هستیم. ما از ائمه که بالاتر نیستیم. آنها هم در ظاهر، بعضی وقتها موفق نبودند. هم پیغمبر (ص) هم امیرالمؤمنین (ع) هم امام حسن (ع) و امام حسین (ع). ما که نسبت به مقام اینها چیزی نیستیم. عمده، مشیت خداوند است که هر چه او بخواهد، همان خوب است و چون عسل شیرین. و باید با آغوش باز پذیرای آنچه او میخواهد باشیم و از هیچ چیز نگران نباشید. محکم باشید و از هم اکنون در فکر عملیات بعد و مطمئن باشید که پیروزید. امروز هم پیروزید. اگر کار برای خدا باشد که شکست ندارد.» هنوز همان فضای حزن در قرارگاه حاکم بود که دست نوشتهام را که پیام امام بود به آقا محسن دادم. آنچنان مجذوب شد که برخاست. چهرهاش دگرگون شد. همه فرماندهان یگانها را با بیسیم بگوش کرد و با روحیهای عجیب و وصف ناشدنی پس از اینکه شهادت باکری را به همه تسلیت و تبریک گفت متن پیام را با صلابتی عجیب خواند و فضا کاملا در جبههها تغییر کرد. بعدها برادر محسن به من گفت: من از همان موقع که پیام امام را دریافت کردم با توجه به تأکید امام بر اینکه از هم اکنون به فکر عملیات بعد باشید، طرح عملیات فاو در ذهنم شکل گرفت.